• خانه - ستون اول
  • بیانیه دفتر
  • اسد گلچینی
  • بهرام مدرسی
  • انتشارات
  • تماس
  • مارکس - انگلس
  • لنین
  • منصور حکمت
  • کورش مدرسی
  • کتابخانه
  • خانه - ستون اول
  • بیانیه دفتر
  • اسد گلچینی
  • بهرام مدرسی
  • انتشارات
  • تماس
  • مارکس - انگلس
  • لنین
  • منصور حکمت
  • ......
    • کورش مدرسی
    • کتابخانه

اسد گلچینی

  • تشکل سراسری کارگران، حزب در جامعه، ممکن ها و موانع

    اسد گلچینی

    بحث و فعالیت در باره تشکل سراسری کارگران در ایران یک دغدغه قابل توجه در میان بخشی از دست اندرکاران و علاقمندان به جنبش کارگری است. این موضوع در مبارزه طبقه کارگر البته که مهم و تعیین کننده است و در تغییر توازن قوا به نفع طبقه کارگر و کل جامعه نقش حیاتی دارد. بسیاری از دست اندرکاران و پیشکسوتان در جنبش کارگری عملا و بطور نظری پاسخ های داده اند و یا عملا برای آن فعالیت میکنند. 

     در مقاطعی مانند این دوره که مبارزات توده ای و همچنین مبارزات کارگری در برخی رشته، کارخانه و کارگاه ها به درجه بالایی از رودررویی با دولت و کارفرما رسیده است نیاز به تشکل سراسری و ساختن جبهه ای مستحکم برای تضمین پیشروی کل مبارزه  طبقه کارگر و همچنین اتحاد و پیشروی در هر تک سنگری هم حیاتی شده است. نکته مهم دیگری که برای این دوره از مبارزه  باید اضافه کرد این است که  اینچنین تشکیلات سراسری در میان طبقه کارگر میتواند مبارزات کنونی مردم ایران که در بسیاری زمینه ها در جریان است را عملا سمت و سو بدهد و این مبارزات را به عنوان پشتوانه عظیمی جلب کند.

    همزاد با این و در چنین دوره ای نیاز به رهبری و هدایت کل این مبارزات از زاویه کمونیستها و طبقه کارگر در راستای اهداف سوسیالیستی به امری حیاتی تبدیل شده است. در واقع امر آزاد کردن جامعه از دست کل طبقه حاکمه و حکومت اسلامی و کوتاه کردن دست اپوزیسیون رنگارنگ بورژوایی از قدرست سیاسی، بوسیله طبقه کارگر و کمونیستها ممکن میشود. 

    از سوی دیگر جدال سخت کل بورژوازی ایران برای حفظ موقعیت متفرق طبقه کارگر، استثمار شدید، فریبکاری و دروغ و.. یک امر دائمی است که همراه با سرکوب، زندان و حذف فیزیکی مخالفان در هر دوره، آنها را قادر میکند که روال مبارزه کارگران و متحد شدن آنها در ابعاد رسته ای، منطقه ای و سراسری مختل کنند. سرمایه داری و دولت اسلامی اش در ایران در سرکوب کمونیستها و رهبران و پیشروان طبقه کارگر آبدیده اند و دقیقا میدانند که شاهرگ حیاتی اشان زمانی تهدید به قطع شدن میشود که طبقه کارگر به چنین درجه ای از اتحاد برسد. جمهوری اسلامی و کل بورژوازی از گام های مهم طبقه کارگر در مبارزاتشان مطلع اند و در این دوره به دلیل تغییر تناسب قوا به نظر نمیرسد راه چاره ای برای سرکوب قطعی آن داشته باشند. از طرف دیگر انبوه محرومیت و نارضایتی تبدیل به اعتراض و مبارزه گسترده و رادیکال اما بشدت پراکنده شده است. مبارزات کارگران در خوزستان در این دوره یک ستاره درخشان و بسیار امیدوار کننده در این امر بوده است. تکثیر این چنین اتحاد و مبارزه ای است که جنبش کارگری و نقش رهبریش را در جامعه به امری عادی تبدیل میکند. همین اندازه از مبارزات این دوره نشان داد که شاه و شیخ و دیگر امیدواران به دخالت آمریکا و دیگر دولتهای فاشیست و جنایتکار به چه اندازه میتواند در برابر آزادیخواهی و برابری طلبی طبقه کارگر و مبارزینش عقب رانده شود. بدیهی است که این چنین موقعیتی از موجودیت اجتماعی، اقتصادی و نقش سیاسی طبقه کارگر در ایران مایه میگیرد و بهمین دلیل جدال اصلی و نهایی برای بزیر کشیدن طبقه سرمایه دار و دولتش در گرو وضعیت مبارزاتی طبقه کارگر، افق و استراتژی و تشکل های حزبی و توده ای اش است.  

     آیا جمهوری اسلامی قادر به از سرگذراندن این دوره هم خواهد شد؟ راه حل های مختلف و فعالیت های بسیار متنوع وپراکنده ای در میان همه دست اندرکاران مبارزه کارگری و مردمی وجود دارد. روشن است که مساله ایجاد تشکل سراسری کارگران یکی از این نیازها است و دست اندرکاران این مساله در تلاش برای پاسخ به آن هستند.این نوشته تلاش میکند به این نیاز و مسایل مهم مربوط به آن بپردازد.


    موانع پیشارو در ایجاد تشکل سراسری کارگران

    موافقین این طرح در موقعیت کنونی که جنبش کارگری در آن قرار دارد بر این باورند که میتوان و لازم است که تشکل سراسری ایجاد کنند. میگویند که بناسازی زیادی در این زمینه صورت گرفته است و از خوشبینی زیادی برخوردارند.

     تردیدی در این نیت خوب نیست، اما واقعیت سازمانیابی طبقه کارگر و سطح مبارزاتش هنوز نمیتواند فاکتورهای تعیین کننده برای به ثمر رسیدن این نیت خوب به جامعه نشان بدهد. سنت و سیاست هایی که تقریبا در دو دهه گذشته در میان بخش قابل توجهی از مبارزین طبقه کارگر مسلط بوده است، نشان میدهد که تلاش کنونی برای سازماندهی تشکل سراسری کارگران، کماکان و شاید باید گفت اساسا، بر سنت های مبارزاتی و گرایشات سیاسی تاکنونی تکیه دارد که قدرتمندیش را از وجود سازمان و تشکل های غیر اجتماعی کسب میکند، و بناسازی قابل توجهی که به آن اشاره دارند اساسا بر این مشاهدات استوار است. این بروزات غیر اجتماعی که میتواند باز هم و به اشکال دیگری و این بار برای ایجاد تشکل سراسری کارگران مورد استفاده قرار بگیرد بیش از پانزده سال است در میان کارگران کمونیست و دیگر فعالین جان سختی میکند. چنانچه روال تاکنونی فعالیت برای متشکل شدن کارگران و پیشروان کارگری را مبنی بگذاریم، این سنت های جان سخت مبارزات غیر اجتماعی میتواند برجسته تر دیده شود.

     اگر بسیار دور تر نرویم در پانزده سال گذشته بخشهایی از کارگران در ایران موفق به ایجاد تشکل های محل های کار شدند؛ در یک محور تشکیل سندیکا ها و بعضا انجمن های صنفی که قادر به قرار گرفتن در راس مبارزه کارگران در این محل ها شده اند تا مجامع عمومی و هیات های نمایندگی و یا شورا ها که در این اواخر بویژه در هپکو، هفت تپه و گروه ملی فولاد در خوزستان سر سبد مبارزات توده ای و قهرمانانه ای شده اند. اینها همه تلاش های کارگران در محل های کار و زیست برای ایجاد سازمان های کارگری بوده است که بر مبنای اعتراض اساسی بخش بزرگی از کارگران به شرایط برده وار در مناسبات بین کارگر و کارفرما و دولت حامیشان در پرداخت نکردن به موقع دستمزد ها بوده است. تحصن و اعتصاب، راهپیمایی و تظاهرات کارگران و تصمیم در تجمع های خود برای مطالبات مختلفی که داشته اند، زیر بنای این حرکت ها و تصمیمات بوده است.

     در محور دیگری و با سنتی دیگر در این دوران فعالیت با هدف متحد و متشکل کردن کارگران در سطح سراسری صورت گرفت که کمیته های فعالین کارگری خارج از محل های کار بود. نمونه های بارز این فعالیت، کمیته های هماهنگی و پیگیری و شورای همکاری این کمیته ها و اتحادیه آزاد کارگران و ... بوده است که به لحاظ دستیابی به این اهداف تعریف شده باید گفت که کماکان در همان دایره در حرکت است. هر کدام از این محور های کار به سنت های مبارزاتی معینی تعلق داشته اند. اولی تلاش کارگران برای متحد کردن خود در سازمانهای کارگری و در محیط کار کارگران است و دومی تلاش از طریق سازمان و گروه های فعالین که در اتکا به سازمان خود، اساسا غیر مستقیم، مدعی تشکل و رهبر و فعال کارگری بوده اند.

     بخش اول یعنی تشکل های محل کار، روال طبیعی برای متشکل کردن و متحد کردن کارگران و مبارزاتشان را دنبال میکند که همراه با موانع جدی سرکوب و محرومیت و محدودیت های فراوان راه خود را میرود و سنتی مربوط به خود طبقه کارگر است. بخش دوم یعنی تشکل های فعالین، تماما در پاسخ گویی به نیاز های مستقیم جنبش کارگری به بن بست رسیده است چرا که نه در پاسخگویی مستقیم و اجتماعی طبقه کارگر در محل کار و زیست بلکه در اتخاذ روش و سنت های غیر کارگری برای تاثیر گذاری بر مبارزات کارگری و طبقه کارگر متولد شدند. این بن بست قبل از هرچیز در بی ربطی افق و سیاست های این نوع تشکل ها به نیازمندیهای واقعی است که سازمان کارگران در مبارزه مستقیم و در محل کار و زندگی دارند. هر اندازه مبارزه مستقیم کارگران در محل کار و زندگی بیشتر نمایان میشود و یا اوج میگیرد، به همان اندازه این نوع تشکل ها از سنت مبارزه کارگران در محل کار و زیست دور میشوند و تفاوت ها با سازمان های کارگری و مکانیزم های طبیعی مبارزه کارگران برجسته تر میشود. اینکه بافت همه این تشکل ها تماما از کارگران باشد یا تماما غیر کارگری باشد که بعضا هم همین طور بوده است، نمیتواند تغییری در عدم تعلق اجتماعی، مبارزاتی و انسجام و استحکام سازمانی درون خود طبقه کارگر داشته باشد. به همین دلیل است که بعضا دیده میشود که این تشکل ها سیاست و مواضعی اتخاذ میکنند که با منافع عمومی کارگران مغایر است، تا جایی که اخیرا و در جریان جدل های سندیکای واحد و کارگران هفت تپه در مقابل تلاش های رژیم و شوراهای اسلامی برای در هم شکستن مبارزه کارگران، به برخی تصورات اشتباه دامن زده شد که این تشکل ها را بعضا در کنار تشکل های ضد کارگری و سیاست های ضد کارگری قرار دادند، در حالی که مساله نه در نیت بد و تلاش آگاهانه برای این هم سویی ها، بلکه ماهیت  غیر اجتماعی این نوع تشکل ها ست که قطب نمای آنها را تعیین میکند و ناچارا به این جهت ها هم کشانده میشوند. مساله این است که این نوع فعالیت و استراتژی غیر کارگری در متشکل کردن کارگران خواه نا خواه و بویژه در اوج مبارزات کارگری در هر گوشه و یا بطور سراسری، روزی به بن بست میرسید. مثلا فعالین اتحادیه ازاد کارگران مانند هر تشکل مشابه دیگر از جسور ترین و فداکارترین فعالین و کارگران و زحمتکشانی بوده اند که غالبا بهترین دوران زندگیشان را با رنج و زندان و صد ها محرومیت خود و خانواده هایشان بسر برده اند. 

      روزی و زمانی و در سالهای نه چندان دور دهه هشتاد هدف دست اندرکاران این تشکل ها این بود که بخش های زیادی از کارگران در مراکز کار را در این نوع تشکل ها جمع کنند و عضو کنند و بالاخره به تشکل سراسری طبقه کارگر معنای عملی بدهند. اشاره شد که این ممکن نشد  اما آنچه ممکن شد سنت و سیاست هایی بجا مانده از این فعالیتها است که نمیتواند برای مبارزه طبقه کارگر قابل اتکا باشد چرا که طبقه کارگر  نیرویی اجتماعی است و نیازمند مقابله اجتماعی در اتکا به سازمان های کارگری خودش است. این تشکل ها نه تنها به تشکل سراسری کارگران و یا مبنای درستی برای این امر دست نیافتند و تبدیل نشدند، بلکه محور فعالیت و تلاشهایشان در طبقه کارگر تماما غیر مستقیم است و نقش حمایتی و آژانس های خبر رسانی را پیدا کرده اند، البته که طبقه کارگر بشدت به همه اینها هم نیازمند است. اما نشاندن این نوع تشکل ها و فعالینش بعنوان تشکل کارگری و فعال و رهبر کارگری، گرایشی سیاسی و و غیر اجتماعی در چپ است که به مبارزه و مکانیزمهای مبارزه طبقه کارگر نمیتواند مرتبط شود، نمیتواند آنها را بشناسد و برسمیت بشناسد. این تشکل ها قادر به  تاثیر گذاری اجتماعی بر سازمان و رهبران و سوخت و سازهای درونی کارگران نمیتوانند داشته باشند و مسئولین و فعالینش هم بهر اندازه که شناخته شده و معروف هم شوند  قادر به تاثیر گذاری اجتماعی نیستند چرا که این نوع فعالیتها اجتماعی نیست.  مشابهت زیادی بین این نوع فعالیت و شهرت ها، با شهرت یک ورزشکار و یا هنرمند مبارز و انقلابی وجود دارد که هیچکدام قادر به جنباندن اجتماع نیستند و در بهترین حالت فقط میتوانند حمایت کننده های خوبی باشند. اینها همه میتوانند نارضایتی ضد استبدادی را نمایندگی کنند و در همین سطح هم میماند و برای این کار الزاما همین اندازه به کارگر و اعتراضش نیاز دارد. 

    چنین تشکل ها و فعالینش را که بطور عجیبی در زندگی و فعالیت یکنواختی بسر میبرند با تشکل های محیط کار در ایران مقایسه کنیم. متوجه عمق سنت های مختلفی که سازمان های کارگری بطور طبیعی دارند خواهیم شد. تغییراتی که یک سازمان کارگری در طی زمان در درون جامعه و کشمکش هایش با سرمایه دار، کارفرما و دولتشان داشته اند، رادیکالیسم شان،  پیشروی و عقب نشینی هایشان، شعار و مطالباتشان،جلو آمدن جوانتر ها همه و همه نشان از کارکرد سازمانهای کارگریست. در حالی که تشکل های فعالین مذکور در مسیر و دایره یکنواختی محدود شده است.

    بنابراین از موافقین ایجاد تشکل سراسری کارگران باید سوال کرد که کدامین راه را میخواهند بروند؟ تشکل سراسری کارگران که قرار است بنا گذاشته شود مدل دیگری از اتحادیه آزاد کارگران و کمیته هماهنگی است؟ تشکل های موجود سندیکایی و شورایی و انجمن های صنفی موجود است؟ ترکیب این دو تاست؟ یا متحد کردن کارگران در محل های کار و زیست و متکی کردن این مبارزات بر جنبش مجمع عمومی است؟ کدام یک میتواند مبنایی برای مبارزات سراسری و  تشکل سراسری کارگران باشد؟

     یک مساله خیلی روشن این است که حتی ملزومات سازمان دادن تشکل سراسری کارگران در ایران نیازمند زمینه سازی عظیم تری در  جامعه و در مبارزات کارگری است. واقعیت امروز مبارزات کارگران در یک سال گذشته به هر انسان علاقمندی هم باید نشان داده باشد که چند هزار اعتراض در یک سال ناشی از اوضاع بحرانی تر و در عین حال مهیا تری برای همبستگی است. خوزستان و تنها در این نقطه و تا هم اکنون، نشان داده است که سازمان و تشکل، رهبر، و ادامه مبارزه و زندگی، نیازمند حضور گسترده و رادیکال توده کارگران در مبارزه برای مطالبات صنفی و سیاسی است. کارگران فولاد و هفت تپه نشان دادند که معادلات برای تغییر قوای کارگر و مردم زحمتکش در برابر دولت و سرمایه داران را باید در اتکا به این نیرو و رهبرانی که نیرویشان را از نیروی زمین به خروش آمده گرفته و میگیرند بنا کرد. این مساله امروز به آگاهی و اطلاعات جامعه و مهمتر از همه به داده و آگاهی بخش وسیعتری از پیشروان طبقه کارگر و کمونیستها در جامعه تبدیل شده است. مبارزات این دوره در خوزستان که در بطن اوضاع نارضایتی شدید در سراسر ایران و  جنب و جوش و مبارزات کارگری و توده ای بوجود آمده است، سنت مبارزه کارگران برای ایجاد سازمان کارگران در اتکا به محل کار است.

     این بطور برجسته ای بروز کمونیسم درون طبقه کارگر بود. وقتی میگوییم کمونیسم طبقه کارگر، بحث از موجودات خارج از طبقه کارگر نیست، یک موجود خارجی بی شاخ و دم نیست، خود کارگران و اعتراض و مبارزه ای که میکنند کمونیستی است یعنی اینکه بر علیه سرمایه داری است، بر علیه نظم و قانونش است، بر علیه مالکیت خصوصی سازی و پارتی بازی ، تحقیر و توهین و جرم و جنایت هایش است. مساله این است که این اعتراضات بورژوایی و خرده بوژوازانه نیست، ملی و ناسیونالیستی و بر تفرقه های کذایی متکی نیست و بر علیه آنهاست، کارگری است و کل احاد جامعه را به آزادی و عدالت اجتماعی میبرد. در این دوره هم بورژوازی و دستگاه فریب و سرکوبش داد و فغان بر آوردند که این کارگران کمونیستند! با بیگانگان در آن سوی شهر و محله و منطقه کشور در ارتباط بوده اند! و ... و خوشبختانه در چنین بطنی از اوضاع، این کمونیسم و کمونیستها بودند که تقویت شدند. کل بورژوازی و دستگاه فریب آن، کمونیسم را مکرارا به همین اعتبار بکار میبرد. این در حالی است که این مبارزه عدالتخواهانه کارگران است که پایه های مالکیت خصوصی و استثمار و سرکوب کارگران را میلرزاند، این اعتراض طبیعی و آگاهانه کارگران است به وضعیت موجود. بهمین دلیل حیاتی است که این سنت و روش های مبارزاتی به وسعت طبقه کارگر دنبال شود و این فراخوان کارگران و رهبرانشان در این دوره قطعا راه و روش صحیح مبارزه اجتماعی طبقه کارگر را به همه کمونیستها و نیروهای مبارز طبقه کارگر نشان داد. این بار  کارگران در خوزستان نشان دادند که باید بر توده کارگران در محل کار اتکا کرد و خشت روی خشت گذاشت و تلاش جانانه و طبقاتی برای متحد کردن همه یا تقریبا همه کارگران محل کار کرد تا  گامهای پر افتخارتر و بزرگی در مبارزات سیاسی و صنفی در طبقه کارگرثبت کرد و پشتوانه کرد. امروز هر تلاشی برای تشکل سراسری کارگران بروشنی این تجارب و پیشروی کارگران در هفت تپه و گروه ملی فولاد را بر خود باید داشته باشد. مبارزات این دوره کارگران و تشکل هایشان در ایران باید خیلی از فعالین طرح ایجاد تشکل سراسری کارگران را هم راضی کرده باشد که راهی جز این وجود ندارد. تشکل سراسری کارگران قاعدتا بر انبوهی از تشکل های محل کار در بعد محلی باید متکی باشد و بدون این گام بنیادی، تشکلی که تحت عنوان تشکل سراسری کارگران ایجاد شود، نه میتواند  سنت مبارزه اجتماعی کارگران را منعکس کند و نه برازنده نامش باشد. 


    تشکل سراسری و ملزومات

    نسل قدیمی تر از فعالین و رهبران کارگری در ایران که بویژه در دو دهه گذشته در نبرد سختی با حاکمیت سرمایه داری و رژیمش بودند، بخش مهمی از جبهه مقاومت و مبارزه بوده اند. اینها مشابهت بسیار زیادی با نسل فعالین سیاسی و چپ در تبعید دارند و بعضا هم بخشی از آن بخش داخل کشور هستند که خورد خورد ناچار به خارج شدن از کشور شده اند. بخش زیادی از هر طرف، در دوره خفقان و سرکوب بسیار شدید و وحشیانه جان سالم بدر برده اند و راه و روش های مختلف فعالیت و سنت و سیاست های متنوع و اساسا غیر اجتماعی را تجربه کرده اند. جامعه امروز اما بشدت فرق کرده است،  به نسبت ده سال گذشته و حتی به نسبت سال گذشته تغییر کرده است. امروزه نارضایتی و اعتراض یک داده میلیونی است و طبقه کارگر و بخشهای زیادی از مردم زحمتکش در میدان هستند، رادیکال هستند و فضای سرکوب و خفقان را گام به گام دارند به عقب و عقب تر میبرند. میدان برای سیاست در جامعه و نیاز به تغییر، بمراتب بیشتر شده است و کمتر با سابق مشابهت دارد. مبارزین مارکسیست و کمونیست هم به موضوعی برای انتخاب تبدیل شده اند. هر بحثی در مورد مالکیت خصوصی و اضافه دستمزد مستقیما به کمونیستها نسبت داده میشود. مساله از برابری زن و مرد و مساله اعتراض به اعدام و حجاب و امثالهم گذشته است. هر ده سال یک بار چنین فضایی ایجاد میشود اما این بار بطور جدیتری فضا برای یک کمونیسم اجتماعی در مقابل بورژوازی  و  همچنین دیگر قرائت های غیر اجتماعی از چپ و کمونیسم باز شده است. در چنین فضایی به نظر میرسد نسل ما قدیمی ترها (چه در داخل و چه در خارج از مرز ها) بدرجات نه چندان کمی از مبارزات امروز کارگران و نسل رهبران و فعالین جدید فاصله دارد. نسل قدیم  با شتاب و علاقمندی زیاد به ساختن تشکلی برای مقابله ای سخت و سراسری عجله دارد و در تلاش برای ادای دین خود بهر قیمتی است. از سویی در داخل بسیاری از فعالین عمدتا با سابقه بطور مثال در تلاش برای سراسری کردن اتحاد کارگران به اشکالی که گفته شد هستند و از طرف دیگر شاخه های مختلف چپ و کمونیست در خارج کشور با اتکا بر اشتراکات بسیار بیشتری که روز بروز آنرا بیشتر کشف میکنند در پی ائتلاف و اتحاد عمیق تری با هم هستند و حتی اگر منجر به اتحاد هم نشود از لحاظ جنبشی بهم دیگر نزدیک و نزدیک تر میشوند.

     اما آنطور که شواهد نشان میدهد  تلاشها برای ایجاد تشکل سراسری کارگران کمتر بر مکانیزم های واقعی و اجتماعی در مبارزات کارگری و برای جنبش کارگری و کمونیستی متکی است. اینکه باید کاری کرد و طبقه کارگر را در موقعیت بهتری در مقابل سرمایه داران و دولتش قرار داد نقطه عزیمت این نسل است اما متکی کردن این نقطه عزیمت بدون تشکل های پایه در محل کار و زیست نا ممکن است. پیشکسوتان جنبش کارگری چنانچه بخواهند نقطه عزیمت اساسی خود را با وضعیت امروز منطبق کنند لازم است که بر سنت اتحاد توده کارگران در مراکز کار و زندگی طبقه کارگر و در هر محل و جغرافیای معیین بیندیشند و متکی شوند، مهمترین مراکز کار که نقش تعیین کننده دارند جایگاه حیاتی در این روند دارند. ملزومات هر نوع تشکل سراسری کارگران از طریق اتکا بر تلاش برای ایجاد اتحاد و مبارزه متحدانه کارگران در محل کار و زندگی معیین قابل درک است و این رمز بجا نماندن این پیشکسوتان جنبش کارگری از نسل جوانتر اما متکی به مکانیزم داده شده امروز، در بکارگیری نوع قدرت مندی در وضعیت کنونی مبارزه است. مکانیزم طبیعی قدرتمند شدن کارگران متحد شدن و متحد کردن کارگران در هر تک مرکز کارگری است، در هر تک محل زندگی کارگران و مردم زحمتکش است، و چنانچه این قطب نما در هر جغرافیای معیین وجود داشته باشد و از فعالیت غیر اجتماعی دوری شود این فعالین و پیشکسوتان ، میتوانند بعنوان پشتوانه قدرتمندی برای نیروی جوان در محل کار و زندگی شان باشند و نقش مهمی ایفا کنند. بسیاری از پیشکسوتان کارگری و رهبران کارگری در مقاطع مختلف در گذشته ، اکنون بازنشسته اند و یا از محل کار دور میباشند. این گروه از کارگران لازم و حیاتی است که همه ظرفیت و سابقه و خوش نامی خود را بعنوان پشت جبهه قوی و متفکرین و مبشرین تشکل های محل کار قرار بدهند و خدمات ارزنده ای بدهند و کمک کنند که در ابعاد گسترده ای در همه جا کارگران در محل های کار و زندگی در هر تشکیلاتی که مناسب میدانند متشکل شوند. تشکیل کانون های انتقال تجربه به نسل امروز حیاتی است، عکس العمل جبونانه رژیم از مراجعه کارگران جوان به این سطح از پیشکسوتان را در هر دوره دیده ایم. از تجربه اتحادیه صنعتگر در سنندج تا انجمن(سندیکا) خبازان در بسیاری شهرها و حتی استان ها، در  نفت و پتروشیمی ها و راه آهن و هفت تپه و فولاد و شرکت واحد در تهران و معادن بافق و ... همه و همه پیشکسوتانی دارد که گنجینه این انتقال تجربه هستند و کمکی بزرگی برای انتقال سنت های کارگران در اتحاد و ایجاد سازمانهای کارگری هستند.

     تجربه تشکل های خارج از محل کار مانند تشکل های کمیته هماهنگی و اتحادیه ازاد و ... بنا به سنت های پیشرو امروزی جنبش کارگری و رهبران جوان و مدعی، نه میتواند دوباره در اشکال دیگر و با اسامی دیگری درست شوند و نه میتواند ربطی به این موقعیت بدست آمده امروز داشته باشد. در مقایسه با تشکل هایی هم چون سندیکا و اتحادیه و انجمن های موجود ، تجربه امروز کارگران هفت تپه و فولاد در انتخاب تشکل های مورد نظر و مناسب در مبارزه و مطالبات کارگری که دارند پیشرو تر و راه گشا تر است. کارگران در این سنت دارند می آموزند که لازم و حیاتی است که بر توان و اراده کل کارگران متکی باشند، تعداد بسیار بیشتری نماینده و رهبر و فعال باید داشته باشند، بر کار شورایی متکی شوند ، با مهارت بسیار بالایی از تفرقه در میان کارگران جلوگیری کنند، اجازه ندهند کارگران را از توده مردم منزوی کنند، صرفا برای دستمزد های معوقه هم مبارزه نکنند و حتی بگویند کارگران میتوانند محیط زندگی و کار و جامعه بهتری ایجاد کنند. پیشکسوتان جنبش کارگری با هر گرایش سیاسی که هستند چنانچه استراتژی خود را در خدمات دادن به اتحاد کارگری و ایجاد تشکل های کارگری در محل های کار بگذارند، میتوانند همیشه در ارتباط با این جنبش باشند و بعنوان توپخانه مهمی نقش ایفا کنند. راه حل این نیست که خود و تشکل و تجمع خود را جایگزین ظرف های طبیعی کارگران کرد.


    حزب و تشکل سراسری کارگران

    حزب کمونیستی کارگران دقیقا مانند سازمان های کارگری و بعنوان یکی دیگر از سازمانهای کارگری در میان طبقه کارگر ایجاد میشود. کمونیستهای خارج از طبقه کارگر در هر جای دیگری که در جامعه هستند نیز بخشی از این جنبش و اعضای حزب کمونیستی میباشند. کمونیسم های رنگارنگ بورژوایی به این مساله بنیادی سازماندهی اجتماعی طبقه کارگر و کمونیسم اجتماعی در جامعه بیگانه و کم ارتباطند. بنابراین برای کمونیستهای کارگری این مساله باید بدیهی باشد که کارگران در سازمان دهی مبارزه و اتحاد شان در محل کار و زیست، دقیقا در اتکا به موجودیتی اجتماعی و مکانیزم های درونی خود طبقه کارگر متکی است و امکان  رشد و نمو دارد.

    مبارزه برای تشکل سراسری کارگران در ایران هم اولا نمیتواند جدا از مبارزه برای متحد کردن کارگران در هر تک محل کارگری و محل زندگی آنها باشد، ثانیا تا جایی که به کمونیستها مربوط است، تشکل سراسری کارگران بدون سازماندهی کارگران کمونیست در هر تک محل کار و زندگی نیز ناممکن است. در واقع تشکل سراسری کارگران در ایران بدون حزب کمونیستی کارگران نا ممکن است همانطور که حزب کمونیستی بدون تشکل و سازمانهای کارگری قادر به ادامه حیات نخواهد بود. 

     در مورد اینکه تشکل سراسری کارگران کجا باید درست شود ابهامی نیست و روشن است که این تشکل باید در جامعه و بوسیله کارگران درست شود. اما در مورد اینکه حزب کمونیستی در کجا باید باشد معمولا سوالی نمیشود. تصور داده شده همین است که حزب و رهبری اش در خارج از مرز های ایران است و در ایران هم "تشکیلات داخل" فعالیت میکند. هر تشکیلات داخلی هم قرار است ستون هایی برای استقرار و پایگاه اجتماعی رهبران و سازمان در تبعید برای روز موعود فراهم کرده باشد. فرض نسبتا قوی بر این است که ایجاد حزب کمونیستی در درون جامعه به شکل کلاسیک، مثلا حزب کمونیست ایران دوره اول و یا روسیه اوایل قرن بیستم، ممکن نیست، چرا که ارتجاع حاکم در ایران پایه های قدرتش را اساسا بر زندانی، اعدام و فراری دادن بخش بسیار زیادی از کمونیستها ساخت و خفقان این اجازه را نمیدهد. در طول تمام سالهای گذشته البته که کمونیستهای کارگری تلاشهای ارزنده ای در سازماندهی حزب کمونیستی در جامعه کردند و بویژه در حزب حکمتیست دوران کورش مدرسی نمونه هایی از امکان یک رویکرد کمونیستی و اجتماعی در سازماندهی حزب در جامعه ممکن شد. امروز از بسیاری لحاظ اوضاع باز هم  تغییر کرده است و خفقان و سرکوب بیشتر و بیشتر در هم شکسته شده است و قاعدتا امکان برای ایجاد حزب کمونیستی در درون خود جامعه و متناسب با وضعیت خاص ایران و سرکوب کمونیستها، باید بیشتر مهیا شده باشد. بنابراین سوال میتواند باز هم طرح شود که آیا درست کردن سازمان حزبی و حزب در درون خود جامعه باز هم غیر ممکن است؟  آیا تصورات غیر اجتماعی و غیر کارگری در سازماندهی حزب در جامعه باز هم میتواند مانع از این بشود که در خود جامعه سازمان حزب ایجاد شود؟ آیا سازمانهای موجود کمونیستی و چپ در تبعید میتوانند در جای واقعی خود، نه کم و نه زیاد، قرار بگیرند و منبعی برای کمک رسانی و تقویت بشوند و سنگر مهمی در جنگ و جدال با جمهوری اسلامی در هر جا که هستند باشند؟

      طبقه کارگر و کمونیستها خواهان تغییرات بنیادی در جامعه سرمایه داری هستند و این را مدافعین این سیستم و مخالفین کمونیستها در هر سطح و جایی هستند  از خود کمونیستها بهتر میدانند! در این دوره از حیات جامعه در ایران، تغییرات بنیادی بدون وجود و حضور روشن و قدرتمند یک حزب کمونیستی کارگری با پایه توده ای و سازمانی در درون خود جامعه ایران، نا ممکن است. 

    چنانچه ماحصل جنبش کمونیستی و کارگری در هر محل کار و زیست کارگران و بویژه در میان پرولتاریای صنعتی در ایران تبدیل به عقب زدن تفرقه در میان خود بشود، در آنجا حرکت برای تنیدن و بافتن دیگر بخشها سهل تر میشود. اینکه چگونه سازمانهای حزبی بشکل زیر زمینی و علنی باید سازمان داده شوند امری است که در دستور رهبران و آژیتاتور ها و متفکرین و فعالین کمونیست در همان جنبش و در همان جامعه امروزی است و از جانب کمونیستهای با تجربه هم یک دنیا در این مورد میشود کمک و هم فکری ایجاد شود. 

    یک مانع برجسته برای برسمیت نشناختن این واقعیت و  وارد نشدن به این موضوع بویژه از سوی رهبران و فعالین کمونیست طبقه کارگر در خود جامعه همین ذهنیت فراهم شده تاکنونی است که تصور میکند  اساس و موجودیت احزاب کمونیستی و چپ همین است که  در خارج کشور هستند و در تبعید. روال تاکنونی هم اساسا این بوده است که این سازمانها در تلاش همیشگی برای ایجاد تشکیلات های مشابه خود در ایران هستند. نکته اصلی هم این است که حزب در تبعید روزی بالاخره به ایران میتواند برگردد. اگر اغراق نشده باشد این تصوری عمومی در میان کمونیستها و فعالین سیاسی در تبعید بوده  و کماکان تغییر زیادی نکرده است. سوال این است که تا چه زمانی این تصور و نقشه میتواند معتبرباشد و از هر طرف باز تولید شود؟ برای کمونیستهای غیر کارگری یعنی کمونیستهایی که جامعه مبنای تغییرات اجتماعی نیست و بر مکانیزم های خود طبقه کارگر و جامعه برای سازماندهی و تغییر متکی نیستند، طرح سوال البته که بی معنی است و ضد روحیه است. برای آنها مساله اصلا نمیتواند بدرستی مطرح هم باشد چرا که کل موجودیت آن، حال در خارج کشور باشد یا در داخل، در پشت مرز ایران باشد یا در اروپا و امریکا، فعالیت برای یک مبارزه ضد رژیمی است که به اشکال مختلف و از جمله دل بستن های آشکار و نهان به تغییرات از بالا بوسیله هر موجود و دولتی و یا هر جنبش بورژوایی، عجین شده است. انتظار محور اصلی در استراتژی آنهاست که معمولا چاشنی اصلی آن ائتلاف و اتحاد با سازمانهای مشابه، امید به تحولات داخلی و یا از غرب رسیده است.

     نقش حزب پیشتاز در تغییر زندگی در هر محل کار و زندگی  و شهر و منطقه ای چه میشود؟ همین امروز جامعه جواب می طلبد و اگر در دسترس نداشته باشد انتخاب دیگری میکند. نقش حزب پیشتاز در جامعه هم زمانی میتواند دیده شود که موجودیتش در اجتماع  چه به شکل علنی و چه زیر زمینی احساس شود. به این نکته قابل توجه هم باید دقت کرد که حتی اتفاقی نیست که موجودیت سازمانی امروز تشکیلات های داخل کشوری احزاب چپ و کمونیست در هر دو سوی مرز  در بهترین حالت از لحاظ فعالیت در جامعه و نقش هدایت و رهبری، باز هم اگر اغراق نشده باشد، قطره ای از یک دریا است.

     ظاهرا همه چیز قرار است تغییر کند اما استراتژی و حتی شکل و شمایل و ... سازمانها در خارج برای سازماندهی حزب در داخل تغییر نمیکند چون تابع عوامل و سوخت و ساز اجتماعی نیستند، نه بزرگ میشود و نه کوچک. تکلیف این جریانات و تشکیلات های داخل آنها چیست اگر نسل قدیمی تر بعد از چند سال دیگر به کمک عصا هم نتوانست باز گردد و  تماما بازنشسته شدند؟ در خوشبینانه ترین حالت آیا واقعا در صورت هر تحولی حتی یک درصد از این سازمانها قادر به برگشتن به ایران هستند؟ این ها در حالی است که  خیلی مسایل تغییر کرده اند، دنیا خیلی تغییر کرده، ارتباطات و رساندن دانش و در اختیار گرفتن آنها و دسترسی به معنای واقعی زیر و رو شده، جمهوری اسلامی عوض شده، مردم و نسل های مختلف آن تغییر کرده اند، بهمین میزان بافت طبقه کارگر و صنعتی شدن بیشتر ایران، مردم و اقشار مختلف و سطح توقع، فرهنگ و تلاش برای زندگی بهتر خیلی فرق کرده است و... آیا اینها را باید برسمیت شناخت؟ آیا استراتژی ساختن حزب کمونیستی در جامعه بویژه از سوی کمونیستها در ایران نباید زیر و رو شود؟ 

    چه جریانی و با چه توان و سازمان و اندازه از نفوذ توده ای قرار است جمهوری اسلامی را به لبه پرتگاه ببرد؟ کدام حزب رهبر و سازمانده میتواند دست و پای جمهوری اسلامی را فلج و لاشه گندیده اش را به گور بسپارد؟ سازمانی که هنوز قطره ای از یک دریا است چگونه این را ممکن میکند؟ روال کار، ابزار، سیاست و استراتژی های تاکنونی جواب روشنی به این ندارند. در حالی که جامعه و جنبش هایش و حضور و وجود جمهوری اسلامی و نظمش روال خود را با افت و خیز دنبال میکنند. یک جواب روشن که هست آنهم دنباله روی محض از اوضاع است و نه تاثیر گذاشتن آگاهانه و طبق نقشه بر این وضعیت. ظاهرا همه در انتظار تغییر اوضاع در ایران هستند و نیروی ایجاد تغییر نه حزب قدرتمند سیاسی و متکی بر جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی، بلکه  اساسا عوامل داخلی در رژیم و بیشتر شدن شکاف ها بر اثر نارضایتی مردم وامید به اوضاع بین المللی و اتکا بر تغییرات خود بخودی است. بهمین دلیل میتوان تشخیص داد که چگونه نبض سیاست در میان تبعیدیان و سازمانهای در تبعید، بیشتر از آنکه بر روند تغییر در اتکا به نیروی سازمانیافته و با نقشه داخل، بزند و همخوانی داشته باشد، بر عواملی متکی است که موجب هر تغییری هم بشوند برای طبقه کارگر و کمونیستها آسمان همان رنگ است. یکی از دلایل این نوع زندگی و سیاست این است که خیلی اوقات شاهد این حالت هستیم که تیتر و محتوی مقالات در روزنامه های سازمانهای چپ در نوسان است. در اوج مبارزات در هر گوشه و منطقه و صنفی، موارد زیادی نوشته و تیتر مقالات میتوان دید که آدم را دچار تردید و نگرانی میکند و سوال میکنی که آیا واقعا فرصت جمع کردن اسباب و اثاثیه لازم و همه کارهای مربوطه دیگر برای برگشتن را داریم از دست میدهیم؟! آیا نویسندگان این مقالات خود در چنین فضایی هستند و همه امکانات برای بازگشتن را فراهم کرده اند و لیست های اعزام دیگر جایی برای ثبت ندارند؟ و یا فاکت و فیگور ها در مورد در بن بست بودن جمهوری اسلامی آنقدر اغراق شده است که آدم شک میکند پس نیروی این تغییر کجا ظهور کرده است که برای عموم محسوس نیست؟ بعد از مدتی باز هم میبینی که مخاطب شخص ثالث بود! 

    بنا به همه دلایل باید به خود جامعه رفت و در همان جا و در اتکا به مکانیزم های طبیعی خود جامعه استراتژی انداختن رژیم اسلامی و نظامش را سراغ گرفت. روال کنونی جواب نداده است و جمهوری اسلامی هم اگر در چنین شرایطی سرنگون شود به جرات میتوان گفت که سازمان ها و احزاب کمونیستی موجود جایی در تغییر سیاست و زندگی مردم، حداقل در کوتاه مدت و تا چهل ساله دیگری! نخواهند داشت. اگر درگیری مستقیم کارگران و کمونیستها در ابعاد توده ای در ایران است پس بدیهی است که سازمان و رهبری و هدایت مبارزه در همه وجوه در همان جاست. کارگران کمونیست و کمونیستهای جوان و پیر در ایران و در هر جایی که هستند در اتکا به خود، توان خود، دانش خود، سازمان و حزب محلی و سراسری خود،  حیاتی است که استراتژی روشنی برای این هدف داشته باشند. 

    این جنبش و سازمانهایش در جامعه در چه اشکالی و چگونه میتوانند از خارج کشور کمک شوند، راه های متعددی برای آن وجود دارد که هر حزب و گروه و سازمان و حتی تک نفری در خارج کشور و در تبعید مشغول به آن است. مساله اصلی این است که توان واقعی و  نقش و جایگاه واقعی هر کدام دیده شود و این جایگاه ها تغییر کنند. دیگر نیازی به اینکه به وسیله کمک خارج کشور و رهبری و آنهم در اشکال معمولا قدیمی تر و اپدیت نشده از هر لحاظ، بخواهیم تشکیلات و سازمان درست کنیم و ادامه ارتباط با آنها را هم با هزار مصیبت "مخفی" نگهداریم دورانش گذشته است. اکنون بدرجه زیادی مبارزه طبقه کارگر و کمونیسم و چپ در ایران تغییر کرده است و مدعیان مبارزه ای همه جانبه و سازماندهی های همه جانبه کم نیستند. اگر این واقعیت پذیرفتنی است باید پذیرفت که راه حل های تاکنونی در تبعید هم تغییر کند. سیستمی که بر اساس درست کردن تشکیلات داخل کشور، و یا تشکیلات های غیر اجتماعی در داخل کشور، کار میکند را باید زیر و رو کرد. مگرهمیشه چند ده نفر قهرمان پیدا میشوند که بعد از یک دوره تلاش بسیار سخت به جایی برسند و بعد متاسفانه بر اثر هر سیاست و یا عقب ماندن های نسل قدیمی تر از اوضاع به زندان بروند و یا به تبعید و یا به پشت مرز و اردوگاه های نظامی ... و باز هم بعد از یک دوره ترساندن و محروم از زندگی، یک نسل بگذرد و دوباره با تغییراتی جزیی داستان باز هم بعد از ده سال دوباره ادامه پیدا کند؟ 

      استراتژی جنبش کمونیست های کارگری برای ایجاد تشکیلات سراسری کارگران در ایران نمیتواند جدا از استراتژی و نقشه برای ساختن حزب کمونیستی خودشان باشد. در همه محیط های کار و زندگی طبقه کارگر. و باز هم باید تاکید کرد که هر اندازه پیشرفت و موفقیت  این افق و نقشه ها بدون خیره شدن  به مهمترین مراکز کارگری و صنعتی در ایران نا کارا است. تقابل سراسری برای گرفتن دستمزد، اضافه دستمزد تا آزادی و برابری  بدون حضور نفتی ها، پتروشیمی، راه آهن و ... ممکن نیست، نفتی ها باید از "قرنطینه" خارج شوند. تقابل سراسری برای انداختن رژیم اسلامی بدون به میدان آمدن نفت غیر ممکن است و هر جمع و کمیته و سازمان و حزبی این را در دستور نداشته باشد راه را برای هر نوع سرنگونی رژیم بدون دخالت و رهبری کارگران و حزبشان باز میگذراند.  این حقیقت را باید  پذیرفت که چرا  احزاب کمونیستی که در خارج هستند و در داخل هم تشکیلات دارند و نیرو،  قادر به یک فراخوان در طول یکدهه از فعالیتهایشان نیستند؟ حزبی که رهبر باشد، سازمان داشته باشد و هدایت کننده باشد نمیتواند اینگونه زنده بماند و اگر زنده میماند دلایل روشن سیاسی دیگری دارد. بهمین دلیل در این دوره سرنوشت ساز برای جامعه و کمونیستها، گام حیاتی از طرف کمونیستها در درون طبقه کارگر و خارج از آن، داشتن افق و استراتژی برای تشکیل حزب کمونیستی است که در هر واحد و جمع کمونیستها، در هر محل کار و زندگی، لازم و حیاتی است که یک بار دیگر  تعریف شده و متولد شود.

    نکته اصلی این بود که آنجا که قرار است تشکل سراسری ایجاد شود حزب هم ایجاد میشود. مکانیزم طبیعی که  پایه های تشکل سراسری در آن رشد کرده باشد دقیقا همان است که ارگان های زنده حزب کمونیستی را هم ایجاد میکند. این دو سنت جنبش کارگری و کمونیستی را لازم است به جنبش کارگری در ایران باز گرداند. جنبش کارگری به این نیازمند است که حزبش را در موجودیت خود داشته باشد و بطور طبیعی سازمان، رهبر، سخنگو، نماینده، اعتراض ، اعتصاب، تحصن، پیشروی و عقب نشینی اش را همان جا روی پای خود و به اعتبار خود تعیین کند. امروزه و به تدریج این دارد پا میگیرد ولی این داده هنوز سیستم ندارد، جاافتاده و گسترده نیست.

    در واقع پیشکسوتان در هر دو سوی مرز دارای مشترکات زیادی هستند، نه پیشکسوتان داخل کشور خود بنا به موقعیتی که از هر لحاظ دارند، میتوانند مستقیما سازمانده تشکل کارگری و بویژه تشکل سراسری کارگران باشند، و نه پیشکسوتان جنبش کمونیستی و کارگری در تبعید میتوانند و قادر هستند که نقش حزب و رهبران و سازمان های داخل را به عهده بگیرند. دلایل پایه تر این ناتوانی نه در دوری و نزدیکی بلکه در سنتهای غیر اجتماعی قبول شده در چپ به نسبت کمونیسم و طبقه کارگر است. این نقش را همانطور که اشاره شد کمونیستهای جوان در ایران باید بعهده بگیرند و خود پیش قدم برسمیت شناخته شدن خود شوند تا همه جا برسمیت شناخته شوند. این موضوع میتواند به انقلابی در نحوه سازماندهی و ارتباط بین کمونیستها در خارج و داخل منجر شود. باید درست به جنگ رفت. مارکسیسم و منصور حکمت این راه را نشان داده اند. اینکه بخش اعظم کمونیسم کارگری و کمونیست های کارگری از سنت کمونیسم کارگری منصور حکمت بسیار دورند و تشابه شان هر روز به ناسیونالیست های ایرانی و کردی بیشتر میشود، نمیتواند و نباید یک ذره از اعتبار کمونیسم کارگری بکاهد و این را نباید به کسی بدهکار بود. نسل جوان کمونیستهای کارگری میتوانند و حیاتی است که آنچه منصور حکمت نتوانست به سرانجام برساند را بعهده بگیرند. 

    همانطور که اشاره شد امروز این معادلات قدیمی دچار تغییر شده است اما جنبش کمونیستی و جنبش کارگری ناچار از داشتن استراتژی روشن تر در مورد برخورد به مساله ایجاد سازمان سیاسی طبقه کارگر در داخل ایران است. جنبش و حزبی که قادر باشند برای سرنگونی بورژوازی و گرفتن قدرت سیاسی یک لحظه دریغ نکنند. 

     این حزب چگونه باید ایجاد شود و چگونه میتواند ادامه بقا داشته باشد از مهمترین حلقه هایی است که کمونیستها نیازمند پاسخ به آن هستند. این میتواند موضوع یک دنیا کار و فعالیت باشد. سازمانهای در تبعید ارزش، اعتبار، جایگاه و اهمیت خود را در مبارزه و مقابله با جمهوری اسلامی و برای جنبش هایی که به آن متعلق هستند دارند و در این شکی نیست. اما متکی شدن به روال  تاکنونی انتظار به امید اینکه بطور تصادفی جمهوری اسلامی سرنگون شود و یا با نقشه آگاهانه آمریکا و غرب و همه دنباله روان مزدور و برده آن، قبل از هر چیز نشان از بی افقی و بی تصمیمی برای ساختن حزب کمونیستی است، حزبی که در جامعه باید زنده باشد و با سوخت و سازهای آن و در اتکا به مکانیزم جامعه و کار و زندگی طبقه کارگر باشد، حزبی که با هزاران رشته ارتباطی کمونیستها را در جامعه و در جنبش کارگری بهم مرتبط کرده باشد قادر به رهبری جنبش خود و گرفتن هر اندازه از قدرت سیاسی در جامعه در بزنگاه های حیاتی است. امروز این نیاز جامعه ایران و مبارزاتش بر علیه جمهوری اسلامی است و چنانچه پاسخ نگیرد، شرایط باز هم تغییر میکند. شاید سالهاست که پاسخ به چنین نیازی حیاتی شده است. کمونیستها ناچار از وارد شدن تمام قد به این میدان هستند و راه و روشهای آن را باید بیاموزند. مدل های قدرتمند شدن احزاب و سازمانها در خارج کشور مدتهاست به بن بست رسیده است. سرنوشت ها بطرز خیره کننده ای دارند از هم  جدا میشوند. حتی در زمینه رابطه ای بین المللی با طبقه کارگر در همه کشورها و حضور و نفوذ و اعتبار در میان ایرانیان مقیم خارج کشور بشدت عقب مانده ایم، میلیونها ایرانی مقیم خارج امروزه در رفت و آمد منظم با ایران هستند و ... این ها در حالی است که جایگاه حمایت این بخشها از نظر واقعی حیاتی است. کار اساسی در این زمینه ها نیز در گرو وجود سازمانهای قدرتمند کمونیستی و کارگری در داخل کشور و نیازهایشان است آنگاه جایگاه چند میلیون ایرانی مقیم خارج کشور و روابط رفیقانه و دوستی طبقاتی و بین المللی با طبقه کارگر، نوع فعالیت و توانایی و امکانات عظیمش آشکار میشود.

     احزاب و جریاناتی که سالهای طولانی است زندگی یکنواختی دارند و یکی از مهمترین کار هایی که دارند ارتباط و دیپلما سی با هم و برای هم است و هر از چند گاهی ناچار از نمایش اتحاد و ائتلافی هستند ... نمیتوانند نقشی مستقیم در تحولات عظیم در جامعه داشته باشند.  پیشکسوتان جنبش کمونیستی و کارگری در ایران و در تبعید، ناچار از قبول این واقعیت هستند که خود را با نیازمندیهای امروز این جنبش بهر اندازه که میتوانند منطبق کنند. نیروی خارج کشور  در واقع میتواند توپخانه های عظیمی بر علیه جمهوری اسلامی بشوند و یا اینکه هر بخشی به هر جنبشی که میخواهد حمایتش را برساند. 

     مساله موجودیت سازما ن و احزاب کمونیستی درداخل کشور در تناقض با تشکیلات و احزاب کمونیستی و چپ در تبعید نیست، مساله بر سر این است که کدام یک قرار است رهبر و حزب و سازمان در جامعه و در استراتژی مبارزه بر علیه سرمایه داری و جمهوری اسلامی باشند؟

    حزب کمونیستی در داخل کشور تنها ابزار و راه حل برای مقابله همه جانبه و سرنگونی جمهوری اسلامی است. بدیهی است که تا زمانی که این حزب از لحاظ سیاسی و افق روشن و سازماندهی، وسیعا در میان رهبران و تشکل های کارگری در ایران گسترش نیافته است نمیتوان به این استراتژی نزدیک شد. دوران کنونی در ایران نیازمند این پاسخ روشن است. پاسخ به این ضرورت هم در دست فعالین و پیشتازان کمونیست در طبقه کارگر و جامعه است  و چنانچه این نوع فعالیت جاری باشد میتواند به توده گیر شدنش هم امیدوار بود. چنین حزبی در داخل کشور با جایگاه قدرتمندی در جامعه، قادر است از همه دستاورد های تاکنونی چپ و کمونیسم استفاده کند. موجودیت کنونی احزاب در خارج کشور و در خارج از مرز ها، برای نگاه داشتن پرچم اپوزیسیون چپ بر علیه جمهوری اسلامی مهم است و باید تقویت و رادیکال شود اما مستقیما نتوانسته و نمیتواند در ایجاد حزب کمونیستی که بر سرنوشت محیط کار و زندگی طبقه کارگر و مردم جامعه تاثیر قطعی داشته باشد. این را باید هر چه بیشتر برجسته تر کرد تا عمق ضرورت متکی کردن مبارزات کارگری و کمونیستی در داخل کشور به خود و برای ایجاد سازمان خود، روشن تر شود.

    مساله این است که اکنون  نقش رهبری جنبش کمونیستی را در اذهان به نفع نقش رهبری و سازمان در داخل ایران واژگون کرد؛ حزب رهبر و سازمان در برگیرنده فعالین و رهبران کمونیست، در جامعه و برای نیاز به مبارزات امروز باید برسمیت شناخته شود.حزبی که با سیاست های آزادیخواهانه و برابرطلبانه و برقراری جامعه ای سوسیالیستی افق روشنی به خود و جامعه میدهد و بهمین اعتبار قابل اتکا میشود. حزبی که در اتکا به ایجاد سنت های مبارزاتی قادر به زنده ماندن و گسترش توده ای خود است. حزبی که میتواند رهبر و سازمانده همه وجوه مبارزه باشد و حزبی که میتواند و قادر است به قیام و انقلاب خیره شود و با قدرت سازمانیافته خود در این نبرد های تعیین کننده شرکت کند. به همین دلیل است که هیچ تشکلی دیگر قادر به این جایگزینی و مقابله نیست. سنت های کمونیستی و لنینی در این مساله بسیار روشن هستند و چراغ راهنماست. بر خلاف تمامی ناسیونالیست های چپ و چپ های غیر اجتماعی که نقش حزب در کسب قدرت سیاسی را بهر دلیلی منتفی میدانند و در واقع سوسیالیسمی که از آن دفاع میکنند بهر وسیله دیگری غیر از جنبش کارگری سازمانیافته و حزب کمونیستی قدرتمند در جامعه ممکن میشود، سوسیالیسم و قدم اول آن یعنی سرنگونی جمهوری اسلامی بدون این قدرت منضبط و مصمم برای آزادی و عدالت و رها کردن جامعه نا ممکن است. این متفکرین و فعالین قربانی، حتی زندگی میلیارد ها نفر در جوامع مختلف را میبینند که بوسیله احزاب بورژوایی اداره میشود و قدرت سیاسی را برای منفعت رساندن به طبقه حاکمه بدست میگیرند. لنین توانست به همین ترتیب این "کودتای" عظیم آزادیخواهی و برابری طلبی در جامعه سرمایه داری در روسیه و جهان را برپا کند، منصور حکمت این فرصت را متاسفانه نیافت، بقیه کار بعهده کمونیستهای کارگری این نسل در جامعه مانده است.

     همه گرایشاتی که طبقه کارگر و رهبران و کمونیستها را از دست یافتن به  حزب در درون جامعه دچار تردید میکنند بیش از همه قربانیان فرهنگ جاری و مسلط در همه جوامع هستند، اینها در بهترین حالت از نقش خدمات دهنده های منزه نمیتوانند فراتر بروند در حالی که جامعه و طبقه کارگر به یک نبرد عظیم نیاز مند است که بدون حزب بلشویکی این امر ممکن نیست. بویژه در جوامعی مانند ایران و روسیه و امثالهم مطلقا راه دیگری غیر از این نیست!


    چرا اتحادیه ازاد کارگران و کمیته هماهنگی و پیگیری و ...  کماکان جذابیت دارد؟ 

     سنت های غیر کارگری و غیر کمونیستی همانطور که اشاره شد ریشه در برداشت های چپ غیر اجتماعی از کمونیسم و طبقه کارگر دارد. به نظر من دلایل موثر در پا گیری این نوع تشکل ها و ادامه بقا آنها کماکان بر این پایه استوار است. از جمله دلایلی که به این بقا کمک کرده است اینها هستند:

    • تشکیلات در محل های کار و به درجاتی  در محل زندگی، به سنتی قوی تبدیل نشده است. هر فعالی در این تشکل ها برای تشکل مربوطه فعال است و نه چهره ای سرشناس و رهبری طبیعی و واقعی برای تغییر زندگی در محیط های طبیعی خود. 

    • جنبش کمونیستی با سنت های اجتماعی در درون جامعه به آنچنان از جذابیتی هنوز نرسیده است تا قادر به تاثیر گذاری قطعی تری بر سرنوشت این تشکل ها داشته باشد. 

    • روش و سیاستهای موجود در چپ که صرفا ناراضی و رها شدن از دست این زندگی و صرفا و بهر قیمتی تغییر حکومت است، دنباله روی از هر جنبش و حرکتی است که اساسا قطب نمای این تشکل ها و فعالینش را تشکیل میدهد. بعضا نمیدانند که این نوع فعالیتها در بهترین حالت نه برای ایجاد صف مستقل کارگری و کمونیستی بلکه در بزنگاه های مهم سیاسی و اجتماعی صرفا بیش از ضمیمه ای برای جریانات اصلی نیستند. مهم نیست چه اندازه امروز فعالین این تشکل ها با کمونیسم غیر اجتماعی تنیده در سازمانهای موجود مرزبندی میکنند و با آنها احساس هم نظری و همدلی نمیکنند، مهم این است که در سطح اجتماعی و قطب بندی های سیاسی هر کدام به طیف خاصی تعلق دارند که در کل ربط مستقیمی به جنبش کمونیستی و کارگری ندارند.

    • "فعال کارگری" بودن را به فعال جنبش عتدالتخواهی و آزادیخواهی و برابری طلبی یا هر اسم دیگری ترجیح میدهند، در حالی که اکثریت نزدیک به تمام آنها در محیط های کارگری نیستند. فعالین جنبش کمونیستی و یا چپ نام واقعی و با مسماتری برای این کمونیستها در این نوع تشکل ها است و مستقیما باید صف تشکیلات کمونیستی را ایجاد و تقویت کنند. کمونیستها مستقل از اینکه چه شغلی و از چه صنفی هستند، بخشی از طبقه کارگر هستند. متاسفانه بر اثر برداشت غیر اجتماعی از کمونیسم، بسیاری کمونیستها با وجود اینکه کارگر نیستند و در این موقعیت نیستند بر خود نام فعال کارگری و تشکل کارگری و رهبر کارگری میگذارند و هم گرایشی هایشان هم این را منظما تبلیغ میکنند. امروزه برابری طلبی و آزادیخواهی بیش از بیش با نام کمونیسم و کارگر عجین شده است و تحت همین عنوان فرصت بسیار بزرگی برای تبدیل کردن این خوش نامی، به موجودیتی اجتماعی و سازمانی است که بوسیله انسانهای واقعی و خوش نام  در هر محل کار و زیستی ممکن میشود.  

    • فعالین کمونیست در این نوع تشکل ها از نظر پلیس قبل از اینکه "توطئه گرانی" برای تغییر زندگی و فرهنگ و محیط خود باشند و سهم مردم زحمتکش را از امکانات جامعه که در دست مشتی سرمایه دار و جیره خوارانشان است در بیاورند، بیشتر بعنوان توطئه گرانی سیاسی شناخته میشوند و بدام انداختن و گرو گرفتن زندگیشان از طرف پلیس بسیار آسانتر است.


    تک تک کلماتی که در نام کمتیه هماهنگی و اتحادیه آزاد کارگران ایران هست را یک بار دیگر به دقت مرور کنیم. کسی که مدعی است امر تشکل و اتحاد کارگران را دنبال میکند بدیهی است که خود باید کارگر باشد و در محیط کار باشد، بدیهی است که باید مسایل و مشغله و زندگی کارگران را داشته باشد و ...  و سوال مهمتر اینکه چرا نباید اجازه داد که کارگران خود مسایل مربوط به خودشان را دنبال کنند؟ چرا مثلا اعضا کمیته هماهنگی فعال محیط هایی نمیشوند که خودشان در انجا ها کار و زندگی میکنند؟ و  تبدیل شدن به آژانس خبری و یا کمیته ای که به همه مبارزین و فعالین کارگر و زندانی و ... کمک میکند البته که بسیار مهم است اما تحت نام تشکل کارگری و رهبر کارگری و فعال کارگری، ادامه مخدوش کردن فعالیت کارگران در امر اتحاد و تشکل کارگری است. این مدل های کار ساخته و پرداخته ذهنیت های غیر اجتماعی از کمونیسم و طبقه کارگر بود و همانطور که در همین اعتراضات و مبارزات کارگران خوزستان دیدیم براحتی کنار زده شدند. در این دوران که همه اقشار در تلاشند که در تشکل های مربوط به خود سازمان یابند اتفاقا مهم این است که همه فعالین و پیشکسوتان جمع شده در این کمیته ها و اتحادیه ها و ... به این مساله توجه جدی بکنند و نیرو و توانشان را برای ایجاد، تقویت و حمایت کردن هایی بگذارند که در محیط های طبیعی و اجتماعی خود به آن نیاز دارند. در شرایط کنونی حیاتی است که صد ها و هزاران انجمن و کانون سیاسی و صنفی و مطالعاتی تحت هر نامی ایجاد شود و هر کانونی به آنچه علاقمند است و میتواند، کمک کند، کانون های قدرتمند کردن افراد و تبدیل کردن آنها به فعالین محیط کار و زندگیشان، نه تبدیل شدن به کانون هایی برای خود و درخود.


    کمونیستها در کردستان یک ویژگی حیاتی

    تاکید بر اینکه در کردستان یک حزب مجزای کمونیستی در اتکا به جنبش کارگری و آزادیخواهانه باید وجود داشته باشد امری بمراتب حیاتی تر است. بدون تردید طبقه کارگر و جامعه کردستان در هر بزنگاه سیاسی و اجتماعی، از طرف جنبش های ناسیونالیستی و ناسیونالیست های چپ یعنی حزب دمکرات و کومه له، تقسیم میشوند. دیگر جریانات چپ، ناسیونالیست و مذهبی که جریاناتی ابزاری هستند، در دست هر کدام از دو جریان فوق مبادله و بکار گرفته میشوند و اکنون هم بدرجه زیادی همین روال دارد طی میشود. این جنبش ها و سازمانهایشان در جامعه وجود دارند و در پشت مرز ها هم به شکل مسلحانه زندگی میکنند و در واقع یک پشت جبهه همیشگی برای جنبش خود در داخل دارند. از قبل این در "جبهه بودن" هم که در اتکا به دولت های عراق، حکومت کردستان عراق و نفوذ آمریکا و ساخت و پاخت با خود جمهوری اسلامی در جریان است، نمایندگی این جنبش ها در سطح داخلی و بین المللی را هم ظاهرا دارند. با وجود اینها اما جامعه متمدن کردستان و بخش پیشرو و کمونیست آن در میان کارگران، دانشجویان، معلمان و همه اقشار جامعه حضور دارند میتواند و نباید اسیر این جنبش ها بشوند. جامعه ایران و کردستان بعنوان بخشی از آن، سرمایه داری است، کارگر صنعتی و غیر صنعتی و میلیونها زحمتکش دارد و جنبش کمونیستی در سطح سراسری در ایران نقطه اتکا مهمی برای تحزب و فعالیت کمونیستی در کردستان است. همانطور که این جنبش در کردستان برای جنبش سراسری حیاتی است و نباید اجازه داد دستمایه دیگر جنبش ها با هر سابقه قدیمی که دارند بشود. 

    کارگران در سراسر ایران یک طبقه می باشند و یک سرنوشت مشترک در برابر سرمایه داری و سرمایه داران با هر نام و نشان،  منتسب به هر ملیت، با هر نوع لباسی و زبان و لهجه ای ، نیازمند جنبش خود و حزب خود هستند. کار حیاتی کمونیستها  دور کردن تفرقه در میان طبقه خودشان است و برای رفع ستم ملی بعنوان یک مانع جدی در همبستگی طبقاتی کارگران و مبارزه برای جامعه ای سوسیالیستی برنامه روشن دارند. جامعه تحزب یافته کردستان بیش از هر زمان دیگری نیازمند حزب کمونیستی اجتماعی و معطوف به جامعه است دقیقا بسان همان معضل در سراسر ایران. این چنین حزبی در جامعه اکنون وجود خارجی قدرتمندی ندارد. انچه هست بازمانده های کمونیسم کارگری است که بخش اعظم آنها در برابر کومه له مشغول به اغماضند و در فردای هر تحولی بعید است اصراری در "تفرقه" بیشتر داشته باشند. کومه له تغییر نکرده است، این بخش از کمونیستهای کارگری تغییر محسوسی کردند، حدود سه دهه است که جریانات باقی مانده از کومه له کمونیست آن زمان، وظیفه شناساندن ماهیت بورژوازی محلی و احزاب متعلق به آن را اساسا کنار گذاشته اند. زمانی کومه له کمونیست در ایران با همه وجود در برابر بورژوازی سراسری و محلی مقابله میکرد و طبقه کارگر را در مقابل هر دو آنها نمایندگی میکرد، از آن زمان دیگر آثار آنچنانی در وجود کومه له حزب کمونیست ایران نمانده است چرا که بیش از دو دهه است که حزب دمکرات بخشی از "جنبش انقلابی مردم کردستان" برسمیت شناخته شد و به این اعتبار انقلابی شد، کومه له در اذهان و در عمل هم بخشی جدایی ناپذیر از "جبهه کرد" شد و "دولت نوپای کرد" کردستان عراق برسمیت شناخته شد و مذهب توده ها محترم شمرده شد و ایجاد شوراها از اسناد رسمی کنار گذاشته شد و اتحادیه های کارگری جایگزین شدند و ... که پایه های وجودی کومه له  بعنوان یکی از جریانات اصلی این "جنبش انقلابی مردم در کردستان" نهاده شد و آنچه که تلاش یک دهه مارکسیسم انقلابی و کمونیسم کارگری برای استراتژی سوسیالیستی در همه وجوه فعالیت بود، به این افق و آرمان ها تغییر داده شد.  در چنین وضعیتی است که وجود حزب کمونیستی اجتماعی در کردستان و با این وضعیت حیاتی تر میشود و راهی جز ایجاد قدرتمند این نیروی الترناتیو که عملا در کنار دو نیروی دیگر مصمم به تاثیر گذاری بر سرنوشت جامعه باشد نیست. نیرویی سوم که از هر لحاظ تفاوت هایش را میتواند نشان بدهد. در واقع جامعه کردستان و جنبش کمونیستی در این منطقه باید خود سخن بگوید و به نیرویی اصلی در مقابل نیروهای اصلی دیگر در صحنه سیاسی و اجتماعی تبدیل شود. اگر کسی و جریانی جامعه و جنبش کمونیستی و سابقه اش در کردستان را مبنی قرار بدهد و در دایره خود مشغولی دیپلماسی و "کار سیاسی" سنتی گرفتار نشده باشد، همواره شانس عروج مجدد  کمونیستهای کارگری در درون جامعه را باز میبیند. در شرایطی که بخش عمده احزاب کمونیست کارگری مدعی فعالیت در کردستان به شاه رود جنبش های چپ و ناسیونالیستی در کردستان بیش از بیش دارند سرازیر میشوند، راه عروج جریان اصلی و قدرتمند کمونیستی هموارتر میشود. 

      و همچنین کسانی که فکر میکنند در جامعه کردستان هم  نیازی به حزب نیست و از طریق صرفا شورا های کارگری، قادر به ایستادگی در برابر بورژوازی سراسری و محلی میتوان بود بشدت دچار توهم هستند. حزب کمونیستی چه در ایران و بویژه در کردستان، چنانچه قادر به جذب رهبران و فعالین کمونیست و تشکل و سازمانهایش نشود نمیتواند هیچ بخشی از جامعه را به نفع توده مردم آزاد کند.حزب کمونیستی قاعدتا قادر به جذب کمونیستهایی که در راس جنبش کارگری و مبارزات مردم هستند میباشد، از محبوبیت برخوردار است و میتواند موقعیت و تمایز خود را با دیگر نیروهای سنتی نشان بدهد. جنبش و حزب کمونیستی در درون جامعه کردستان بنا به موقعیت آگاهگری، رهبری، سازماندهی و هدایت کننده این مبارزات میتواند و حیاتی است که عرض اندام کند و افشای ماهیت نیروهای بورژوایی و غیر کارگری در کردستان را در همه زمینه ها نشان بدهد. 

     و بالاخره حزب کمونیستی و جنبشش، اگر با اتکا به نیروی خود نتواند در زمان لازم و حیاتی مسلح شود و از خود و جامعه دفاع کند قربانی میشود. جریانات و باند های ناسیونالیست و ضد کمونیست و ضد آزادیخواهی و برابری طلبی تحت عنوان کردایتی کم نیستند، این سناریو ها اگر برای نسل جوان و کمونیست روشن نباشد جامعه کردستان بمراتب تیره و تار تر خواهد شد و آنچه میشود که در کردستان عراق بر سر مردم و آزادیخواهان آمد. در کردستان عراق هم کارگران و کمونیستها در ابعاد اجتماعی شوراها، اتحادیه های بیکاران و بسیاری از تشکل های مراکز کار را در اختیار داشتند، ده ها هزار عضو در این تشکل ها متحد شده بودند اما در مدت کمی و از آنجا که قدرت دفاع از آنها بوسیله حزب و نیروی مسلحش غایب بود، ناسیونالیستها قدم به قدم  کمونیستها و کارگران و تشکیلات هایشان را عقب راندند و رهبران کارگری را ترور کردند.


    مبارزه با پلیس سیاسی

    تشکیلات با سبک کاری کمونیستی و کارگری که در گیر جنگی تمام عیار با نظام سرمایه داری و ماشین کشتار و جنایت جمهوری اسلامی است باید با ابزارهای منطبق با اهداف سیاسی و اجتماعی اش هم مسلح باشد. هر تشکیلاتی ابزار پیشبرد اهدافی است که دارد و کمونیستها و تشکیلات و حزب کمونیستی ابزار سازماندهی اجتماعی طبقه کارگر و رهبری جامعه برای انقلاب سوسیالیستی است و هر نوع فعالیتی هم این خصوصیات را باید در خود منعکس کند.  به این معنی هر فعالیت سازمانیافته کمونیستها در طبقه کارگر و یا در سازمان و گروه و کمیته های کمونیستی باید بتواند این اهداف و خصوصیات را بدون کم و کسر داشته باشد و در عین حال به همه نیازهای مبارزه ای که پیش رو دارد جواب روشن هم داشته باشد. این تضمینی برای هر واحد و شبکه های مبارزاتی و اجتماعی هر واحد کمونیستهاست که بتواند در شرایط خفقان و سرکوب سر پا بایستد و بنا بخ ضرورت مبارزه در چنین شرایطی بی نیاز از رهبری واحد و سراسری برای همه واحد های مشابه باشد. چهار دهه گذشته در فعالیت کمونیستی در شرایط خفقان تجارب بسیار گرانبها و البته خونینی  در بر دارد که حیاتی است در فرصت های دیگری و از سوی فعالین این مبارزات در ایران در اختیار گذاشته شود. دوره کنونی طبعا بهراندازه که از این تجارب و دانش مبارزه و تشکیلات کمونیستی استفاده کرده است توانسته که پیشروی کند و هر جا این خلا ها را در خود دارد دچار مشکل است. طبقه کارگر بعنوان موجودیتی اجتماعی است که اعتراض و مبارزه اش را در همین بعد اجتماعی میتواند پیش ببرد. گروه و سازمانهای کمونیستی درون طبقه کارگر و یا متعلق به طبقه کارگر که در میان روشنفکران مارکسیست ایجاد میشود نیز دقیقا بر همین مکانیزم استوارند و این در راستای استراتژی آنها برای زندگی و کار بهتر و رسیدن به جامعه ای سوسیالیستی است. این مبارزات در ابعاد علنی و مخفی در جریان است. تشکیلات  و ارتباطات سازمانی کمونیستها  اساسا موجودیتی مخفی است و آنچه علنی است فعالیت اجتماعی است. یک تشکیلات و گروه کمونیستی بشدت تابع دیسیپلین سخت مبارزه ای دشوار است که در اتکا بر نفوذ توده ای و اجتماعی ممکن و ساده میشود. این برای هر سازمان و تشکیلاتی که بر پایه موجودیت اجتماعی طبقه کارگر و مکانیزم طبیعی مبارزه این طبقه بیگانه باشد ممکن نمیشود هر چند و بهر اندازه که خود را نیروی کمونیستی و کارگری بنامد قادر به تثبیت سنت های اجتماعی در مبارزه کمونیستی نخواهد شد و دیر و زود در مقابله با پلیس دوام نخواهد آورد. در وضعیت کنونی و در فعالیت کمونیستی در داخل ایران یکبار دیگر وارد شدن به این مبارزه تماما باز شده است و صحنه ها و مبارزات بسیاری در این زمینه قابل مشاهده است اما همچنان از نارسایی های عمیقی در دست بردن به ابزارهای مناسب مبارزه با پلیس سیاسی رنج میبرد.

     یک خلا جدی در مبارزه کمونیستها در ایران نا متعادل بودن مبارزه علنی و مخفی است. بدیهی است که شرایط تعیین میکند که چه اندازه از فعالیت های یک تشکیلات غیر قانونی، علنی و یا مخفی باشد. اما این هم روشن است که تا زمانی که  پلیس امکان دارد که به جمع آوری اطلاعات و اسناد از روابط تشکیلاتی افراد و جمع ها بپردازد، ارتباطات تشکیلاتی باید از چشم پلیس دور بماند و منظما خطراتی که موجب از کار انداختن این فعالیت ها میشود را شناخت و برای آن راه حل یافت. تشکیلاتی که در بطن مبارزات کارگری و توده ای و در ارتباط طبیعی با آن قرار گرفته باشد پایدار ترین تشکیلات هاست و در اثر رشد و یا محدود شدن این مبارزات بیشتر قابلیت ترمیم کردن خود را هم دارد. چنانچه رهبران و فعالین این مبارزات دقیقا همان فعالین، مبلغین و سازمانده های حزبی هم باشند، تکثیر سنت و روش های جاری آنها برای دیگران  هم ساده تر و همه گیر تر میشود و استعداد های زیادی میتوانند در این موقعیت قرار بگیرند. ضربه پلیس به هر کدام از این افراد و جمع هایشان مستقیما ضربه به فعالیت متشکل در هر دو بخش مبارزات کارگری و سازماندهی آن و فعالیت متشکل کمونیستی است و چنانچه پلیس امکان پیدا کردن "توطئه گران" را پیدا نکند، کشمکش ها و زندانی شدن ها مسیر طبیعی تری را دنبال میکند. اما عواملی که همیشه موجب بهم خوردن تعادل کار مخفی و علنی میشود و پلیس امکان یافتن سرنخ و یا دلیلی به اصطلاح موجه برای دستگیری پیدا میکند، کار علنی نا متعادل است که به پلیس امکان میدهد به این فعالین و مبارزاتشان ضربه بزند و محیط و جامعه را نیز مرعوب کند. کار علنی نا متعادل از بیش از پانزده سال قبل به این طرف و تا هم اکنون توانسته است امکاناتی برای پلیس در ایجاد خطر برای فعالین و تشکیلات های کمونیستی شان ایجاد کند. اینکه دلایل سبک کاری و سیاسی مسایل اساسی در تعیین فعالیت علنی و مخفی میباشد حرف اول را میزند وبر اثر محدود شدن در فضای یک منطقه و شهر و محیط و دانشگاه و محل کار و ... ای که مثلا درجه اعتراض و مبارزه و سازمانیافتگی برای مدتی و در مقاطع مختلفی بالا است این محدودیت ها موجب نا متعادل کردن مبارزه مخفی و علنی میشود و تمایل به کار علنی بیشتر شده و در حالی که در توان و امکان پلیس چه در سطح سراسری و چه محلی مشکل جدی ایجاد نشده است و این موجب دادن اطلاعات و سرنخ های زیاد به دشمن میشود.  چنانچه موقعیت های تشکیلاتی، روابط تشکیلاتی و ارتباطات منظم هر کدام از این فعالین لو برود و آشکار شود سرنخ های مهمی برای ضربه زدن به مبارزه و فعالیت تشکیلاتی ممکن میشود. در این دوره که اشاره شد متاسفانه این نا متعادل بودن مبارزه مخفی و علنی از طرق های مختلفی موجب ضربه شده اند. برخی از آنها که به بحث های فوق بی ارتباط نیست اینها هستند:

    • انترنت و استفاده از آن در فعالیت سازمانیافته برای کمونیستها:  اینکه رهبران و فعالین و سازماندهندگان کمونیست در میان کارگران و در خارج از محیط های کارگری چگونه و تا چه اندازه میتوانند در پیشبرد فعالیتهایشان از این شبکه ها و کلا انترنت استفاده کنند همیشه قابل تردید است چرا که باید فرض را بر این گذاشت که در این دنیا همه چیز میتواند علنی باشد و علنی بشود. پس برای یک فعال کمونیست تردیدی نباید وجود داشته باشد که این کانال اساسا کانالی برای دسترسی به اطلاعات و مباحثات و ... است و نه برقراری ارتباط تشکیلاتی چه در داخل با هم و چه با افراد و یا تشکیلات های به اصطلاح غیر قانونی در خارج که پلیس تحت این عناوین میتواند به دستگیری بپردازد. هر نوع ارتباط تشکیلاتی از این طرق قطعا موجب آشکار شدن این روابط بوسیله پلیس خواهد شد بویژه که روال کار پلیس   سنتز کردن اطلاعات و سرنخ هاست. اینکه در مقابله با محدودیت های پلیس سیاسی در انترنت چه اقداماتی میتوان کرد تا راه این ضربه ها را محدود و یا متوقف کرد البته که حیاتی و مهم است آنهم برای اینکه پلیس قادر به داشتن هیچ سرنخی از کسی و فعالیتهایش بعنوان یک سازمانده بدست نیاورد. اتکا به این راه حل ها اتفاقا برای فعالیت سازمانی کمونیستها به هیچ عنوان نمیتواند قابل اتکا باشد. انترنت و تلفن همراه و زمینی و ... برای هر چیزی مناسب باشد و لازم باشد که استفاده کرد، مطلقا برای دو ارتش و دو سازمان و تشکیلات متخاصم کارگران و کمونیستهایش از یک سو و پلیس سیاسی رژیم از سوی دیگر با همه امکاناتش مطلقا نا کارا و بشدت موقتی است. در این مورد هم برای یک فعال کمونیست و سازمان کمونیستی در هر محل کار و زندگی و در جامعه اساسا روابط طبیعی و مناسبات طبیعی آدم ها در این محیط های طبیعی است که میتواند تمام جزئیات یک فعالیت و کار را مخفی نگهدارد تا زمانی که مرتبا خطرات جدید شناخته شده و محدود و یا متوقف شوند. نقطه قدرت ما کمونیستها در همین کار اجتماعی نهفته است و با همه توان باید به آن رجوع کرد. این مساله هم باید خیلی روشن باشد که همه این امکانات بویژه در ایران و حاکمیت جمهوری اسلامی  میتواند تماما در مالکیت دولت و پلیسش باشد و در هر دوره بحرانی و خطر میتواند آنرا از مردم و هر شهر و منطقه ای بگیرد و چنانچه سازمان و شبکه های مبارزاتی گسترده در اطراف تشکیلات و رهبران و فعالین وجود نداشته باشد و تضمین نشده باشد، هر جنبش و حرکتی میتواند دچار اخلال جدی شود. برای کمونیستها این ها دیگر باید به داده تبدیل شود.

    • نشریات: نشریاتی که در محیط های کار و یا دانشگاه و یا بطور عمومی منتشر میشوند ظرفیت و وزن خود را باید داشته باشند. چنانچه جایگاه کار نشریه ای که نویسندگانش با اسم و رسم خود برای محیطی و یا منطقه و یا در بعد سراسری فعالیت میکنند دقیقا روشن نباشد و با نشریه ای که مبلغ، مروج  و سازماندهاندگان کمونیست آن باید اساسا مخفی باشند، مخلوط و اشتباهی گرفته شود، این نشریات و فعالینش دیر و یا زود بر چیده میشوند و همزمان با آن سازمان و ارتباطات این فعالین و یا تشکیلات و گروه هایشان هم ضربه میخورد. گروه و کمیته ای که امکان تبلیغات از طریق نشریاتش به محیط کار و زندگی و جامعه اش را دارد و تشخیص میدهد که بدون این نمیتواند دامنه فعالیتش در آن محل را بگستراند، بدیهی است که نویسندگانش تماما باید از هوئیت جعلی استفاده کنند. این نشریه دیگر نمیتواند از سوی نویسندگانی باشد که خود را علنی میکنند. یک جنبه از فعالیت کمتر پایدار در این است که این نویسندگان و فعالین تمایل کمی به استفاده از اسامی مستعار دارند و این دقیقا همان کم تمایلی به کار اجتماعی و در بطن جامعه است. در حالی که و تا زمانی که توازن قوا در سطح سراسری در ایران و یا یک منطقه تغییر نکرده است برای یک فعال در چنین سطحی که مایل به تاثیرات اجتماعی و عمیق بر محیط مبارزاتی و جامعه اش باشد استفاده از اسامی مستعار و چندین و چندین اسم مستعار لازم میاید.

    افراد و تشکیلات های با اصطلاح غیر قانونی از نظر رژیم: ارتباطات های سازمانی چه در ایران با هم باشد و یا چه با خارج از مرزهای ایران باشد بدیهی است که موجب بزرگترین خطرات میباشد. تفاوتی که بین ارتباطات فعالین کمونیست در داخل کشور با هم است این است که آنها در بطن یک روابط اجتماعی و در این پوشش حیاتی زندگی سیاسی شان را دارند و چنانچه روابط سازمانی شان را در بطن مناسبات طبیعی و دور از چشم پلیس در انترنت و تلفن و ... انجام بدهند بسیار محفوظند، در حالی که هر نوع ارتباط تشکیلاتی با خارج کشور و بویژه اگر از طرق انترنت و تلفن و امثالهم باشد تماما بی توجیه است و مستقیما به پلیس مدرک میدهد. برای یک فعال کمونیست و سازمان کمونیستی در ایران امروزه  این اندازه از اتکا کمتر شده است اما بنا به بحثهایی که فوقا اشاره شد هنوز بنیاد این نوع فعالیت ها تا زمانی که سنت تکیه بر ایجاد حزب در داخل کشور و اتکا تمام و کمال به آن در پیشبرد مبارزه، قیام و انقلاب، ایجاد نشده باشد، میتواند موجب خطر جدی باشد. 

    24 بهمن 1397

    13 فوریه 2019


  • جنبش مجمع عمومی سنگ بنای تشکلهای توده ای کارگران

    مقاله ای دیگر در باره جنبش مجمع عمومی از خرداد 1391، که بدون تغییر باز تکثیر میشود.


    مقدمه:

    جنبش کارگری در ایران نیازمند تحولی است که با اتکا به خود و گروه ها و سازمانهای فعال در آن قادر به دفاع از خود شود. طبقه کارگر به این تحول نیازمند است تا همچنین بتواند ملزومات رودررویی همه جانبه با سرمایه داری و دولتش را فراهم کند. دست یابی طبقه کارگر از جمله به تشکل های توده ایش مستلزم وجود این جنبش است.

    تفرقه و پراکندگی بسیار وسیعی که در میان طبقه کارگر و رهبران و فعالین آن وجود دارد نتیجه شرایط سطح پایینی است که طبقه سرمایه دار و دولتهایش به کارگران تحمیل کرده اند. طبقه کارگر برای برون رفت از این موقعیت ناچار از ایجاد سازمانهای صنفی و سیاسی خود است.بورژوازی در ایران این شرایط را هیچگاه ایجاد نکرده است و این توهم که گویا ایجاد این تشکل ها در تحت حاکمیت این نظام ممکن است بدرجات زیاد دامن گیر فعالین این جنبش است، فعالیت های تاکنونی جنبش کارگری و فعالین و جریانات سیاسی این را نشان داده است. طبقه کارگر راهی غیر از تحمیل شرایط خود برای ایجاد سازمانهای صنفی و سیاسی اش بر طبقه سرمایه دار و قوانین حامی آنها ندارد. راه حل کارگران در رسیدن به این شرایط اساسا در اتکا به اعتراض و مبارزه خودشان است. کارگران با سازماندهی اعتراض به وضعیت کار و زندگی قادربه تحمیل تشکل هایشان هستند. کارگران با بکار گرفتن طبیعی ترین ظرف اجتماع در محل های کار و زندگی قادر به سازماندهی اعتراضات خود در اتکا به توده کارگران هستند. مجامع عمومی و جنبش مجمع عمومی موضوع مورد توجه ما برای برون رفت این جنبش از وضعیت کنونی و راه رسیدن به هر تشکلی است. طبقه کارگر ایران با وارد شدن به سازماندهی این جنبش که در انطباق با سطح مبارزه کنونی اش است قادر به عبور از این شرایط میشود. کمونیستها با تبدیل شدن به نیروی چنین جنبشی میتوانند به جدایی تاریخی خود با جنبش کارگری نقطه پایانی بگذارند تا شروع جنبشی بحق کمونیستی و کارگری را در اتکا به جنبش کارگری و سازمانیابی هایش ممکن کنند.


    ضرورت این بحث برای جنبش کارگری


    جنبش کارگری ایران برای ایجاد تشکل های توده ای کارگری نیازمند ایجاد بنیاد و زیر ساخت است. زیر ساخت و سنگ بنای جنبش کارگری برای هر نوع دخالت طبقه کارگر در مبارزه برای بهبود زندگی و شرایط کار تا تعیین تکلیف برای سرنوشت جامعه ، مبارزه اقتصادی کارگران است. بدون این، هیچ تشکل سیاسی و صنفی کارگران نه تنها قابل دوام بلکه اساسا امکان بروز و رشد هم ندارد. طبقه کارگر برای بقا و زندگی بهتر از جمله به تشکل های توده ای اش نیاز مند است. بورژوازی در ایران بنا به ماهیت و ویژگی اش راهی غیر از ممنوعیت تشکل های صنفی و سیاسی کارگران باقی نگذاشته است و کارگران وجود این سازمانها را بر بورژوازی تحمیل می کنند. راه سومی وجود ندارد، در صد سال گذشته وجود نداشته است و در دوره معاصر سی ساله حاکمیت جمهوری اسلامی هم وجود نداشته است مگر آنجا که کارگران بنا به شرایط و توان و نیرویشان آنرا تحمیل کرده باشند. طبقه کارگر از طریق مبارزه اقتصادی و سازماندهی این مبارزه قادر به طبقه ای برای خود خواهد شد. کارگران نیازمند اتحاد و تشکل های سیاسی و صنفی خود هستند تا این شرایط را بتوانند تحمیل کنند. سازماندهی مبارزه اقتصادی کارگران زمینه واقعی برای هر گونه اتحاد های صنفی و سیاسی در حال و آینده طبقه کارگر است و تا زمانی که این زمینه ایجاد نشود هر چند ده سال دیگر هم بگذرد ناچار از بازگشت به آن هستیم. کمونیستها و همه گرایشات دیگر درون طبقه کارگر بدون برپا کردن جنبشی که این را ممکن کند باز هم در وضعیت مشابه امروز خواهند ماند. مبارزات اقتصادی کارگران از طریق جنبش مجامع عمومی سازمان میابد و میتواند به سنت مبارزاتی مستحکمی برای ادامه آن در همه شرایط تبدیل شود و تعطیل پذیر نباشد. در واقع این مجامع عمومی کارگران است که سنگ بنای اتحاد و سازمان در میان کارگران را ممکن میکند و این را باید به یک سنت تبدیل کرد و این بخشی از کار کمونیستهاست. حزب حکمتیست خود را بخشی از این جنبش میداند و برای آن مبارزه میکند. جنبش کمونیستی و کارگری از انجام این وظیفه هنوز باز مانده است، مساله ای که کماکان بهترین پاسخ به بخشی از معضلات جنبش کارگری است.


    سردرگمی مزمن در امر دستیابی طبقه کارگر به تشکل های توده ای وجود دارد. حداقل برای ما کمونیستها این معضل وجود دارد و بعنوان کارگران کمونیست و حزب کمونیستی کنکاش در این مورد و تلاش برای باز کردن راه مطرح است. پاسخ ها به اینکه چرا کارگران در ایران دارای تشکل هایشان نیستند بسیار متنوع است، پاسخ ها به اینکه طبقه کارگر قدرتمند است یا ضعیف بسیار دلبخواهی و عمدتا از سر تعلق های سیاسی و اولویت های سیاسی داده میشود. از هر طرف چه در میان فعالین کارگری و چه در میان جریانات سیاسی علنی اساس ارزیابی های عمدتا بی پایه و دلبخواهی است. در حالی که در همه زمینه ها طبقه کارگر به عقب برده شده است. میتوانی بشنوی و بخوانی که”جنبش کارگری قدرتمند است”٬”اگر به خواستهایش جواب ندهند چنین و چنان خواهد کرد”٬ “اگر دستمزدهایش را این مقدار تعیین کنند نمیپذیرد” و “اگر کارخانه اش را تعطیل کنند” و “اگر بیکار شود” و اگر “به ما اجازه مراسم در اول ماه مه ندهند” و ده ها اگر دیگر.. ظاهرا همه قبول کرده اند که با وضعیت کنونی طبقه کارگر این اگر ها ممکن میشود اما دیگران اجازه نمیدهند و نمیگذارند در حالی که باز هم همه میدانند که با این سطح از سازمانیافتگی ابتدایی و محدود طبقه کارگر قادر به زور آزمایی نیست. در بخش دیگری بیشتر به پیشرویهای بورژوازی در برابر کارگران میپردازیم.

    ظاهرا مساله سازماندهی تشکل های کارگری برای هر جمع و جریانی که با حاکمیت و نقشه هایش در این مورد دمساز نیست بن بست است و هزینه های بسیار گزافی برای بر پا کردن هر تک تشکلی باید پرداخت شود. بن بستی که بورژوازی و دولتهایش در ایران به طبقه کارگر تحمیل کرده است دائمی انگاشته میشود. تلویحا همه قبول کرده اند که تا خفقان و سرکوب فعلی بردوام است تشکل های توده ای و علنی کارگران غیر ممکن است. نزد خیلی ها خفقان عامل اصلی در بن بست کنونی در جنبش کارگری است. این مساله نمیتواند واقعی و درست باشد و همه حقیقت را بیان کند چرا که به این ترتیب باید “فاتحه” هر نوع تشکلی را خواند چرا که هیچگاه خفقان و سرکوب دلبخواهی از طرف حکومت های حافظ سرمایه داری در ایران با تقسیم بندی این کشور در حوزه تامین نیروی کار ارزان برای سرمایه پایان نمیابد.


    اما این سرنوشت محتوم جنبش کارگری نیست. بورژوازی این را برای طبقه کارگر محتوم کرده است و به طبقه کارگر منظما القا میکند، این قابل قبول نبوده است و احاد طبقه کارگر و در همه جای جامعه از کارگر خردسال کوره پزخانه ها تا قالی باف و خباز در روستاهای دور افتاده شهر ها و در داخل شهرها تا خودرو ساز و نفتگر به روز شده با پیشرفته ترین تکنولوژی و نیازمندیهای انسان امروزی، اعتراض بزرگی به این اوضاع دارد اما این اعتراض و آرزوی موفقیت و زندگی بهتر بدون سازمان و اتحاد متحقق نمیشود. چرا جنبش کارگری به این سطح نرسیده است؟ آیا با گفتن اینکه خفقان و سرکوب مانع اساسی است میتوان به پاسخ درست رسید؟ جنبش کارگری و بویژه کارگران کمونیست در این جنبش برای سازماندهی اعتراض و مبارزه کارگران برای بهبود کار و زندگی ناچار از انتخاب راه و روشهای متنوع برای رسیدن به اتحاد و تشکل در محل های کار و یا در ابعاد منطقه ای و سراسری هستند. کدام جنبش و کدام تشکل ها میتواند چنین راهی را باز کند یکی از موضوعات گرهی در جنبش کارگری و در میان رهبران و فعالین آن و سازمانهای سیاسی سوسیالیست و کمونیست است.


    برای پرداختن به معضلات ایجاد تشکل های توده های کارگران، قبل از هر چیز مساله بر سر شکل و حتی محتوای جنبشهای شورایی و سندیکایی که در جنبش کارگری در ایران مطرح ترین ها هستند نیست. این بدرجات زیادی گمراه کننده است. پاسخ معمول و تاکنونی، شورا و یا سندیکا گمراه کننده است و بیان واضحی از بن بست تحمیل شده است. قدرت و توانی که با آن بشود سندیکا و یا شورا را ساخت کدام است؟ چنانچه به کارگران اجازه ندهند که سندیکا و شورایشان را سازمان بدهند و از طرف بورژوازی شورا و سندیکا هر دو مالیده باشد! چگونه کارگران میتوانند از حقوق اولیه خود هم که شده دفاع کنند؟ راه حل همان است که بورژوازی سی سال است جلو پا گذاشته است یعنی خانه کارگر و شوراهای اسلامی؟

    طرفداران سندیکا و اتحادیه فکر میکردند که مانع سازماندهی سندیکا ها، طرفداران شورایی ها هستند. و متقابلا شورایی ها فکر میکردند که مانع سازماندهی کارگران فعالین سندیکایی هستند. این جدل البته کماکان هست ولی معضل هیچکدام نیستند و با به سر و کله هم زدن نمیتوانیم معضل را جواب بدهیم. اگر طرفداران سازماندهی سندیکا و یا اتحادیه های کارگری قبول دارند که مانع جدی قانون و حاکمیت و کارفرما است که اجازه این کار را نمیدهد پس باید قبول کرد که با این وضعیت فراهم شده باید در افتاد. و اگر طرفداران شورا هم میدانند که مانع سازماندهی شوراها و مجامع عمومی سازمانیافته در کارخانه طرفداران سندیکا نیستند باید دنبال راه حل دیگری برای این معضل مشترک گشت. موضعگیرهای ایدئولوژیک تا کنونی که از تعلق های همه جانبه طرفداران شورا و سندیکا بهم نشات میگیرد تنها توانسته است کارگران را از سازمانهای کمونیستی بیشتر دور کند چرا که به معضلات آنها نمیپردازند و گرفتاریهای ذهنی خود را حل میکنند.


    سطح مبارزه را باید برسمیت شناخت


    به سطح مبارزه در جنبش کارگری در ایران باید توجه کرد و از اینجا به امر تشکل و سازماندهی پرداخت. اتحاد، تشکل و سازمان صنفی و سیاسی در درون طبقه کارگر ، بدون اتکا به مبارزه و اعتراض کارگران و سطح این مبارزه و تجاربی که در این جنبش در مورد تشکلهای شناخته شده کارگری وجود دارد میسر نیست. در واقع سطح مبارزات کنونی و سطح قدرتمندی و سطح مطالبات کنونی جنبش کارگری از سرمایه دار و دولتش، متناسب با سطح آرزو ها برای دست یابی به تشکل های توده ای نیست٬ حال سندیکا باشد یا شورا. سطح این مبارزه با خواستهای کارگران و دخالت توده کارگران در این میدان مبارزه تعیین میشود. چپ در ایران تحت تاثیر مسایل سیاسی در هر دوره و در طول سی سال گذشته هیچگاه قادر به همراهی شدن با این سطح مبارزه برای تغییر آن نشد و از جمله عدم موفقیت در زمینه تشکل های توده ای کارگران ناشی از این بیگانگی تاریخی است.

    اگر بپذیریم که نقش سرکوب و خفقان عامل تعیین کننده در تعیین خط مشی و برنامه جنبش کارگری و گرایشات مختلف ان در امر اتحاد و تشکل یابی توده ای کارگران نیست آنگاه میتوان سراغ عوامل اصلی و اساسی در این معضل گشت. کسانی که عامل خفقان برایشان تعیین کننده و از عوامل اصلی عدم موفقیت جنبش کارگری در امر تشکل های توده ای است راه حلی غیر از تسلیم شدن به اوضاع ندارد.


    سهم مهمی از وضعیت سردرگم کنونی در امر تشکل یابی توده ای را خود رهبران کارگری و کارگران کمونیست و احزاب کمونیستی این دوره داشته اند. در سی سال گذشته چپ ها و کمونیستها و سازمانهایشان مستقل از تعلقشان به جنبش شورایی و یا سندیکالیستی،در این زمینه نقشی که در خور سازماندهی اعتراض کارگران باشد نداشته اند. هر اندازه از لحاظ سیاسی اندازه بگیریم که هر سازمان و حزب و تشکلی چه اندازه نفوذ داشته است یا نداشته، این مساله را نمیتوان منکر شد که هیچکدام بر امر سازماندهی اعتراض کارگران تاثیری نداشته اند. اینکه کارگران در مقاطعی به نتایجی رسیده اند را کمی میتوان استثنا قرار داد. مساله حتی خط کشی بر سر انقلابی گری و کمونیستی بودن جنبش شورایی و رفرمیست بودن جنبش سندیکالیستی و تعلق هر جریان و حزبی به آن نیست که هر دو این گرایشات بعنوان گرایشات مهم و معتبر در جنبش کارگری ایران وجود دارند. مانع و معضل اصلی عدم سازماندهی مبارزات جاری طبقه کارگر در همان سطح واقعی اش است. جنبش کارگری همراه با همه گرایشات آن از کمونیست تا رفرمیست رهبر و سازمانده بخشی و یا همه جنبش کارگری در امر مطالباتش نیست. مساله تشکل چیزی است که از این کانال میگذرد و بدون بررسی و نقد این موضوع، جنبش کارگری و همه جریانات متعلق به این جنبش و گرایشات درونی آن قادر به حل معضل و یا انتخاب مسیر درست برای غلبه بر مشکل تشکل یابی توده ای کارگران در ایران نیستند، صد سازمان و گروه فعالین کارگری دیگر داشته باشیم که مستقیما در امر اتحاد کارگران محل های کار که درگیر سازماندهی مبارزه اقتصادیشان نباشند باز هم سردرگمی را بیشتر کرده ایم.


    در زمینه تشکل های توده ای طبقه کارگر مرور نه چندان دوری از گذشته این فعالیت در جنبش کارگری میتواند به ارائه مشخصاتی که آنرا سردرگمی و عقب گرد مینامیم کمک کند.


    تشکل های این دوره و سرنوشت آنها


    در دوره ده ساله اخیر فعالیت برای احیا سندیکای رانندگان واحد در تهران و حومه و بعدا ایجاد اتحادیه کارگران نیشکر هفت تپه، کارگران این بخشها را دارای تشکل پایدارتری کرد و کارگران در این محلها شوراهای اسلامی را جارو کردند. ایجاد تشکل های کارگری با این امیدواری در دستور کار جنبش کارگری قرار گرفت و در همه جا تلاش برای رسیدن به اتحاد های پایدارتری از طریق سازماندهی سندیکا ها بیشتر اوج گرفت. سندیکاها و انجمن های بسیاری تشکیل شدند و به ثبت رسیدند که مهر این تمایل به متشکل شدن و دنبال کردن متحدانه بهبود زندگی و کار را بر خود داشت. دولت ، سرمایه داران و خانه کارگر و شوراهای اسلامی جمهوری اسلامی همراه با مراکز اطلاعاتی و امنیتی و سیاسی ساکت ننشستند و در طول هفت سال گذشته در کشمکشی دائمی با این کارگران بوده اند تا آنها را منحل و بی آزار کنند و تا کنون صد ها نفر از رهبران و فعالین این تشکل ها زندانی و اخراج و محروم از زندگی امن شده اند تا جایی که ظاهرا نشان جدی از فعالیت این تشکل ها نباشد. آنچه از این اتحادیه ها باقی است و جای امید کارگران است اعلام زنده ماندن آنهاست در حالی که به نظر میرسد کت هایشان را تماما بسته اند و در واقع راه تشکیل سندیکاهای مستقل تا اینجا مجال ابراز وجودد دارد و در واقع امکان گسترش و تکثیر آنها در ابهام کامل است.

    ذوب آهن اصفهان در سال ٨٨ و تلاش برای تشکیل شورای کارگران در آنجا نمونه بارزی از فعالیت کارگران برای متشکل شدن و ایجاد تشکل کارگری در محل کار بوده است که اساسا بدلیل متکی نشدن این شورا به همه کارگران قادر به حفظ خود نشد و بعد از مدت کوتاهی فعالین و دست اندرکاران آن بازداشت و از این کار منع میشوند و ده ها نفر از آنها همچنان از معضل زندان و محرومیت های دیگر رها نشده اند.


    در دو سال گذشته حرکت فعالین کارگری برای تشکیل هیات های موسس اتحادیه های کارگری که اساسا در جنوب ایران شکل گرفت در جریان بود. چندین هیات موسس اقدام به تشکیل گروه هایی کردند که بتوانند امر تشکل های توده ای کارگران و اساسا تشکیل اتحادیه کارگران را تقویت کنند. در برخی مبارزات جنوب آثاری از فعالین این تشکل ها معلوم شد. سیال بودن حرکت از همان ابتدا واضح بود اما نتایجی که این تشکل ها برایش خیز برداشتند دیده نشد و در بهترین حالت و با مشاهدات وضعیت آنها میتوان گفت که ناتوان از پیشبرد و تبدیل چنین پروژه هایی به تشکل های علنی و توده ای کارگران ، تمایل به کار مخفی و “سندیکای مخفی” پیدا کرده اند. این بهراندازه کارهای مهم و تلاش های ارزنده در متحد کردن کارگران باشند اما چندان به تشکل های توده ای نمیتواند مرتبط شود. این حرکت نیز غافل از ایجاد پایه خود در مراکز کار معین بود و میخواست تا جان تازه ای به اتحاد کارگری بدهد و الگویی برای پاسخ به این معضل و کلاف سر در گم تشکل های توده ای در جنبش کارگری باشد اما از دادن الگوی درستی که متناسب با وضعیت باشد دور بود و واقعیت وجودیشان قبل از هر قضاوتی این را نشان داد.


    بخش دیگری از تشکل ها مانند اتحادیه ازاد کارگران و کمیته هماهنگی و … است و تشکل هایی بوده اند که بوسیله فعالین کارگری که ترکیب متنوعی هم دارند ایجاد شد. خصوصیات این تشکلها را این چنین تعریف کردند که تلاش کنند تا تشکل های کارگری را در محل های کار ایجاد کنند. مهم این است که این کارگران آنجا که در محلهای کار معیینی هم بودند بدلیل داشتن مشغله ها و مشغولیات دیگر در تشکل هایشان از دیگر کارگران هم دور شدند و در واقع خود را به جای تشکل کارگران تعریف کردند. واضح است که این تشکل ها مشخصات تشکل کارگران محل کار معینی را نداشته اند و عمدتا بر اساس استراتژی غیر کارگری شکل گرفتند و فلسفه وجودی آنها این بود که بتوانند کمک کنند تشکل های کارگری ایجاد شود. این کارگران عمدتا شامل کارگران کارگاهای کوچک ، کارخانه و موئسسات ورشکسته بودند که یکی پس از دیگری رشته عوض میکردند و کارگران را اخراج و بیکار کرده و این تشکل ها بدلیل خصوصیاتشان در بهترین حالت یاری کننده و مشاور کارگران اخراجی و بیکار برای دنبال کردن حق و حقوق های معوقه بودند و تاثیری بر وضعیت کارگران شاغل در یک یا مجموعه ای از صنایع و رشته های کار برای بهبود وضعیت کارگران نداشته اند. تلاش این تشکل ها ثابت قدمی در برگزاری تجمع های خود،مراسم ها و مناسبت ها بوده است و در ابراز نظر و بیان خود در قالب قطعنامه و بیانیه موثر بوده اند. مشارکت و حرکت های جمعی گروه ٤ و ٧ و ٩ گانه این نوع تشکل ها همچنان که تاکنون بوده منشا اثری در جنبش کارگری برای دستیابی به خواستهای کارگران نبوده است. این تشکل ها سنت مبارزات معیینی در جنبش کارگری را نمانیدگی نمیکنند و به این دلیل فقط در برگیرنده عناصر ناراضی کارگران آگاه به اوضاع سیاسی هستند که مانند همه سیاسیون متشکل داخل و خارج کشوری مشغول فعالیت هستند.


    محافل و شبکه های محافل کارگری و کمیته های کارگری، در مراکز صنعتی و دیگر مراکز کار تا هم اکنون قادر به ایجاد روابط گسترده تری در این سطح نشده اند و همچنان این سطح از اتحاد بین بخشی از پیشرو ترین و فعالترین کارگران وجود دارد گاه محدود و گاه گسترده اثاری از این روابط دیده میشود بدون اینکه تا اکنون قادر به رویارویی با کارفرما ها و دولت در زمینه مشخصی شده باشند. بهترین عکس العمل اخطاری این شبکه ها در مقابله آنها با قانون کار جدید بود که تصویب آن بزودی در دستور مجلس قرار خواهد گرفت.


    نقش و تاثیر چپ و کمونیستهای دوره انقلاب ٥٧ در مساله تشکل های توده ای


    علاوه بر این ها که گفته شد باید از دور شدن تدریجی کمونیستها از سازماندهی عملی جنبش شورایی در دوره استبداد یاد کرد. جنبه مهم فعالیت سازماندهی جنبش شورایی و اعضا و رهبران این حرکت در میان کارگران که بسیار وسیع و گسترده و در بسیاری از مراکز مهم و صنعتی در ایران در جریان بود میبایست به اشکال دیگری که منطبق با شرایط است ادامه میافت در حالی که با سرکوب و انحلال بسیاری از این شوراها جنبش مجمع عمومی که پایه این تشکل ها بود هم بتدریج از بین میرود و تا جایی که آثار برجسته ای از آن دیده نمیشود. میتوان گفت بعد از شکست انقلاب ٥٧ ایران این جنبش و بعنوان جنبش مجمع عمومی با خصوصیات و ویژگیهای خود که بعنوان گام مقدماتی و اولیه جنبش شورایی بود امکان بروز جدی نیافت و حتی میتوان گفت تحت تاثیر از جمله عوامل جنگ بشدت از دایره تاکیدات کارگران و جریانات کمونیست دور شد و در عوض تصور و سایه سنگین تجربه شوراهای کارگری در دوران انقلاب در بخش اعظم مراکز کار و صنعت در ایران، به ماندگاری و انتقال این تصور و تجربه به دوران جدید بعد از شکست انقلاب هم کشانده شد و آنچه تلاش این جنبش و طرفداران آن بود مبارزه برای “شوراهای کارگری” و تبدیل آن به مشغله فعالین شد بدون اینکه مراحل ابتدایی آن یعنی بر پا کردن جنبش مجمع عمومی بار دیگر در دستور قرار بگیرد. این الگو به مشغله بسیاری از این نیروها تبدیل شد. فعالین جنبش شورایی و طرفداران این جنبش در جریانات سیاسی به این تجربه میخ شدند بدون اینکه قادر به منطبق کردن جنبش شورایی به اوضاع سرکوب بشوند.


    دیگر فعالین و گرایشات چپ و رفرمیست در طبقه کارگر طرفدار جنبش سندیکالیستی که مطابق الگوی سندیکا و اتحادیه های کارگری فعالیت میکردند در تلاش بودند تا مدتها در هماهنگی و در همگامی با شوراهای اسلامی و خانه کارگر به امر تشکل یابی توده ای کارگران پاسخی بدهند که از شوراهای اسلامی و خانه کارگر سر در آوردند و میتوان گفت که سالها بعد راه خود را برای تشکیل سندیکا های مستقل دنبال کردند و هم اکنون هم ادامه دارد (نمونه بارز سازمانهای مدافع این سیاست و حرکات توده ای ها، سازمان فدائیان اکثریت و راه کارگری ها بودند).


    علیرغم ادبیات غنی منصور حکمت و کمونیسم کارگری، در این مورد باز هم نیروهای این جریان و بسیاری از کمونیستها که تحت تاثیر این گرایش بودند قادر به تمرکز بر حلقه های مهمی که میتوانست جنبش کارگری را به مساله تشکل های توده ای مرتبط کند نشد. در عوض آنچه که بعنوان یادگار از این دوران و به نقطه تفاوتها برمیگشت دفاع از اشکال کلی شورا و جنبش شورایی بود و نه انطباق این جنبش با شرایط بعد از انقلاب و سرکوب آن. تا جایی که به تجربه خود ما در مورد سازماندهی تشکل های توده ای برگردد حلقه ای مهم در رسیدن به این نیاز مورد بی توجهی جدی قرار گرفت و عملا ایجاد شورا یا سندیکا که دوران ایجاد هر دو بسر رسیده بود و بورژوازی اساسا امر تشکل های توده ای را با سرکوب آنها حل کرده بود موجب جدایی ها و دوری های بیشتری در جنبش کارگری شد. طرفداران هر دو جنبش شورایی و جنبش سندیکالیستی ناتوان از فرموله کردن و انگشت گذاشتن به نقاطی بودند که معضل مهم جنبش کارگری در امر تشکل های توده ای کارگری بود و تا هم اکنون هم ادامه دارد. آنچه که تصور کنونی در میان طرفداران شورا و یا سندیکا در میان فعالین سازمانهای چپ و کمونیست و فعالین جنبش کارگری را در بر میگیرد دقیقا ریشه در این وضعیت دارد.


    هم اکنون نیز سازماندهی تشکل های توده ای کارگران همانطور که اشاره کردیم در بن بست است و برای بخش بسیار زیادی از این چپ خفقان عامل مهمی در پا نگرفتن این تشکل ها است و تصور سر در گم و ناروشن در میان کارگران کمونیست تا هم اکنون این کمبود را ماندگار کرده است. طرفداران سندیکا نیز با توجه به موفقیت هایی که داشتند اما متوقف شدند و بن بستی به کل حرکت تشکل خودنمایی میکند و سرنوشت رهبران و فعالین فداکار و خستگی ناپذیر این دوره ده ساله میتوان گفت چنان تصویری را بجا گذاشته است که کمتر رهبر دیگری را میتوان یافت که فکر کند باید این راه را برود و در واقع ادامه ندادن این راه زندان و محرومیت را، نه میتوان توده ای کرد و نه حتی بنظر میرسد که ادامه آن عاقلانه باشد. آنچه نتیجه وضعیت کنونی جنبش کارگری در مورد تشکل های توده ای اش میشود این است که نه تشکلی توانسته است آنطور جان سالم بدر ببرد تا تکیه گاه مهمی برای طبقه کارگر در بخشهای دیگر بشود و نه چشم انداز روشنی برای شکستن این فضا و برون رفت از این وضعیت در برابر کارگران و محافل شان و همینطور گروه ها و احزاب کارگری و کمونیستی وجود دارد. برخی جریانات که نام کمونیست بر خود دارند البته تلاش میکنند تصویر دیگری از جنبش کارگری بدهند. آنها تصورشان اساسا از برخی اعتراضات نسبتا گسترده بخشهایی از کارگران است که به نسبت کل طبقه کارگر و بویژه کارگران صنعتی در ایران بسیار محدود است و نمیتواند شاخص های بسیار جدی در وزن و جایگاه طبقه کارگر در تحولات سیاسی و اجتماعی باشد. کاری به نیت خیر و یا ضرر جریان خاصی نیست اما جنبش کارگری بدون تبدیل شدن به جنبش سازمانیافته در مراکز کار و صنعت و در همه بخشهای دیگر، بطور خود بخودی به نیروی جنبشها و جریاناتی تبدیل میشوند که نیرو را در صحنه سیاست جا بجا میکنند. خواه امروز این نیرو امریکا و اسرائیل و اپوزیسیون راست و چپ همراهشان باشد یا از جنس جنبش سبزی که در سال ٨٨ متولد شد.


    سطح مبارزه کارگران و معیارهای سنجش آن


    راه دیگری برای رسیدن به تشکل های توده ای کارگری را باید پیش پا گذاشت که امکان وارد شدن توده کارگران و بسیاری از رهبران و فعالین را ممکن کند، راهی که بتواند بطور واقعی و مستقل از اینکه جنبش شورایی و یا سندیکالیستی بتواند راه حلش را غالب کند، و بدون اینکه طرفداران هر کدام از این جنبش ها الان مشغول به خنثی کردن هم باشند، بتواند راه گشا و موثر باشد. سازماندهی مجامع عمومی و ثابت قدمی در تدارک جنبش مجمع عمومی چنین راه حلی است.


    جنبش مجمع عمومی گام ابتدایی برای سازماندهی اعتراض کارگران است و در حالی که کارگران قدرت دفاع از خود و تعرض به سرمایه را در اتکا به تشکل های توده ایشان ندارند حیاتی میشود. تقریبا هیچ اعتراضی نیست که از چنین خصوصیاتی برخوردار نباشد و در واقع بر مجامع عمومی متکی نباشد، همین تجمع ها چنانچه جمع و جور شوند و بعنوان یک جنبش که میتواند سنگ بنای تشکل و در حقیقت سنگ بنای هر نوع سازمان کارگران باشد میتواند قابلیت سراسری شدن را داشته باشد. مجمع عمومی ابزار داده شده در محیط کار است که با تلاش رهبران کارگری و بویژه کمونیستها میتواند و لازم است تماما مورد توجه باشد تا امر اتحاد کارگران در هر محیطی در این سطح ممکن شود. سطح مبارزات کارگران در ایران در شرایط کنونی منطبق با چنین تلاشی در امر رسیدن به تشکل های توده ای کارگران است. این تاکید باید برجسته شود که وجود جنبش مجمع عمومی به هیچ عنوان به این معنی نیست که این جنبش بند نافش با جنبش شورایی بریده میشود، همانطور که به این معنی هم نیست که این بند ناف با جنبش سندیکایی بریده میشود. راه افتادن این جنبش همانطور که اشاره کردیم سنگ بنای هر تشکلی است اعم از شورا یا سندیکا و نقش و جایگاه هر کدام از گرایشات مختلف در میان کارگران عامل اصلی در ایجاد جنبش است. این نکته بسیار مهمی در جایگاهی است که گرایشات مختلف درون کارگران در بر پا کردن جنبش مجمع عمومی دارند. وظیفه این جنبش اساسا سازماندهی اعتراض کارگران برای پیشبرد خواستهایشان است و این مبنای قدرتمند شدن کارگران برای تصمیمات بعدی برای ساختن هر نوع تشکلی است. در دوره گذشته آنچه از نظر همه رهبران و فعالین کارگری و بویژه کمونیستها حذف شد ایجاد این جنبش بود که مادر همه اتحاد ها و سازمانها در جنبش کارگری است. تحت تاثیر هر عاملی بوده باشد که اینجا جای بحث آن نیست، بر این نقطه حیاتی در رسیدن به مساله اتحاد و تشکل اغماض شده است. با کمی مکث میتوان متوجه شد که تلاش برای ایجاد تشکل ها بدون در نظر گرفتن سطح مبارزاتی که بتواند این تشکل ها را حفظ کند موجب تصورها و ارزیابی های غیر واقعی و در نتیجه پراکندگی بیشتر در میان کارگران میشود. وقتی بحث سطح مبارزه هم میشود مانند بسیاری مقوله های دیگر به کاتگوری های دفاعی و تعرضی تقسیم میشود و تعابیر و تفاسیر دلبخواهی منطبق بر جنبشها و افق هایی داده میشود که بیشتر از اینکه به طبقه کارگر مربوط باشد شرح حال جنبشهای طبقات دیگری است. سطح مبارزه طبقه کارگر با بورژوازی و دولتش را هم برخلاف تصور معمول که از بخشی از کارگران که معمولا بیشترین مشکل و معضل دستمزد و بیکاری را دارند گرفته میشود، باید اساسا از مهمترین بخش و سازمانیافته ترین بخش صنایع و کارگران این بخشها و شاغلین نتیجه گرفت و بطور واقعی آنگاه خیلی واقعی ترمتوجه خواهیم شد که این سطح چیست و چه مشخصاتی دارد. درجه تشکل یافتگی و درجه پراکندگی دقیقا و قبل از وارد کردن تاثیرات مسایل سرکوب و اختناق، مربوط به توقع و خواست و مطالبه هایی است که میلیون ها پرولتر در ایران در مقابل سرمایه و دولت و صاحب کار میگذارند. آیا برای کمونیستها این میتواند قابل حذف باشد و شاخص های سطح مبارزه طبقه کارگر در هر مقطع را تعیین کرد و از آن به نتایجی رسید که برای هر سازمانده کمونیست و هر حزب مرتبط به کارگران مربوط است؟ سطح مبارزه کارگران نه تنها سطح تشکل و اتحاد را که برای پیشروی جنبش کارگری حیاتی است بلکه سطح آگاهی و تصمیم کارگران کمونیست و پیشرو را هم نشان میدهد. اگر این ها را شاخص های پیشروی و پسروی ندانیم، سرنوشت کمونیسم و جنبش کارگری در ایران کماکان میرود تا دو مسیر متفاوت را طی کنند. عادت چپ و کمونیستها در ایران بهر دلیل، همواره دیدن بخشهایی از جنبش کارگری و عمدتا آن بخش معمولا در خیابان، و در حالت تجمع و در حالت اعتراض و در حالت اکسیون است. میخ شدن به این و فراموش کردن مهمترین بخشهای صنایع و شاهرگ های حیات سرمایه داری و طبقه کارگر در ایران و داشتن نقشه برای سازماندهی آن، ما را از مشاهده کل این جنبش و گامهای تعیین کننده پیشروی و عقبگرد آن دور میکند آنچه که اکنون هست.


    تاکید بر این نکات به این لحاظ است که نشان بدهیم سازماندهی جنبش جاری کارگران و مبارزات اقتصادی آن برای طبقه کارگر سنگ بنای همه چیز است، این سنگ بنا را نداشته باشید هیچ چیزی ندارید. این سنگ بنا مساله مشترک همه کارگران و بویژه رهبران و فعالین آن است مستقل از هر گرایشی که دارند. این نباشد جنبش کارگری چیزی ندارد، این سنگ بنا و در واقع نقشه برای سازماندهی مبارزه اقتصادی کارگران بر اساس سطح مبارزاتش و سازماندهی آنرا نداشته باشید بر اساس معیارهای دیگری که معمولا معیار و شاخص های پیشروی و پس روی جنبشهای دیگری است جنبش کارگری هم ارزیابی میشود و فرمان به چپ چپ و به راست راست به آن و به رهبرانش داده میشود. زمانی که جنبش کارگری را اعتراض و تحرک سازمانیافته مراکز مختلف کار به مساله دستمزد و قراردادهای کار و بیمه های مختلف و ساعت کار و … در بر نگیرد هر جنبشی و هر تحرکی هم میتواند کارگران را به ضمیمه خود تبدیل کند، وجود مبارزه اقتصادی کارگران بدرجه بسیار زیادی دوستان و دشمنان طبقه کارگر را برای هر نوع آزادی و برابری و مبارزه ای در جامعه بسیار روشنتر و شفافتر معرفی میکند. جنبش مجمع عمومی به این مساله در درجه اول معطوف است. اگر سنگ بنای هر اتحاد و اعتراض سازمانیافته ای مبارزه اقتصادی کارگران است، جنبش مجمع عمومی سنگ بنای تشکل توده ای کارگران است که بنا به تعریف توده کارگران را شامل میشود و بر توان آنها متکی است که راه را برای سازمانیابی جنبش کارگری و قدرتمند کردن این جنبش مهیا میکند و قدم به قدم سرکوب و خفقان را کنار میزند. این کاری است که همین امروز ممکن است و جنبشی است برای همه کارگران و همه فعالین و جریانات متعلق به طبقه کارگر. این کاریست که بدون هیچ واسطه و اما و اگری ممکن است و آلترناتیو هر تلاش و فعالیت دیگر این رهبران و فعالین کارگری نیست که مانند هر موجود دیگری در جامعه به داشتن ده ها کانون و محفل و شبکه هنری و کمیته سیاسی و حزبی و علمی نیازمند است و در آن عضو است.


    پیشرویهای بورژوازی و سطح مبارزات طبقه کارگر


    هر اندازه پیشروی کارگران در امر تشکل نشان از سطح مبارزاتی است که آنان دارند. نمیتوان سطح مبارزه کارگران در ایران سی سال قبل که زمانی ٤٠ ساعت کار در روز و دو روز تعلطیی در هفته را داشتند با اکنون که ٤٤ ساعت کار و شش و یا هفت روز هفته را یا ناچار به کار است و یا ناچار به کار کرده اند یکی گرفت. تحمیل شرایط کنونی از طرف بورژوازی و دولتهایش به کارگران از هر لحاظ نشان از سطح این مبارزات و سطح این تعرض و شرایط تحمیلی است. بسیاری اوقات سطح مبارزات کارگران “دلبخواهی”، تعرضی و یا دفاعی، ترسیم میشود. بویژه جریانات و جنبشهایی که کارگران باید نیروی پیشبرنده آرزو ها و جنبشهایشان باشند هر اعتراض و نارضایتی کارگران را اتوماتیک تعرضی میدانند! آنچه که چپ و جریانات کمونیستی را بیش از بیش از کارگران و رهبران آنها دور کرده است این ناخوانایی است. و این در حالی است که قاعدتا کمونیستها میبایست نبضشان با نبض کارگران زده شود و خود بخشی از این جنبش باشند که متاسفانه در ایران هنوز این اتفاق نیفتاده است. بورژوازی در طی ٢٠ سال گذشته بزرگترین تعرض ها را به طبقه کارگر کرده است و از هر لحاظ اعتراض این طبقه را بویژه در مهمترین مراکز و به تبع این در سطح سراسری هم مهار کرده و با ممنوعیت های مختلف در مورد تشکل و اعتصاب و سلب امنیت شغلی، این طبقه را کاملا زمینگیر کرده چپ و کمونیستهایی هم پیدا میشوند که در آستانه انقلاب هستند!! در برخی مناطق مانند کردستان که جنبش ملی از یک طرف و جنبش توده ای علیه حکومت همه گیر و واگیر هم هست و همچنین سازمانهای چپ و کمونیستی سابقه فعالیت دارند، بعضا سطح مبارزات کارگری با این جنبشها هم سطح میشود. این بسیار واضح است که خواست و مطالبات کارگری مطرح در مراکز کار و در میان کارگران در شهرهای کردستان در مقایسه با سطح این مبارزات در دیگر مناطق پیشرفته تر متفاوت و یک فاز عقب تر است، و این در حالی است که کارگران در این منطقه خیلی سریعتر سیاست و احزابشان را انتخاب کرده اند. این دو گانگی وضعیت برای برخی جریانات سیاسی و کارگران فعال این تصور اشتباه را ایجاد کرده است که گویا جنبش کارگری سرنوشت مجزایی و سطح مجزایی از آنچه در سراسر ایران است دارد. بر این استنتاج آنگاه میتوان چنین نتیجه گرفت که اگر کارگران در شهر سنندج میتوانند چند صد نفر در یک تظاهرات ده دقیقه ای ابراز وجود کنند چرا کارگران در تهران و تبریز و شیراز نمیتوانند!! برای جریاناتی که آگاهانه جنبش کارگری در این منطقه را مجزا و در فازی برتر از مبارزات کارگری در دیگر مناطق میدانند قبل از هر چیز تصور و توقعی نادرست از نقشی که برای کارگران و فعالین انها در نظر دارند داده میشود که باز هم ارتباطی به ارتقا سطح مبارزات کارگران و سازماندهی برای زندگی بهتر آنان ندارد. باید پرسید اگر توازن قوا در کردستان برای کارگران و مردم مبارز مهیا است چرا سطح مبارزات آنها و تحقق خواستهایشان یک قدم جلو تر نیست؟ چرا در آنجا کارگران نااگاه ترند و چرا از حق و حقوق خود کمترین اطلاع را دارند و چرا صد نوع قرارداد و دستمزد های متفاوت در آنجا هست ؟ اگر این توازن قوا متفاوت است چرا کردستان سنگر بسیار مهمی برای جنبش کارگری و ارتقا سطح کنونی اش نیست؟ یکی گرفتن فضای سیاسی و مبارزاتی کردستان با نقشی که جنبش کارگری دارد و میتواند داشته باشد بشدت کمونیستها را از پرداختن به وظایف انجام نشده شان که متشکل کردن و سازماندهی مبارزات جاری کارگران است دور کرده است و این سرنوشتی است که کمونیستهای ما در این منطقه داشته اند. و باز اگر در کردستان توازن دیگری بین کارگر و سرمایه و حاکمیتش هست چرا ما وسیعترین تشکل های توده ای را در اینجا نمیبینیم در حالی که در اینجا دقیقا صدها و هزاران فعال کارگری و سوسیالیست و کمونیست وجود دارد؟ واقعیت این است که در اینجا هم کمونیسم و کمونیستها بهر فعالیت و کوششی مشغولند غیر از اتکا به سطح واقعی شرایط کار و زندگی و مبارزه کارگران و تلاش برای ارتقا آن. تاکید بر اینکه مثلا جنبش کارگری در کردستان چنین و چنان است در حالی که کارگران قادر به حفظ شغل و کار موجود و یا سطح در آمد فعلی هم نیستند نشان از این تصورات واژگونه ملی شده و عمومی شده از نقش کمونیستها در سازماندهی و هم سرنوشتی با طبقه کارگر است. این تصورات بیشتر از اینکه مربوط به جنبش کارگری و طبقه کارگر در کردستان و ایران باشد مربوط به جنبش ملی و مبارزه همگانی بر علیه رژیم است و هر چیزی هست، مربوط به سازماندهی کارگران برای خودشان و حق و حقوقشان نیست . بهمین دلیل است که جنبش کارگری و کارگران کمونیست و آگاه در شهرهای کردستان نیز نیازمند حضور جنبشی هستند و نیازمند تامین جنبشی هستند که قادر به هم سرنوشت کردن و همراه کردنش با بخشهای دیگر طبقه کارگر در ایران باشد، چنانچه با این یکی چفت شود توان و قدرت کارگران کمونیست در سازماندهی توده های محروم و ستم کشیده به نفع جنبش کارگری و کمونیستی و ارتقا سطح مبارزات و کار و زندگی کارگران و قیام و انقلابات کارگری بسیار مهیا تر میشود، آنچه که در اینجا هم بشدت غایب است. در کردستان هم معیار برای طبقه کارگری که برای خودش باشد بر پایی مجامع عمومی و جنبش مجمع عمومی و تشکل های توده ای کارگران در محل های کار و زندگیشان است که مستقل از نیروی عادت عمومی و ملی در آنجا سنگر های بسیار مهم و ماندگاری برای کارگران ایجاد میکند.


    مبارزه کارگران برای احقاق حقوق هایشان و حتی برای بازگرداندن بورژوازی به ٣٠ سال قبل که ٤٠ ساعت کار معمول بود و در حال حاضر ٤٤ ساعت فقط یک دکور است و امنیت شغلی وجود ندارد و قراردادی معتبر نیست و … از مهمترین عرصه های مبارزه کارگران است. آیا میتوان از روی این ها جهید و یکباره سطح مبارزات توده کارگران را ارتقا داد و به مساله تشکل هم رسید؟ پاسخ همیشه منفی نیست و در مقاطعی ایجاد تشکل های کارگری همچنان که در شرکت واحد و نیشکر و … اتفاق افتاده است ممکن است اما قاعده کار نیست و همانطور که تجربه این ده سال اخیر هم نشان داده است جز استثنا ها است. طبقه کارگر و کمونیستها نمیتوانند اینها را شاخصی جدی برای تغییر توازن قوا بین خود و طبقه سرمایه دار بدانند.این حلقه ای گمشده است که معمولا “دیده” نمیشود و برای چپ پوپولیست در ایران معمولا با مبارزات دیگر اقشار هم سطح میشود و یا یکی گرفته میشود. امر تشکل را باید به اتکا به سطح مبارزاتی که کارگران دارند و توازنی که ایجاد کرده اند و میتوانند در اتکا به این قدرت سازمانیافتگی تشکل هایشان را حفظ کنند دید. در این دوره کارگران واحد و هفت تپه هر کدام تجارب مهمی را در این زمنیه دارند. تا هر جایی هم که این تشکل ها ماندگار هستند دلیلش همین است که به این مبارزات مرتبط هستند. کارگران یک مرکز کار در نبرد هایی که برای بهبود سطح کار و شرایط کار و بهتر بفروش رساندن نیروی کارشان دارند میتوانند دستهای همدیگر را محکم داشته باشند. بدون سازماندهی جنبش مطالباتی و اتحاد کارگران در حفظ دستاوردهایشان و یا حتی پیشبرد این مبارزات تشکل کارگری و سازمانهای کارگری ممکن نیست. بدون دستیابی به اتحاد کارگران شاغل بر سر مبارزه برای افزایش دستمزد ها به نسبت تورم، و بدون دستیابی به اتحاد بر سر لغو قرارداد های موقت و دیگر خواستهای فوری کارگران زمینه برای ایجاد این تشکل ها ممکن نیست، مجمع عمومی طبیعی ترین ظرف اتحاد کارگران در سازماندهی این اعتراضات به شرایط کار و زندگی است. این اعتراض و سازماندهی این مبارزات است که سنگ بنای هر تشکل کارگری است که در آینده و در اتکا به دخالت توده کارگران ممکن میشود. مجمع عمومی را کارگران کمونیست دقیقا بنا به این اهمیت که میتواند مناسبترین ابزار برای دخالت دادن توده کارگران یک محل باشد دامن میزنند و سازمان میدهند و تبلیغ میکنند. شرایط کنونی و سرکوب و خفقان به ما میگوید که کارگران در مراکز مختلف بسیار آسان تر و بدون دادن هزینه های گزاف میتوانند این ابزار را داشته باشند و در تلاش برای تبدیل کردن آنها به حرکتی برای همه کارگران در همه مراکز باشند. جنبشی که بتواند سطح واقعی مبارزه کارگران را در نظر بگیرد و جنبشی که بتواند بطور طبیعی در دسترس کارگران قرار بگیرد و امکان گسترش آن بسیار آسانتر است از بهم پیوسته شدن این مجامع عمومی ایجاد میشود و پایه وارد کردن توده کارگران برای امر تشکل توده ای است.


    خلاصه ای از چرا جنبش مجمع عمومی؟


    همانطور که اشاره کردیم قبل از اینکه وارد بحث جنبش شورایی و جنبش سندیکالیستی و یا انتخاب شورا- سندیکا بشویم و ماهیت و خصوصیات انقلابی و رفرمیستی هر کدام از این جنبش ها را تاکید کنیم، و قبل از اینکه وارد تاثیر گذاری هر جریان سیاسی معیین و نقشه هایی که برای سازماندهی حزبی و یا توده ای کارگران دارد بشویم، بنا به مشاهداتی که ابتدا هم طرح کردیم باید نشان بدهیم که چرا سازماندهی جنبش مجمع عمومی میتواند راه حلی برای دستیابی کارگران به تشکل های پایدار تر باشد. بن بست کنونی را به این شکل میتوان و باید پاسخ داد.


    ١- بنا به تجربه این دوره از مبارزات کارگران برای سندیکا و اتحادیه ها و تلاش برای سازماندهی آنها و ممانعت های جدی پیش پای رهبران و فعالینش ، نشان داده شد که کارگران برای حفظ اتحاد، حفظ رهبران و انسجام قدم به قدم خود در برابر کارفرما و دولت یک گام باید به عقب برگردند و به جای تلاش برای سازماندهی سندیکا و اتحادیه ها به سازماندهی مجامع عمومی در محل های کار بپردازند و جنبش مجمع عمومی در سطح منطقه ای و سراسری را بر پا کنند.

    ٢- همین مساله دقیقا در مورد شورا و مجامع عمومی منظم هم صادق است چرا که شورا را دقیقا زمان قیام کارگران برای حاکمیت شان در کارخانه و جامعه تشکیل میدهند و جنبش شورایی را سازمان میدهند که پایه آن همواره مجامع عمومی کارگران است که هر زمان ممکن شود میتواند ایجاد شود.

    ٣- بنا به توهماتی دال بر اینکه در تکثیر سندیکا و اتحادیه ها، طبقه کارگر دارای تشکل های سراسری میشود که میتوانند طرف حساب کارگران با دولت و کارفرما ها بشود، باید نشان داد که اولا تجربه تاکنونی ده ساله هم نشان داد که بورژوازی در ایران چنین اجازه ای نمیدهد، ثانیا هر تشکلی بدون اتکا به نیروی همه کارگران دارای قدرت نیست که بتواند با کارفرما و دولت هر زمان که خواست مقابله کند در حالی که جنبش مجمع عمومی قادر به اتکا به توده کارگران در هر محل و در هر منطقه ای و در سطح سراسری میتواند باشد و با قدرت همبسته خود طرف حساب قدرتمندی در برابر دولت و کارفرما خواهد بود و اینگونه میتوان سرکوب و اختناق را عقب راند.

    ٤- و بنا بر اینکه تجربه برخی دیگر از فعالین کارگری در سازماندهی اتحادیه های کارگری گرایش به ایجاد “اتحادیه های مخفی” دارد که خود با هر نوع تشکل توده ای نقض غرض است باز هم سازماندهی مجمع عمومی کارگران است که نه میتواند مخفی باشد و نه در صورت برگزاری آنچنان “بهانه” ای به دست سرکوبگران میدهد که محدود و یا تعطیلش کنند و رهبرانش را زندانی کنند. مجامع عمومی ظرف طبیعی اجتماع و ابراز قدرت کارگران است و نمیتواند تعلطیل و یا مخفی شود.

    ٥- و بالاخره بنا به اینکه بسیاری از فعالین کارگری در تجربه ده سال گذشته تشکل های خود را (تحت اسامی کمیته های هماهنگی و پیگیری و اتحادیه های آزاد و …) بجای تشکل های محیط کار کارگران نشاندند و مستقیما تشکل کارگران در هر محل کار بنا بهر دلیلی مساله و مشغله تمام و کمالشان نبود، تشکل کارگری در محیط های کار که ناشی از فعالیت این بخش باشد به کارگران و محیط های کارشان کم مرتبط تر و یا در واقع دارای سرنوشت های مختلف شدند، قدرتمند و یا ضعیف بودن اتحاد محل کار مستقیما به این تشکل ها بی ارتباط شدند و این تجربه نشان داد که این راه حل ها هم منطبق با مبارزه و خواست جنبش کارگری نبوده است و همه این فعالین و شبکه ارتباطی آنها را به کوشندگان و تلاشگران و مبلغین جنبش مجمع عمومی باید فراخواند تا در هر محل های کار و کارخانه و کارگاهی به فعالین ایجاد مجامع عمومی و بخشی از یک جنبش باشند که در سطح سراسری در جریان است.

    جنبش مجمع عمومی میتواند و لازم است تا مرکز ثقل فعالیت کارگران و رهبران کارگری برای متشکل کردن اعتراض کارگران باشد چرا که:

    ١- مجمع عمومی ها ابتدا یک سازمانیابی محلی است. متکی به رهبران محلی است و از همان نطفه توده ای است.

    ٢- جنبش مجامع عمومی هنگامی میتواند یک جنبش بشود که مجامع عمومی در محل های مختلف راه افتاده اند و بهم دیگر هم نیازمندند. همبسته شدن مجامع عمومی این جنبش را درست میکند.

    ٣- دست رهبران کارگری در سازماندهی آن بسیار باز و در شرایط سرکوب و خفقان از انعطاف بیشتری برخورد است. رهبران و فعالین کارگری در هر محیط کار در برابر و در تقابل با سرکوب و خفقان منعطف تر میتوانند راه های خود را انتخاب کنند و ناچار از دادن هزینه هایی زیادی نیستند.

    ٤- امکان دخالت توده کارگران در چنین شرایطی میتواند فراهم شود و “منتظر شرایط آزاد” برای سازماندهی تشکل های شناخته شده کارگران مانند سندیکا و شورا نباشد، کارگران در این حالت چیزی را که انتظار باید بکشند نتایج کارشان است و نه “انتظار” تحولاتی که دیگران و جنبشهای دیگر آنها را ممکن کنند. جنبشهای دیگر هر فعالیت و اقدامی بکنند برای خودشان و منفعت قشر و طبقه ای که به آن تعلق دارند تلاش میکنند و طبقه کارگر هم میتواند و باید این را بیاموزد. جنبش مجمع عمومی پایه هر تشکلی در آینده است اعم از شورا و یا سندیکا و بویژه برای کمونیستها و ویژگیهایی که جنبش کمونیستی و کارگری داشته و دارد تماما چفت است.


    5- از هم اکنون قطعی نیست که جنبش مجامع عمومی در آینده به جنبش شورایی و یا سندیکایی وصل میشود. درک این مساله حیاتی است چرا که قادر است نیروی عظیمی را به نفع بر پا کردن مجامع عمومی و جنبش مجمع عمومی آزاد کند.

    6- امکان وصل مجمع عمومی ها به هم دیگر در مقایسه با اتحادیه و سندیکا ها بهم در شرایط کنونی اختناق بسیار بازتر است و امکان تبدیل شدن آن به یک جنبش که توده بیشتری از کارگران که به مجامع عمومیشان متکی هستند را فراهم میکند. در عین حال که این جنبش میتواند و باید به همه تشکل ها و سازمانهای کارگری (سندیکا ها و اتحادیه و انجمن های کارگری) که در حال حاضر هستند و امکان ماندگاری خود را دارند حیاتی است.

    7- برای کمونسیتها سازماندهی و فعالیت مجامع عمومی و جنبش مجمع عمومی بعنوان سازمان پایه است که مناسبترین راه برای رسیدن به جنبش شورایی است. این جنبش مشخصه و قابلیت های لازم برای جنبش کمونیستی و انقلاب و حکومت کارگری را دارد. کمونیستها یک جنبش دارند و آنهم جنبش شورایی است اما هیچگاه به هر دو خشتی که کارگران روی هم گذاشته اند بی اعتنا نیستند سندیکا باشد یا انجمن و صندوق، کمونیستها بطور اتوماتیک بخشی از آن تلاش هستند و برای حفظ و قدرتمند کردن آنها بوسیله مرتبط کردن به جنبش مجامع عمومی تلاش میکنند.


    خرداد 1391



  • کمونیست ها، تشکل های توده ای و سازماندهی جنبش مجمع عمومی

    باز تکثیر مقاله ای مفید برای رفقای کارگر در باره مجمع عمومی که در سال1392 منتشر شد و عینا در زیر میاید.


    طبقه کارگر بدون دست یابی به تشکل های توده ای خود امکان تبدیل شدن به یک جنبش پایدار و همچنین امکان تبدیل شدن به یک جنبش قابل اتکا برای پیشبرد مبارزه و مطالبات خود را ندارد. جنبش کارگری در ایران بنا به دلایل بسیاری و از جمله بنا به وضعیت و توان و تجربه اش و مستقل از قدرتمندی و یا ضعیف بودن آن، بیشتر از اینکه جنبش قوام یافته و دارای سنت های جا افتاده ای که مشخصه جنبش های کارگری است باشد جنبشی "ژله ای" است. "جنبش مجمع عمومی" بعنوان جنبشی که قادر به پایه ریزی تشکل های توده ای کارگران است  امکان و قابلیت پاسخ به این کمبود در جنبش کارگری است. جنبش مجمع عمومی قادر است جنبش کارگری را به جنبشی برای خود تبدیل کند. 

     جنبشی که متکی به نیروی متحد کارگران و متناسب با وضعیت استبداد سرمایه داری در ایران است، جنبشی که برای همه دوران ها سنت سازمانیابی پایداری به طبقه کارگر  و جنبش مطالباتی اش بدهد.

    بدون تردید یک مشغله دائمی گروه های کارگری ، محافل کارگری و گرایشات سیاسی آنها ، احزاب و سازمانهای سیاسی مربوط به طبقه کارگر ارتقا این موقعیت جنبش کارگری است. از سوی مقابل دولت و سرمایه داران، سازمانهای کارفرمایی و کارگری متعلق به  طبقه حاکمه سرمایه دار هستند  که از هرلحاظ امکان فعالیت علنی و نسبتا آزادی  دارند تا در تلاش دائمی  پراکندگی بیشتر، تفرقه بیشتر و مهار این وضعیت را تضمین کنند.

    کارگران کمونیست و جمع و محافل کمونیستها وظیفه دارند بطور بسیار روشن ، قاطع و مستمر راه حل جنبش خودشان را دردسترس بگذارند و رهبران و فعالین کارگری را به این راه حل پیشروی طبقه کارگر قانع کنند. کمونیستها وظیفه دارند دیگر گرایشات کارگری را به راه حل خود که قوام دادن به جنبش کارگری است جلب کنند همانطور که این گرایشات همواره فعالین کمونیست را به راه حل های خود میخواهند جلب کنند.

     آنچه مسلم است کسی به شرایط فعلی راضی نیست و همه در صدد تغییر آن هستند اما راه برون رفتی باید وجود داشته باشد. کارگران بطور دائم در پی بهبود زندگی و شرایط کار بهتر برای خود هستند. طبقه کارگر در کشمکشی دائمی است تا این موقعیت را تغییر بدهد. تفرقه شدید، پراکنده کردن کارگران به دلایل مختلف، آزاد نبودن کارگران در داشتن تشکل و ابراز بیان آزادانه و تهدیدهای مختلفی که همیشه روی رهبران و فعالین کارگری هست، مانع از سازماندادن و متحد نگاه داشتن کارگران در محل های کار و زیست و در ابعاد سراسری است. چنانچه تصویر از جایگاه و وزن جنبش کارگری در حال حاضر کم و بیش یکی باشد سوال این است که آیا وضعیت باید به همین روال ادامه پیدا کند؟ در میان کارگران و نیروهای سیاسی در اپوزیسیون با سیاست ها و گریشات کارگری و کمونیستی هم انتظارهای مختلفی ممکن است وجود داشته باشد از جمله اینکه انتظار این است که جامعه خود بخود تغییر کند و شرایط بهتر شود؟ انتظار این است که تحولات و کشمکش و اختلافات در حاکمیت مجالی به طبقه کارگر بدهد؟ انتظار این است که تحولات منطقه ای و فشارهای بین المللی و تحریم و جنگ با لبخند ها و اعتدال  روحانی روزنه ای بگشاید؟ انتظار این است که همین وضعیت کنونی جنبش کارگری باید ادامه پیدا کند و شرایط به همین روال دنبال شود و انتظارهای مشابه اینها در میان طبقه کارگر.

    در این رابطه خاصیتی که کمونیستها داشته باشند این است که نمیتوانند دنباله رو حوادث و یا مجری الترناتیو های دیگر باشند.  طبقه کارگر برای برون رفت از شرایطی که به بورژازی تحمیل کرده است اساسا با  آگاهی به مبارزه خود با سرمایه داری و با اتکا به نیروی توده های طبقه  در مبارزاتش میتواند قدم به قدم صفوف آگاه و متحدی را  منسجم تر از آنچه دارد بوجود بیاورد.

    کمونیستها راه حل خود را باید برای جنبش کارگری داشته باشند. به گفته لنین:" برای کارگران آگاه وظیفه ای مهمتر از درک جنبش طبقه خویش، ماهیت آن، شرایط و شکلهای عملی آن نیست. زیرا تمام نیروی جنبش کارگری بسته به درجه آگاهی و جنبه تود ه ای آنست"

    این نکات بسیار مهم چگونه ممکن میشوند لنین و کمونیستها چگونه این را ممکن کردند. جنبش کارگری و حزب کمونیستی چگونه به عنوان بخشهای جدایی ناپذیر جنبش کارگری و یکی از گرایشات سیاسی این جنبش در امدند؟ و ... همه اینها سوالات کلیدی برای پاسخگویی است. جنبش کارگری و کمونیستی در ایران در انجام این وظیفه اساسا به دلیل عجین نبودن کمونیستها با جنبش کارگری و سازماندهی نکردن طبقه کارگر در مهمترین مراکز و صنایع در ایران و ... از این وظیفه باز مانده است. دیگر گرایشات و از جمله گرایش سندیکالیستی درون طبقه هر اندازه از تلاش و پیشروی قابل توجهی که داشته است در ارائه یک آلترنانیو برای برون رفت از وضعیت فعلی محدودیت های تاریخی و جنبشی بوده است. تجربه دوره ده ساله گذشته در جنبش کارگری و ایجاد و سازماندهی تشکل های کارگری این نکات را برجسته تر میتواند نشان بدهد.

     

    ده سال گذشته و مبارزه کارگران برای تشکل های توده ای


    ده سال گذشته دوره تاریخی مهمی برای بیداری طبقه کارگر به سازماندهی اعتراض و مبارزه اش است. مراکز و بخشهای مختلفی از کارگران و در راس آنها شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه و کارگران نیشکر هفت تپه بپا خاستند و تشکل هایشان را درست کردند و هزاران نفر از کارگران محیط های خود را به عضویت سندیکاهای خود در اوردند و این تشکل های ابزار اعتراضشان شد و سالها با سختیهای بسیار زیاد از آن دفاع کرده اند. زمین گیر شدن این تشکل ها اگر از یک سو محاصره آن از هر لحاظ بوسیله دولت سرکوبگر کارگران و نقشه های سیستماتیک سرمایه داران برای حذف رهبران و سندیکا بوده است از یک طرف دیگر تنها ماندن انها و تنهایی جنگیدن  آنها در سنگر جنبش کارگری عامل مهمی در این وضعیت باید به حساب بیاید. به جرات میتوان گفت که چند مرکز مهم دیگر به یاری این کارگران نشتافتند و اتحاد و سازمانشان را نتوانستند در مقابل بورژوازی علم کنند و سنگر های متعدد دیگری برای جنبش کارگری در مقابل بورژازی باز کنند.

    تلاش های ارزنده دیگری که در مراکز مهم کار برای دستیابی به شوراهای کارگری به جریان افتاد اساسا بر اثر نارسایی های بنیادی در اتکا این فعالیتها به توده کارگران نتوانست پا بگیرد.

    مبارزه و فعالیت بخش قابل توجهی از کارگران آگاه و فعال در ایران که در کمیته های کارگری موسوم به پیگیری و هماهنگی و اتحادیه آزاد و ... وجود داشته است اساسا بخشی از شبکه کارگری و ارتباطات کارگری است که در خارج از محیط کار فعال است و همانطور که خود میگویند در تلاش برای ایجاد تشکلهای کارگری هستند. این فعالین با ترکیب های کارگری و غیر کارگری که دارد  به مسایل درگیر در کارگاه های کوچک و کارگران بیکار و هم چنین امر اطلاع رسانی اساسا محدود است.

    فعالیت بخش های دیگری که در چند سال اخیر رشد داشته است شامل تشکل هایی تحت نام  هیات موسس اتحادیه و متقاعبا تشکیل اتحادیه یا انجمن های صنفی در میان کارگران قراردادی و کارگاه های کوچک است. این تشکل ها از یک طرف مطالبات کارگران را دنبال میکنند و از یک طرف دیگر برای بقا، خود را  به قانون و به مقامات و مسئولین کشور وصل کرده است. اینها نه خانه کارگر و شوراهای اسلامی هستند و نه سندیکاهای  واقعا مستقل کارگری. نمونه های برجسته این چنین تشکل هایی که تعدادشان هم کم نیست یکی اتحادیه کارگران قراردادی و پیمانی صنایع پتروشیمی ماهشهر و بندر خمینی است که ظاهرا مستقل است اما خطاب به کارگران عضو که این اتحادیه میگوید 27000 نفر هستند اطلاعیه میدهد که به  شكرانه رأی اعتماد مجلس به کابینهٔ دکتر روحانی در ساعت و روزی که مشخص کردند تکبیر سر بدهند. تمام زور این نوع اتحادیه و تمام زحمتی که فعالین ان کشیدند در همین لحظه و در این بیانیه و تکبیر قربانی شد. دیگری انجمن صنفی کارگران پیمانی در پتروشیمی تبریز است که پیگیراز جمله مطالبه و شکایت کارگران در مورد دستمزد 92 است.

     تشکل ها و فعالین و شخصیتهای مختلف کارگری دیگری هستند که تحت هر کدام از این اسامی اما پیگیرانه مطالبات کارگران را دنبال میکنند.

    در این دوره و در چنین وضعیتی از بن بستی که  تقریبا به سندیکاها و رهبران و فعالین واحد و هفت تپه و نقاشان و ... زده شده است چه باید کرد؟ چنانچه تصویر مختصر کنونی را بعنوان یک جمعبندی از مساله و وضعیت تشکل های توده ای کارگران و یا فعالیتهای مربوط به ان در نظر گرفت چه استنتاجات و راه حلهایی برای برون رفت وجود دارد؟

    در کنار این وضعیت باید از شوراهای اسلامی و خانه کارگر و انجمن های صنفی کارگران که از طرف دولت و بورژوازی برای کارگران سازمان و تعیین شده است گفت که  در همه زمینه ها و در سطح بین المللی هم در تلاش دائم برای تحکیم موقعیت خودش است. هر اندازه موفقیت کارگران به معنی دور کردن این سازمانها و تاثیرات و نفوذ آنها بر کارگران و فعالیتهایشان است.

     

    چرا جنبش مجمع عمومی راه حل است


    جنبش مجمع عمومی مانند هر جنبش دیگری یک  حرکت بهم مرتبط در میان کارگران است که دارای افق شورایی، متحقق کننده تشکل توده ای و علنی کارگران و تضمین کننده سازماندهی و مشارکت توده کارگران بویژه در شرایط ایران است. جنبش مجمع عمومی همزمان پیگیر و متحقق کننده مطالبات کارگران  است.  مبلغ و سازمانده این جنبش کارگران کمونیست و حزب کمونیستی است که تضمین کننده ابراز وجود و فعالیت آن هستند.

    جنبش مجمع عمومی در اتکا به مجامع عمومی کارگران در مراکز کار و بویژه کارخانه و کارگاه و شرکت های بزرگ کارگران صنعتی است که امکان ابراز وجود و رشد میابند. این جنبش بوسیله نقشه آگاهانه کارگران کمونیست و هر فعال و رهبر کارگری با هر گرایش سیاسی دیگری که  وجود و سازماندهی این جنبش را ضروری می داند ممکن و امکان مرتبط بودن بهم را پیدا میکنند.

    مجامع عمومی و نمایندگان مجامع عمومی در هر اعتراض و مبارزه ای در هر محل کار ظرف و ابزار کارگران برای سازماندهی و اتحاد آنهاست.

    مجامع عمومی دست فعالین و رهبران کارگری در انجام مانور بر علیه توطئه های صاحب کار و دولت را باز میگذارد و در مقایسه با هر تشکل اسم و رسم دار دیگری  مناسبترین و طبیعی ترین شکل تجمع است، مجامع عمومی بسیار منعطف است و اسم و رسم و عناوین لازم ندارد و هر بار و در هر اعتراض تعدادی از کارگران میتوانند نمایندگی آن اعتراض را به عهده داشته باشند، این بستگی به ابتکارات و ضرورت های هر دوره و بنا به تشخیص و تصمیم خود کارگران ممکن میشود.

    مجمع عمومی تضمین کننده حضور توده کارگران است و بدون شرکت آنها امکان تبدیل شدن به تشکل همه کارگران آن مرکزرا ندارد و یا بسیار سریعتر در معرض خطر از هم پاشیدن قرار میگیرد. این خط مشی به معنی حضور علنی و توده ای کارگران  است.

    مجامع عمومی ظرف توافق کارگران و پیگیری آنها بر سر هر مطالبه بزرگ و کوچکشان است.

    هیا ت های نمایندگی و یا نمایندگان هر مجمع عمومی این تشکل کارگران را نمایندگی میکنند.

    در هر کارخانه و شرکت بزرگی که مجامع عمومی برای همه کارگران ممکن نشود هر قسمت و واحد این راه حل را دارد که مجامع عمومی خود را داشته باشد و از طریق نمایندگان خود با دیگر بخشها در ارتباط باشد.

    جنبش مجمع عمومی قابلیت و توانایی دخالت فعالانه طبقه کارگر در هر تحول اجتماعی و سیاسی را میتواند تامین کند.

    نقشه کار کارگران کمونیست و کمیته های کمونیستی آنها در محل های کار و زندگی سازماندهی جنبش مجمع عمومی و برپا کردن مجامع عمومی در هر محل کار برای پیگیری خواست و مطالبات است.

     

      جنبش مجمع عمومی وفعالین جنبش سندیکایی


    حداقل تجربه ده سال گذشته نشان داده است که بورژوازی در ایران نه تنها در مقابل الترناتیو جنبش شورایی و وشوراهای کارگری بلکه در مقابل جنبش سندیکایی و ایجاد سندیکا و یا اتحادیه های مستقل از بورژوازی و دولت هم سر سازش ندارد. خصوصیات سرمایه داری ایران و نقشی که در سیستم سرمایه داری بین المللی دارد کماکان  بعنوان حوزه تولید کار ارزان برای سرمایه جهانی و محلی است و این در روبنا متناسب با استبداد و سرکوبی است که متحقق کننده تفرقه و پراکنده ماندن کارگران باشد.  به این دلیل روشن و همچنین بنا به عدم توانایی جنبش های شورایی و محدودیت های جنبش سندیکایی برای جنبش کارگری،  تشکل های توده ای کارگران تا کنون در ابعاد گسترده ای ممکن نشده است و قابل تکثیر در سطح طبقه کارگر نبوده اند. جنبش مجمع عمومی در صورتی که وجود داشته باشد و نقشه کارگران کمونیست برای قوام دادن به جنبش کارگری بشود، قادر است آنچنان پایه و اساسی برای جنبش کارگری درست کند که این جنبش را در شرایط های مختلف استبداد و یا نیمچه دمکراتیک و ... تبدیل به یک جنبش برای تحقق مطالباتش در هر آن بکند. جنبش مجمع عمومی چنانچه به یک سنت تبدیل شود، چنانچه به یک امر معمول کارگران و دخالت آنها در سرنوشت و تغییر شرایط خود تبدیل شود، میتواند صد ها و هزاران فعال و رهبر داشته باشد و در صورت هر تعرض بورژوازی قادر به ادامه حیات و پیگیری این سنت در میان بخشهای مختلف و نسل های مختلف کارگران باشد.از این رو رهبران و فعالین کارگری گرایش های مختلف چنانچه متقاعد بشوند که جنبش کارگری قبل از ایجاد تشکل های پایدار خود  نیازمند یک جنبش و در واقع یک سنگ بناست. سنگ بنایی که بدون آن نه شورایی در کار خواهد بود و نه سندیکایی.  جنبشهای شورایی و سندیکایی در هر مرحله از موجودیتشان بدون داشتن این پشتوانه عظیم، در برابر بورژوازی و تعرضات پی در پی اش به کارگران امکان دوام نخواهند داشت. این روحیه و این انتظار و تعهد در این دوره باید جای تقابل سطحی و بدون ارتباط به کارگران را در میان  طرفداران جنبش شورایی و جنبش سندیکایی بگیرد. این جنبش ها هر دو بشدت به گذراندن دوره سازماندهی جنبش مجمع عمومی نیاز مندند و بهم دیگر باید اتکا کنند. این مساله احتمالا مشکل بسیاری از فعالین و دست اندرکاران ایجاد تشکل های کارگری که منتظر فرصت برای اتحادیه ساختن و یا شورا ساختن و ... هستند را هم هم حل کند و دست اندرکار و مبلغ جنبش مجمع عمومی بعنوان مرحله مقدماتی جنبش شورایی باشند.

     

    راه میان بر و  سازش  راه حل نیست


    دو نگرش برجسته از جمله میتواند مانع گسترش ایده مجمع عمومی و فعالیتهایش باشد. یکی اینکه گویا با تبدیل شدن به فعالین سندیکا و اتحادیه میتوان امروز به امر تشکل یابی کارگران کمک کرد و در شرایطی دیگر و در قیام و انقلاب، شوراهای کارگری را بعنوان ظرف حاکمیت کارگران ساخت. این اندیشه و فعالین آن درست در همین بن بست و محدودیتی قرار دارند که فعالین سندیکایی و معتقد به ایجاد اتحادیه های کارگری در شرایط و تحت حاکمیت کنونی. مستقل از اینکه این کولی دادن به جنبش سندیکالیستی و فراخوان به حذف فعالیت کمونیستها در امر تشکل یابی کارگران است ، اساسا و بنا به دلایلی که گفتیم و تجربه این ده ساله هم نشان داده است شانس جنبش اتحادیه ای هم بدون داشتن یک زیربنای واقعی در بهترین حالت ایجاد چند تشکل است که دقیقا غیر از تکرار تجربه ده سال گذشته امکان دیگری نخواهد داشت. به این دلیل پس زدن طرفداران جنبش شورایی و تبدیل شدن انها به فعالین ایجاد اتحادیه های کارگری یک درجا زدن و در واقع یک مانع برای تقویت کردن جنبش مجمع عمومی نزد این بخش از طرفداران جنبش شورایی است.

    و دوم اینکه گویا با ایجاد اتحادیه های کارگری که به روحانی و دولتش لبیک بفرستد میتواند تشکلی برای کارگران و پیگیر در مطالبات انها باشد و همچنین امکان تکثیر بیایبد. این نوع فعالیت ها هم گره زدن سرنوشت و فعالیت و مطالبه این نوع تشکل ها به دولت و تشکل های زرد آنهاست به طوری که برخی از این تشکل های دوره اخیر داشته اند و کارگران را از عبور به مسیری برای داشتن تشکل های خود محروم کرده و چنانچه ادامه پیدا کند تبدیل به زائده بورژوازی شده و بی خاصیت برای کارگران خواهند شد. به این معنی نه راه میان بر و نه سازش و تبدیل شدن به نیروی فعاله جنبش های دیگر تحت این عنوان که جنبش شورایی فعلا امکان بروزی ندارد صرفا دنباله روی است از جنبش های دیگر و قادر به ایجاد تشکل های توده ای و علنی برای کارگران نیست. در مقابل ابعاد گسترده ای از فعالیت که بورژوازی و پاودهایشان در میان کارگران دارند صرفا وجود یک جنبش در ابعادی همه گیر مانند جنبش مجمع عمومی چنین امکانی را برای کارگران و دخالت آنها در سرنوشت جامعه ممکن میکند.

     

    گفته میشود مجامع عمومی تشکل نیست


    بیان این مساله معمولا از طرف مخالفین جنبش مجمع عمومی برای ارجعیت دادن اتحادیه های کارگری است که در صورت وجود، ظاهرا از قوام بیشتری برخوردار است. شاید جنبش ما عادت به این شکل را صرفا در دوران های نسبتا آزاد تجربه کرده است و در زمانی که شوراهای کارگری در ایران در بسیاری مراکز مهم و بزرگ کارگری وجود داشتند. اما مجامع عمومی اتفاقا متناسب با وضعیتی است که دیگر شوراهای کارگری، بعنوان تشکیل مجامع عمومی منظم، وجود ندارند و در جنبش شورایی این موجودیت به معنی سازمان کارگران و ابزار مبارزه کارگران در این ظرف است و در اتکا به این مجامع عمومی کارگران امر دخالت خود در سرنوشت و بهبود وضعیت و ارتقا مبارزاتشان را فعالانه دنبال میکنند. به این معنی مجامع عمومی بر خلاف سندیکا ها امری دائمی و موجودیتی دائمی میتواند داشته باشد و این عین تشکل برای کارگران در این وضعیت استبداد است. کارگران کمونیست چنانچه موفق به اجرای این فعالین و دامن زدن به جنبش مجامع عمومی بشوند این فضا میتواند بسرعت تغییر کند . تصور کنید سیاست جنبش مجمع عمومی و تبدیل مجمع عمومی به تشکل کارگران و ظرف مناسب اعتراض انها در زمان ایجاد هر کدام از تشکل هایی که در ده سال گذشته در محل های کار شکل گرفتند وجود میداشت و این جنبش و مبالغین و فعالنش در صحنه بودند آنگاه به جرات میتوان گفت که سرنوشت تشکلی مانند نیشکر هفت تپه و سندیکای واحد مسیر دیگری که راهش را به دامن زدن این نوع فعالیتها در میان دیگر بخشها بود دنبال میکرد. این تجربه قطعا میتواند در مسیر اتی جنبش کارگری موثر باشد.

    شرط لازم و حیاتی پیش روی جنبش کارگری در گرو وجود مجامع عمومی و پا گرفتن جنبش مجمع عمومی در مراکز مهم کارگری در ایران است. دامن زدن به این بحث و رفع موانع آن در این مراکز امر مهم  کمونیستها و تماما فوکوس حزب کمونیستی است.

     

    جنبش مطالباتی و نقش آن


    جنبش مجمع عمومی و فعالین این جنبش در هر دوره از مبارزه کارگری و سطح این مبارزه، لیست و در واقع مطالباتی که این جنبش دارد را باید روشن کنند. لیست مطالبات که سطوح مختلفی دارد کمک میکند تا تصور روشنتری از قدم های جنبش کارگری وجود داشته باشد. جنبش مطالباتی کارگران بعنوان موتور پیشبرنده این جنبش و رگ حیاتی این جنبش نقش دارد. وقتی  بحث از جنبش مطالباتی است به این معنی است که آگاهانه و بنا به نقشه ای هدفمند این مساله به امر کسانی و مراکز و مجامعی در میان کارگران تبدیل شده است و پیشبرد آن را پیگیری میکنند. این جنبش با  آنچه که مبارزات جاری کارگران و سطح خواستهای انها میباشد فرق میکند، این یکی همیشه موجود است اما جنبش مطالباتی نیازمند نقشه و فعالیتی متشکل و آگاهانه است. جنبش مطالباتی که دقیقا متناسب و سایه به سایه فعالیت برای جنبش مجمع عمومی پیش میرود نقشه آگاهانه ای است برای متمرکز شدن بر خواست هایی که کارگران در سطح محلی و سراسری دارند. از جنس اقدامی است که چند سال گذشته سندیکای واحد و نیشکر هفت تپه و اتحادیه ازاد کارگران و برق کاران و ... داشتند. هم اکنون در سطح سراسری مسایل بسیار مهمی روی میز طبقه کارگر و فعالین  آن و همه مراکز و محل های کار قرار دارد اما تبدیل شده به مواد لازم برای  یک جنبش نیست.  از مساله دستمزد ها و افزایش دستمزد ها به نسبت تورم و تامین خانواده معمولی و پیگیری شکایت دستمزد 92، تا مساله تامین بیمه های اجتماعی و تغییرات ان، آزادی کارگران در امر تجمع و تشکل، ازادی کارگران زندانی، اطلاحیه در مورد قانون کار، اشتغال زنان و تامین بیمه بیکاری برای همه بیکاران اعم از زن و مرد، تا خواست بیرون کردن جمهوری اسلامی از سازمان جهانی کار که صندلی کارگران در آنجا را هم اشغال کرده است، تا مسکن وقرارداد های جمعی و ... موجود هستند و علاوه بر اینها مسایل خاص هر محل کار و تعیین مطلبه این محل ها امکان حرکت آگاهانه جنبش مطالباتی را در این مراکز ممکن میکند. جنبش کارگری بدون این جنبش که آگاهانه سازمان میدهد و میداند در هر مرحله چه چیزی را باید طرح کند قادر به پیشروی و بیرون امدن از وضعیت ژله ای فعلی نیست. تبدیل این مساله به امری برای اجرا از وظایف مهم  کمونیستها و حزب کمونیستی است.

     

    کارگاه های کوچک و تشکل هایشان


    تشکل های کارگری موجود که اگاهانه بوسیله کارگران  در بسیاری از مراکز و کارگاه های کوچک و در میان کارگران با خصوصیات پروژه ای کار ایجاد شده و یا میشوند یکی از دستاورد های مهمی است که این اتحاد و تشکل ها را ممکن کرده و ادامه فعالیت آنها را باید بطور واقعی مستقل از دولت و تشکلهای زرد نگاه داشت و در عین حال رمز هر نوع حفظ و گسترش آنها در گرو عجین شدن این اتحاد و تشکل ها به مطالبات روزمره کارگران است و بدون اینها ارزش هیچ چیزی را ندارند! این فعالیت ها بنا به شعار های دولت "اعتدال" و در هر شکل و شمایلی که این کارگران مناسب میدانند امری مهم و حیاتی در دنبال کردن مطالبات کارگران و متکی کردن آن به جنبش مطالباتی آنهاست. جنبش مطالباتی این بخش از کارگران بدون تردید در ارتباط و نزدیکی فشرده ای با دیگر مراکز کار و جنبش مجمع عمومی باید باشد در عین حال که همصدایی و هماهنگی جنبش مطالباتی و بارز کردن آن در این مراکز با توجه به اجحافات بسیار زیادی که به کارگران در این مراکز میشود بسیار با اهمیت است. سالهای زیادی است کارگاه های 5 و 10 نفره را از شمول همین قانون کار هم محروم کرده اند و در ناامنی خیلی بیشری هستند. جنبش مطالباتی که این قوانین سیاه و ضد کارگری را هدف الغا قرار بدهد بدون تردید با موج حمایت و اقدام روبرو میشود. کارگران در این کارگاه ها و مراکز و در هر شکل و قامتی که خود مناسب میدانند باید متشکل شوند. شرط بقا این تشکلها گره زدن آن به مطالبات کارگران هر بخش و رشته ای ، پیگیری آنها و ارتباط با بخشهای دیگر کارگری و تشکلهایشان در سطح دیگر شهرها و مراکز است.

     

     نیمه همیشه پنهان جنبش کارگری


    ده سال گذشته دوره ای مهم از تاریخ جنبش کارگری در ایران بوده است. تمام تجارب تا کنونی در زمینه  تلاش برای ایجاد تشکل های توده ای کارگری گویا است. متوقف ماندن و یا محدود شدن این فعالیتها صرفا با شرایط خفقان و استبداد پلیسی نمیتواند توضیح داده شود. دوره ده سال گذشته بخشی از طبقه کارگر درگیر بیشترین کشمکش و دفاع از موجودیت خود و یک زندگی اجتماعی بوده است و در این راه به دست اورد های مهمی که ایجاد  سندیکا و دیگر تشکل ها و گروه های کارگری بوده دست یافته است. هزاران کارگر در شرکت واحد و تیشکر هفت تپه و در سطح کارگاه های مختلف و شرکت ها سندیکا و دیگر تشکل های خود را ساختند.

    چنانچه قبول کنیم که جنبش کارگری در هر شرایط و مرحله ای بر تجمع و اشتراک عمل و آگاهی بر پایه ای ترین و مقدماتی ترین مطالبات خود و در میان مهمترین مراکز صنعتی و اقتصادی  شناخته میشود باید گفت که جنبش کارگری کماکان نیمه پنهانی دارد و اثراتش معلوم نیست. جنبش کارگری متعلق به همه کارگران است اما بخشی که همیشه درگیر و در مجادله دائمی بر سر وضعیت معیشتی و چگونگی کار با صاحب کار و قوانین دولتشان است میتواند مبنی و شاخص مهم و راستش تعیین کننده ای برای جنبش کارگری و وضعیتش باشد. در ایران همواره این بخش جنبش کارگری پنهان بوده است! میلیونها کارگر و خانواده های کارگری در نفت و خودروی سازی  ها و برق و تاسیسات و شرکت ها و کارگاه های نسبتا بزرگ ظاهرا بخش پنهان جنبش کارگری هستند که گویا در شرایطی که وضعیت "مهیا" شود و "آماده" شود "ظهور" میکنند. این تصور ضمنی هم خودبخود درست شده است که بخشهای کارگری که در "جبهه" هر روز و هر لحظه با دولت و کارفرما و نیروهای سرکوبگرش و برای نجات کار و زندگی خود در گیرند قرار است همه بار این جنبش را بدوش بکشند و بجان بخرند. و  این مساله و خلا دقیقا میتواند بخشا محدودیت و قوام نیافتگی جنبش کارگری را در حال حاضر توضیح بدهد. جنبشی مطالباتی این بخش از کارگران چیست و چگونه و از طریق کدام ظرف های اعتراضی انها پیگیری میشود.چنانچه در این بخشها هم در انتظار شرایطی برای ایجاد تشکل نباشیم، چنانچه در انتظار "تحولاتی" که این تحرک را ممکن کند نباشیم اتفاقا ظرف و ابراز وجود کارگران در این بخشها مجامع عمومی است که فعالین این جنبش و کمونیستها در این بخشها مهمترین وظایف این دوره از جنبش کارگری برای ایجاد سنگ بنایی برای این جنبش را به عهده دارند. همانطور که تاکید کردیم:  شرط لازم و حیاتی پیش روی جنبش کارگری در گرو وجود مجامع عمومی و پا گرفتن جنبش مجمع عمومی در مراکز مهم کارگری در ایران است. دامن زدن به این بحث و رفع موانع آن در این مراکز امر مهم  کمونیستها و تماما فوکوس حزب کمونیستی است.

    " برای کارگران آگاه وظیفه ای مهمتر از درک جنبش طبقه خویش، ماهیت آن، شرایط و شکلهای عملی آن نیست. زیرا تمام نیروی جنبش کارگری بسته به درجه آگاهی و جنبه تود ه ای آنست :سرمایه داری در هر قدم از تکامل خود بر شماره پرولتاریا یعنی کارگران مزد ور می افزاید، آنها را متحد میکند، متشکل میسازد، فکرشان را روشن میکند و بدینطریق نیرویی طبقاتی پدید میاورد که ناگزیر باید بسوی هدفهای خود پیش برود. برنامه مارکسیستها و تصمیمات تاکتیکی آنها، که همواره در جرائد توزیح داده میشود، بروشن نمودن ذهن توده کارگر در مورد ماهیت، هدفها وو ظایف جنبش کمک مینماید".( از مقاله، مدارک ابژکتیف در باره نیروی جریانهای مختلف در جنبش کارگری لنین 1914) 


  • اعتصاب عمومی در کردستان، حلقه ای ناپیدا در یک بیانیه

    مبارزه مردم ایران بر علیه جمهوری اسلامی و تمامی قوانین و ارزشهایش هر روزابعاد تازه تری به نسبت روز قبل دارد. در حالی که  از بسیاری لحاظ سروسامانی برای زندگی معمولی در این جامعه وجود ندارد، پاسخ رژیم  زندانی کردن مخالفین، اعدام و کشتار و حتی ترور مخالفین درآنسوی مرزها است که  باز هم قرار است فعال شود. اعدام سه جوان مبارز که بهر دلیلی در زندان اسیر بودند و حمله به مقر های احزاب دمکرات کردستان موجی از اعتراض و نارضایتی را بویژه در کردستان دامن زد. مردم در کردستان به فراخوان اعتصاب عمومی که از جانب احزاب و سازمانهای مختلف داده شد پاسخ مثبت دادند و گوشه ای از قدرت توده ای و اعتراض گسترده بر علیه رژیم به نمایش گذاشتند. 

    اعتراض، اعتصاب و تحصن و هر شکل دیگری از مبارزه  برعلیه جمهوری اسلامی کاملا حق همگانی است اما سوال این است که همیشه و به هر فراخوانی باید پاسخ مثبت داد؟ به نظر من نه و پاسخ مثبت به فراخوان احزاب ناسیونالیست و طرفدار راه حل آمریکایی برای جامعه ایران و بویژه در کردستان اشتباه بود. همراه شدن چپ ها با این حرکت اشتباه بود اگر که چپ هستند. هر چند مردم در این روز مشخص احساس قدرت بیشتری کردند اما برای مبارزه مدام و طولانی، برای مبارزه ای آگاهانه و با سرانجام روشنتر در آینده، برای مبارزه ای پیچیده و احیانا طولانی برای سرنگونی جمهوری اسلامی و همچنین مبارزه برای استقرار یک جمهوری سوسیالیستی که کل مردم در جامعه را به آزادی و رفاه و سعادت برساند، پاسخ مثبت به فراخوان احزاب از طرف مردم و تشکل ها و فعالین بویژه  آزادیخواه و برابری طلب و کمونیستها اشتباه بود. مردم و در واقع آن بخشی که این جریانات را می شناختند اشتباه کردند که به فراخوان احزاب ناسیونالیست پاسخ مثبت دادند. چرا که این نوع احزاب با برنامه و نقشه هایی که برای ایران و کردستان دارند آینده بسیار مصیبت بار تری را به ارمغان میاورند. این احزاب  و سازمانهای ناسیونالیست که مشخصا در مرکز همکاری احزاب کردستان متشکل هستند، ( حزب دمکرات کردستان ایران، حزب دمکرات کردستان، حزب کومه له، کومه له  زحمتکشان و سازمان خبات کردستان ایران) یک جبهه ارتجاعی  در اپوزیسیون جمهوری اسلامی را تشکیل میدهند که از زاویه طبقه محروم سرمایه دار از قدرت و ثروت محلی و سراسری، از زاویه مساله ملی کرد با قدرت مرکزی و طبقه حاکم سرمایه دار در ایران میجنگد. این نیروها  در حال حاضر بسیار آگاهانه و مستقیم در رکاب سیاستهای آمریکا و ترامپ و دیگر دولتهای مرتجع ، سرکوبگر و بعضا فاشیستی مانند اسرائیل و عربستان هم قرار دارند. داستان زندگی مردم فلسطین را برای لحظه ای مرور کنید و نقش آمریکا و اسرائیل را در این مصیبت و آوارگی و سرکوب ببینید. آمریکا بزرگترین مصائب را برای بسیاری از کشورهای منطقه و دنیا بوجود آورده است و بعنوان مهمترین و موثرترین سیستم سرمایه داری در دنیا سرمنشا استثمار، بردگی و فقر و سرکوب اکثریت مردم در همه جوامع است و دنباله روان آن جز مرتجعترین ها هستند.  مرکز همکاری احزاب کردستان هم  در این مدار برای خود جا باز کرده است و فعلا تا سیاست بعدی آمریکا، به بازی گرفته شده اند و تغذیه میشوند.

    مردم به ستوه آمده از روزگار جهنمی ایران بر این نقش ارتجاعی احزاب مختلف بورژوایی در اپوزیسیون معمولا آگاه نیستند و یا در مقابل یک دشمن سرتا پا جنایت کار مانند جمهوری اسلامی، بر این جنبه ها چشم پوشی میکنند. اما پیشروان کمونیست و فعالین کارگر و جهان وطن که کم هم نیستند و تجارب فراوانی هم دارند این حقیقت را میدانند اما درست در زمانی که باید آنرا به کار گیرند دچار تردید میشوند و یا بهر دلیلی از آن صرف نظر میکنند. در این موارد هم متاسفانه با رفقای دیگر شان در نقاط مختلف کارگری و محافل کمونیستی در ایران مشورت و هماهنگی نمیکنند. در رابطه با این اعتصاب عمومی اخیر، احزاب و سازمانهای چپ  (حزب کمونیست ایران کومه له، حزب حکمتیست، راه کارگر،  اتحاد فدائیان اقلیت، اتحاد فدائیان کمونیست و هسته اقلیت) تماما و آگاهانه بر این جنبه از حقایق در مورد احزاب ناسیونالیست و جبهه و مرکزی که دارند، در کنار آنها ایستادند و هر چه بیشتر موجب راضی کردن نیروهایشان برای وارد شدن به این میدان شدند  تا اینکه آگاهی بر صف مستقل و رادیکال را دامن بزنند. این سازمانها بهراندازه که توان و نیرو داشتند بیش از اینکه به چپ و کمونیسم نفعی برسانند به جنبش ناسیونالیستی بیشتر نزدیک شدند و با احساس شور و شعف بر کم کردن این فاصله با آنها برای حال و آینده در حال برنامه ریزی هستند. این سازمانها علیرغم تحلیل و بررسی های خیزش دیماه 96  خودشان، گام ها از شعار های رادیکالی که به صدر شعار های مردم کشانده شد عقب ترند. مثلا شعار "اصلاح طلب، اصول گرا، دیگر تمومه ماجرا" یک گام بلند و برنامه ریزی صد ها و بعدا هزاران نفر شد که نشان دهند باید به خود متکی شد و بر جنبش مستقل و آگاه متکی شد و آنرا توده ای کرد. کجای رفتار این سازمانهای چپ در کردستان وقتی که با نیروهای اصلاح طلب و ناسیونالیست همراه میشوند، به این صف آگاه و پیشرو نزدیک است؟ 

     اینها همه مصیبت هایی هستند که اگر آگاهانه و صریح از زاویه منفعت طبقه کارگر و کمونیسم دیده نشوند، در فردای هر پیروزی بر جمهوری اسلامی گریبان گیر اکثریت مردم میشوند. به این ترتیب گویا باز هم قرار است از طرف نسل فعلی اشتباه نسلی که شاه را انداخت اما در برابر بقدرت رسیدن خمینی و جریانش بدون الترناتیو بود تکرار شود؛ خمینی و خلخالی، خامنه ای و لاجوردی و ... با اتکا به نیروی میلیونی متوهم به آنها، روی شانه های روشنفکران و سازمانهایی هم چون حزب توده  و ملی گرا ها، با کمک غرب و در فقدان یک پرچم رادیکال که ضد ارزشها و افق این جریان مرتجع باشد، به قدرت رسید. آیا نسل کنونی در ایران و کردستان هم قرار است به چنین  سناریوی مشابهی تن بدهد؟ نقش کمونیستها در ایران و کردستان هم که قرار است ، وطن نداشته باشند، میهن نداشته باشند و زنده باد بشریت را فریاد بزنند و بر هر میهن پرستی، وطن پرستی و احساسات ملی، نابود باد بگویند و بر هر تفرقه طبقه کارگر نه بزرگی بگویند چه باید باشد؟ تفرقه ای که بنا به هر دلیلی درست شده و باز تولید میشود و بنا به دلیل زبان غیر مشترک و فرهنگ متفاوت ناسیونالیستها را توجیهه میکند از آن تغذیه میکنند و به مردم فریبی مشغول میشوند.

    بیانیه جمعی از فعالین سیاسی و کارگری  در کردستان در رابطه با اعتصاب عمومی، در حقیقت بسیار نزدیک تر به آزادیخواهی مردم در مقابل جمهوری اسلامی است که این دوره و از دیماه 96 شروع شده است. این بیانیه بسیار عدالتخواهانه با مطالبات مردم ایران و کردستان و هم سرنوشتی شان عجین است. بسیار عادلانه و حق طلبانه است. این بیانیه در راستای مبارزه و روشن بینی رادیکالی است که شعار "اصلاح طلب، اصول گرا، دیگه تمومه ماجرا" را در برابر افق ها و صف های دیگر بورژوایی توده ای کرد. این را مقایسه کنید با افقی که  سازمانها و گروه های چپ در کردستان از خود بروز دادند و در تلاش برای کم کردن فاصله خود با جریانات ناسیونالیستی آمریکایی در میان توده مردم کردستان و فعالین خودشان، بر آمدند و با آن سرمست هم هستند.  این بیانیه نوک کوه یخی است که فعلا در این بخش دچار افق و اعتماد بنفس کافی و مستقلی نیست. از لحاظ سیاسی در حاشیه خود را حفظ میکند و اشتهای تبدیل به رهبری ندارد.طبقه کارگر و جامعه نیازمند این جهش از سوی این نوع روشن بینان و پیشروان کمونیست است. 

    این بیانیه روزنه ای به روی یک هشدار و بازبینی آگاهانه باز کرده است. این بیانیه انعکاس "دل درد"  و نگرانیهای بعد از فراخوان و قبل از اعتصاب بود که به پرچم تبدیل نشد. به قول معروف جلوی ضرر را تلاش کردند زودتر بگیرند. بسیاری از کمونیستها و فعالین کارگری و سیاسی چپ حتی برای لحظه ای تصور نمیکردند که در یک روز مشخص و در 21 شهریور 97 با فراخوان احزاب ناسیونالیست و همراهی دیگر سازمان و جریانات چپ و کمونیست رژه بروند. آنها فاقد پرچم مستقل بودند. همه احزاب و گروه و سازمان های چپ و کمونیست هم در تلاش برای همراه شدن با مرکز ارتجاعی نیروهای ناسیونالیست بودند و تلاشی برای نشان دادن و ابراز فاصله با آنها نداشتند. اگر این اتفاق می افتاد و پرچم مجزایی وجود میداشت آنگاه نیروی مبارزه رادیکال و آزادیخواهانه صفوفش از نیروهای ارتجاعی فراخوان دهنده جدا میشد. کاری که دیر یا زود باید صورت بگیرد و انجام آن برای مبارزه آزادیخواهانه و رادیکال حیاتی است. بیانیه ای که چند روز بعد از طرف فعالین سیاسی و کارگری و مدنی داده شد از این جنس بود اما کافی نبود.

     کار احزاب و شخصیتهای سیاسی هم همین است. و در چنین لحظاتی نقش رهبری و هدایت مبارزات و تضمینی برای پیشروی بیشتر آنرا در نظر دارند. و همچنین تقویت بیشتر خود را تامین میکنند. دوره کنونی این قابلیت ها را خیلی بیشتر کرده است و هر نیرویی میتواند از آن بهره ببرد. مشکل این بود که بعد از فراخوان احزاب ناسیونالیست و مذهبی و قبل از اعتصاب روز 21 شهریور، حزب، گروه و جریانی چه در خارج و چه در داخل این نقش را ایفا نکرد. جریانی پیدا نشد که به مردم فراخوان بدهد مقابله ای که قرار است بر علیه اعدام و ترور و یا هر مصیبت دیگری انجام بدهید را زیر پرچم ناسیونالیست ها انجام ندهید چرا که پرچم آنها دروغین است و آمریکایی است. فرصت های دیگری برای رویارویی  با جمهوری اسلامی برای لغو حکم اعدام و ترور وجود دارد. 

      پروژه های مختلفی از فردای پیروزی این اعتصاب برای همه جریانات به اصطلاح راست و چپ فعال شده است. برای همه جریانات و سازمانهای سیاسی دخیل اعتصاب پیروزی آنها بود. رهبران احزاب ناسیونالیست سرمست از پاسخ به فراخوانشان شدند. مردم هم با قیمتی که دادند، احساس قدرتمندی بیشتری در قبال جمهوری اسلامی کردند. احزاب ناسیونالیست و مرکز ارتجاعی شان، جایگاه و قرب و احترامش نزد آمریکا و اسرائیل و عربستان بیشتر شد و بیشتر قابل اتکا میشوند. برای نیروهای چپ و ائتلاف و همکاری هایشان با جریانات ناسیونالیست و مرتجع، جاده صاف تر شد که راه حل اتحاد و همکاری بیشتر مهیا شده است و "مردم این را ممکن کردند". 

    قربانی اصلی در این میان، مبارزه رادیکال مردم و پرچم مستقل و رادیکالی بود که بتواند آنها را نمایندگی کند و به همه مبارزات رادیکال و آزادیخواهانه در سراسر ایران وصل شود. قربانی های دیگر از جمله سازمان و گروه های چپ بودند که خود اگاهانه به این عرصه پا گذاشتند و فاصله شان با نیروهای ملی  در اذهان و از نظر خودشان هم تا رسیدن به اتحاد و فعالیت های مشترک بر علیه دشمن مشترکشان کم تر شد. 

    جنبش ناسیونالیستی و فعالینش

    نکته مهمی که از نظر بیانیه فعالین سیاسی و کارگری در کردستان دیده میشود این است که گویا اعتصاب با همت آنها عملی شده است و این را برای خود کافی و قانع کننده میدانند که نشان بدهند و راضی باشند که صف خودشان را از ناسیونالیست ها جدا کرده اند. در حقیقت این درست نیست. مساله اصلی فراخوانی است که داده شد و رسما مخالفتی در برابر آن صورت نگرفت.  بیانیه این نکته کلیدی را کم دارد و حتی در تلاش برای محدود کردن فراخوان اعتصاب صرفا به اعدام  لقمان و زانیار مرادی و رامین حسین پناهی است و موشک باران و کشته و زخمی شدن اعضا و کادرهای احزاب دمکرات را نادیده میگیرد. 

    اینکه همه فعالین و پیشروان مبارزات مردم این اعتصاب را عملی کردند بسیار روشن است و بدون نقش آنها یک پای هر فراخوانی از طرف احزاب سیاسی دارای پایگاه توده ای خواهد لنگید. این نکته مهم و حیاتی را هم باید یاد آوری کرد که وقتی بحث از عملی کردن اعتصاب روی شانه های فعالین میشود باید بدون تردید نقش فعالین جنبش و احزاب ناسیونالیستی را هم در نظر داشت. این معمولا اشتباه مهلکی است که همیشه از طرف چپ میشود.  ندیده گرفتن توان و سازمان و ابعاد گسترده جنبش ناسیونالیستی بعنوان یکی از موانع در یک مبارزه مشترک رادیکال مردم ازادیخواه و طبقه کارگر، چنانچه آگاهانه صورت بگیرد و معمولا احزاب چپ آگاهانه این کار را میکنند،  به مفهوم نزدیکی به این جنبش است. در این نگاه جنبش ناسیونالیستی دیگر مانع نیست، بلکه نا پیگیر است، انقلابی هم میتواند بشود اما محدود نگر و انحصار طلب است و ...

     چنانچه بر موجودیت واقعی جنبش ناسیونالیستی و تشکل هایش، اغماض کنیم و این پدیده را با همه توانش نبینیم مفهوم طبقاتی جامعه و جنبش های جاری آن را تماما ندیده ایم و فکر میکنیم جنبش ناسیونالیستی صرفا سازمانهای علنی در کوه و در تبعید هستند. در حالی که در جامعه کردستان جنبش ناسیونالیستی قدرتمند است و  با وجود پراکندگی سازمانی ، در طول بیست سال گذشته بمراتب قوی تر هم شده است. بسیار آشکار است که اعتصاب عمومی اخیر در کردستان بر روی شانه ها و تلاش خستگی ناپذیر اساسا فعالین ناسیونالیست و فعالین رادیکال چپ و کمونیست ممکن شد. کسی که رشد سیاسی و اجتماعی نیروهای ناسیونالیست در دو دهه اخیر را نادیده میگیرد مرتکب بزرگترین محاسبه و اشتباه میشود. نیروهای ناسیونالیست در کردستان( در خارج کشور هم) طیف بسیار متنوع و گسترده ای هستند که آنرا از فرهنگ محلی و ملی شده و احساسات ناسیونالیستی در میان مردم و فعالین سیاسی بعضا چپ تا انبوه تجمع و گروه ها و سازمانهای فعالین این طیف تحت عناوین مختلف میتوان دید. این جنبش در کردستان انعکاسی از جنبش اصلاح طلبان حکومتی بوده و خود را با آن هم جنبش دیده است، همه آنها به خاتمی لبیک گفتند، اینها میتوانستند با هر درجه فاصله صوری با جنبش سبز و رهبری موسوی و کروبی بروند. اینها متحد همیشگی دیگر نیروهای ناسیونالیست در حکومت و در اپوزیسیون در کردستان های عراق و ترکیه و سوریه بوده اند. چنانچه کردستان ایران را مثل هر شهر و منطقه دیگری طبقاتی ببینیم متوجه این واقعیت میشویم که بخش ناراضی ناسیونالیست و بورژروای آن، خود و مردمی که میخواهند در همه جا، از شورهای شهر و روستا تا مجلس اسلامی و تا انجمن حمایت از محیط زیست و... تحت تاثیر دارد و از این جنبش حرف شنوی وجود دارد. اینها را باید به مساله به راست چرخیده شدن دنیا اضافه کرد تا ابعاد به مراتب گسترده تری از خلا کمونیسم قدرتمند در ایران و کردستان را دید. یک زمانی در کردستان نیروی مهم و تعیین کننده کمونیسم کارگری، این قطب آگاه و فعال مقابل را ایجاد کرده بود، چیزی که تماما جایش خالی است و تا هر زمانی که این خلا وجود داشته باشد  نیروی اجتماعی و سیاسی و البته مسلح احزاب ناسیونالیست و ارتجاعی قاطعانه میتوانند تعیین تکلیف کنند.  نسل کمونیست های سابق که در کومه له و بمثابه سازمان کردستان حزب کمونیست ایران که دوران پر افتخاری برای جنبش کمونیستی و طبقه کارگر و مردم محروم در کردستان و ایران را در تاریخ ثبت کرد، متاسفانه با هجوم و رشد ملی گرایی و راه حل های ناسیونالیستی بشدت متفرق شد. کمونیسم کارگری را با هر ایراد و اشکالی که داشت قبول نکردند و به وضعیت بسیار پراکنده ای در میان سازمانهای مختلف ناسیونالیست و تن دادن به ارزش های آنها مشغولند.

     بیانیه جمعی از فعالان، کلید جلوگیری از این خطر و سازمان دادن پرچم و تشکیلاتی را داد که میتواند راهنما و ظرف مناسبی برای همه آنهایی باشد که از جمله در این اعتصاب اخیرخود را در جبهه ناسیونالیست ها و همراهانشان ندیدند و یا با محاسبه های اشتباه، در آن جبهه قرار گرفتند. سنت اعتصاب و اعتراض حقیقتا باید بسیار برجسته تر باشد تا جایی که حتی از این ببعد اعتصابات عمومی در کردستان به یکی از حلقه های مبارزه و پیشروی مبارزه مردم ایران باشد و نه اساسا دستمایه ای برای احزاب و جریاناتی مرتجع که نسخه های به مراتب سیاه تری از لیبی و سوریه و عراق برای مردم ایران در جیب دارند. اعتصابات در کردستان باید به حلقه ای از مبارزه برای عقب راندن و سرنگونی جمهوری اسلامی تبدیل شود.  برای پیشبرد مبارزات سراسری برای سرنگون کردن جمهوری اسلامی و نه شبیه به جنگی پارتیزانی. هر اعتصابی و بویژه اعتصابی عمومی، حلقه ی بعدی هم باید داشته باشد و معلوم باشد چه توان و نیروی و تاثیری در ادامه مبارزه مردم دارد. مبارزه و اعتصاب بخشی از عکس العمل کار و زندگی واقعی مردم است که در همه جای کشور در جریان است و بر همدیگر میتوانند و باید تاثیر داشته باشند و نه صرفا یک آکسیون مستقل و بخشی از قدرت نمایی و زورآزمایی چه با دولت مرکزی و چه با مخالفین در اپوزیسیون. اعتصاب ها و از جمله اعتصابات عمومی در کردستان باید بتواند صدای حال همه ستمدیدگان و کارگران و مردم آزادیخواه در سراسر ایران باشد. سنگر انقلابی کردستان باید حلقه ای بسیار مستحکم از اعتراض و اعتصاب باشد که از هم طبقه ای ها و هم صنف ها قدرت میگرد و به آنها قدرت میدهد، این هم از نکات مهم و طلایی بیانیه فعالان کارگری و سیاسی میباشد.

    گام های استوار با داشتن افق و استراتژی روشن کمونیستی و تامین رهبری سیاسی، ضامن سازماندهی پیشروان و توده عظیم رادیکال و انقلابی در مبارزه همه جانبه زیر زمینی و علنی، بر علیه جمهوری اسلامی و سرمایه داری و برای به زیر کشیدن آنهاست.

    19 سپتامبر 2018

    asadgolchini@gmail.com

    پیوست:

    *بیانیه جمعی از فعالان کارگری، سیاسی و مدنی شهرهای کردستان در ارتباط با اعتصاب سراسری اخیر

    بيانيه

    September 14, 2018

    بیانیه جمعی از فعالان کارگری، سیاسی و مدنی شهرهای کردستان در ارتباط با اعتصاب سراسری اخیر

    اعتصاب سراسری شهرهای کردستان، به همت فعالین کارگری، مدنی و پیشروان جامعه در روز ۲۱ شهریور بار دیگر نشان داد که سنت اعتصاب و اعتراض در کردستان یک سنت توده ای و متحدانه در میان مردم است. این اعتصاب همگانی که در اعتراض به اعدام سه فعال سیاسی در زندان رجایی شهر صورت گرفت، نشان داد که توده ی مردم جامعه یک نه بزرگ را در مقابل اعدام و خشونت علیه انسانها قرار میدهند؛ اینکه در قرن ۲۱ جامعه پذیرای اعدام وقتل دولتی علیه انسانها نیست. اعتصاب، همچنین یک دادخواهی و یک اعتراض رادیکال متحدانه مردم در مقابل سرکوب و مرعوب کردن جامعه است. 

    اعتصاب سراسری کردستان هرآنقدر که در مقابل سرکوب و توحش مرزبندی دارد، از سویی دیگر با احزاب و سازمان‌های سیاسی بی‌مسئولیتی که با سیاست جنگ نیابتی و طرفداری از سیاست و محاصره‌ اقتصادی دولت ترامپ و تحریکات دولت‌های مرتجع هم‌پیمانش سعی در وخیم‌تر کردن زندگی و معیشت انسان‌ها را دارد مرزبندی دارد. این حرکت در واقع تائید سیاست سازمان‌هایی نیست که به قدرت و اراده‌ی متحدانه مردم باور ندارند و با تاکتیک جنگ نیابتی و با هدف تعویض حاکمیت به وسیله دولت‌های امپریالیستی جان و مال انسان‌ها را قربانی سیاست‌های غیرمسئولانه‌ خودشان می‌کنند. سیاستی که سرسوزنی در بهبود وضعیت معیشتی و زندگی انسان‌ها تاثیر و اهمیتی ندارد. اعتصاب سراسری کردستان همچنین نشان داد که سنت متحدانه توده‌ای مردم در ادامه خیزش سراسری مردم ایران نسبت به فقر، فلاکت و گرانی، نرخ پایین دستمزد کارگران، معلمان و کارمندان، سرکوب سیستماتیک زنان، تعقیب، دستگیری و اخراج دانشجویان است. ما فعالین کارگری و مدنی ضمن قدردانی از تمامی مردم شهرهای کردستان، مرزبندی صریح و آشکار جنبش خود را نسبت به سیاست و عملکردهای غیرمسئولانه‌ای که در راستای اهداف قوم‌گرایانه است اعلام میداریم و امیدواریم شاهد ‌تکرار مبارزاتی ازین دست در سطح سراسری باشیم چرا که مردم متحد هرگز شکست نخواهند خورد


    د گلچینیمبارزه مردم ایران بر علیه جمهوری اسلامی و تمامی قوانین و ارزشهایش هر روزابعاد تازه تری به نسبت روز قبل دارد. در حالی که  از بسیاری لحاظ سروسامانی برای زندگی معمولی در این جامعه وجود ندارد، پاسخ رژیم  زندانی کردن مخالفین، اعدام و کشتار و حتی ترور مخالفین درآنسوی مرزها است که  باز هم قرار است فعال شود. اعدام سه جوان مبارز که بهر دلیلی در زندان اسیر بودند و حمله به مقر های احزاب دمکرات کردستان موجی از اعتراض و نارضایتی را بویژه در کردستان دامن زد. مردم در کردستان به فراخوان اعتصاب عمومی که از جانب احزاب و سازمانهای مختلف داده شد پاسخ مثبت دادند و گوشه ای از قدرت توده ای و اعتراض گسترده بر علیه رژیم به نمایش گذاشتند. اعتراض، اعتصاب و تحصن و هر شکل دیگری از مبارزه  برعلیه جمهوری اسلامی کاملا حق همگانی است اما سوال این است که همیشه و به هر فراخوانی باید پاسخ مثبت داد؟ به نظر من نه و پاسخ مثبت به فراخوان احزاب ناسیونالیست و طرفدار راه حل آمریکایی برای جامعه ایران و بویژه در کردستان اشتباه بود. همراه شدن چپ ها با این حرکت اشتباه بود اگر که چپ هستند. هر چند مردم در این روز مشخص احساس قدرت بیشتری کردند اما برای مبارزه مدام و طولانی، برای مبارزه ای آگاهانه و با سرانجام روشنتر در آینده، برای مبارزه ای پیچیده و احیانا طولانی برای سرنگونی جمهوری اسلامی و همچنین مبارزه برای استقرار یک جمهوری سوسیالیستی که کل مردم در جامعه را به آزادی و رفاه و سعادت برساند، پاسخ مثبت به فراخوان احزاب از طرف مردم و تشکل ها و فعالین بویژه  آزادیخواه و برابری طلب و کمونیستها اشتباه بود. مردم و در واقع آن بخشی که این جریانات را می شناختند اشتباه کردند که به فراخوان احزاب ناسیونالیست پاسخ مثبت دادند. چرا که این نوع احزاب با برنامه و نقشه هایی که برای ایران و کردستان دارند آینده بسیار مصیبت بار تری را به ارمغان میاورند. این احزاب  و سازمانهای ناسیونالیست که مشخصا در مرکز همکاری احزاب کردستان متشکل هستند، ( حزب دمکرات کردستان ایران، حزب دمکرات کردستان، حزب کومه له، کومه له  زحمتکشان و سازمان خبات کردستان ایران) یک جبهه ارتجاعی  در اپوزیسیون جمهوری اسلامی را تشکیل میدهند که از زاویه طبقه محروم سرمایه دار از قدرت و ثروت محلی و سراسری، از زاویه مساله ملی کرد با قدرت مرکزی و طبقه حاکم سرمایه دار در ایران میجنگد. این نیروها  در حال حاضر بسیار آگاهانه و مستقیم در رکاب سیاستهای آمریکا و ترامپ و دیگر دولتهای مرتجع ، سرکوبگر و بعضا فاشیستی مانند اسرائیل و عربستان هم قرار دارند. داستان زندگی مردم فلسطین را برای لحظه ای مرور کنید و نقش آمریکا و اسرائیل را در این مصیبت و آوارگی و سرکوب ببینید. آمریکا بزرگترین مصائب را برای بسیاری از کشورهای منطقه و دنیا بوجود آورده است و بعنوان مهمترین و موثرترین سیستم سرمایه داری در دنیا سرمنشا استثمار، بردگی و فقر و سرکوب اکثریت مردم در همه جوامع است و دنباله روان آن جز مرتجعترین ها هستند.  مرکز همکاری احزاب کردستان هم  در این مدار برای خود جا باز کرده است و فعلا تا سیاست بعدی آمریکا، به بازی گرفته شده اند و تغذیه میشوند.مردم به ستوه آمده از روزگار جهنمی ایران بر این نقش ارتجاعی احزاب مختلف بورژوایی در اپوزیسیون معمولا آگاه نیستند و یا در مقابل یک دشمن سرتا پا جنایت کار مانند جمهوری اسلامی، بر این جنبه ها چشم پوشی میکنند. اما پیشروان کمونیست و فعالین کارگر و جهان وطن که کم هم نیستند و تجارب فراوانی هم دارند این حقیقت را میدانند اما درست در زمانی که باید آنرا به کار گیرند دچار تردید میشوند و یا بهر دلیلی از آن صرف نظر میکنند. در این موارد هم متاسفانه با رفقای دیگر شان در نقاط مختلف کارگری و محافل کمونیستی در ایران مشورت و هماهنگی نمیکنند. در رابطه با این اعتصاب عمومی اخیر، احزاب و سازمانهای چپ  (حزب کمونیست ایران کومه له، حزب حکمتیست، راه کارگر،  اتحاد فدائیان اقلیت، اتحاد فدائیان کمونیست و هسته اقلیت) تماما و آگاهانه بر این جنبه از حقایق در مورد احزاب ناسیونالیست و جبهه و مرکزی که دارند، در کنار آنها ایستادند و هر چه بیشتر موجب راضی کردن نیروهایشان برای وارد شدن به این میدان شدند  تا اینکه آگاهی بر صف مستقل و رادیکال را دامن بزنند. این سازمانها بهراندازه که توان و نیرو داشتند بیش از اینکه به چپ و کمونیسم نفعی برسانند به جنبش ناسیونالیستی بیشتر نزدیک شدند و با احساس شور و شعف بر کم کردن این فاصله با آنها برای حال و آینده در حال برنامه ریزی هستند. این سازمانها علیرغم تحلیل و بررسی های خیزش دیماه 96  خودشان، گام ها از شعار های رادیکالی که به صدر شعار های مردم کشانده شد عقب ترند. مثلا شعار "اصلاح طلب، اصول گرا، دیگر تمومه ماجرا" یک گام بلند و برنامه ریزی صد ها و بعدا هزاران نفر شد که نشان دهند باید به خود متکی شد و بر جنبش مستقل و آگاه متکی شد و آنرا توده ای کرد. کجای رفتار این سازمانهای چپ در کردستان وقتی که با نیروهای اصلاح طلب و ناسیونالیست همراه میشوند، به این صف آگاه و پیشرو نزدیک است؟  اینها همه مصیبت هایی هستند که اگر آگاهانه و صریح از زاویه منفعت طبقه کارگر و کمونیسم دیده نشوند، در فردای هر پیروزی بر جمهوری اسلامی گریبان گیر اکثریت مردم میشوند. به این ترتیب گویا باز هم قرار است از طرف نسل فعلی اشتباه نسلی که شاه را انداخت اما در برابر بقدرت رسیدن خمینی و جریانش بدون الترناتیو بود تکرار شود؛ خمینی و خلخالی، خامنه ای و لاجوردی و ... با اتکا به نیروی میلیونی متوهم به آنها، روی شانه های روشنفکران و سازمانهایی هم چون حزب توده  و ملی گرا ها، با کمک غرب و در فقدان یک پرچم رادیکال که ضد ارزشها و افق این جریان مرتجع باشد، به قدرت رسید. آیا نسل کنونی در ایران و کردستان هم قرار است به چنین  سناریوی مشابهی تن بدهد؟ نقش کمونیستها در ایران و کردستان هم که قرار است ، وطن نداشته باشند، میهن نداشته باشند و زنده باد بشریت را فریاد بزنند و بر هر میهن پرستی، وطن پرستی و احساسات ملی، نابود باد بگویند و بر هر تفرقه طبقه کارگر نه بزرگی بگویند چه باید باشد؟ تفرقه ای که بنا به هر دلیلی درست شده و باز تولید میشود و بنا به دلیل زبان غیر مشترک و فرهنگ متفاوت ناسیونالیستها را توجیهه میکند از آن تغذیه میکنند و به مردم فریبی مشغول میشوند.بیانیه جمعی از فعالین سیاسی و کارگری  در کردستان در رابطه با اعتصاب عمومی، در حقیقت بسیار نزدیک تر به آزادیخواهی مردم در مقابل جمهوری اسلامی است که این دوره و از دیماه 96 شروع شده است. این بیانیه بسیار عدالتخواهانه با مطالبات مردم ایران و کردستان و هم سرنوشتی شان عجین است. بسیار عادلانه و حق طلبانه است. این بیانیه در راستای مبارزه و روشن بینی رادیکالی است که شعار "اصلاح طلب، اصول گرا، دیگه تمومه ماجرا" را در برابر افق ها و صف های دیگر بورژوایی توده ای کرد. این را مقایسه کنید با افقی که  سازمانها و گروه های چپ در کردستان از خود بروز دادند و در تلاش برای کم کردن فاصله خود با جریانات ناسیونالیستی آمریکایی در میان توده مردم کردستان و فعالین خودشان، بر آمدند و با آن سرمست هم هستند.  این بیانیه نوک کوه یخی است که فعلا در این بخش دچار افق و اعتماد بنفس کافی و مستقلی نیست. از لحاظ سیاسی در حاشیه خود را حفظ میکند و اشتهای تبدیل به رهبری ندارد.طبقه کارگر و جامعه نیازمند این جهش از سوی این نوع روشن بینان و پیشروان کمونیست است. این بیانیه روزنه ای به روی یک هشدار و بازبینی آگاهانه باز کرده است. این بیانیه انعکاس "دل درد"  و نگرانیهای بعد از فراخوان و قبل از اعتصاب بود که به پرچم تبدیل نشد. به قول معروف جلوی ضرر را تلاش کردند زودتر بگیرند. بسیاری از کمونیستها و فعالین کارگری و سیاسی چپ حتی برای لحظه ای تصور نمیکردند که در یک روز مشخص و در 21 شهریور 97 با فراخوان احزاب ناسیونالیست و همراهی دیگر سازمان و جریانات چپ و کمونیست رژه بروند. آنها فاقد پرچم مستقل بودند. همه احزاب و گروه و سازمان های چپ و کمونیست هم در تلاش برای همراه شدن با مرکز ارتجاعی نیروهای ناسیونالیست بودند و تلاشی برای نشان دادن و ابراز فاصله با آنها نداشتند. اگر این اتفاق می افتاد و پرچم مجزایی وجود میداشت آنگاه نیروی مبارزه رادیکال و آزادیخواهانه صفوفش از نیروهای ارتجاعی فراخوان دهنده جدا میشد. کاری که دیر یا زود باید صورت بگیرد و انجام آن برای مبارزه آزادیخواهانه و رادیکال حیاتی است. بیانیه ای که چند روز بعد از طرف فعالین سیاسی و کارگری و مدنی داده شد از این جنس بود اما کافی نبود. کار احزاب و شخصیتهای سیاسی هم همین است. و در چنین لحظاتی نقش رهبری و هدایت مبارزات و تضمینی برای پیشروی بیشتر آنرا در نظر دارند. و همچنین تقویت بیشتر خود را تامین میکنند. دوره کنونی این قابلیت ها را خیلی بیشتر کرده است و هر نیرویی میتواند از آن بهره ببرد. مشکل این بود که بعد از فراخوان احزاب ناسیونالیست و مذهبی و قبل از اعتصاب روز 21 شهریور، حزب، گروه و جریانی چه در خارج و چه در داخل این نقش را ایفا نکرد. جریانی پیدا نشد که به مردم فراخوان بدهد مقابله ای که قرار است بر علیه اعدام و ترور و یا هر مصیبت دیگری انجام بدهید را زیر پرچم ناسیونالیست ها انجام ندهید چرا که پرچم آنها دروغین است و آمریکایی است. فرصت های دیگری برای رویارویی  با جمهوری اسلامی برای لغو حکم اعدام و ترور وجود دارد.   پروژه های مختلفی از فردای پیروزی این اعتصاب برای همه جریانات به اصطلاح راست و چپ فعال شده است. برای همه جریانات و سازمانهای سیاسی دخیل اعتصاب پیروزی آنها بود. رهبران احزاب ناسیونالیست سرمست از پاسخ به فراخوانشان شدند. مردم هم با قیمتی که دادند، احساس قدرتمندی بیشتری در قبال جمهوری اسلامی کردند. احزاب ناسیونالیست و مرکز ارتجاعی شان، جایگاه و قرب و احترامش نزد آمریکا و اسرائیل و عربستان بیشتر شد و بیشتر قابل اتکا میشوند. برای نیروهای چپ و ائتلاف و همکاری هایشان با جریانات ناسیونالیست و مرتجع، جاده صاف تر شد که راه حل اتحاد و همکاری بیشتر مهیا شده است و "مردم این را ممکن کردند". قربانی اصلی در این میان، مبارزه رادیکال مردم و پرچم مستقل و رادیکالی بود که بتواند آنها را نمایندگی کند و به همه مبارزات رادیکال و آزادیخواهانه در سراسر ایران وصل شود. قربانی های دیگر از جمله سازمان و گروه های چپ بودند که خود اگاهانه به این عرصه پا گذاشتند و فاصله شان با نیروهای ملی  در اذهان و از نظر خودشان هم تا رسیدن به اتحاد و فعالیت های مشترک بر علیه دشمن مشترکشان کم تر شد. جنبش ناسیونالیستی و فعالینشنکته مهمی که از نظر بیانیه فعالین سیاسی و کارگری در کردستان دیده میشود این است که گویا اعتصاب با همت آنها عملی شده است و این را برای خود کافی و قانع کننده میدانند که نشان بدهند و راضی باشند که صف خودشان را از ناسیونالیست ها جدا کرده اند. در حقیقت این درست نیست. مساله اصلی فراخوانی است که داده شد و رسما مخالفتی در برابر آن صورت نگرفت.  بیانیه این نکته کلیدی را کم دارد و حتی در تلاش برای محدود کردن فراخوان اعتصاب صرفا به اعدام  لقمان و زانیار مرادی و رامین حسین پناهی است و موشک باران و کشته و زخمی شدن اعضا و کادرهای احزاب دمکرات را نادیده میگیرد. اینکه همه فعالین و پیشروان مبارزات مردم این اعتصاب را عملی کردند بسیار روشن است و بدون نقش آنها یک پای هر فراخوانی از طرف احزاب سیاسی دارای پایگاه توده ای خواهد لنگید. این نکته مهم و حیاتی را هم باید یاد آوری کرد که وقتی بحث از عملی کردن اعتصاب روی شانه های فعالین میشود باید بدون تردید نقش فعالین جنبش و احزاب ناسیونالیستی را هم در نظر داشت. این معمولا اشتباه مهلکی است که همیشه از طرف چپ میشود.  ندیده گرفتن توان و سازمان و ابعاد گسترده جنبش ناسیونالیستی بعنوان یکی از موانع در یک مبارزه مشترک رادیکال مردم ازادیخواه و طبقه کارگر، چنانچه آگاهانه صورت بگیرد و معمولا احزاب چپ آگاهانه این کار را میکنند،  به مفهوم نزدیکی به این جنبش است. در این نگاه جنبش ناسیونالیستی دیگر مانع نیست، بلکه نا پیگیر است، انقلابی هم میتواند بشود اما محدود نگر و انحصار طلب است و ... چنانچه بر موجودیت واقعی جنبش ناسیونالیستی و تشکل هایش، اغماض کنیم و این پدیده را با همه توانش نبینیم مفهوم طبقاتی جامعه و جنبش های جاری آن را تماما ندیده ایم و فکر میکنیم جنبش ناسیونالیستی صرفا سازمانهای علنی در کوه و در تبعید هستند. در حالی که در جامعه کردستان جنبش ناسیونالیستی قدرتمند است و  با وجود پراکندگی سازمانی ، در طول بیست سال گذشته بمراتب قوی تر هم شده است. بسیار آشکار است که اعتصاب عمومی اخیر در کردستان بر روی شانه ها و تلاش خستگی ناپذیر اساسا فعالین ناسیونالیست و فعالین رادیکال چپ و کمونیست ممکن شد. کسی که رشد سیاسی و اجتماعی نیروهای ناسیونالیست در دو دهه اخیر را نادیده میگیرد مرتکب بزرگترین محاسبه و اشتباه میشود. نیروهای ناسیونالیست در کردستان( در خارج کشور هم) طیف بسیار متنوع و گسترده ای هستند که آنرا از فرهنگ محلی و ملی شده و احساسات ناسیونالیستی در میان مردم و فعالین سیاسی بعضا چپ تا انبوه تجمع و گروه ها و سازمانهای فعالین این طیف تحت عناوین مختلف میتوان دید. این جنبش در کردستان انعکاسی از جنبش اصلاح طلبان حکومتی بوده و خود را با آن هم جنبش دیده است، همه آنها به خاتمی لبیک گفتند، اینها میتوانستند با هر درجه فاصله صوری با جنبش سبز و رهبری موسوی و کروبی بروند. اینها متحد همیشگی دیگر نیروهای ناسیونالیست در حکومت و در اپوزیسیون در کردستان های عراق و ترکیه و سوریه بوده اند. چنانچه کردستان ایران را مثل هر شهر و منطقه دیگری طبقاتی ببینیم متوجه این واقعیت میشویم که بخش ناراضی ناسیونالیست و بورژروای آن، خود و مردمی که میخواهند در همه جا، از شورهای شهر و روستا تا مجلس اسلامی و تا انجمن حمایت از محیط زیست و... تحت تاثیر دارد و از این جنبش حرف شنوی وجود دارد. اینها را باید به مساله به راست چرخیده شدن دنیا اضافه کرد تا ابعاد به مراتب گسترده تری از خلا کمونیسم قدرتمند در ایران و کردستان را دید. یک زمانی در کردستان نیروی مهم و تعیین کننده کمونیسم کارگری، این قطب آگاه و فعال مقابل را ایجاد کرده بود، چیزی که تماما جایش خالی است و تا هر زمانی که این خلا وجود داشته باشد  نیروی اجتماعی و سیاسی و البته مسلح احزاب ناسیونالیست و ارتجاعی قاطعانه میتوانند تعیین تکلیف کنند.  نسل کمونیست های سابق که در کومه له و بمثابه سازمان کردستان حزب کمونیست ایران که دوران پر افتخاری برای جنبش کمونیستی و طبقه کارگر و مردم محروم در کردستان و ایران را در تاریخ ثبت کرد، متاسفانه با هجوم و رشد ملی گرایی و راه حل های ناسیونالیستی بشدت متفرق شد. کمونیسم کارگری را با هر ایراد و اشکالی که داشت قبول نکردند و به وضعیت بسیار پراکنده ای در میان سازمانهای مختلف ناسیونالیست و تن دادن به ارزش های آنها مشغولند. بیانیه جمعی از فعالان، کلید جلوگیری از این خطر و سازمان دادن پرچم و تشکیلاتی را داد که میتواند راهنما و ظرف مناسبی برای همه آنهایی باشد که از جمله در این اعتصاب اخیرخود را در جبهه ناسیونالیست ها و همراهانشان ندیدند و یا با محاسبه های اشتباه، در آن جبهه قرار گرفتند. سنت اعتصاب و اعتراض حقیقتا باید بسیار برجسته تر باشد تا جایی که حتی از این ببعد اعتصابات عمومی در کردستان به یکی از حلقه های مبارزه و پیشروی مبارزه مردم ایران باشد و نه اساسا دستمایه ای برای احزاب و جریاناتی مرتجع که نسخه های به مراتب سیاه تری از لیبی و سوریه و عراق برای مردم ایران در جیب دارند. اعتصابات در کردستان باید به حلقه ای از مبارزه برای عقب راندن و سرنگونی جمهوری اسلامی تبدیل شود.  برای پیشبرد مبارزات سراسری برای سرنگون کردن جمهوری اسلامی و نه شبیه به جنگی پارتیزانی. هر اعتصابی و بویژه اعتصابی عمومی، حلقه ی بعدی هم باید داشته باشد و معلوم باشد چه توان و نیروی و تاثیری در ادامه مبارزه مردم دارد. مبارزه و اعتصاب بخشی از عکس العمل کار و زندگی واقعی مردم است که در همه جای کشور در جریان است و بر همدیگر میتوانند و باید تاثیر داشته باشند و نه صرفا یک آکسیون مستقل و بخشی از قدرت نمایی و زورآزمایی چه با دولت مرکزی و چه با مخالفین در اپوزیسیون. اعتصاب ها و از جمله اعتصابات عمومی در کردستان باید بتواند صدای حال همه ستمدیدگان و کارگران و مردم آزادیخواه در سراسر ایران باشد. سنگر انقلابی کردستان باید حلقه ای بسیار مستحکم از اعتراض و اعتصاب باشد که از هم طبقه ای ها و هم صنف ها قدرت میگرد و به آنها قدرت میدهد، این هم از نکات مهم و طلایی بیانیه فعالان کارگری و سیاسی میباشد.گام های استوار با داشتن افق و استراتژی روشن کمونیستی و تامین رهبری سیاسی، ضامن سازماندهی پیشروان و توده عظیم رادیکال و انقلابی در مبارزه همه جانبه زیر زمینی و علنی، بر علیه جمهوری اسلامی و سرمایه داری و برای به زیر کشیدن آنهاست.19 سپتامبر 2018asadgolchini@gmail.comپیوست:*بیانیه جمعی از فعالان کارگری، سیاسی و مدنی شهرهای کردستان در ارتباط با اعتصاب سراسری اخیربيانيهSeptember 14, 2018بیانیه جمعی از فعالان کارگری، سیاسی و مدنی شهرهای کردستان در ارتباط با اعتصاب سراسری اخیراعتصاب سراسری شهرهای کردستان، به همت فعالین کارگری، مدنی و پیشروان جامعه در روز ۲۱ شهریور بار دیگر نشان داد که سنت اعتصاب و اعتراض در کردستان یک سنت توده ای و متحدانه در میان مردم است. این اعتصاب همگانی که در اعتراض به اعدام سه فعال سیاسی در زندان رجایی شهر صورت گرفت، نشان داد که توده ی مردم جامعه یک نه بزرگ را در مقابل اعدام و خشونت علیه انسانها قرار میدهند؛ اینکه در قرن ۲۱ جامعه پذیرای اعدام وقتل دولتی علیه انسانها نیست. اعتصاب، همچنین یک دادخواهی و یک اعتراض رادیکال متحدانه مردم در مقابل سرکوب و مرعوب کردن جامعه است. اعتصاب سراسری کردستان هرآنقدر که در مقابل سرکوب و توحش مرزبندی دارد، از سویی دیگر با احزاب و سازمان‌های سیاسی بی‌مسئولیتی که با سیاست جنگ نیابتی و طرفداری از سیاست و محاصره‌ اقتصادی دولت ترامپ و تحریکات دولت‌های مرتجع هم‌پیمانش سعی در وخیم‌تر کردن زندگی و معیشت انسان‌ها را دارد مرزبندی دارد. این حرکت در واقع تائید سیاست سازمان‌هایی نیست که به قدرت و اراده‌ی متحدانه مردم باور ندارند و با تاکتیک جنگ نیابتی و با هدف تعویض حاکمیت به وسیله دولت‌های امپریالیستی جان و مال انسان‌ها را قربانی سیاست‌های غیرمسئولانه‌ خودشان می‌کنند. سیاستی که سرسوزنی در بهبود وضعیت معیشتی و زندگی انسان‌ها تاثیر و اهمیتی ندارد. اعتصاب سراسری کردستان همچنین نشان داد که سنت متحدانه توده‌ای مردم در ادامه خیزش سراسری مردم ایران نسبت به فقر، فلاکت و گرانی، نرخ پایین دستمزد کارگران، معلمان و کارمندان، سرکوب سیستماتیک زنان، تعقیب، دستگیری و اخراج دانشجویان است. ما فعالین کارگری و مدنی ضمن قدردانی از تمامی مردم شهرهای کردستان، مرزبندی صریح و آشکار جنبش خود را نسبت به سیاست و عملکردهای غیرمسئولانه‌ای که در راستای اهداف قوم‌گرایانه است اعلام میداریم و امیدواریم شاهد ‌تکرار مبارزاتی ازین دست در سطح سراسری باشیم چرا که مردم متحد هرگز شکست نخواهند خورد

  • بازی با حق دفاع بدون قید و شرط از آزادی بیان برای تلویزیون اینترناشنال

    برای مهمترین روزنامه ها و خبرنگاران زبده در بریتانیا،با تحقیق و مدارک کافی، هویت این تلویزیون و آبشخور آن واضح است و همچنان مورد سوال "قانونی" و جدی است اما برای حزب تقوایی آنچنان "روشن" است که در دفاع از آزادی بیان آن اطلاعیه می‌دهد. پر واضح است که در چارچوب حمایت از حمله اسرائیل به ایران، این حزب و اعضایش این اقدام خود را طبیعی می‌دانند و حق دارند. اما چیزی که حق ندارند این است که دفاع از آزادی بدون قید و شرط بیان و رسانه برای مردم، در رابطه با دولت ها را جعل کنند. این جعل کردن در راستای رژیم چنج در ایران از طریق اسرائیل و غرب است و تحت عنوان دفاع از آنها و رسانه هایشان صورت می‌گیرد، کاری که حتی خود این رسانه جرات چنین دفاعی از خود ندارد. این رسانه که در خارج کشور است و دقیقا مالکان " قانونی" دارد که شرکت های مولتی میلیاردر هستند و منشا آنها هم کاملا برای هر خبرنگار "مبتدی" عیان است که کجاست، ابزار یک نقشه در جنگ و رقابت دولت هاست و اخیرا در جنگ اسرائیل علیه ایران خیلی شفاف تر ماهیت ابزار ی اش بعنوان پیشبرد نقشه خاورمیانه نتانیاهو و غرب روشن تر شد. چنین رسانه هایی در مخیله آزادیخواهی شرافتمندانه نمی گنجد و بدتر از آن نمیتوان بعنوان دفاع از آزادی بدون قید و شرط، حراج شود! 

    دفاع از آزادی بدون قید و شرط بیان برای رسانه ها شامل حال تلویزیون دولت ها نمیشود، اگر می‌شود این حزب چرا در زمان اخراج تلویزیون الجزیره از غزه اطلاعیه در دفاع از آزادی بیان و حضور آن صادر نکرد؟مکر غیر از این است که آنهن از طرف شیخ های همسایه در جهت سیاست هایشان راه اندازی شده است؟ در پس این جعلیات منافع یک جنبش ناسیونالیسم پرو غربی نهفته است که همراه رضا پهلوی و عبداله مهتدی همیشه دست به سینه و در رکاب نقشه ایجاد خاورمیانه جدید نتانیاهو هستند. مردم ایران برای به گور سپردن جمهوری اسلامی و قوانین کثیفش سال‌هاست لحظه شماری می‌کنند اما تن به سناریوی دهشتناکی که برای آنها تدارک دیده شده نخواهند داد. کمونیست ها همیشه باید این را تضمین کنند

    12 july 2025



  • به یاد عذرا آدمی (آباجی)

    میگفت هر وقت که مُردم فراموش نکنید که: آن لباس سفید با گلهای قرمز رو به تنم بکنید که چند سالی است آماده کرده ام، دوست دارم کسانی که میتوانند من را به قبرستان همراهی کنند و بر مزارم جمع شوند و برایم سرود انترناسیونال بخوانید. در مورد زندگی و فعالیتهایی که داشتم حرف بزنید تا جوانان بدانند من چگونه زندگی کردم و چرا تمامی دشواری های راه را طی کردم و به یادم شراب بنوشید. همراه با خنده قشنگش میگفت "جسدم را در خاک دفن کنید چون نمی خواهم بدنم را بسوزانم میدانم که خیلی اذیت میشم" .

    عذرا آدمی در سحرگاه روز پنجم می  2018  در آرامش درگذشت و البته، قبل از آن یادآوری کرده بود که تندیس قشنگی که از لنین در طاقچه داشت همراه گل زیبای در گلدان را کنار سرش بگذارند.

    هنگام مرگ بخشی از خانواده و دوستانش توانستند در مراسم خاکسپاری و یادبودش شرکت کنند. تعدادی از دوستان آباجی و خانواده اش در برگزاری مراسمی که شایسته اش بود زحمات زیادی را متحمل شدند. بخش دیگر خانواده و دوستانش که در ایران و کشورهای دیگر بودند در بزرگذاشت یک زندگی مبارزاتی و دشوار که آباجی داشت دور هم جمع شدند و خانواده اش را تنها نگذاشتند و به یادش یک دقیقه سکوت کردند. یکبار دیگر از همه شما تشکر میکنیم .زندگینامه وی در ادامه میاید و قطعه کوتاهی از مراسم خاکسپاری را هم میتوانید ببینید.

    یادش گرامی است

    از طرف خانواده گلچینی

    4 می 2020

    مختصری از زندگینامه عذرا آدمی (آباجی)

    عذرا آدمی 55ساله بود وقتی که مبارزه سیاسی را بعنوان یک کمونیست شروع کرد. وی حدود 40 سال بعنوان عضو در تشکیلات و احزاب کمونیستی ایران فعالیت های مختلف و پیگیرانه ای داشت.

    خود وی اینگونه شروع زندگی اش را باز گو کرده است. در فروردین سال 1303 مصادف با 20مارس 1924 در شهر سنندج متولد شدم. هنوز یکساله بودم مادرم فوت کرد.پنج سال با مادر بزرگم زندگی کردم.از اقبال بد مادر بزرگ هم فوت کرد و همراه برادرم به نزد خاله ام رفتیم. تنها برادرم هم در اثر بد رفتاری خاله ام در گذشت و در حالی که شش ساله بودم پدرم هم فوت کرد.اوان کودکی برای من مصادف با در به دری و دور از آغوش گرم پدر و مادر خانواده ام بود. به منزل عمویم رفتم و تا سن 17سالگی کنج خانه و قالیبافی سرنوشتم را رقم زد. ازدواج با مردی که نمیشناختمش و 4فرزند از ازدواج های قبلیش داشت را به این وضعیت ترجیح دادم.

    عذرا آدمی که بچه هایش و بچه های محل زندگیش هم وی را آباجی خطاب میکردند مانند دیگر زنان زحمتکش در جامعه زندگی سخت و پر مسئولیتی داشت. او نه تنها انسانی بسیار صمیمی برای بچه های محل بود که هر وقت در بازی فوتبال دست و پایشان صدمه میدید پیش او می رفتند تا با دست لطیف و مهربان و آب گرم و نمک مداوا شوند، بلکه روابطی محترمانه و دوست داشتنی با دیگران داشت و به همین دلیل انسان قابل احترامی بود.

    آباجی و همسرش محمد کریم گلچینی دارای 10فرزند بودند. دو دختر و 8پسر. شوهرش نجار بود و وی مسئولیت اداره خانه و بچه ها را داشت. معمولا با تغییر شغل شوهر زندگی معمولی یک خانواده زحمتکش دچار تلاطم میشود. هر چند پدر تلاش میکند زندگی بهتری برای خانواده بزرگش فراهم کند اما دوره اصلاحات ارضی و خلع ید بخشی از مالکان اراضی که شوهر آباجی هم زمین های اجاره ای از آنها داشت و برای آنها کار میکرد زندگی خانواده را بهم ریخت. بدین ترتیب مشکلات اقتصادی دامنه گسترده تری در خانواده پیدا کرد. آباجی با کار و زحمت بیشتری مواجه شد تا جایی که همراه با مسئولیت نگهداری فرزندان و خانه مساله تامین مالی را هم تقریبا بدوش میکشید در نتیجه آباجی مجبور به کار بیشتر و طاقت فرسای قالی بافی بود که کم کم شادمانی را به خانواده باز میگرداند. اباجی همانطور که بارها و تا آخر عمرش میگفت او آدم خوشبختی بود که در برابر مشکلات تسلیم نمیشد و راه و چاره ای برای حل مشکلات میافت. معمولا موقعیت زنان در خانه ضمیمه مرد خانه بود اما آباجی مسئولیت همه چیز را داشت و متعهد و پیگیر در انجام اموری بود که به آن خود را متعهد میدانست. یک به یک فرزندانش را خود سرپرستی میکرد و تا جایی که امکان داشت بهترین شرایط را برایشان فراهم میکرد. بالاخره بعد از تحمل دوره ای سخت توانست زندگی را سرو سامان دهد و شرایط قبلی را پشت سر بگذارد.

    اولین جرقه های سیاسی و سیاسی شدن محیط خانواده و درگیر شدن با این گونه مسایل زمانی بود که ترس از گرفتار شدن فرزندش علی گلچینی سراسر وجودش را گرفت. سال 1350زمانی که علی درجه دار ژاندارمری و مسئول آموزش گروهان بود بر اثر گم شدن یک قبضه اسلحه کارش به ضد اطلاعات کشیده میشود. در این سالها فعالیتهای ضد رژیمی در میان روشنفکران بالا گرفته بود و تعداد زیادی از آنها در ردیف افسر وظیفه مشغول کار بودند واین گم شدن اسلحه هم بدون ربط به آنها نبود. علی بعد از چند سال تبعید و محرومیت در خراسان و مازندران و جلدیان کارش روال عادی پیدا میکند وآباجی هم توانست نفس راحتی بکشد.

    کتاب های ممنوعه که یدی و علی در خانه داشتند مدتها آباجی را در هراس و نگرانی نگاه داشته بود. در سال 1351تعدادی از دوستان نزدیک یدی به اتهام انفجاری در محل استانداری در سنندج تحت تغقیب و دستگیری قرار میگیرند و یکبار دیگر ترس از دستگیری فضای خانواده را گرفت . چاه عمیق آب در حیاط خانه و دفن کردن کتابها در آنجا این بار هم آرامش را باز گرداند.

    قیام مردم ایران بر علیه رژیم پادشاهی پهلوی خانواده اباجی را هم به میدان مبارزه کشاند. آباجی با همه نگرانیها اما با کنجکاوی شاهد فعالیت بچه هایش بود که در یکی از اطاق های خانه با دیگر رفقایشان جلسه برگزار میکردند، اعلامیه چاپ میکردند و در بیرون فعالیتهای متنوع داشتند. با تشدید اوضاع آباجی نیز به فعالیتهای بیرون از خانه کشیده شد و در برخی از تظاهرات و تحصن ها شرکت میکرد. کم سابقه بود که زنی در این سن و سال نه تنها مانعی برای فعالیت بچه هایش نباشد بلکه خود نیز با آنها همراه شود. در فضای آن دوره معمولا رسم بر این بود که دوستان "بد" مقصر از "راه بدر کردن و بدبخت" فرزندان بودند اما در این خانواده آباجی مسبب این به اصطلاح بدبختی بود. جبهه او در خانه بسیار قوی تر از آن بود که شوهرش که تمایلی به این فعالیتها نداشت مانعی برای او باشد. آباجی مصمم بود که اوضاع فلاکت بار برای هزاران هزار انسان رنج دیده و مصیبت کشیده مانند خودش را تغییر بدهد. همانطور که آباجی خودش میگفت ادامه زندگی اش با انقلاب ایران دگرگون شد . اباجی در زندگیش سختی و بی ملایمتی های بسیاری کشیده بود و با همه آنها جنگیده بود. انقلاب ایران و فعالیتهای بعد ی اش ادامه این نبرد ها بود.

    قبل از قیام آباجی درگیر مساله دستگیری فرزندش علی میشود. اینبار آباجی آماده تر از گذشته بود چرا که خودش هم بقول معروف مشمول بود و کسی بر کسی ایراد نمیگرفت که تقصیر تو شد و .... نیروهای پلیس و ساواک به منزل حمله میکنند و علی که مدتها بود فراری بود و فعالیتهای سیاسی و سازمانی را دنبال میکرد دستگیر میکنند و در زندان جلدیان زندانی میشود. یکی از مطالبات مشخص مردم مبارز در شهر نقده ازادی علی هم بود و وی بعد از مدتی آزاد میشود.

    همراهی با مبارزه و شرکت در تظاهرات و تحصن ها یکی پس از دیگری آباجی را خیلی بیشتر از همیشه به چهره ای مبارز و مصصم تبدیل کرده بود. جنگ خونین در سنندج بر پا شد. این جنگ محصول تلاش مرتجعین جریان مفتی زاده سنی و صفدری شیعه بود و میخواستند مبارزات رادیکال و انقلابی را حاشیه ای کنند. آباجی در کنار دیگر مبارزین بود و برای اولین بار بود که با کشته شدن بچه های دوستانش که در همسایگی او بودند مواجه شد، بچه هایی که هر روزه و سالها وی را اباجی خطاب میکردند و خیلی اوقات منزلش منزل آنها هم بود. در این میان مرگ گلریز قبادی که عزیز اباجی و از فامیل های نزدیکش بود بشدت او را متاثر کرد. فعالیت آباجی با شرکت در بنکه محل و مسئولیت های مختلف ادامه پیدا کرد.

    آباجی فکر میکرد با سرنگونی رژیم شاهنشاهی مردم میتوانند آسوده شوند و زندگی آرام و بهتری داشته باشند. اما متاسفانه اینطور نشد و دستگیری ، نگرانی ها ، زندانی شدن های قبلی و فلاکت و محرومیت از زندگی مناسب و ارام جای خود را بویژه در کردستان به گلوله و خمپاره و جنگ داد.

    تصمیمی بزرگ برای آباجی شرکت در راهپیمایی مردم سنندج به مریوان برای دفاع از مبارزه و کوچ مردم مریوان در اعتراض به جمهوری اسلامی بود. این کار از عهده جوانان بر میامد اما آباجی نمیتوانست قبول کند در این فعالیت بزرگ شرکت نداشته باشد و طعنه و تعجب شوهرش و مردان سنتی گوش بدهکار نزد آباجی پیدا نکرد.

    28 مرداد 58 که خمینی مرتجع و رژیمش دستور حمله به کردستان را داد و بنی صدر رئیس جمهورش که دستور داد پوتین ها را در نیاورند تا غائله را تمام میکنند برای مردم سرنوشت ساز بود. از خانواده آباجی هم تعدادی مسلح شدند و برای ادامه مبارزه به بیرون از شهر رفتند و خود وی همراه با تشکیلات کومه له در داخل شهر فعالیت را ادامه داد و در لحظه به لحظه این مبارزات مانند یک مادر پیشمرگان و یک فعال در داخل شهر مشغول فعالیت بود. ادامه جنگ رژیم بر علیه مردم در کردستان در سال 59وضعیت زندگی و مبارزه اباجی را هم برای همیشه دگرگون کرد. وی خانه اش را به یک مقر مهم برای تامین تدارکات و غدای یکی از جبهه ها تبدیل کرد. بعد شوهرش دستگیر شد و حدود دو سال در اوین زندانی بود. یکی از پسرانش به زندان افتاد و از کار اخراج شد و بخش دیگری از خانواده که شامل علی،یدی، مریم، فتی، اسد، عزت و جمیل همگی پیشمرگ بودند. چگونه یک مادر میتواند اینگونه زندگی کند در حالی که هر روز خبر مرگ پیشمرگ و یا اعدام یک زندانی سیاسی را میشنود؟ آباجی همراه با دل نگرانی برای آنها به فعالیت تشکیلاتی در تشکیلات های مخفی کومه له در سنندج، تهران و مهاباد مشغول شد. وی یک تکیه گاه، یک مادر و یک رفیق مصمم و فعال همراه با رفقای بسیاری در این بخشهای تشکیلات بود. برای مدت چهار سال در تشکیلات مخفی کومه له در شهر مهاباد کار کرد. وجود آباجی برای این تشکیلات حیاتی بود. همراه پسرش و دیگر کادرهای کومه له در این شهر که مسئولیت بخش های مختلف تشکیلات را بر عهده داشتند در ارتباط بود و کار بسیار حساس ، دشوار و خطرناکی را به عهده گرفته بود که مبتکرانه آنرا عملی میکرد. او رابط بین کمیته شهر و دیگر کمیته های تشکیلات بود و هر سهل انگاری کوچک میتوانست جان ده ها کادر و فعال کمونیست را به خطر بیندازد. آباجی تکیه گاه محکم ، استوار و قابل اعتمادی بود که در کوران این نوع مبارزات آبدیده شده بود. در جریان ضربات بر تشکیلات و دستگیر های وسیع که با مزدوری نیروهای سازمان چریکهای اکثریتی و حزب توده در شهرهای تهران ، سنندج و مهاباد در جریان بود ، آباجی همراه اسد ناچار به ترک مهاباد و رفتن به شهر نقده میشوند که بعد از پنج ماه و بعد از فعالیت های متنوع و دشوار در این دوره باز هم به خطر افتاد و در یک قدمی دستگیری که همراه با خبات یکی از فرزندان مریم و یدی که در این دوره با او زندگی میکرد، توانست جان سالم بدر ببرد. این یکی از بهترین و پر افتخارترین دوران های مبارزاتی آباجی بود.

    فعالیت آباجی در نیروی نظامی و بخش علنی تشکیلات کومه له بمدت 6 سال ادامه پیدا کرد. آباجی آشپزی در مقر پیشمرگان کومه له در شهرسلیمانیه کردستان عراق را بعهده داشت. وی بعنوان رفیقی دلسوز برای همه پیشمرگان، برای رفقای پیشمرگ زخمی و بویژه برای رفقای زن که مریض و یا در دوران حاملگی بودند نقش ایفا میکرد. دلسوزی و احساس مسئولیت مادرانه از او شخصیت دوست داشتنی ساخته بود تا جایی که مرز تشکیلات ها مانعی برای عشق ورزیدن به همه این رفقا و یاران عزیزش در همه این سالها نشد. این دوران یکی از عزیزترین دوران مبارزاتی آباجی بود. در این دوران او به شخصیت قابل احترام تری بویژه برای زنان در شهر سنندج که بیشتر شناخته میشد بود و به همین درجه هم مورد نفرت از جانب مردان سنتی قرار گرفت.

    در کنار همه اینها با رفقای کمونیست عراقی و خانواده هایشان در ارتباط نزدیکی بود و در این رابطه میتوانست ادبیات کمونیستی به آنها برساند. این رفقاقت و دوستی برای همیشه صمیمانه بردوام ماند.

    آباجی دچار مریضی شد و بنا به تصمیم کومه له به اروپا فرستاده شد و فصل جدیدی از زندگی و ادامه مبارزه برای آباجی شروع شد. بعد از مستقر شدن و روال عادی زندگی فعالیتهای تشکیلاتی اش را در تشکیلات خارج کشور حزب کمونیست ایران دنبال میکند. بعد از انشعاب کمونیزم کارگری از حزب کمونیست ، اباجی به عضویت حزب کمونیست کارگری در میاید و در تشکیلات خارج کشور این حزب فعالیتش را ادامه میدهد.شرکت در اجتماعات حزبی و تظاهرات و اعتراضات بر علیه رژیم جمهوری اسلامی یک وظیفه دائمی آباجی میشود تا آنجایی که مدتها با کمک عصایش در متینگ و تظاهرات ها شرکت میکند. آباجی روابط گسترده و اجتماعی اش را پیگیرانه دنبال میکند و بویژه یار و یاور بسیاری از پناهجویان میشود و کلبه اش را با کسانی که به کمک نیازی داشتند شریک میکند. اباجی در شهر وستروس و یوتوبوری و استکهلم زندگی کرد و در همه این سالها در ارتباطی نزدیک و رفیقانه با همه رفقای قدیمی و جدیدش بود. موقعیت آباجی بعنوان یک فعال سیاسی و تشکیلاتی دوران های مختلف، بعنوان یک پیشمرگ، بعنوان مادر چند پیشمرگ و جان باخته و بسیار مهمتر بعنوان یک زن کمونیست که از کوران های سخت مبارزاتی بیرون آمده و بعنوان کمونیستی که برای ازادی و رهایی طبقه کارگر از اسارت نظام سرمایه داری مبارزه پیگیرانه ای دارد او را به شخصیتی شناخته شده، محبوب و قابل احترام تبدیل کرده بود. مرز های تشکیلاتی برای آباجی مانع احترام و ارزش انسانی وی به همه دوستان قدیمی و جدیدش نشدند. در انشعابات بعدی در حزب کمونیست کارگری اباجی ابتدا حزب حکمتیست و بعدا حزب حکمتیست خط رسمی را انتخاب کرد و در این حزب عضویت داشت و تا جایی که میتوانست با این تشکیلات فعالیت مشترک داشت.

    آباجی در دوران زندگی در سوید تقریبا همیشه بطور مستقل و در نزدیکی فرزندانش زندگی میکرد. روابط آباجی با فرزندان و بستگانش و آن تعداد از نوه هایش که او به آنها دسترسی داشت قابل توجه بود و تا آخر عمر بندرت میتوان پیدا کرد که اگر سالروز تولد آنها و آماده کردن هدیه هایشان را فراموش کرده باشد.

    در سال 2011 به لندن میرود و تا سال 2016 در آنجا همراه با نظیره ، اسد و ساندرا زندگی میکند. در سال 2012 خبر مرگ فرزندش عزت باز هم او را در تاثر عمیق فرو برد. در سال 2015 مرگ خبات فرزند مریم و یدی که سالهای بسیاری را با آباجی زندگی کرده بود و عمیقا دوستش داشت قلب آباجی را فشرد و بشدت متاثر کرد.در سال 2016 آباجی به سوید نزد مریم و یدی برمیگردد و بعد از مدتی به خانه سالمندان میرود و در آنجا زندگیش را ادامه میدهد و بلا استثنا روزی نیست که شاهد رفتن رفقا و دوستان عزیز به نزدش نباشد، رفقایش که ساعتها وقت عزیزشان را تقدیم به وی میکردند و در آغوشش میکشیدند. در ابتدای این سال ابتدا خبر در گذشت دامادش همایون ارجمندی و در اواخر آپریل 2018 خبر مریضی پوران مادر دو نوه اش و بعدا خبر در گذشتش بر اثر بیماری سرطان وی را دچار ناراحتی شدید میکند و این در حالی بود که خودش در وضعیت جسمی دشواری قرار داشت. در بامداد روز شنبه 5 می 2018اباجی در آرامش کامل دیده از جهان فرو بست و برای همیشه ما را تنها گذاشت.

    یک جامعه سوسیالیستی در ایران هدف و آرزوی آباجی بود و تمام زندگی سیاسی اش وقف مبارزه برای آن شد. آزادیخواهی و برابری طلبی و تلاش پیگیرانه در عملی کردن آن در زندگی خود و در ارتباط با دیگران عمیقا با او همراه بود. بعنوان یک آته ئیست و معتقد به اینکه انسانها با تلاش اجتماعی خود میتوانند سرنوشت و زندگی شان را تغییر بدهند، بعنوان یک کمونیست که ملی گرایی و هر نوع تعصب ناسیونالیستی را دشمن سرسختی در تفرقه انسانها و بویژه طبقه کارگر و مردم ستم دیده میدانست، بعنوان یک زن کمونیست که هر نوع نابرابری جنسیتی را بر نمیتابید و از رنج و درد و آزار زنان عمیقا ناراحت میشد و بر علیه اش مبارزه میکرد، زندگی پر بار و سربلندی داشت. یاد ، خاطره و راهش برای ما گرامی است.

  • تعیین حداقل دستمزد کارگران در سال ۹۹ و سیاست رفرمیست‌های واپسگرا

    حداقل دستمزد سال ۹۹ برای کارگران در ایران یک میلیون و هشتصد و سی پنج هزار تومان تعیین شد. حداقل دستمزدها به نسبت سال گذشته ۲۱درصد افزایش داشته است. آمار دقیقی از تعداد کارگرانی که مشمول حداقل دستمزد در ایران می‌شوند را ما در دسترس نداریم اما باید یک نکته واضح باشد که چه بخشی از طبقه کارگر ایران شامل این قانون است. تا جایی که همه می‌دانند بخش بزرگی از طبقه کارگر ایران که در کارگاه‌های پایین‌تر از ده نفر و یا در مناطق آزاد تجاری کار می‌کنند شامل قانون کار و به این ترتیب شامل بهره‌مندی از حداقل دستمزد هم نیستند، تقریبا همه زنان کارگر که در خانه و یا در کارگاه‌ها کار می‌کنند و شامل قانون کار نمی‌شوند از این سطح دستمزد بی‌بهره‌اند. بخش دیگری از کارگران ماهر هم که سطح دستمزدی به مراتب بیشتر از این حداقل دستمزد دارند هم شامل این روال تعیین دستمزدها نیستند. پس بخش کوچکی از طبقه کارگر شامل این قانون است و نه همه کارگران. همین موضوع شرایط ویژه ای را به طبقه کارگر تحمیل کرده است. در هر حال تعیین حداقل دستمزدها برای نسبتا اکثریت کارگران در ایران نامربوط است چون اصولا هیچ حمایت قانونی شامل حال آن‌ها نیست و دست کارفرماها برای بهره‌مندی از نیروی کار ارزان کارگران بشدت باز بوده است.

    حداقل دستمزد امسال همراه با مزایای بنِ خواربا، پایه سنوات، حق مسکن و حق اولاد برای کارگران مجرد کمی بیشتر از دو میلیون و برای کارگران متاهل حدود دو میلیون و پانصد هزار تومان است. اینها در حالی است که حتی از مسئولین و کارگزارن رنگارنگ حکومتی تاکید دارند که حداقل هزینه سبد معیشت در بسیاری مناطق هفت میلیون تومان و در منصفانه‌ترین حالت این هزینه هشت تا ده میلیون تومان است. کمیته مزد در شورای عالی کار هم برای خالی نبودن عریضه و تکمیل به بازی گرفتن دیگران به سبد معیشتی چهار میلیون و نهصد هزار تومان در سطح تبلیغات تن می‌دهد.

    بدیهی است که این تصمیم شورای عالی کار جمهوری اسلامی با موج عظیمی از نارضایتی در طبقه کارگر مواجه شده است. کارگران از تشکیلات و سازمان‌های مستقل خود محرومند و نمایندگان کارگران هیچ‌گاه طرف مذاکره با نمایندگان کارفرما نبوده‌اند. مضحکه سه جانبه‌گرایی در ایران بخشی از ابزار بسیار آشکار سرکوب جمهوری اسلامی و طبقه سرمایه‌دار بر طبقه کارگر بوده است.

    شورای عالی کار بر خلاف آنچه که همیشه گفته‌اند در برگیرنده نماینده‌ای از کارگران نبوده است؛ آنچه تحت عنوان نماینده‌های کارگری در آنجا حضور دارند همان مسئولین خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار هستند. اینها همیشه بخشی از پیکره جمهوری اسلامی و نظام سرمایه‌داری در میان کارگران و برای سرکوب آنها بوده است. در تمام این سال‌ها به کمک این ارگان ضد کارگری و نیروهای امنیتی سپاه و اطلاعات، تمام کارگران مبارز و نماینده های واقعی کارگران و سخنگویان آنان یا زندانی و اخراج و بعضا اعدام و یا فراری و تبعید شده‌اند. شورای عالی کار در برگیرنده نمایندگان طبقه سرمایه‌دار و دولت جمهوری اسلامی و پادوهای آنان در شورای اسلامی کار هستند. این‌ها یک بار دیگر و برای یک سال دیگر میلیون‌ها نفر از طبقه کارگر و خانواده‌هایشان را در شرایط بسیار دشوار و اسارت‌باری قرار دادند. شورای عالی کار نمی‌تواند اقدامی غیر از این داشته باشد. تمام ابراز مخالفت‌هایی که از سوی همه مزدوران و اوباشان خود حکومت و دست‌اندرکاران زور و فریب و سرکوب جمهوری اسلامی، از محجوب و دیگر بخش‌های خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار تا نمایندگانی از مجلس شورای اسلامی صورت گرفته است، باز هم تلاشی برای منحرف کردن و تحمیق است. شورای عالی کار مانند هر بخش دیگری از جمهوری اسلامی و تمام دستگاه دروغ و تحمیل سرکوب و جنایت، ابزار ساکت کردن و تحمیل بردگی و زندگی فلاکت بار به طبقه کارگر بوده است. این ماهیت جمهوری اسلامی و سراپای نکبت بارش، خوشبختانه برای بسیاری از کارگران و کلا اکثریت مردم ایران شناخته شده است. طبقه سرمایه دار در ایران همراه با شورای عالی کار و دیگر ابزارهای حکومتی اش بار دیگر در خلاء قدرت طبقه کارگر و به یمن سرکوب و گرو گرفتن جان و امنیت و زندگی کارگران پیشرو و کمونیست‌ها، وسیعترین بازار کار ارزان در اختیار تمام سرمایه‌داران قرار داده است، شاید ارزان‌تر از هر کجای دیگر. طبق مصوبه شورای عالی کار دستمزد پایه و روزانه یک کارگر، شصت و یک هزار و صد و هشتاد تومان است، یعنی کارگران در سال ۹۹ در ایران، تقریبا روزی پنج دلار مزد دریافت می‌کنند. این در حالی است که همه خانواده‌های کارگری و زحمتکش عمیقا با همه آمار و ارقام هزینه زندگی می‌توانند خود و هم طبقه ای هایشان را برای بر پا کردن جنبش مطالباتی که در این زمینه هم دارند آماده کنند. امروزه لازم نیست پای کارگران آگاه بنشینید که به شما نشان بدهند و شما را قانع کنند که چگونه سرمایه‌داران در ایران حتی در شرایط بحرانی ناشی از تحریم‌های اقتصادی، مافوق سود از استثمار کارگران نصیبشان می‌شود. توضیحات یک شهروند عادی که زندگی کارگری و فقیرانه‌ای دارد می‌تواند نشان بدهد و ثابت کند که کارگران در ایران با تومان دستمزد میگیرند و با دلار باید تامین هزینه زندگی کنند.

    مخالفت امسال نمایندگان شوراهای اسلامی کار با این سطح افزایش دستمزدها در شورای عالی کار، صرفا انعکاسی از این شرایط زندگی است که سوپاپ اطمینان‌های جمهوری اسلامی و نظام سرمایه‌داری دقیقا برای حفظ وضعیت نشان می‌دهند. هر ساله برخی مخالفت و غرولندها برای حفظ تشکیلات‌های خانه کارگر و شوراهای اسلامی از جانب آن‌ها ابراز می‌شود و هیچ‌گاه قادر به اجرای تبلیغات فریبکارانه در مورد سطح زندگی و دستمزد های منصفانه نبوده‌اند. دلیل مخالفت امسال این نمایندگان خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار را باید در اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران و موقعیت اعتراض مردم در مقابل جمهوری اسلامی جستجو کرد. اینها سریعتر متوجه عمق نفرت و خشم مردم بر علیه نظامشان هستند. اینها هیچ‌گاه برای همین بخش از کارگران هم که شامل تعیین حداقل دستمزد‌ها می‌شوند تلاش هم نکرده‌اند بلکه همانطور که عیان است بخشی از نیروهای تحمیق و سرکوب هم بوده‌اند.

    رفرمیستها و پایان یک دوره

    یک ویژگی مهم در اعتراض به تعیین حداقل دستمزدها از سوی شورای عالی کار، نوع اعتراض رفرمیست‌ها یا اصلاح طلبان خارج از حکومت و دستگاه‌های حکومتی و دولتی است. بخشی از چهره‌های شناخته شده این طیف ناسیونال رفرمیست شناخته شده در سنت توده‌ای، همراه با برخی از کارگران خوش نام و نشان و رادیکال در گذشته، طی یک طومار که به امضای پنج هزار نفر هم رسیده است نوع اعتراض‌شان را ابراز کرده‌اند.(این بیانیه ضمیمه است و اسامی امضاهای اولیه هم معرف حضور بسیاری هست) امضاءکنندگان طومار به طرز آگاهانه‌ای تصمیم گرفته‌اند در کنار به اصطلاح "نمایندگان کارگران" در شورای عالی کار قرار بگیرند. آنها در حالی که یک مشت‌شان را به دفاع از دستمزد بیشتر بر روی میزهایشان فرود می‌آورند، با مشت دیگر بر فرق سر کارگران می‌کوبند و می‌خواهند به آنها "بفهمانند" که "واقعیت" همین است و این جماعت شوراهای اسلامی در شورای عالی کار جمهوری اسلامی، نمایندگان‌شان هستند! عجب تردستی ناشیانه‌ای. در سطر به سطر این عریضه به درگاه ارباب! این فریب و نیرنگ دیده می‌شود. اعتراض به هر اندازه و در هر شکلی مهم و قابل احترام و در بسیاری مواقع قابل حمایت است، اما تلاش آگاهانه تحمیق خود و دیگران قباحت و شرم است!

    چرا طومار نویسان ما به این درجه از صراحت رسیده‌اند

    یک: اینها با صراحت اعلام می‌کنند که کارگران لازم نیست دنبال تشکیلات و سازمان و رهبر و نمایندگان خودشان باشند، چرا که خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار تشکیلات کارگران است و نمایندگان کارگران در شورای عالی کار همین مسئولین و کارگزاران شناخته شده شوراهای اسلامی کار هستند. این مساله برای این جماعت بسیار بدیهی است و راه دیگری غیر از این وجود ندارد. این نتیجه‌گیری و تصمیم "شجاعانه" قبل از هر اعلام جنگ علنی به کارگران رادیکال و کمونیست و هر کارگر مبارزی ، اعلام ورشکستگی رفرمیسم و توهم جنبش سندیکالیستی است. چند دهه است اینها در پس سازماندهی کارگران در سندیکایشان بودند و دقیقا مسیر راه را درست تشخیص داده‌اند. این سرحد توقع این رفرمیست‌ها از آزادیخواهی و عتدالتخواهی برای کارگران بوده است. این در واقع سرانجام پروژه رفرمیست‌هاست. در شاه بیت این بیانیه چنین آمده است " در نیمه شب بیستم فروردین‌ماه، نمایندگان دولتی و کارفرمایی شورای عالی کار، بدون جلب نظر و توافق نمایندگان کارگری، صورتجلسه افزایش ۲۱ درصدی دستمزد کارگران در سال ۹۹ را امضا کردند. نمایندگان کارگری حاضر در جلسات مزدی، بعد از قریب به چهل ساعت مذاکره و چانه زنی، حاضر به پذیرش نظرات کارفرمایان و دولت کارفرمایی نشدند و بدون امضای صورتجلسه، نشست را ترک کردند" (خط تاکید از ماست) باید این ها از خود بپرسند براستی این نمایندگان در کجا انتخاب شده اند؟!

    دو: عریضه نویسان ما در پی اصلاح ساختار شورای عالی کار هستند آن‌هم در شرایطی که دیگر حتی اصلاح طلبان حرفه‌ای در خود رژیم و یا از آن اخراج شده، آخرین قطرات وفاداری به اصلاح نظامشان دارد خشک می‌شود. نویسندگان طومار دقیقا در چنین برهه‌ای از زمان از عمر ننگین جمهوری اسلامی در پی اصلاح ارگان‌هایی مانند خانه کارگر و شوراهای اسلامی و مسئولین آنها در شوراهای عالی کار هستند. این در حالی است که نه تنها مبارزین و پیشروان کارگری بلکه دیگر اقشار مردم زحمتکش در صددند تا هر زمان فرصتی بیایند تیشه به ریشه این نظام و همه اعوان و انصار و ابزارهایش بزنند. طومار نویسان میگویند:" اصلاح اساسی ساختار شورای عالی کار و بالا بردن وزن کارگران در این ساختار، یک مطالبه اساسی است که در این برهه زمانی همه کارگران و بازنشستگان بر سر آن توافق دارند." این چنین خزعبلاتی تنها میتواند ریشه در سیاست و سنت حزب توده و حزب چپ داشته باشد و بس!

    سه: نامه اعتراضی این طیف نشان از روال فعالیت به مراتب صریح‌تر از همیشه از جانب این سنت شناخته شده است. این را در فعالیت برای ایجاد سندیکاهای دولتی در اینجا و آنجا دیده‌ایم. مشخصا گره بن بست سندیکا سازی در جمهوری اسلامی قرار است با ایجاد سندیکاهای دولتی باز شود. این مساله از نظر رفرمیست‌ها هیچگاه مایه ابهام نبوده است. از دهه شصت تا هم اکنون برخی از شخصیت‌های شناخته شده این سنت و این عریضه، خواهان ایجاد تشکیلات‌های کارگری از طریق شوراهای اسلامی بودند و اکنون و در "این برهه از زمان" "واقعیت" نزد آنان همین است.

    چهارم: اکنون که کارگران کمونیست و رادیکال سوسیالیست‌ها با پدیده روشن‌تری در حرکت رفرمیست‌ها در ایران روبروشده‌اند و بخش بزرگی از طرفداران جنبش سندیکایی در ایران صراحتا راه خود را اعلام کرده‌اند، لازم است این جایگاه را به عنوان بخشی از آگاهی و بی راهه بورژوازی در میان کارگران کاملا معرفی و افشا کنند. این مساله به انسجام بیشتر کارگران کمونیست می‌تواند منجر شود. جنبش کارگری با روشن‌بینی بیشتری می‌تواند به جنبش مطالباتی خود از جمله در مورد دستمزد ها تمرکز کند. واقعیت این است که مورد مطالبات کارگران ایران در بخش‌های مختلف، در مورد دستمزد ها، باید با جنبش عظیمی که قادر به متشکل کردن کارگران شده باشد و به این ترتیب طرف دولت و کارفرما ها باشند میتواند پر شود. این بحث دیگری است که باید به تفصیل به آن پرداخته شود.

    پنجم: در هیچ مقطعی از حیات جمهوری اسلامی، هیچ راه و روزنه‌ای در ارگان‌هایش برای امید و اتکا به آنها برای دست‌یابی به حقوق کارگران ایران وجود نداشته است. تعیین حداقل دستمزدها و هر مطالبه دیگر کارگران صرفا در پی اعتراضات متحد و قدرتمند خودشان ممکن شده است و هیچ راه‌حل دیگری غیر از این ندارد. همچنین مبارزات تمامی اقشار ستم دیده در ایران همواره مورد وحشیانه‌ترین سرکوب و کشتارها قرار گرفته است و مبارزات چند سال اخیر، خیز بزرگی در راه سرنگونی نکبت جمهوری اسلامی در جامعه است. سنت‌های رفرمیستی در نظام‌های سرمایه‌داری چه به لحاظ سطح زندگی و توقع خودشان و چه مخالفتشان با انقلاب و سوسیالیسم، در مقابل کارگران و مردم قرار می‌گیرند. بیانیه اخیر رفرمیست‌ها بیان صریح‌تری از سرنوشت این جماعت است که همراهی برخی عناصر رادیکال و خوش نام در جنبش کارگری در سالهای گذشته، نتوانسته است مانع از رساندن پیام صریح آن بشود.

    _________

    ضمیمه

    متن طومار اعتراضی به مصوبه شورایعالی کار بر سر حداقل دستمزد

    « در نیمه شب بیستم فروردین ماه، نمایندگان دولتی و کارفرمایی شورای عالی کار، بدون جلب نظر و توافق نمایندگان کارگری، صورتجلسه افزایش ۲۱ درصدی دستمزد کارگران در سال ۹۹ را امضا کردند. نمایندگان کارگری حاضر در جلسات مزدی، بعد از قریب به چهل ساعت مذاکره و چانه زنی، حاضر به پذیرش نظرات کارفرمایان و دولت کارفرمایی نشدند و بدون امضای صورتجلسه، نشست را ترک کردند.

    چگونه در شرایطی که براساس اعلام بانک مرکزی در یازدهم فرودین ماه ۹۹، تورم سال ۹۸ بیش از ۴۱ درصد است و علاوه بر آن، نرخ سبد معیشت (سبد هزینه‌ی خانوار) در جلسات رسمی کمیته دستمزد، ۴ میلیون و ۹۴۰ هزار تومان تعیین شده و نمایندگان رسمی دولتی و کارفرمایی، پای این رقم را امضا کرده اند، ساختار معیوب و ناکارآمد شورای عالی کار، به صورت دوجانبه و بدون در نظر گرفتن سه جانبه گرایی مورد نظر سازمان بین المللی کار، اقدام به تعیین نرخ ۲۱ درصدی افزایش دستمزد کارگران می‌کند؟!

    افزایش ۲۱ درصدی دستمزد، نه تنها با بند دوم ماده ۴۱ قانون کار و نرخ سبد معیشت خانوار همخوانی ندارد، بلکه با معیار حداقلی نرخ تورم رسمی (موضوع بند یک ماده ۴۱) نیز تعارض جدی دارد؛ تعیین نرخ ۲۱ درصد برای افزایش مزد کارگران نشان می‌دهد که برای دولتی ها، قانون کار ورق پاره‌ای بیش نیست.

    در ساختار معیوب شورای عالی کار در ایران، دولت بازیگرِ نقش میانجی و واسطه میان کارگران و کارفرمایان نیست و نمایندگان دولتی، نماینده بزرگترین و قدرتمندترین جناح کارفرمایی کشور است. با این حساب، سه نماینده کارگری، نه در مقابل سه نماینده کارفرما و سه نماینده‌ی بیطرف دولت، بلکه در مقابل شش نماینده سرمایه داران و گروه‌های ذینفع در استثمار طبقه کارگر، مجبور به چانه زنی و مذاکره هستند و بدیهی است هر زمان که قافیه بسیار تنگ آید، این شش نماینده، نظرات مشترک خود را با کنارگذاشتن اصل پذیرفته شده‌ی اجماع، به صورت غیرقانونی، به عنوان خروجی جلسه به جامعه عرضه کنند. اصلاح اساسی ساختار شورای عالی کار و بالا بردن وزن کارگران در این ساختار، یک مطالبه اساسی است که در این برهه زمانی همه کارگران و بازنشستگان بر سر آن توافق دارند.

    ما امضاکنندگان بیانیه، قبل از هرچیز خواستار اصلاح ساختار شورای عالی کار و برخورداری کارگران ایران از حق تشکل یابی مستقل براساس مقاوله نامه‌های ۸۷ و ۹۸ سازمان بین المللی کار هستیم و ضمن حمایت از عملکرد نمایندگان کارگری شورای عالی کار در عدم پذیرش پیشنهادات ناعادلانه و غیرقانونی، اعلام می‌داریم که افزایش ۲۱ درصدی دستمزد به هیچ وجه وجاهت قانونی ندارد. باید خروجی جلسه شورای عالی کار به علت عدم رعایت سه جانبه گرایی، ملغی شده و مذاکرات مزدی با در نظر داشتن رقم ۴ میلیون و ۹۴۰ هزار تومانی سبد معاش، به عنوان مبنای چانه زنی، از سر گرفته شود. هر نوع افزایش دستمزد کمتر از رقم توافق شده‌ی سبد معاش، در بحران فعلی کرونا که موجب بیکاری نیروی کار در مقیاس وسیع و افزایش قابل ملاحظه در هزینه‌های زندگی طبقه کارگر شده، برای کارگران و بازنشستگان پذیرفتنی نیست و بی شک اعتراض همه را در پی خواهد داشت. ما ضمن ابراز تشکر از عملکرد نمایندگان کارگری جلسه، خواستار برقراری مجدد مذاکرات مزدی و تعیین دستمزد براساس محاسبات سبد معاش هستیم.

    -----------------

    اسامی تعدادی از امضا کنندگان:

    حسین اکبری - جمشید اسدی- کاظم فرج اللهی- صادق کار گر- عفت ماهباز- آیت نیافر - پرویز صداقت - فرشید یزدانی - فیروره مهاجر - محمد کریم آسایش - سیامک طاهری - جعفر ابراهیمی - مسعود امیدی - خسرو صادقی بروجنی - نسرین هزاره مقدم - راحله طارانی - - عبدالله وطنخواه - فرشین کاظمی نیا - فواد شمس - ناصر آقاجری- یاشار دارالشفا - یوسف علیجانی- حسام سلامت - یاسر عزیزی - هاشم نیافر- علی دینی ترکمانی.

    برای دریافت فایل پی دی اف نشریه به آدرس تلگرام ما مراجعه کنید:

    t.me/kaaaregar

  • نقطه کور ناسیونالیسم در حزب حکمتیست


    نقطه کور ناسیونالیسم در حزب حکمتیست


     صالح سرداری ایراد گرفته است که من در مورد سیاست و برخورد حزب حکمتیست استاندار دوگانه بکار برده ام و تاکید میکند که سیاست و فعالیتی که در رابطه با کومه له داشته اند در ادامه همان سیاستهای حزب سابق کمونیست کارگری و حکمتیست است. جدل هایی که او در این بحث دارد رو به من است اما مصرف درون تشکیلاتی هم دارد و در واقع این جنبه مهمی از تلاش اوست. اما در هر حال کار مهمی که صالح سرداری انجام داده است نوشتن نظراتش و دفاع از آنهاست. این نوشته نکاتی راجع به این  نظرات را در بر میگیرد. 


    هم کومه له تغییر کرده است و هم شما


    با علنی شدن هر چه بیشتر خطوط بحث و اختلافات در کومه له همه توانستند حجم آنها و نه الزاما عمق اختلافات را ببینند. صالح سرداری از کمیته مرکزی حزب حکمتیست از آن دسته است که ابعاد اختلافات را متوجه شده است اما هنوز قادر به دیدن عمق آن نیست و بنا به مدلی که حزبش برای دخالتگری در رویداد های حال و آینده در کردستان دارد امیدوار است اوضاع کومه له به حال خود برگردد و آنها بتوانند در آرامش قبلی به ارتباطات شان با این سازمان ادامه بدهند و چپ آن سازمان را  در تحولات آتی همراه داشته باشند، قطعنامه و اطلاعیه های مشترک بدهند و یا بر آنچه دارند تاکید کنند. البته نباید فراموش کرد که رابطه صالح سرداری و کمیته کردستان  این حزب همچنان با ابراهیم علیزاده دبیر اول خواهد بود! 


    ظاهرا در حزب حکمتیست نقاط کور و اغماض، کم نیستند و تا زمان تصادمات شدید خودشان هم متوجه نمیشوند و یا اینکه با زیر فرش کردن آنها و تقسیم مجدد پست های تشکیلاتی به شکل "مسئولانه" به آن ها برخورد کنند.  


    اما دلیل ندیدن تغییراتی که کومه له کرده است و غرق در جنبش ناسیونالیستی است را قبل از هر چیز باید در نقاط مشترک سیاسی و سنتهای مشترک مبارزاتی جستجو کرد که حزب حکمتیست خود را با کومه له در آن شریک می داند، حتی اگر از صالح سرداری و حزب حکمتیست بپذیریم که همکاری ها با کومه له مشخص و موردی است. اما ناظری که از زاویه جنبش کارگری و کمونیستی در کردستان و خارج از کردستان، کومه له را مرور میکند این حرفهای حزب حکمتیست را به خود مربوط نمیداند چرا که در اثر فعالیت کومه له برای طبقه کارگر و مردم زحمتکش اثری انقلابی سازمانگرانه و کمونیستی در بهبود زندگی ، کار، آزادی و برابری اش نمی بیند. صالح سرداری تاکید میکند که ما در دوران منصور حکمت و کورش مدرسی هم همین سیاست های همکاری و تلاش برای همکاری را در مورد کومه له داشته ایم. باید گفت این درست نیست به این دلایل که دوران منصور حکمت کمونیسم کارگری بعنوان یک حزب مارکسیستی مدعی قدرت سیاسی و با نفوذ در میان کارگران کمونیست و چپ جامعه و از جمله در کردستان، کومه له را در گوشه دیوار قرار داده بود و هر نوع راست روی اش را با  تردید و ترس زیاد دنبال میکرد. ما انبوهی از ادبیات برای کارگران و فعالین کمونیست و جنبش هایشان از جمله در نقد نفوذ راست روی و ناسیونالیسم کومه له داشتیم. کارگران کمونیست، کارگران زندانی، زنان، تشکل و تجمع های کارگری و توده ای و کادرهای سرشناس توده ای در شهرهای کردستان یک قطب مهم و قدرتمند بودند. حزب کمونیست کارگری اگر وارد هر رابطه ای با کومه له هم میشد از این زاویه بود. در دوران کورش مدرسی هم این وضعیت به شهادت خود رفقای این حزب در کردستان ادامه داشت و کورش دقیقا از زاویه قدرت این حزب بمراتب سازمانیافته تر در ایران و کردستان، به راه کارگر و کومه له پیشنهاد میکرد که منشور سرنگونی را منشور خودشان بدانند و بر سر آن به توافق برسند. و البته میدانید که در هیچ دوره ای کومه له به برهبری علیزاده و همه کمیته مرکزی شان حاضر به همکاری با کمونیسم کارگری نشدند دقیقا به این دلیل که میدانستند این کمونیسم کارگری و احزابش است که قدرتمند میشوند و آنها نمیتوانستند در استراتژی که در "جنبش کردستان" داشتند در کنار کمونیسم کارگری تداعی شوند. پس باید روشن باشد که داستان همکاری این چنین احزابی در آن دوران با این قدرت و خط روشن و استراتژی سوسیالیستی، تلاشی برای نگه داشتن کومه له در جبهه چپ بود. آن دوران از نظر ما "کومه له جدید" بود و این با تصویر واژگونه ای که صالح و حزب حکمتیست برای توجیه سیاست های راست روانه خود در همکاری با کومه له میخواهند بدهند بشدت متفاوت است چرا که کومه له این دوران عملا برای پیدا کردن صندلی مهم و مطمئنی در جنبش ملی است و دقیقا از زاویه وجودش در این جنبش  و تقویت آن به سراغ چپ ها و از جمله حزب حکمتیست رفته است و آغوشش برای ارتباط با آنها باز بوده است. کومه له با همه وجود و حتی با ریختن خون خود، در ادامه سالها تلاش برای ورود خود به این جنبش و زدودن هر نوع "تخاصماتی" با حزب دمکرات و دیگر ناسیونالیستها کار کرده است. کومه له این جریانات را از لیست صفوف جریانات ارتجاعی و ضد انقلابی خود قبلا بیرون آورده بود و داستان زندگیش در اردوگاه به دیپلماسی با این احزاب و احزاب ناسیونالیست سرمایه دار حاکم  در کردستان عراق گذشته است.  دقیقا به همین منظور طبقه کارگر و مبارزه طبقاتی تبدیل به رفرم و دفاع از کارگر و مردم محروم میشود. کاری که از عهده همه جریانات از حزب دمکرات تا روند سوسیالیستی کومه له هم ساخته است! کومه له جدید در این دوران عملا به کومه له ناسیونالیست تبدیل میشود تا آنجا که دیگر مساله قاطع بودن و سازشکارنبودن کومه له در برابر جمهوری اسلامی هم زیر سوال رفته است چرا که دقیقا از زاویه جنبش ملی دارای این ظرفیت است که همراه مرکز ارتجاعی احزاب کردستانی از یک طرف وارد مذاکره شود که آنها دنبال به دست آوردن چند کرسی در شهرداری و استانداری ها هستند و از طرف دیگر در همراهی با پ.ک.ک و پژاک که در کمپ جمهوری اسلامی می باشند و سرنگونی این رژیم در دستور آنها نیست، چنین خصوصیاتی را از دست بدهد.  کارگران و کمونیستها در جامعه کردستان میتوانند این نقش بی تاثیر این سازمان با پایه اجتماعی را ببینند و بر هر گونه نامیدن این سازمان به عنوان سازمان سوسیالیستی و کمونیستی با تاسف بخندند.به این مساله در ادامه بیشتر خواهم پرداخت. چیز دیگری را که صالح سرداری آگاهانه فراموش کرده است اشاره نکند موقعیتی بود که کومه له در اعتصاب عمومی دو سال پیش در کردستان داشت. کومه له در این اعتصاب همراه با احزاب ناسیونالیست و هم دوش آنها بود در حالی که شیره اش را هم سر حزب حکمتیست و دیگر چپ ها مالید. صالح سرداری و حزب حکمتیست باید حداقل به خودشان صادقانه و برای دفاع از حیثیت  کمونیستی که داشته اند جواب بدهند که کجای این دو شرایط و وضعیت کومه له در سی سال گذشته و در تمام مقاطع این سی سال یکی بوده است؟  آن زمان همه میدانستند که هر اقدام کومه له برای همکاری با ما به تقویت مبارزات کارگری و کمونیستی در جامعه و مبارزه قدرتمند زنان برای  هر درجه از آزادی و برابری  منجر میشد که رهبران و فعالین کمونیست آن در محل حضور قدرتمندی داشتند اما اکنون همه میدانند که در شهرهای کردستان هر اقدام و تلاش کمونیستها برای تداعی شدن با کومه له به جیب این سازمان که در جنبش ملی دنبال صندلی چاق و چله میگردد خواهد بود. همه اینها هم تا هم اکنون موجب نشده است که حزب حکمتیست دست از امیدواری به کومه له بردارد چرا که خاطرات دوازده سال بودن در کومه له و مبارزات کمونیستی مشترک به خاطرات روز وشب خیلی از این رفقا تبدیل شده است در حالی که کمونیسم کارگری و حزب مهمش در هر دو دوران منصور حکمت و کورش مدرسی ، دنیایی  از خاطرات مربوط به فعالیت کمونیستی و کارگری در ایران و خارج کشور هم  دارد که این دیفالت خیلی ها نیست و فقط خاطرات دوران پیشمرگایتی آن نقطه قدرت شکوهمند باقی مانده است در حالی که ما توانسته بودیم موقعیت کادرهای کمونیست  و سازمانشان در شهرها را به روی صحنه برگردانیم. 

    واقعیت این است که حزب حکمتیست صالح سرداری، رحمان حسین زاده و فاتح شیخ و ... تغییر کرده است همانطور که کومه له تغییر کرده است. صالح سرداری میخواهد نشان بدهد که سیاست هایشان در مورد کومه له در ادامه همان سیاست های قبلی کمونیسم کارگری بوده است که باید گفت این تلاش بیهوده است. هر دو "تغییر ریل" داده اید.  این انتخاب ها هم آگاهانه بوده است و هر دو حزب حکمتیست و کومه له را باید روی پای خودشان و بدون ارتباط به آنچه در سابق بودند دید. شما نمیتوانید فعالیت سابق کومه له را پشتوانه برای اعتبار دادن امروز به آن بکنید همانطور که در مورد شما هم درست نیست فعالیت امروزتان را در امتداد خط و رهبری منصور حکمت و کورش مدرسی بدانید. واقعیت این است که خود حزب حکمتیست جدا شده از ما و اساسا خط کورش مدرسی، زمینه ساز این اتفاق و تغییرات شد. حزب حکمتیست خود انتخاب کرد که "تغییر ریل" بدهد و قطعنامه معروف تغییر ریلشان پایان بخش جدل هایی بود که اساسا در مورد نحوه کار در میان طبقه کارگر، فعالیت حزبی و جایگاه حزب و افق کمونیستی و کارگری بود. و این چنین شد که این رفقا طرح کمیته های کمونیستی جنبشی را رد کردند و گارد ازادی را دودستی چسبیدند، اساسا به این دلیل "مهم" که این کمیته ها میتواند مرکز تلاقی فعالین از احزاب مختلف باشد! و این در حالی بود که بعدا خودشان با انواع احزاب مانند چریک و کومه له و راه کارگر و حزب اتحاد کمونیسم کارگری "همکاری موردی و مشخص" را شروع کردند! 


     کومه له سوسیالیست نیست


    سابقه کمونیستی کومه له  و بودن در ائتلاف و یا جبهه ای چپ، و البته تز "کمونیسم مسئول" حزب حکمتیست ظاهرا به صالح سرداری و این حزب مجوز صدور اعتبار سوسیالیست بودن کومه له را صادر کرده است. کومه له در سی سال گذشته و با جدا کردن خود از کمونیسم کارگری منظما به دنبال داشتن مکانی معتبر در جنبش ناسیونالیستی کرد بوده است و در سالهای اخیر برای این سنگ تمام گذاشت و راه بازگشتی ندارد و در تمام مسیر هر چپ و کمونیست متوهم به کومه له به کمک این پروژه شتافته است. به همین دلیل  در تمام این سالها هیچگاه کومه له در جنبش سوسیالیستی کارگری و متعلق به طبقه کارگر فعالیت نداشته است و در بهترین حالت بعنوان "کمونیست کرد!!" خواسته اند خود را معرفی کنند. بدون دلیل نیست که در این اواخر ابراهیم علیزاده به داشتن "حزب کمونیست یا سوسیالیست کردستان"، تمایل پیدا میکند و میداند که میتواند همه چپ هایی که کومه له را سوسیالیست میدانند دور خود جمع کند و همه را در کیسه سوسیالیستی که در حال حاضر دارد بریزد. آیا این ممکن نیست؟ در همان منطقه و دنیا سازمان و دولت سوسیالیست و کمونیست سراغ ندارید که فقط تابلوی آن دارای کلمات سوسیالیستی  باشد؟  به همین دلیل است که با وجود برملا شدن عمق اختلافات در کومه له و نقش ناسیونالیزم کرد در تعیین سیاست های آن و تاثیراتی که بر مناسبات درونی شان هم داشته است باز هم صالح سرداری آرزوی سوسیالیست ماندن کومه له را از طریق یادداوری "قطعنامه کلن" به خوانندگانش دارد. واقعیت این است که صالح سرداری و حزبش در نقد ناسیونالیسم کومه له لکنت زبان دارند و با علنی شدن همه اختلافات فرار به جلو را انتخاب کرده اند. بخش مهمی از چنین وضعیتی در نوع کمونیسم رقیق شده ای است که ناتوان از فراخوان به طبقه کارگر و کمونیستهای آن  برای دور شدن از کومه له ناسیونالیست و ایجاد حزب و صف خودشان در ایران است. لابد میگویید فرصتی برای این باقی نمانده است و تحولات و یا بالا رفتن سن ها اجازه نمیدهد!! 


    به این تاکیدات صالح سرداری و حزب حکمتیست باید دقت کرد که میگوید:


    " احکام سطحی و سیخکی مبنی بر کل کومه له در "جنبش ملی غرق شده" آن هم در شرایطی که یک جناح چپ علنا و آشکارا شکل گرفته و مقاومت میکند غیراز تقدیم  کل پدیده کومه له به ناسیونالیسم کرد، هیچ ارزش دیگری ندارد. بارها گفته ايم كه كومه له محل تلاقی گرایشات راست و چپ ویا  ناسیونالیستی وسوسیالیستی  است . هم سوسیالیسم  و هم ناسيوناليسم در آن حضور دارند و شريك هستند. اگر به تاريخ سی سال گذشته نگاه كنيم همين را مي بينيم.

    از نظر من اكنون در حزب كمونيست ايران و كومه له گرايشي چپ و سوسیالیست وجود دارد که  از سوسياليسم و چپ گرايي عليرغم هر نقدی كه به آن داشته باشيم دفاع ميكند."

    "من از سياست حزب حكمتيست و تلاش براي تقویت  همکاری نیروهای چپ وكمونيست در كردستان دفاع ميكنم و آن را سياستي از روي احساس مسئوليت كمونيستي در قبال سرنوشت كمونيسم در آن جامعه می دانم"


    باید به رفقای حزب حکمتیست و صالح سرداری گفت که احدی نمیتواند پیدا شود که اگر به منصور حکمت و پایه های کمونیسم کارگری معتقد مانده باشد و در کومه له گرایش سوسیالیستی پیدا کند.(لطفا جناح های چپ و راست درون یک سازمان را با گرایش سوسیالیستی یکی نکنید) همین مساله دوری از کمونیسم کارگری و کفش و کلاه کردن برای "عروج حزب" در میان احزاب در تبعید، وارد شدن به حریم کومه له به وسیله "زیارت و شعر و تسلیت"  از عوارض همین سیاست در حزب حکمتیست است و این در حالی است که همین گرایش سوسیالیستی در درون کومه له هیچگاه در سی سال گذشته حزب کمونیست ایران را ادامه تاریخ مارکسیسم انقلابی و کمونیسم کارگری ندانسته اند. در تمام سرنوشتی که کومه له در استحکام موقعیتش در جنبش ناسیونالیستی کرده است شریک بوده اند. تا زمانی که از طرف جناح ناسیونالیستی مورد تعرض جدی قرار نگرفته است حاضر به تقابل نشده و تا هم اکنون هم یک پلاتفرم سوسیالیستی بر پایه های حتی دفاع از مبانی و تاریخ حزب کمونیست ایران در مقابل تهاجم نهایی جناح علیزاده ندارد. سرمایه گذاری صالح سرداری بر این "گرایش سوسیالیستی" دقیقا ناشی از احساس هم خانوادگی  همین ظرفیت چپ درون کومه له در نقد از جناح ناسیونالیستی است. حزب حکمتیست هم همین اندازه از کومه له نقد دارد که جناح چپ درون خودش به "زیاده روی های" کومه له در جنبش کردایتی . به همین دلیل است که صالح سرداری هنوز با افتخار قطعنامه مصوب در کلن را بازتکثیر میکند که دارای امضای "نیروهای چپ و کمونیست است". حزب حکمتیست در اینجا هم در میدان ابراهیم علیزاده به بازی گرفته شد و صالح سرداری کماکان بر اعتبار آن تاکید دارد. این باید همین کومه له ای باشد که بخش مهمی از درون خودشان آنرا ناسیونالیست میدانند و صالح  از امضایشان و عنوان چپ و کمونیست از این سازمان ناسیونالیستی دفاع میکند. شاید بدتر از این مورد اعطای اعتبار چپ و کمونیست به "روند سوسیالیستی کومه له" است که حتی خود این سازمان برادر کومه له، خودش را با این عنوان نمیتواند تعریف کند.


    همکاری با کومه له به چه منظور


    اشاره شد که اگر زمانی کمونیستها در احزاب کمونیست کارگری و حکمتیست سابق، برای پیشبرد مبارزه ای در جامعه سراغ کومه له یا هر جریان دیگری رفته اند به منظور تقویت مبارزه کمونیستی و کارگری و امر سرنگونی جمهوری اسلامی بوده است. حزب حکمتیست چند سال است به نظر من بیشتر دنبالچه سیاست های کومه له در کردستان شده است و سیاست مستقلی از آن دیده نشده و یا وجود خارجی آن دیده نمیشود. این ادعای من نیست واقعیتی است که وجود دارد. بیاییم وضعیت مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی، وضعیت جنبش کارگری برای احقاق حقوق اولیه خود، مساله تشکل های کارگری و زنان و ...  در کردستان را مشاهده و بررسی کنیم. کومه له نیرویی سیاسی و اجتماعی در کردستان است، در همه این زمینه ها نقش کومه له چگونه بوده است؟ مبارزه برای سرنگونی رژیم در درون جامعه و نه در پشت مرزها و در اردوگا ها چگونه است؟ مبارزه توده ای برای سرنگونی رژیم کدام صفوف متحد را دارد؟ جنبش های مختلف کارگری، زنان، جوانا ن و دیگر اقشار جامعه چه شاغل و چه بیکار چه اندازه متشکل شده اند؟ یا چه اندازه پراکنده تر شده اند و به جای آن تا دلتان بخواهد سازمانهای حاشیه ای در جامعه ای بشدت حزبی و سیاسی موجود است و جنبش ناسیونالیستی در میان آنها دست بالا را دارد. کدام مبارزه کارگران در هفت تپه و اهواز و اراک مورد حمایت هزاران کارگر در کردستان قرار گرفته است و ... و همه اینها به کارهایی حاشیه ای و محدود از طرف "فعالین کارگری" که تقریبا هیچکدام هم در محل های کار کارگران نیستند انتقال داده شده است. یا اینکه تشکیلات هایی که هر از گاهی آکسیونی دارند که سابقا با دو محفل سازمان داده شده در خانه های تیمی با فعالیت چریکی ممکن میشد.باید از حزب حکمتیست پرسید که شما دنبال چه چیزی در کومه له بوده اید؟ اگر این تصویر اغراق شده است شما تصحیح کنید اما نمیتوانید مطلقا نشان بدهید که شما در پی تقویت مبارزه طبقاتی کارگران و کمونیستها در جامعه بوده اید که به وسیله کومه له به جبهه ای انقلابی و پر خروش برای سرنگونی جمهوری اسلامی و متحد کردن صفوف کارگران و رهبران آنها در تعیین تکلیف آینده آن با همه مصائب و مشکلات طبقاتی و ملی آن باشد. کومه له اکنون در کجای این تصویر کمونیستها ست؟ کومه له در این تصویر نقشی ندارد و مشغول به تنظیم مناسبات برادرانه با هم جنبشی هایش در تبعید است و نقشه اش را برای دوران "متحول" در جیب گذاشته است و تبلیغاتی هم که دارد از این نوع آمادگی برای جامعه تحت تاثیرش عبور نمیکند. حال روشن کنید همکاری های موردی دو سه ساله اخیر شما به نفع کدام جبهه تمام شده است؟ جامعه کردستان سطح همکاری های "موردی و مشخص" شما را در کدام یک از این عرصه ها به خود دیده است؟ به نظر من تاثیراتی که شما به اندازه قواره ای که دارید این بوده که به کارگران و کمونیستها همین توهمات خودتان در مورد کومه له را منتقل کردید و این نیرو را بعنوان نیروی سوسیالیستی و همکار معرفی کردید که در عین حال دارید به نقش "راست" و نه ناسیونالیزم آن هم انتقاد میکنید! نتیجتا هیچ چیزی عاید شما نمیشود غیر از سرخوردگی که مثلا در اعتصاب عمومی 97 به خود و رفقایتان دادید. توقع از یک حزب کمونیستی و به ویژه حزبی با پیشینه بودن در کمونیسم کارگری و دقیقا در آستانه آنچه صالح سرداری میگوید جامعه در ایران و کردستان میرود که متحول بشود، دنبال سرپناهی قوی تر برای صفوف کمونیستی و کمونیستها در جامعه است، دنبال تقویت و قدرتمند کردن صفوف کارگران کمونیست و رهبری آنها در جنبش کارگری است و برای آنها تا هر جایی که میتواند ادبیات تولید میکند و بهر شکلی در تقویت آنها بر میاید و از جمله روشن ترین نقد ها را به همه جریانات غیر کمونیست  و ناسیونالیستهای ملی و محلی در ایران  دارد. آنچه امروز جامعه به آن نیاز دارد نه "عروج احزاب" آنهم در تبعید، بلکه عروج جنبش کارگری با صف متحد و متشکل و حضور روشن و قدرتمند جنبشی کمونیستی و کارگری در آن و در سطح جامعه است تا قادر به ایجاد پایه های یک حزب و جنبش قدرتمند در جامعه هشتاد میلیونی  نه تنها در کردستان بلکه در سراسر ایران بشوند و متضمن حضور قدرتمند کمونیسم باشند. 

     بیش از یک سال قبل ما در دفتر پژوهشهای تحزب کمونیستی در ایران تاکید کردیم که:

    "کومه له موقعیت نسبتا مستحکمی در جایگاه فعلی که حدود ۳۰سال است برای آن تلاش میکند، پیدا کرده است. انتقادات چپ از درون خود این سازمان یکبار دیگر زمین را زیر پایش حداقل برای مدتی دیگر و تا بازگشتن به مسیر طبیعی، گرم نگه داشته است. فضا  در این سازمان  بر منتقدین از زاویه چپ به زیاده روی های کومه له در جنبش ناسیونالیستی، تنگ شده است. یکی از بارزترین دلایل برای نشان دادن ماهیت این اختلافات پیشروی بیشتر سنت و سیاست های ناسیونالیستی کومه له است که این بار تا حد کنار گذاشتن کادرهای منتقد پیش رفته است. اینکه این بار هم این منتقدین شکست خواهند خورد جای تردید نیست. این بار هم منتقدین جا پای محکم و روشنی در نقد سیر تکامل کومه له در جنبش ناسیونالیستی کرد ندارند. خاصیتی که فعالیت منتقدین این دوره (که در برگیرنده طیف بیشتری از کادرهای کومه له هستند) میتواند داشته باشد، روشن کردن بیشتر اذهان به موقعیت کنونی کومه له به عنوان یکی از جناح های جنبش ناسیونالیستی در کردستان ایران است.

    این یکبار دیگر مجالی برای کارگران کمونیست فراهم میکند که با آگاهی بیشتری در این موضوع دخالت کنند. کمونیستهایی که  به کومه له دلبسته اند و یا به آن توهمی دارند امروز این شانس را دارند که با آگاهی به نقشی که در  وضعیت کنونی و تحولات آتی در ایران و کردستان دارند به صف خود انسجام بدهند. طبقه کارگر و صفوف آگاه و رزمنده آن از محله و کارگاه و کارخانه  تا دانشگاه و جوانان رزمنده و زنان مبارز، در مبارزات بهم فشرده خود برای زندگی برابر میتوانند یکبار دیگر سازمان سیاسی خود را انتخاب کنند. کومه له در این میان باید انتخاب کند که در کجا خواهد ایستاد. نیروی منتقد در اردوگاه های کومه له و یا خارج کشور، تاثیری بر تغییر در کومه له نخواهد داشت، همانطور که تاکنون نداشته است. تجزیه و تحلیل جایگاه کنونی کومه له برای کمونیستها از بسیاری لحاظ اهمیت دارد. ( از مقاله کومه له و کارگران کمونسیت در کردستان، کدام اینده؟ کدام جنبش؟ خرداد 1398)


    کلماتی کلیدی برای حزب حکمتیست 


     بعد از جدایی از خط حزب حکمتیست و در کنار  تبلیغات بسیار زشت و نا رفیقانه ای(بویژه در مورد مساله مالی و ...) بر علیه جمع مخالف شما در دفتر سیاسی که  تلاش کردیم جلو راست روی تان را بگیریم و موفق نشدیم، شما در مصاحبه هایی که میکردید تاکید میکردید که ما دیگر نمی خواهیم مثل سابق باشیم و بهر کسی بپریم، بد و بیراه بگیم و برخورد دیگری داریم و ... (نقل به مضمون)  آن "حرفها" پیام روشن به بیرون و مخالفان تا آن زمان حکمتیست ها  و بویژه پیام روشن به کومه له بود. اکنون هم چند کلمه ای کلیدی در گفته و نوشته های شما و دیگر رفقای این حزب شنیده و دیده میشود که "معنی دارند" و آنها را باید در متن تغییراتی که همچنان در این حزب به راست چرخیده، ادامه دارد معنی کرد. یکی "احساس مسئولیت" و یا "کمونیسم مسئول!؟" است که معمولا به طرف کمونسیتهای منتقد حزب حکمتیست پرتاب میشود. گویا کمونیستها نمی فهمند که در کردستان و ایران چه خبر است و الکی حرف میزنند. این "احساس مسئولیت" از جنس احساس مسئولیتی است که ابراهیم علیزاده و تیمش منظما به طرف منتقدینشان پرتاب میکنند، منتقدینی که اجازه نمیدهند که راست روی آنها مخفیانه ادامه پیدا کند. احساس مسئولیت مورد استفاده حزب حکمتیست و "کمونیسم مسئول" در این دوره پرده ای دودی برای حفظ حرمت و کرامت جنبش ناسیونالیستی کومه له و همراهی اش با احزاب ارتجاعی باید معنی شود.  کلمه دیگر موضع"رادیکال" گرفتن است و گویا این هم به دنیای واقعی که حزب حکمتیست و کومه له در همکاری که دارند باید بی ارتباط باشد. نقد به راست روی های تاکنونی از جمله حزب حکمتیست در مورد کومه له به موضع "رادیکال" گرفتن معنی میشود. کلمه دیگر "پا در هوا" بودن است که به هر کسی که "امر واقع" را نمی بیند و نقش احزاب و ضرورت همکاری با آنها را در نمیابد پرتاب میشود و ...  که هر کدام در هر مقطع کارکرد خود را دارد. در این میان البته که "کمونیسم مسئول" که رحمان حسین زاده اختراع کرده است میتواند هم طراز "سوسیالیسم انسانی" تقوایی باشد.

    متاسفانه این چنین ادبیاتی امروزه برای صالح سرداری و حزب حکمتیست در پاسخ به منتقد کمونیست و یا هر کسی  که نقد جدی از سازمانی که عنوان کمونیستی و کارگری دارد است. حزب حکمتیست از نقد به ناسیونالیسم کرد در کومه له به دلیل احساس نزدیکی برای امروز و آینده جنبشی که به آن علاقمند است، یعنی جنبش سرنگونی و جنبش کردستان، سالهاست دارای لکنت زبان است و در تلاشند به اشکال مختلف این را چه در درون خود و چه برای بیرون و البته به قیمت نگه داشتن صندلی های سابق مسئولیت و یا سازش برای تقسیم مجدد آن، حفظ کنند. بدون تردید شرط اولیه تعلق به کمونیسم کارگری، کنار گذاشتن و نقد موقعیت و نگاه کنونی حزب حکمتیست به کومه له است.


    ۴ مهر ۱۳۸۸

    ۲۵ سپتامبر ۲۰۲۰

    asadgolchini@gmail.com




  • رحمان حسین زاده و اختلافات در کومه له

    دو روز قبل رحمان حسین زاده از کمیته مرکزی حزب حکمتیست در باره اختلافات در کومه له اظهار نظر کرد. دلایل زیادی برای نشان دادن سمت گیری و تصمیم کومه له و دبیر اول آن به جنبش ناسیونالیستی را خاطر نشان کرد. در همه سالهای جدایی کومه له از کمونیسم کارگری تا همین امروز این روند ادامه داشته است و به قول خود رحمان مراحل پایانی در حل شدن در این جنبش را میگذراند.  اما مساله جدید علنی شدن این اختلافات است و ابراز نظر در مورد آنها که در حزب حکمتیست هم تا هم اکنون نظرات مختلفی به نسبت فعالیت مشترک و همچنین برخورد به کومه له   در جریان بوده است. سوالاتی جدی هست که حزب حکمتیست حداقل برای صریح برخورد کردن و دنبال دلایل آنها گشتن لازم است جواب بدهد.

    اگر همه دلایل سمت گیری کومه له به جنبش ناسیونالیستی مربوط به سالهای طولانی و از سی سال قبل است و هیچکدام در دو سال گذشته جدید نیستند به چه دلیلی حزب حکمتیست در این دو سال تلاش کرده است توافق کومه له را برای همکاری جلب کند و علیرغم همه "کرنش" ها به این کار موفق نشد؟ چرا حزب حکمتیست تحت نام تلاش برای همکاری، حرکت بزرگی همچون سمت گیری کومه له به جنبش ناسیونالیستی را از زیر تیغ انتقاد حذف کرد؟ اگر این اتفاق بسیار مهم است و به قول رحمان حسین زاده تراژیک، چگونه است در همان ابعاد ،بیشترین تلاش برای افشای این جریان و نقد آنها نمیشود و آنچه دیده میشود سمتگیری و خزیدن در کنار کومه له است تا جایی که کمکی به آگاهی مستقل کارگران و کمونیستها در کردستان نمیشود و تازه صفوف خود حزب حکمتیست در شهرها در حال حذف مرزهای "تفرقه" و اختلافات هم بود. چرا این اتفاق افتاد و چرا ابراهیم علیزاده سر از نشریه کمیته کردستان حزب در میاورد و موارد مشابه دیگری که اشاره به آنها لازم نیست.

    رحمان حسین زاده باید جواب این سوال را بتواند داشته باشد که چرا ابراهیم علیزاده همیشه فکر کرده است که  سراغ چپ ها  رفتن " دنبال نخود سیاه" فرستادن است؟ بدیهی است جواب این است که دقیقا در تحولات و انتظار برای سرنگونی جمهوری اسلامی، دنبال بهترین یاران و دوستانش میگردد تا با آنها وارد جبهه مشترک و احتمالا صف مشترکی بشود. همین نحوه برخورد دقیقا برای حزب حکمتیست و رحمان هم وجود دارد. حزب حکمتیست در دو سال گذشته در به در دنبال یافتن دوستان و یاران خود در کردستان به منظور آماده شدن برای تحولات احتمالی است. آنچه حزب حکمتیست هم برایش مهم و حیاتی بوده است نه کمک کردن و آماده کردن کمونیستهای طبقه کارگر و جامعه و در کنار آنها ایستادن بلکه تلاش برای همکاری و همراهی با کومه له ای که سی سال است در جنبش ملی غرق شده است اساس بوده است. کمونیسم و طبقه کارگر و کارگری بودن کجا رفت؟ آن تغییر ریل کذایی نتایجش این بود؟ تمام توان و تلاش برای هر چه بیشتر افشا کردن ناسیونالیسم و انسجام صفوف کمونیستها و کمک به پا گرفتن جنبش کارگری مستقلی که از زیر سموم و کسالت ناسیونالیستی کومه له هم بیرون بیاید کجا رفت؟ فراموش کردن اینها به سادگی ممکن نیست مگر اینکه حزب حکمتیست هم در چنین برخورد هایی و علاقمندی هایی شریک بوده باشد.

    علاقمندی به کومه له و همکاری و عملا اغماض بر همه این موجودیت ناسیونالیستی، لابد در علاقمندی به جنبشی است که کومه له در آن قرار دارد. نکته جدید بحث های رحمان، "به روز" کردن سیاستی است که خود رحمان، هم فکران و همراهان ساکت به هر دلیلی، در حزب حکمتیست در راس آن بوده اند.

    18 سپتامبر 2020


  • نگاه میپرسد: جنبش کارگری و راهکارهای پیشروی در مبارزه علیه سرمایه داری


  • طبقه کارگر، جنبش مطالباتی، لیست حداقلی مطالبات

    نقل از نشریه کارگر شماره 5

    آنچه  در یک ماه گذشته در پی اعتراض و اعتصابات  کارگران به شرایط  و وضعیت دستمزدها درمراکز کارگری زیادی در نفت، گاز و پتروشیمی‌ها اتفاق افتاد نمونه برجسته و مهمی از خیز جنبش کارگری برای تبدیل حرکات اعتراضی و مجزای خود به یک جنبش مطالباتی بود. 

    این کارگران دارای مطالبه مشترک و با وضعیت مشابهی بودند، شرایط موجود را مورد تعرض قرار دادند و حول مطالبات حداقلی خود به اقدام مشترک دست زدند. این نمونه برجسته‌ای از حرکت برای تبدیل اعتراض کارگران به جنبش است. جنبش مطالباتی کارگران در این یک زمینه بدون تردید توانست موجب هوشیاری و بیداری طبقاتی بیشتری در طبقه کارگر بشود و این حرکت را هزاران هزار کارگر و مردم زحمتکش متعلق به خود دانستند. طبقه کارگر این بار در ابعادی وسیع، سازمان‌یافته و دارای لیست مطالباتی مشترک به حرکت درآمد. 

    ابعاد خبربه نقل از گزارش روزنامه‌نگاران مستقل ایران چنین است: "کارگران پیمانکاری و پروژه‌ای صنایع نفت و گاز کشور از جمله پایپینگ جوشکار، فیتر، فورمن و مونتاژ کار، اخیراً با تشکیل کمپین اعتراضی، اعتصابات سراسری برای افزایش دستمزد را کلید زدند. این کمپین‌ها در پنج مرحله زمانی شروط خود را از جمله دستمزدهای پیشنهادی کارگران، پرداخت به موقع مزد کارگران، نصب کولر و کاهش افراد در سرویس‌های ایاب و ذهاب، بهبود بهداشت کمپ‌ها و حمام کارگران و... را به پیمانکاران اعلام کرده‌اند. فعالین کارگری در ابتدا با انتشار یک لیست از مشاغل مربوط به صنفشان، حقوق پیشنهادی خود را بسته به هر شغل تعیین کرده‌اند و پس از انتشار آن بین کارگران به این توافق رسیده‌اند که تنها در صورتی پیشنهاد کاری پیمانکاران را می‌پذیرند که با حقوق درخواستی آنها موافقت شده باشد. تاکنون کارگران برخی پیمانکاری ها در نیروگاه بیدخون، پتروپالایش کنگان، پالایشگاه لامرد، پالایشگاه اصفهان، نیروگاه سیکل ترکیبی مپنا بویلر مشهد، نیروگاه سیکل ترکیبی تبریز، پالایشگاه جفیر در اهواز، فولاد سنگان پیمانکاری، پتروشیمی سبلان، نیروگاه برق رودشور تهران، پالایشگاه ماهشهر، شرکت آسفالت طوس دشت آزادگان، پالایشگاه نفت سنگین قشم، نیروگاه سیکل ترکیبی پارس جنوبی، فازهای ۲۲و۲۴و ۱۴ پارس جنوبی و چندین مرکز دیگر دست از کار کشیده‌اند.  (مشروح این خبر را میتوانید درگزارش تکمیلی بخوانید)

    حرکتی این چنینی  بر متن نارضایتی عمومی و شرایط تحمیلی بر کارگران اعتصابات کارگران در مراکز مختلف ممکن شد. در کنار این حرکت بزرگ ما شاهد ادامه اعتراض و اعتصاب کارگران هفت تپه هستیم، کارگران هپکو در اعتراض و اعتصاب بودند که بعد از توافق به کار برگشتند. همه اینها بر این حرکت مهم موثر بودند. این مبارزه به نوبه خود بیان بسیار روشنی از نیازمندی یک همچنین جنبش مطالباتی است که می‌تواند برای همه و در بسیاری رشته‌ها آموزنده  و تکرار شود. راه تبدیل اعتراضات کارگری به یک جنبش در یک رشته یا منطقه و سطح سراسری و یا در شرایط‌های کاری مشابه و ... را همین اعتصابات کارگران استخدامی به وسیله شرکت‌های پیمانکاری در نفت، گاز و پتروشیمی‌ها نشان داد. 

    لیست مطالباتی حداقلی

    کارگران اعتصابی در نفت و گاز  راه حل لیست حداقلی مطالبات را به درست انتخاب کردند. توافق بر چنین لیستی که  مطالبات مشترک و پایه ای و متحد کننده است در تلاش برای یک مقابله  واقعی بر مبنای توازن قوایی که کل طبقه کارگر در برابر دولت و کل بورژوازی دارد ممکن می‌شود. گرفتن حقوق‌ها به موقع، پرداخت حقوق‌های مقوقه، افزایش دستمزدها به نسبت تورم افسار گسیخته و همچنین دیگر مزایای انجام کار را این لیست تشکیل داد. در کشمکش شدید بین کارگران و کارفرماها تمرکز بر چنین لیستی برای اعتراض و اعتصاب، امکان تحقق مطالبات را بیشتر می‌کند. طبقه کارگر به عنوان طبقه، و نه کارگران در بخش و مراکز جداگانه، در دوره اخیر شاید برای اولین بار است که اینگونه در بعدی عمومی و یا سراسری‌تر با لیست مطالبات حداقلی خود گلوی کارفرماها و دولت را می فشارد. این هم یک تحول مهم در بکارگیری روش و سبک متناسب در سازماندهی اعتراض و مسیر روشن به سرانجام رساندن آن در جنبش کارگری در ایران است. همین تجربه اخیر نشان داد که لیست حداقلی مطالبات کارگران به شدت قدرت متحدکننده دارد و در هر محدوده‌ای و در سطح هر چه سراسری‌تر هم قادر به متحد کردن کارگران است. این راهنمایی مهمی در مبارزات سطح شهری برای کارگران در رشته‌های مختلف در مرکز کار و بین کارگران شاغل و یا حتی در سطح زنان و مردان بیکارهم هست.

    با توجه به وضعیت و شرایطی که بورژوازی و دولتش بر طبقه کارگر تحمیل کرده و بخش عمده کارگران ایران به کارگران قرار دادی و محروم  شده از کمترین مزایا حتی برای زندگی بخور و نمیر هم هستند، مطالبات مشترک و وجود لیست متحد کننده مطالبات حداقلی، برای برون رفت از این شرایط نقش متحول‌کننده‌ای در جنبش کارگری دارد. مبارزات اخیر و جاری کارگران در شرکت‌های پیمانکاری در نفت و گاز و پتروشیمی‌ها این راه را به روشنی نشان داد. 

    معنی حمایت کارگران از هم

    اعتصابات اخیر در چنین ابعادی و با لیست مطالبات حداقلی در کارگران شرکت‌های پیمانی در تعدادی از شرکت‌های نفت و گاز و پتروشیمی‌ها، معنی حمایت کردن از همدیگر را به سطح واقعی خود رساند. ما بر این عادت کرده بودیم که با بیانیه و اطلاعیه از همدیگر حمایت کنیم. بسیاری از هواداران طبقه کارگر شاید راه حل و امکان و توان دیگری غیر از این ندارند. کارگران این مراکز در حین اینکه خود بر متن شرایط اعتراضی و اعتصابات کارگری در دیگر بخشها، دست به مبارزه‌ای همه جانبه زدند، در عین حال مهمترین اقدام برای حمایت از یکدیگر و کارگران اعتصابی همچون اعتصاب کارگران هفت تپه را نشان دادند. توقف تولید نقطه قدرت طبقه کارگر است و کارگران با آماده کردن خود و تلاش‌های بسیار فعالین و رهبران آنها به چنین نقطه ای می‌رسند و از همه امکانات داده شده در سطح اجتماعی و ارتباطات هم استفاده می‌کنند.

     در شماره قبلی "کارگر" تاکید کردیم که جنبش کارگری برای تبدیل شدن به نیرویی برای خود، نیازمند متکی شدن به جنبش مطالباتی، جنبش مجمع عمومی و جنبش کمیته های کمونیستی است. جدال طبقه کارگر در مقابل دولت و کل کارفرماها و سرمایه داران در ایران در اتکا به جنبش منسجم و سازمان‌یافته در هر قدم و مرحله‌ای، کارگران را نه  به عنوان احاد و دسته های مجزا در کنار دیگر حرکات اعتراضی، بلکه به عنوان یک طبقه و یک جنبش با قطب نمای رهبری جامعه، در جنبش جارو کردن حاکمیت نکبت جمهوری اسلامی و نظم سرمایه ای داری اش خواهد یافت.

  • در میان خبرها، وضعیت اعتصاب در هفت تپه و "تحریم قند و شکر وارداتی"

    در حالی که کانال سندیکای کارگران هفت تپه بر ادامه اعتصاب تاکید دارد، خبرگزاری ایلنا از یک طرف و برخی از نمایندگان مجلس اسلامی از طرف دیگر پایان اعتصاب کارگران هفت تپه را بعد از 73 روز گزارش کردند. در این خبرها بر پرداخت حقوق دو ماه و تامین بیمه تا آخرسال و همچنین وعده خلع ید مالک شرکت تاکید شده است. و البته همزمان هم نیروهای انتظامی برای متفرق کردن کارگرانی که همچنان در اعتصاب هستند و در مقابل فرمانداری شوش تجمع دارند روانه شدند. 

    از دیگر مسایل مربوط به این خبرها بیانیه کارگران سندیکای هفت تپه خطاب به مردم  است مبنی بر اینکه "خرید قند و شکر وارداتی را بایکوت کنیم". این بیانیه هم ممکن است پاسخی به این وضعیت باشد. این در حالی است که  مساله واردات از جمله شکر تازه نیست. بر اساس آمار کانال تلگرامی این سندیکا، تولید سالانه شکر در شرکت هفت تپه، از شصت هزار تُن در چهار سال گذشته به هیجده هزار تُن در امسال رسیده است و هفت تپه چه دولتی باشد چه خصوصی در میان رقبای خود در این سالهای مورد اشاره این آمار و در همین بخش تولیدی فعلا در چنین جایگاهی است و در حالی که کارگران بر دولتی شدن شرکت تاکید میکنند خود دولت ساز و کار تامین از جمله قند و شکر واراداتی را به عهده داشته است. مهم نیست کدام سرمایه دار ایرانی یا چینی، با مُهر خصوصی یا دولتی  ودر پی کسب ارزش اضافی تولید شده از سوی کارگران، بازار را تامین میکند، همچنان که برای مردم  و از جمله نویسندگان این بیانیه، خرید جنس ارزان و از جمله خرید قند و شکر ارزان تر با مُهر "ملی" یا "خارجی"  برای آنها اهمیتی ندارد! شعار بایکوت اجناس، بیشتر متعلق به شرکت های سرمایه گذار رقیب هم در بازار است، کارگران نیازمند اتحاد آگاهانه در مقابل سرمایه داران و دولتشان هستند.

  • طبقه کارگر جنبش مطالباتی و سازمان

    نقل از نشریه کارگر شماره 4

    2 اوت 2020

    از کارگران بسیار شنیده می‌شود که برای گرفتن دستمزدهایمان ناچار از اعتصاب هستیم.  به همین ترتیب خیلی کم شنیده میشود که کارگران برای مطالبه افزایش دستمزد ها اعتصاب کنند. 

    در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، کارفرماها عملا حق دارند در قبال کار انجام شده کارگران به آنها دستمزدشان را  به موقع پرداخت نکنند. در این کشور کارفرماها آزادند به عنوان "کارآفرین" شرایط بردگی را با حمایت دولتشان به کارگران تحمیل کنند. جمهوری اسلامی به همین دلیل از همان روز اول بنیادش حکومت سرمایه داران بوده است و تمام قوانین و نظم آن بر حفاظت از منافع این طبقه چرخیده است. کارگران در واقع در این نظام و حاکمیت از بسیاری حقوق ابتدایی و زندگی مناسب امروزی محروم شده اند و این داستان زندگی بیش از نیمی از جمعیت هشتاد میلیونی ایران است. از این روست که جایگاه اعتصاب در مبارزات کارگری در ایران به این سطح هم تنزل کرده است که باید برای بدیهی‌ترین حقوق یعنی پرداخت مزد در برابر کار انجام شده، ناچار از اعتصاب شد، یعنی اینکه به یک اقدام بزرگ و بسیار مشکل‌ساز در برابر کارفرما و حکومت حامی آنها، دست زد. کارگران به درست تشخیص داده‌اند که در این کشور "کارگر زندانی است و دزد آزاد است".

    در همین جملات بالا، سطح رابطه کارگر و سرمایه دار در ایران و یا به تعبیر دیگری سطح توازن قوای بشدت نابرابر را می‌توان دریافت؛ در برخی صنایع حتی توقف تولید برای بیش از یک ماه هم ظاهرا قادر نیست کارفرما و یا دولت را ناچار از پرداخت حقوق‌های معوقه و دیگر مطالبات کارگران بکند. این‌ها تصویر نسبتا جامعی از بخش بزرگی از طبقه کارگر و وضعیت کار و شرایط زندگی‌اش است. تازه اگر دستمزدها را با هزار دردسر بتوان گرفت مگر با آن، چه می‌توان خرید؟ چند روز با آن می‌توان "زندگی" کرد؟ واقعیت این است که کیفیت و سطح زندگی طبقه کارگر و مردم زحمتکش بشدت پایین است. این صحنه وارونه را  باید بر قاعده  نشاند و غیر از این، هیچ راه جدی دیگری وجود ندارد!

    قبل از هر چیز تاکید کنیم که دلیل این وضعیت این است که طبقه کارگر به مثابه یک طبقه هنوز برای خودش موجودیت ندارد. بعنوان دسته و گروه‌های مجزا و دور از هم هنوز معنی دارند و هویت روشنی دارند، تاریخ و سنت و تجربه و تشکل، اتحاد، رهبر و اعتراض و مبارزه دارند. اما حتی در سطح شهری هم قادر به هماهنگی با هم نیستند چه برسد به اینکه در سطح استانی، منطقه ای و سراسری این اتحاد و همبستگی وجود داشته باشد. هزاران مشکل برای انجام این امر هم وجود دارد اما در نهایت هر نسلی از کارگران و رهبران و پیشروان کارگری چنانچه چاره‌ای برای این نیندیشند باز هم معضل به همان شکل به نسل بعدی منتقل می‌شود، همانطور که تاکنون بوده است.  دوران کنونی که سال‌های پر تنش و متحولی در اوضاع سیاسی را پشت سر دارد، با قطع امید و یا ریختن توهم مردم در سطح بسیار وسیعی به نسبت جمهوری اسلامی روبروهستیم، دوران حساس و احتمالا سرنوشت سازی پیشارو است. طبقه کارگر از زاویه بهبود وضعیت خود و دقیقا به همین اعتبار برای بهبود وضعیت کل جامعه، می‌تواند و حیاتی است در این اوضاع یک طرف جدی در تعیین تکلیف اوضاع باشد. چگونه این ممکن می‌شود، دقیقا بستگی دارد  به تصمیم و اقدام نسل فعلی در طبقه کارگر و کمونیست‌های متعلق به این طبقه. هر درجه ای از انتظار در بهبود این وضعیت به معنی ادامه وضعیت کنونی است. پشت سرگذاشتن این مرحله دقیقا به پیشروی و تفوق جنبش کارگری و بالا رفتن سطح توقعات به نسبت وضعیت فعلی  یاری می‌رساند. چنانچه تحولی در ایران اتفاق بیفتد و اوضاع به ضرر رژیم تغییر کند اما طبقه کارگر از آمادگی لازم برای حضور در میدان تعیین تکلیف سیاسی نباشد، باز هم خودش و جامعه قربانی اند.

    این روزها مبارزه کارگران هفت تپه در جریان است و مبارزه بی امان آنها برای افشای اجحافاتی که از طرف کارفرما و دولت و کل حکومت صورت می‌گیرد،  به آسانی بر علیه خودش بکار گرفته می‌شود. مستقل از اینکه خود کارگران هفت تپه چه اندازه بر مطالبات واقعی خود متمرکز هستند که به نظر نمیرسد طرح مطالبات با شرایط و و ضعیتی که آنها دارند متعادل باشد تا امکان مانور و بسیج دیگر متحدین شان را داشته باشند، اما قرار بر این شد که کارفرما های اختلاس‌گر و همکاران حکومتی شان مورد مجازات قرار بگیرند و ناباورانه میبینند که سر از اجلاس سران حکومتی در می‌آورند که نقشه سرکوب  شان را دنبال می کنند. تجربه مبارزه و اعتصابات اخیر کارگران هفت تپه بخشی از وضعیت طبقه کارگر در ایران است. 

    این وضعیت بطور جدی دغدغه رهبران مبارزات کارگران و هر جمع و کمیته و تشکلی است که به این طبقه و زندگی و مبارزه‌اش مرتبط است. امروز اگر کارگران هفت تپه باز هم در مبارزات و دشواری‌های بسیار آن، تنها مانده اند به این دلیل است که دیروز هم تنها بودند، همانطور که صنایع فولاد و معادن سنگ و فلزات و کارگران شهرداری و بازنشستگان، معلمان و پرستاران و ... هر کدام ناچار از  درگیر شدن در خفا و در بی اطلاعی دیگران و تنهایی برای مطالبات حداقلی‌شان در حال کشمکش بوده اند. 

     در همه جا و به وسعت طبقه کارگر این معضل پایه‌ای بطور جدی وجود دارد. وضعیت در مراکز بزرگ و کوچک دیگری که دارای ثبات هستند متفاوت ‌تر از تصویر بالاست اما آنها هم بطور دربسته‌ای درگیر مسایل خود هستند. در اینجاها اعتراض، تحصن یا چنانچه اعتصابی صورت بگیرد  در سطح دیگری و عمدتا برای بهبود وضعیت کار و زندگی است، برای پرداخت حقوق معوقه نیست. در برخی مراکز کار و تولید مانند نفت که  شرایطی پادگانی دارد و ظاهرا دژهای تسخیر نشده‌ای برای همبستگی با دیگر بخشهای کارگری هستند، کارگران و کارکنان از سویی در شرایط عمومی که برای همه کارگران و مردم زحمتکش هست قرار دارند و از سوی دیگر ناچار از "نشنیدن" صدای بقیه هم طبقه‌ای‌هایشان هستند. از جمله به همین دلایل است که کارگران هفت تپه در مبارزاتشان تنها مانده‌اند و حمایت عملی بخشهای دیگری را نمی‌توانند داشته باشند. 

    قبل از پرداختن به مسایل کلیدی در برخی معضلات جنبش کارگری، لازم استه  دو مساله مهم  اشاره کنیم.  یکی اینکه طبقه کارگر در ایران  اساسا  در اتکا به وضعیتی که خود دارد، توانی که دارد و کمبود و نقطه قدرتهایش و رفع موانع کنونی است که می‌تواند راه‌های پیشروی بر معضلات کل جنبشش را بیابد. همچنین جنبش کارگری در ایران، در مبارزات خود و در دخالت در سرنوشت سیاسی جامعه و روی پای خود به عنوان طبقه‌ای برای خود موجودیت قدرتمند باید داشته باشد. اکنون این مسایل بدرجه ای داده پیشروان و رهبران کارگری است و آنها هستند که می‌توانند در پی ایجاد سازمان و تامین رهبری برای کل جنبش کارگری در ایران باشند. راه‌حل‌های آنهاست که در برابر همه آلترناتیو‌های ملی و تفرقه‌افکنانه، اتحاد تمامی طبقه کارگر مستقل از محلی‌گری و انتساب آنها به هر ملت و مذهب کذایی را دنبال می‌کند. کانون های فکری آنها و دیگر کمونیستها است که موانع پیشاروی مبارزاتشان را در همه زمینه ها  می کوبند. 

    و مساله دوم این است که هر چه بیشتر نقش تمامی گروه، کمیته ، سازمان و احزاب هوادار طبقه کارگر، چه در داخل و چه در خارج کشور،  که خارج از مکانیزم طبقه کارگر و محیط کار و زندگی اش است، واضح تر شده و در جایگاه واقعی خود قرار بگیرد. بدیهی است که همه این گروه‌ها همه بشدت نگران از وضعیتی که بر کارگران می‌رود هستند. اخبار مبارزات کارگران منظما منتشر می‌شود وهمه بی‌تابانه آن‌ را تعقیب می‌کنند و در بازتکثیر خبرها و مطلع کردن دیگران و اساسا دنیای مجازی  تلاش می‌کنند. صدها و هزاران اطلاعیه حمایتی و زنده باد دیده و شنیده می‌شود. بدون این نوع کارها، کارگران و مبارزاتشان آسانتر سرکوب می‌شوند و سریع‌تر میتوانند آنها را خاموش کنند اما نکته اینجاست که تمامی این سازمان و گروه ها که دارای  وزن و نفوذی برای حمایت و رهبری بخش‌های مختلف کارگران نیستند،  تاثیر عملی در روند مبارزات کارگران و بویژه مبارزات جاری آنها ندارند. این توان و ظرفیت را بطور واقعی بارها و بارها شاهد بوده ایم و معنی عملی آن این است که نقش هواداری از مبارزه کارگران به معنی تقویت مستقیم اعتراض کارگران و اتحاد آنها با بخش های دیگر و یا دیگر جنبشهای اعتراضی در جامعه نیست و یا نفوذ هر گروه و حزبی موجب حمایت قوی از سوی بسیج کارگران و مردم در شهر و منطقه و ... ای نبوده است. کارگران تا کنون شاهد فعالیت های جدی و موثر در این زمینه نبوده اند و در مبارزات و زندگیشان ملموس نیست. تا جایی که به این بخش برمی‌گردد ظرفیت همین است که هست و حداکثر توانش را شرافتمندانه بکار می‌گیرد. انتظار اینکه در چنین مواقعی این سازمان‌ها، گروه و تشکل‌ها می‌توانند عملا به یاری کارگران بشتابند نادرست است. مساله این نیست که اینها نمی‌خواهند با تمام قدرت به یاری کارگرانی که در اعتصاب در اراک یا اهواز و کرمان و هفت تپه و یا در هر جای دیگر که هستند بشتابند و نیرو و توان تشکیلات هایشان را و نفوذشان را بکار بگیرند،  بلکه  مساله این است که توان کار بیشتری از آنچه دارند انجام می‌دهند را ندارند و اساسا فلسفه وجودیشان همین است که هست. آنچه اساسا این بخش انجام می‌دهند دادن اطلاعیه‌های حمایتی است که خوب است، مهم است اما در نهایت حمایت است و ابراز همدردی و فراخوان. در اینجا ما سراغ سنت ها و سیاست هایی که هر کدام از این گروه و احزاب دارند نمیرویم که جنبش کارگری و لحظاتی که دارد، حال اعتصاب است یا راهپیمایی و ...، اساسا لحظات و صحنه های امیدوار کننده برای حفظ روحیه و ساختن تئوری های دلخوش کنک سطحی است. 

    آنچه تعیین کننده است مبارزات و سازمان و توان خود طبقه کارگر همراه با جمع و محافل کمونیستهای روشنفکر در سطوح محلی ، رشته ای، شهری ، استانی ، منطقه‌ای و سراسری است. هیچگاه به اندازه زمانی که مبارزات کارگران در جریان است و هیچگاه به اندازه زمانی که مبارزات مردم و جنبش برای سرنگونی رژیم در جریان است عمق ناتوانی این گروه و سازمان‌های داخلی و خارج کشور هوادار طبقه کارگر آشکارا بیان نمی‌شود. همین باید بسیار قانع‌کننده باشد که مکانیزم اتحاد و تشکل، رهبری و سازمان توده‌ای و حزبی طبقه کارگر در میان خود طبقه کارگر و در اتکا به کارگران کمونیست و دیگر جمع های کمونیستی در سطح جامعه است. این آن مکانیسم قطعی و تاثیر گذار در روند مبارزات کارگری و آینده امیدوار آن است.  

    در پاسخ به وضعیت کنونی جنبش کارگری بطور خلاصه  سه مشکل عمده را باید مورد توجه قرار داد. یک جنبش مطالباتی است. دوم جنبش مجمع عمومی است و سوم گرایش کمونیستی در میان طبقه کارگر است که سازمان ندارند. به این نکات بطور مختصر میپردازیم.

    جنبش مطالباتی

    کارگران در ایران در ابعاد بی‌سابقه‌ای در اعتراض به اجحافات کارفرماها و دولتشان هستند. صدها و چند هزار اعتراض در سراسر کشور در طول ماه و سال ثبت می‌شود. کارفرماها و دولت و کلا طبقه سرمایه‌دار مانند همیشه با تمام امکاناتی که در اختیار دارند مانع تبدیل شدن نیروی کارگران به نیرویی برای خود می‌شوند. سرکوب ، زندانی، شلاق و جریمه کردن بخش بسیار کوچکی از آن است. تبلیغات و اشاعه افکار و آرا تفرقه‌افکنانه و خیل عظیم روشنفکران و متفکرین سیاسی و امنیتی و عقیدتی شب و روز در تلاشند تا مانع از اتحاد کارگران  و خود باوری طبقاتی در میان آنها شوند. ایجاد گروه و سازمان‌های کارگری دولتی و کارفرمایی، میدیا و ... توپخانه‌هایی است که در این جدال همیشگی حضور دارند. اکنون به دلیل هماهنگی سرمایه‌داران و دولت در حفظ این موقعیت، طبقه کارگر بیش از همیشه دارای مطالبه مشترک است. این مطالبات قویا و در همه جا مطرح می‌شود. از جمله مساله پرداخت حقوق‌ها به موقع و پرداخت حقوق‌های معوقه، بیمه درمانی که برای کارگران حیاتی است، لغو قراردادهای موقت و بازگشت به قرارداد دائم که حیاتی است، تعیین حداقل دستمزد به نسبت سبد معیشت، ایمنی محیط کار و اجرای وظایف کارفرما در این مورد، اشتغال یا بیمه بیکاری برای افراد همه زنان و مردان آماده به کار، افزایش دستمزد ها، تامین مسکن و ...  مطالبات مشترک است اما بشدت پراکنده مطرح می‌شود. هم صدا نمی‌شود. به هم بافته نمی‌شود تا به عنوان یک جنبش در سطح شهر، استان ، منطقه و یا رشته ای در سراسر ایران مطرح شود.  علائم مهم در ایجاد جنبش مطالباتی زمانی بروز میکند که پراکندگی شروع به اتحاد و همبستگی بخشهای مختلف کارگران در مراکز و رشته های مختلف میشود.

    جنبش مجمع عمومی

    اعتراض کارگران در همه زمینه ها نیازمند متحد شدن است. در حال حاضر این اتحاد ها در قالب اجتماعات ممکن میشود. همین اجتماعات کلید حفظ و ادامه اتحاد کارگران است. هر تجمعی اعتراضی محصول تلاش آگاهانه کارگران آگاه و پیشرو است. هیج تجمعی "خودبخودی" نیست. این اجتماعات، همین مجامع عمومی است که در ادبیات مبارزات کارگری و جنبش شورایی است. در شرایطی که کارگران اجازه ندارند تشکل خود را مستقیما تحت هر نامی که میخواهند، سندیکا یا شورا یا ... داشته باشند، مانند شرایط کنونی، مناسبترین ابزار اتحاد و متشکل شدن کارگران همین اجتماعات کارگری یا مجامع عمومی است که در حال حاضر وسیعا در جریان است. ما اگر آمار مبارزات کارگران در چند سال گذشته را مبنی قرار بدهیم که بالغ بر هزاران مورد است، اساسا از همین طرق ممکن شده است و دقیقا همین اجتماعات کارگری را میتوان و لازم است بعنوان تشکل کارگران برسمیت شناخت. این ظاهرا یک معضل عمومی است که برای برخی از کارگران با سابقه هم هست که وقتی از  همین سوخت و ساز بعنوان تشکل یاد میشود به آن اعتنایی ندارند در حالی که همین مکانیزم است که تقریبا همه اعتراضات کارگران را به شکل مبارزه ای متحد ممکن کرده است. معمولا اذهانی که به یک شکل از تشکل مانند شورا یا سندیکا عادت گرفته است و به آن میخ شده است این مکانیزم واقعی و این اشکال سازماندهی متناسب با وضعیت را که رهبران کارگری و فعالین مبارزه و اعتراضاتشان بکار میبرند زیاد برسمیت نمیشناسند و این اساسا مشکل و معضل خارج از جنبش کارگری است که بر اذهان کارگران هم بعضا سنگینی میکند. ذهن خرده بورژوای ناراضی میتواند روزی به شورا و سندیکا و همینطور اداره کارخانه و کنترل بر آن توکل کند و به آن امید ببندد و در ضمن میتواند برای ماه ها و چند سال هم آنرا فراموش کند تا فرجی دیگر، اما برای جنبش کارگری این رفتار بیگانه است، منطبق وضع مبارزاتش نیست، جوابگوی نیاز امروزش نیست، میداند اگر به آن توسل کند راه برون رفتی برایش نیست. از این روست که ساده ترین و مهمترین ابزار یعنی همین تشکل های کنونی یعنی همین مجامع عمومی کارگران که ابزار اتحاد و اعتراض است مبنی است و دقیقا در شرایط کنونی خفقان و سرکوب و توازن قوای بین طبقه کارگر و سرمایه دار، جوابگو است. 

     اما مبارزات طبقه کارگر چنانچه بخواهد به اتحاد گسترده تری در میان طبقه کارگر منجر شود ناچار از مرتبط کردن این مجامع بر اساس مطالبات مشترک و وضعیت مشترکی است که کارگران در همه مراکز کار و زیستشان با هم دارند. جنبش کارگری ما همانطور که تاکید کردیم نیازمند اتحاد فرا کارخانه ای و کارگاهی است، نیازمند اتحاد در سطح شهر، استان، منطقه و سطح سراسری است و بدون این وضعیت کنونی در جنبش کارگری و سطح مبارزاتش تغییری ایجاد نمیشود. جنبش کارگری برای قدرتمند شدن نیازمند جنبش مجامع عمومی است. اینکه هر جمع و هر فعال و رهبر کارگری و هر سازمان و حزب سیاسی چه تشکلی را مناسب و یا مناسب تر تشخیص میدهد تماما مساله ای ثانوی است چرا که هیچ تشکل کارگری مستقل از دولت و ارگانهایش در میان کارگران، اجازه ندارند فعالیتی داشته باشند. همین موضوع دست همه را به اصطلاح در حنا گذاشته است و تعداد انگشت شمار تشکل های کارگری موثر تغییری نکرده است. همه منتظریم که این فضا یک طوری عوض شود تا ما قادر به ایجاد تشکل هایمان بشویم. از این رو جنبش کارگری نیازمند بهم مرتبط کردن اعتراض و تجمعاتش بهم دیگر است تا قادر به آن چنان اتحادی بشود که بتواند مطالبات امروزیش را به دست بیاورد. اینها اگر مشکل کسی و جمع و سازمانی نیست ، اما مشکل جنبش کارگری است و باید بتواند به آن جواب مناسب بدهد. از این رو حرف حساب ما این است که چنانچه میخواهید شورا یا سندیکا یا اتحادیه و انجمن و ... داشته باشید و آرزو دارید اینها را فوری ممکن کنید حیاتی است که از مسیر مجامع عمومی و منظم کردن هر چه بیشتر این مجامع و تبدیل آن به جنبش مجامع عمومی حرکت کنید.

    این اساس اتحاد و پیشروی است. علیرغم ابهامات و تبلیغات نه چندان کم، این تجمع‌های اولیه مکانیزم واقعی در سازمانیابی کارگران و رهبران کارگری است. ذهنینت و سنت‌هایی که این مجامع کارگران را بعنوان تشکل به رسمیت نمی شناسد دارای برنامه و نقشه به نسبت شرایط مشخص نیست و یا قائل به سطح بروکراتیکی برای سازماندهی کارگران است که معمولا  مبلغ "شوراها را سازمان بدهید" شوراها را تشکیل بدهید" "امور کارخانه را در دست بگیرید" کنترل کارگری اعمال کنید" "سندیکا تشکیل بدهید" اتحادیه بسازید" و مشابه اینها هستند. در واقع دارند تاکید می‌کنند که همچنان در انتظار بمانید تا از جایی جنبشی وحی شود! این در حالی است که کارگران نیازمند هماهنگی اعتراضات و تجمع‌های خود و نیازمند تبدیل این‌ها به یک جنبش در میان کارگران در همان سطح شهر، استان، منطقه و یا رشته و سطح سراسری هستند. زمانی که مجامع عمومی کارگران به عنوان یک جنبش در آمده باشد آنگاه است که کارگران دارای تشکل سراسری هم هستند، بطور واقعی هستند، و اگر هنوز شرایط خفقان و استبداد اجازه نمیدهد همه مجامع عمومی های کارخانه و مراکز کار را بعنوان شوراهای کارگری اعلام کرد و یا کل مجامع عمومی در ایران را بعنوان کنگره نمایندگان شوراهای سراسر کشور اعلام کرد، به این معنی است که توازن قوا برای آن فراهم نشده است.

     راه رسیدن به این نوع تشکل‌های کارگران در حال حاضر همین مجامع عمومی کارگران است. این مجامع برای دنبال کردن مطالبات کارگران تشکیل می‌شوند و هر گاه لازم باشد به آن مراجعه می‌کنند، نمایندگان کارگران در بخش‌های مختلف در یک شرکت و کارخانه بزرگتر، کارگران را نمایندگی می‌کنند. این روال در جنبش کارگری لازم است به صورت یک جنبش  در سطح بزرگتر جغرافیایی وجود داشته باشد. این یعنی تشکل و سازمان توده‌ای، این یعنی بهترین و مناسبترین ابزاری که در حال حاضر و در تناسب قوای فعلی می‌تواند مهمترین ابزار مقابله و دادن مانورهای لازم از طرف کارگران و نماینده و رهبرانشان باشد. سالهای طولانی سرکوب و خفقان پلیسی  باید به جنبش کارگری و فعالین و رهبران امروزیش  بیاموزد که جمهوری اسلامی و سرمایه داری اش، برای بقا وضعیت خود از هیچ اقدام و جنایت و کشتاری دریغ نمیکنند. سرمایه داری و حکومت جمهوری اسلامی اش دقیقا میدانند که اساسا کارگران با ایجاد سازمانهای توده ای و حزبی است که قادر به ریشه کن کردن این حکومت میشوند. به همین دلیل این اجازه را هیچگاه نخواهد داد، مگر اینکه با قدرت و توان طبقه کارگر در توقف تولید  بعنوان شاهراه حیاتی شان، به آنها تحمیل شود. از این رو جنبش کارگری و موقعیتی که  امروز دارد به شدت نیازمند اتحاد و متشکل شدن است و همانطور که تاکید کردیم آنچیزی که این اتحاد را ممکن میکند تاکید بر همین مجامع عمومی و دامنه تر کردن آن به عنوان  جنبش مجمع عمومی در میان طبقه کارگر است. طرفداران پر و پا قرص ایجاد تشکل شوراها، جنبش شورایی و حتی طرفداران رادیکال ایجاد سندیکا ها، معمولا  باید قادر شوند و یا انتظار زیادی نیست اگر متوجه این خلا بزرگ در جنبش کارگری و تقویت و سازمانیابی جنبش کارگری از این مسیر بشوند. 

    کمیته‌های کمونیستی جنبشی

    قادعدتا هر جمع و محفل کارگران کمونیست یک جمع متخصص در شناخت ازوضعیت مشترک، مطالبات و مسایل مشترک طبقه کارگر در ایران است. به وسعت اعتراض و مبارزات کارگری ، جمع و محافل کارگران کمونیست هم وجود دارند. برای کارگران کمونیست اقدام مشترک و طبقاتی کارگران، سرنوشت مشترک همه کارگران، مطالبات مشترک و تبدیل آن به یک جنبش و همچنین تبدیل تجمع‌های اعتراضی و تصمیم‌گیری، به جنبش مجمع عمومی از مهم‌ترین اقدامات است. راه برون رفت از وضعیت کنونی در جنبش کارگری در گروه نقشه هدفمند این کمونیستهاست. وجود این نقشه به معنی تشخیص و آگاهی است که در درجه اول کارگران کمونیست را قادر به  هم بافتن خودشان می‌کند و این سرآغاز قدرتمند شدن کارگرانی است که بر مجامع عمومی متکی هستند و در صدد دامنه تر کردن این روش و شکل اتحاد کارگران در ابعاد وسیعتربه عنوان جنبش مجامع عمومی، میباشند. وجود کارگران کمونیست و جمع و یا کمیته هایشان که بر همین اساس و برای مقابله با سرمایه داری و نیاز اتحاد و مبارزه کارگران شکل گرفته است، مهم ترین حلقه و مهمترین تسمه نقاله در جنبش کارگری و کمونیستی است. جنبش کارگری را چنین فعالیت آگاهانه‌ای دارای سازمان مشترک می‌کند.  این سازمان اولیه کارگران کمونیست، کمیته کمونیستی جنبشی است. کارگران کمونیست و کمیته ها و یا جمع هایشان که بر اساس منافع کل طبقه کارگر و اتحاد این طبقه بر علیه سرمایه داری شکل میگیرد، دقیقا مهمترین کارکرد و تصمیم کارگران به کار متشکل و یا ایجاد کمیته های کمونیستی جنبشی است. این کمیته ها دقیقا نیازمند آنچنان فعالیت و جنب و جوشی در جنبش کارگری می باشند که آنرا را قادر به داشتن افق و دورنما کند. 

    معمولا همه کارگران و در هر بخشی که هستند با هزار درد درمان نشده ناشی از وجود این نظام و حکومتش روبرو هستند و بندرت سری بلند میکنند که ببینند اوضاع در میان دیگر هم طبقه ای هایشان چیست و چگونه قادر میشوند این میلیونها زن و مرد و خانواده های کارگری را که درد مشترکی دارند به هم مرتبط و متحد کنند. نه تنها این بلکه در اوضاع بشدت بهم ریخته ای که برای آنها و اکثریت جامعه فراهم  شده است، چگونه میتوانند برای داشتن جامعه ای آزاد و برابر نقشه های راه را فراهم کنند و ... . این کار از عهده کارگران کمونیست و کمیته هایشان  که نه از زاویه فرقه و گروهی خاص بلکه از زاویه منفعت کل جنبش کارگری و جنبش کمونیستی دور هم جمع شده اند، بر میاید. سازمان جنبشی کارگران کمونیست قادر به  منتقل کردن طبقه کارگر از مرحله ماقبل تبدیل شدن اعتراض و مبارزاتش در زمینه‌های مطالبات و سازماندهی توده‌ای به جنبش است که دوران مدعی بودن طبقه کارگر در دست یابی و تحقق مطالبات  آنی و آتی، در همه زمینه های سیاسی و اقتصادی است.

  • گذشت 20 سال از جنایت 14 جولای

    در 14 جولای سال 2000 در شهر سلیمانیه کردستان عراق، نیروهای اتحادیه میهنی بنا به دستور رهبری این حزب و در راس آنها جلال طالبانی و نوشیروان مصطفی، حزب کمونیست کارگری عراق را بطور مسلحانه مورد حمله قرار دادند. پایان دادن به حضور علنی حزب کمونیست کارگری عراق هدف آنها بود. 

    تاریخ جنبش ناسیونایستی کرد و احزاب این جنبش در همه بخشهای مناطق کردنشین نمونه های زیادی از تلاش برای حذف منتقد و مخالفین این جنبش و احزاب مرتجعش را ثبت کرده است. این حمله جنایت کارانه که منجر به کشته شدن پنج تن از رفقای عزیز ما شد در ادامه محاصره مقرهای حزب و حتی قطع آب آنها و مزاحمت و دستگیری اعضا و فعالین حزب به مدت بیش از یک هفته صورت گرفت.

    طرح حذف حزب کمونیست کارگری عراق در صحنه سیاست و فعالیت علنی نقشه ای جامع و منطقه ای بود که بوسیله ایران و با اجرای اتحادیه میهنی ممکن شد. روال مسخره و قانونی این کار را دادستان آن زمان سلیمانیه  سرهنگ ناظرعلی، اینگونه به اطلاع "دادگاه" رساند، .." جرائمی که حزب کمونیست کارگری عراق و فعالین این حزب مرتکب میشوند عبارت است از: تبلیغ برابری زن و مرد، حمایت از زنان ، تقابل با جریانات عشیرتی و تقابل با مرد سالاری. این حزب خواهان اعلام استقلال برای کردستان عراق است.  در درون این حزب اعضای غیر عراقی عضویت دارد." اینها جرایم کمونیستها در کردستان عراق بودند!!

    برای جمهوری اسلامی حضور قدرتمند یک حزب کمونیستی که منصور حکمت از اعضایش بود بشدت خطرناک بود. برنامه جامع و بلند مدت رژیم ایران با این مانع جدی  و حضور گسترده این حزب روبرو بود. برای اتحادیه میهنی بعنوان یکی از احزاب حاکم و مرتجع در حکومت منطقه ای در کردستان عراق نیز وجود حزب کمونیست کارگری عراق و قابلیت های مهمی که داشت یک مانع جدی بود؛ در جامعه و در جنبش های آزادیخواهی و برابری طلبی کارگران، زنان و جوانان و سد محکم بستن در برابر ارتجاع مذهبی، حزب کمونیست کارگری عراق جایگاه مهمی بدست آورده بود. حزب بوسیله صد ها نیروی پیشرو و رزمنده رهبری میشد. نقشه این مرتجعین و جنایت کاران ممنوعیت فعالیت برای حزب کمونیست کارگری عراق بود.

     در حالی که هیات مذاکره کننده رهبری حزب کمونیست کارگری عراق با نوشیروان مصطفی، به اصطلاح مشغول مذاکره بود، حمله نظامی به مقرها و ماشین حامل رفقای حزب شروع شد. این حمله نشان از نقشه تمام و کمال جمهوری اسلامی و اتحادیه میهنی برای ممنوعیت و پایان دادن به فعالیت حزب بود که در همه وجوه از مقرهای مرکزی تا محل های فعالیت مرکز حمایت از زنان و کودکان هم ادامه یافت.

    به این ترتیب جنبش ناسیونالیستی کرد یک بار دیگر در کردستان عراق برای همیشه ننگ دیگری از کشتار و حمله مخالفینش را و باز هم در دریوزگی به یکی از جنایتکارترین رژیم های منطقه به اثبات رساند. حزب کمونیست کارگری عراق ضعیف شد و فعالیتهایش بشدت محدود، اما سازماندهی اعتراض کارگران و مردم آزادیخواهی که جنبش ناسیونالیستی و احزاب مرتجعش را بی ربط به آزادی و رفاه و کرامت خود و جامعه میدانستند بشدت نیاز امروز جامعه بوده وهمین ضرورت وجود  حزب کمونیست کارگری است. مبارزه و فراخوان های حزب کمونیست کارگری عراق که به خاطر آن ممنوع شد و رفقای عزیزش را از دست داد، امروزه از زبان توده مردم ناراضی و آگاه و هزاران انسان خواهان آزادی و عدالت، به گوش میرسد. تجربه حکومت جنبش کردایتی در کردستان عراق آنطور که این جنبش ارتجاعی ادعا میکند که گویا کرامت و شخصیت را به مردم این منطقه بازگردانده است بشدت مورد استهزا است. حزب کمونیست کارگری در کردستان ضعیف شد و دوران بسیار دشواری را از سر گذراند اما همچنان بازگرداندن شخصیت و کرامت آزادیخواهی و عدالت طلبی به کارگران، زنان و مردم زحمتکش در کردستان عراق هدف دائمی این حزب و تبدیل شدن به ابزار سازماندهی و قدرتمند شدن جنبش آنان است. 

    در سالروز این حمله وحشیانه به کمونیستها، یاد عزیزان جان باخته عبدل باسط محسن، محمد مصطفی، ابراهیم محمد، امید نیک بین و هاوری لطیف بسیار گرامی است.

    با درود بی پایان به حزب کمونیست کارگری کردستان و همه رزمندگانی که در آن دوران دشواربا هر اندازه که در توان داشتند چه دربازداشتگاه و زندان های اتحادیه میهنی و چه زیر رگبار تفنگ هایشان تلاش قهرمانانه خود را  کردند، ناامید نشدند و باز هم خشت روی خشت حزبشان را روی هم گذاشتند و در مسیر چفت شدن به موج خروشان جنبش اعتراضی مردم کردستان عراق هستند.

    14 جولای 2020

  • اعتصاب هفت تپه و تصمیماتی مهم در دو جبهه

    در پاسخ به اعتصاب کارگران هفت تپه، امروز(۱۷ تیر ماه) نمایندگان هیات حاکمه و سرمایه داران تجمع کردند تا به این اعتصاب بزرگ "رسیدگی" کنند.(گزارش نشست در ادامه میاید) در پشت درهای بسته و بدون حضور نمایندگان کارگران این چنین نشستی برگزار میشود. بدیهی است که تمام نقشه این گردان برای خاموش کردن کارگران به اشکال مختلف است. مبارزه هر چه رودر رو تر میشود. مطالبات مهم پرداخت حقوق های معوقه، برسمیت شناختن هیات نمایندگان کارگران در هفت تپه، بازگرداندن حداقل چهار کارگر اخراجی به کار و هزینه بیمه های درمانی، مطالبات مهم و محوری هستند. 

    مطالبه محاکمه کارفرما در حالی که خود در این نشست شرکت دارد (و کارگران بعضا خواستار مجازات اعدام برای وی شده اند که مطالبه ای بغایتی اشتباه از سوی آنان است) و واگذاری شرکت به بخش دولتی در تصمیمات امروز خود به خود پاسخ گرفته اند، این نشست و شرکت کارفرما و شورای اسلامی از هفت تپه کشیدن شمشیر از رو برای کارگران است.

     برای کارگران و نمایندگان آنها هم شرایط تازه ای است و نیازمند  تصمیمات روشن در این مرحله است تاکید و تمرکز بر مطالباتی که همه کارگران را میتواند حول آن متحد کند مساله ای حیاتی در موفقیت اعتصاب در این دوره است.

    ***

    **درنشست بررسی مشکلات هفت تپه در وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی مطرح شد ؛ تاکید برضرورت پایبندی کارفرما به تعهدات قانونی**

    نشست بررسی مشکلات کارگری شرکت کشت و صنعت نیشکر هفت تپه با تاکید بر ضرورت پایبندی کارفرما به تعهدات قانونی، با حضورمعاون اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم قوه قضاییه، تعدادی از نمایندگان استان خوزستان در مجلس شورای اسلامی، استاندار خوزستان، معاون روابط کار وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، دبیر ستاد رفع موانع تولید، مدیران استانی، نمایندگان وزارت کشور، نمایندگان وزارت صنعت، معدن و تجارت، نماینده سازمان خصوصی سازی، سازمان تامین اجتماعی و کارفرمای شرکت و شورای اسلامی کار شرکت هفت تپه در محل وزارت تعاون کار و رفاه اجتماعی برگزار شد.

    به گزارش مرکز روابط عمومی و اطلاع رسانی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، «حاتم شاکرمی» در این نشست ، با تاکید بر ضرورت پایبندی کارفرما به تعهدات قانونی، اظهار کرد: پس از بررسی، کارفرما متعهد شد حداکثر تا امروز(17تیر) مانده حقوق فروردین  کارگران را پرداخت کند.

    معاون روابط کار وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی اظهار کرد: کارفرما همچنین متعهد شد حقوق و مزایای اردیبهشت و خرداد 1399را  بلافاصله پس از رفع مسدودی حساب شرکت و حداکثر تا دهم مرداد  پرداخت کند و برای ماه های آینده هم پرداخت ها به صورت منظم انجام شود و تا پایان آبان  نسبت به پرداخت به موقع حقوق و مزایای کارگران اقدام و از هرگونه تاخیر در پرداخت مزایای قانونی کارگران اجتناب کند.

    شاکرمی اظهار کرد: سهامداران متعهد شدند نسبت به پیگیری طرح های توسعه ای و استفاده از ظرفیت های کارخانجات نیمه فعال طبق فرصت زمانی در مصوبات صورتجلسه، نسبت به راه اندازی و فعال سازی و اجرای طرح ها اقدام کند.

    شاکرمی با اشاره به تعهدات کارفرما مبنی بر پرداخت حقوق و مزایای فروردین اضافه کرد: کارگران باید به کار خود بازگشته و ضمن انجام فعالیت های مربوطه از هر گونه تجمع، اعتصاب و ترک کار خودداری کنند؛ شورای اسلامی کار نیز باید همکاری ها لازم را با مدیریت این مجموعه برای ادامه فعالیت و حضور کارگران در واحد را داشته باشد .

    معاون روابط کار وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی اظهار کرد: دستگاه های تخصصی استان باید به موضوع شرکت کشت و صنعت نیشکر هفت تپه با نگاه تخصصی ورود کرده و از ارجاع و انعکاس موضوعات شرکت در حوزه های کارگری به ویژه معضلاتی مانند تحصن و تجمع در داخل و یا خارج از فضای شرکت و سطح شهر جلوگیری کنند.

    وی با اشاره به موافقت سازمان تامین اجتماعی در تمدید اعتبار دفترچه های بیمه کارگران تا پایان مرداد ماه، اظهار کرد: سازمان تامین اجتماعی با دریافت10 درصد از حق بیمه سهم کارفرما و کارگران تا پایان خرداد موافقت کرده است.

    شاکرمی گفت: کارفرما موظف است حق بیمه های مربوطه را از ابتدای تیر مطابق با قوانین و مقررات مربوطه پرداخت و با مذاکره با مدیریت سازمان تامین اجتماعی مشکلات بیمه ای کارگران را برطرف و نسبت به تعیین تکلیف بدهی خود به تامین اجتماعی اقدام کند و با توجه به اعلام همکاری سازمان تامین اجتماعی و تمامی تلاش خود را برای تقسیط بدهی های خود به این سازمان را به عمل آورد.

    در ادامه ای این جلسه «محمدباقر الفت» معاون اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم  قوه قضاییه با تاکید بر ضرورت رعایت قوانین و مقررات از سوی طرفین گفت: کارفرما بر انجام تعهدات خود بر اساس قرارداد منعقد شده  با سازمان خصوصی سازی و پرداخت حقوق و مزایای قانون کارگران در مهلت های قانونی باید پایبند باشد.

    معاون اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم قوه قضاییه با اشاره به مخالفت دستگاه قضایی با هر گونه تجمع و حرکات اعتراضی کارگران گفت: کارگران باید هر گونه اعتراض و درخواست های خود را صرفا از طریق مجاری قانونی پیگیری کنند تا زمینه ایجاد هر گونه سوء استفاده و بحران سازی از فضای موجود از سوی دشمنان نظام ایجاد نشود.

    الفت اضافه کرد: مسئولین استانی نیز باید نهایت تلاش خود را برای آرام سازی محیط کار به کار گرفته تا استمرار پرداخت به کارگران در سایه آرامش و فعالیت این واحد تولیدی تحقق پیدا کند.

    ۱۷ تیر ۱۳۹۹ ۱۶:۰۱

  • حضور چشمگیر زنان در اعتصاب معدنچیان کرمان

    در فاصله 11  تا 31 اردیبهشت 99، همسران سه هزار مرد معدنچی  در زغال سنگ کرمان نه تنها عملا همراه با اعتصاب بودند بلکه در دقایق این مبارزات حضور هم داشتند. بخش قابل توجهی از این زنان در تجمع و راهپیمایی در شهرهای راور، کوهبنان ، زرند و کرمان  در شروع اعتصاب اعلام اتحاد قدرتمند تری بود.  واگذاری معادن زعال سنگ در این شهرها به بازار بورس، بلافاصله وضعیت ناامن کنونی در کار و زندگی برای کارگران را بدتر میکند. خانواده های کارگری میدانند که کابوس بیکاری چگونه میتواند تامین زندگی فعلی را از این هم دشوارتر کند. در واقع همه دارند میگویند که اقتصاد شهرهایی که معادن در آنجا ها وجود دارد در دست این کارگران است و هر تغییری مستقیما بر وضعیت زندگی اقشار مختلف مردم هم موثر میافتد. همین دلیل مهمی  است که حضور کارگران در خیابان های شهر و اعتراض و مطالبات آنها با استقبال عمومی مردم روبرو شده است. حضور زنان در این اعتراض و اعلام آن در راهپیمایی و تجمع ها عمق این جنبش نیرومند و امید به پیروزی را افزایش میدهد. حضور زنان کارگر در کنار مردان معدنچی باز هم ضرورت اتحاد  قدرتمند زنان  در مبارزات طبقه کارگر، قبل از هر کس به خودش را بار دیگر تاکید کرد.

    این اولین بار نبود که این گونه نقش زنان درمبارزات معدنچییان در شهرهای کرمان، بطور قدرتمند ی شرکت میکنند. 6 سال پیش در اعتراض و اعتصاب گسترده پنج هزار معدنچی در بافق، زنان و خانواده های کارگری در کنار مردان، 40 روز را در اعتراض و اعتصاب بسر بردند و همگام مردان شدند. تجربه حضور زنان در مبارزات کارگران هفت تپه در همین سالهای اخیر و تا به امروزنیز از تجارب بدست آمده  دیگری است.

    از این فراتر باید یادآوری کرد که مساله حضور زنان در مبارزات کارگری و دخالت آنها برای کار و زندگی بهتر و طرح مطالباتشان، ریشه در اشتغال آنها در کارگاه و کارخانه های بزرگ و کوچک در صنایع مختلف درکرمان و شهرهای مختلف در این منطقه بوده است. تنها به خاطر وجود معادن سنگ آهن و زغال و دیگر مواد معدنی نیست که کرمان یک قطب صنعتی در ایران محسوب میشود بلکه به دلیل سابقه طولانی حضور در رابطه مناسبات سرمایه داری و حضور طبقه کارگر صنعتی است که این منطقه را در عین حال به مرکزی برای رودر رویی روشن تر طبقاتی تبدیل کرده است. مناسبات روستایی و فرهنگ ماقبل سرمایه داری و عادات و رسوم و سنت های مذهبی عقب مانده در مناسبات امروزی بین کارگر و سرمایه دار بیش از بیش رنگ باخته است. حضور زنان کارگر در کنار مردان قبل از هر چیز بیان این رودر رویی آشکار است که هر قید و بند عقب مانده را کنار میزند. حضور زنان و دخالت همه خانواده های آنان در اعتراض و اعتصاب این دوره کارگران معادن تا هم اکنون نقش خود را بر اتحاد و پیگیری بیشتر  کوبیده است و در چند هفته آینده باید شاهد نتایج این مبارزه شکوهمند بود. اداره شهرها و مملکت بوسیله زنان و مردان کارگر، دنیایی، سرشار از آزادی و برابری برای همگان به همراه دارد. حضور قدرتمند زنان طبقه کارگر در صفوف مبارزات و جنبش کارگری، تضمینی برای پیشروی و تغییرات مهم در رویارویی با سرمایه داری و حاکمان است!

  • نگاهی به اعتصاب بزرگ کارگران زغال سنگ کرمان

    روز ۱۱ اردیبهشت ۹۹، روز جهانی کارگر، بیش از سه هزار کارگر شرکت زغال سنگ کرمان در اعتراض به شرایط کار و تصمیم برای واگذاری این شرکت به بازار بورس وارد اعتصاب شدند، تولید متوقف شد. کارگران به نبرد بزرگی دست زدند و نمایی از قدرت و اتحاد طبقه کارگر را نشان داد. بخشی از طبقه کارگر در ایران در این روز و در ادامه کشمکش ها و مبارزات خود با دولت و کارفرما تصمیم به رودررویی بزرگی می‌گیرند. این تصمیم و حرکت در ادامه اعتراض کارگران این شرکت در دو سال و نیم گذشته به شرایط و وضعیت ناامن کارشان بود، یک ماه قبل از اعتصاب مذاکره با شرکت در مورد مساله واگذاری آن به بازار بورس صورت گرفته بود و نتیجه‌ای نداشت و اعتنایی به آنها نکردند. کارگران متحدانه تصمیم به مقابله‌ای بزرگ و رودر رو می‌گیرند و با اعتصاب موافقت می‌کنند. اعتصاب برای دست‌یابی به مهمترین مطالبات کارگران با تجمع در مقابل ساختمان شرکت در کرمان شروع شد.

    شرکت زغال سنگ کرمان در مالکیت دولت است و از طریق صندوق بازنشستگی فولاد اداره می‌شود. تصمیم گرفته‌اند تا از طریق شرکت سرمایه‌گذاری دالاهو به بازار بورس منتقل شود. کارگران می‌دانند که اجرا شدن این تصمیم شرایط بسیار دشوارتری برای کار و زندگی‌شان در بر خواهد داشت و تصمیم به طرح مطالبات خود می‌کنند.

    **مطالبات کارگران زغال سنگ کرمان**

    علاوه بر مخالفت با واگذاری شرکت زغال سنگ به بازار بورس، مطالبات مهم دیگری در لیست قرار گرفت از جمله: افزایش ضریب هر سال پرداخت بیمه از ۱.۵به ۲ سال در مشاغل سخت، اجرای دقیق‌تری از طبقه‌بندی مشاغل و همچنین مطالبه مهم دائمی شدن قراردادها و بهبود ایمنی در حین کار و در محیط کار و رسیدگی به نیازمندی‌های بهداشتی که به ویژه در شرایط کنونی که واگیری ویروس کرونا سلامتی همه کارگران و خانواده‌هایشان را بطور جدی تهدید می‌کند.

    با توقف تولید، همه مسئولین و دستگاه به تکاپو می‌افتند که چگونه کارگران را با کمترین وعده و یا انجام برخی مطالب جزیی به سر کار برگردانند. این طبیعت نمایندگان دولت سرمایه داران در مقابل کارگران است. تولید و سود و سهم بازار نباید متوقف شود. مسئولین صندوق بازنشستگی، مسئولین استان، امام‌های جمعه در چند شهر مختلف همراه با دستگاه انتظامی و امنیتی بسیج می‌شوند. کارگران و خانواده‌ها و همه دوستدارانشان هم تصمیم به بهبود وضع خود دارند و از اجحافات دولت و مسئولین و همه کارگزارانشان مطلعند. یکی دو ساله اخیر کارگران در هپکو،آذرآب، در هفت تپه، در فولاد و معادن فولاد و زعال سنگ در همین کرمان دقیقا با مساله واگذاری مراکز کار به بازار بورس روبرو بوده‌اند. این مساله یک جدال مهم و گسترده‌ای را بین کارگران و دولت و سرمایه داران موجب شده است. کشمکش‌ها شفاف‌تر و طبقاتی‌تر شده است. مساله برای دولت و سرمایه داران راه‌اندازی تولید و آنطور که هر ساله نام‌گذاری هم می‌کنند، رونق آن و یا جهش تولید در گرو خاموش کردن کارگران و تن دادن آنها به شرایط سخت‌تر برای باروری تولید و کار ارزان تر است. کارگران زغال سنگ کرمان از این اوضاع باخبرند. متحد و مصمم‌اند که مطالباتشان را پیگیری کنند. در طول بیست روز که از زمان اعتصاب گذشت بارها با نمایندگان و مسئولین صندوق بازنشستگی فولاد مذاکره داشتند. کارفرما و مسئولین در قدم‌های اولیه آماده می‌شوند تا مساله طبقه‌بندی مشاغل و اقدامات بهداشتی و ایمنی را اجرا کنند. مساله این است که کسی نمی‌تواند به کارگران در چنین سطحی وعده انجام مطالبات دیگر و بویژه مساله واگذاری به بورس را مورد بحث قرار بدهند. داستان باید از اینها عمق‌دارتر باشد که هست و نمایندگان کارگران یا شورای کارگری (آنطور که رسانه‌ها از آن نام می‌برند) آگاه به این موضوع است. طبق معمول تهدید کردن کارگران و حتی در یک مورد دستگیری سه نفر از کارگران اعتصابی قرار است به عقب نشاندن اعتصاب کمک کند.

    **دلیل واگذاری در سال "جهش تولید"**

    بحران اقتصادی عمیقی که دامنگیر جامعه است ناشی از وجود حکومت اسلامی است. باز هم کارگران و مردم زحمتکش قرار است مصائب عظیم ناشی از آن را همچنان متحمل شوند. واگذاری بسیاری از شرکت و کارخانه‌ها به بازار بورس و شرکت‌های سرمایه‌گذاری قرار است راه نجاتی از این بحران باشد. در هر دوره هم رهبر با اینکه "تخصصی" در مسایل مهم اقتصادی ندارد، هر سال را سال سرکوب شدیدتر کارگران و استثمار شدیدتر آنها اعلام می‌کند؛ پارسال سال رونق بود و امسال جهش تولید. هم رهبر الدنگ می‌داند که اینها قرار است چرخ اقتصاد ی را بچرخاند و بهشت موجود سرمایه داران را حفظ کند و هم کارگران معنی مصیبت بیشتراز آنرا می‌دانند. چرا باید واگذار شود را کارگران می‌دانند؛ قدرت نظامی، امنیتی، وقانون و کل دستگاه تماما و در همه جا در حمایت و در خدمت صاحبان سرمایه است، دامنه این حمایت قدم به قدم و در طی چهاردهه به عرصه‌های دیگر و محیط های جدیدتری کشانده شده است؛ قانون کار برده داری را قرار بود به طبقه کارگر تحمیل کنند، تمامی کارگران در کارگاه‌های زیر ده نفر را از شمول قانون کار خارج کردند، در مناطق آزاد شده پارس جنوبی افسار بهره‌ کشی و بی‌حقوقی ده‌ها هزار کارگر را صادر کردند، هر بخشی از کارخانه‌ها به یک شرکت پیمانکاری داده شد، اصل ۴۴ برای واگذاری شرکت‌ها به بخش غیر دولتی و سرمایه عدالت و سال‌های رونق و جهش تولید برای چرخاندن تولید در جامعه به قیمت بهره کشی و سرکوب کارگران بوده است. قرار است همه بخش‌هایی که بتوانند را به صاحبان سرمایه‌‌های در بازار تحویل داده تا اینکه در حمایت هر چه بیشتر دولت و دستگاه‌های مختلف تابعه به آنها، شرایط بسیار سخت کار، اخراج بخشی از نیروی کار و ... را بر کارگران شاغل تحمیل کنند. این روال تاکنونی کار بوده است و حکومت سرمایه‌داران بر این روال کارش را ادامه خواهد یافت. اینکه امروز بر اثر مخالفت و مقاومت کارگران میتواند عقب نشانده شود به معنی دست کشیدن از این روال طبیعی که ذات سرمایه و دولتش نیازمند آن هستند نیست. به هر بهانه‌ای و با هر محدودیتی که برای این نظام پیش آید از رهبر تا امنیت و امام جمعه در خدمات حفظ این مقدسات سرمایه داران هستند.

    طبقه کارگر در ایران چه بعنوان یک طبقه و چه بعنوان بخش‌های مختلف در محل‌های کار و زندگی متفاوت، در برابر این شرایط که سرمایه‌داران و دولت به آنها تحمیل کرده‌اند دارای وضعیت، شرایط و سرنوشت مشترکی بوده‌اند. سرکوب و تفرقه و حضور انواع تبلیغات و تشکیلات‌های هیات حاکمه و سرمایه داران در میانشان قرار است به حفظ این وضعیت کمک کند. اما در عین حال کارگران آگاه‌تر دقیقا مانند سرمایه داران میدانند که قدرت طبقه کارگر در تولید است که اگر قادر به توقف در آن بشوند می‌توانند بر سرمایه داران افسار بزنند.

    **کارگران متحد می‌شوند و از قدرت واقعی خود استفاده می‌کنند**

    در همین منطقه کرمان تجارب آشنا و فراوانی در این مورد وجود دارد. در سال ۹۳ معادن سنگ آهن بافق با حدود پنج هزار کارگر و ۴۰ روز اعتصاب همین داستان واگذاری را تجربه کردند و قدرت عظیمی از کارگران و خانواده‌هایشان در حالی که مردم شهر آنها را حمایت می‌کردند به میدان آمد و مساله واگذاری را عقب راندند، هر چند هیچگاه نقشه واگذاری کنار گذاشته نشد. تجربه هفت تپه در خوزستان از حدود ده سال قبل و تجربه شرکت و مراکز تولیدی و خدماتی در اراک در تبریز، در پتروشیمی‌ها در راه‌آهن در شهرداری‌ها همه وهمه نشان داده است که باید در مقابل تصمیمات دولت و سرمایه‌دارن ایستاد و تا جایی که متحد شده‌ایم میتوان مطالبات را بر آنها تحمیل کرد. راه دیگری نیست. در قانون جنگلی که سرمایه‌داری برای کارگران و مردم ستم دیده گذاشته است برای زنده ماندن از دست زدن به مبارزه قاطع و ایجاد اتحاد و سازمان مناسب تردید نکرد.

    کارگران زغال سنگ کرمان با این روشن‌بینی و قدرت اتحاد بالا، بیست روز تولید را متوقف کردند. سه هزار کارگر این شرکت تنها نبودند، همه خانواده‌های آنها و بسیاری از مردم چند شهر حامی آنها بودند و فضایی بر همه مسئولین در همه سطوح وارد کردند و تا حدودی خود را بر روزنامه‌ها و سایت‌های مهم تحمیل کردند. جلوی چنین اتفاق بزرگی را نمی‌توانستند بگیرند. بعد از حدود دو هفته که از اعتصاب و مذاکرات گذشته بود در روز ۲۲ اردیبهشت، فضایی که مسئولین صندوق بازنشستگی و دیگر مسئولین محلی ایجاد کردند و با چند وعده سطحی مبنی بر اینکه برخی مطالبات کارگران را اجرا می‌کنند اعلام کردند و رسانه‌ها بانگ برآوردند که از فردا اعتصاب تمام می‌شود و کارگران به کار بر می‌گردند. این مساله دروغ بود و صرفا بخشی از سرکوب و تحقیر کردن کارگران و بی اعتنایی به آنها بود. این تلاش احمقانه مسئولین و امام جمعه‌ها طبق گزارش "ماین نیوز" اینگونه طرح ریزی شده بود:

    *"مسرور مدیرعامل صندوق بازنشستگی فولاد با اشاره به طرح طبقه‌بندی مشاغل گفت: صورتجلسه این طرح امضا شده ... از مدیر شرکت زغال‌سنگ خواست که در اسرع وقت، نسبت به اجرایی شدن طرح طبقه‌بندی و رفع ایرادات احتمالی طرح اقدام کند.

     وی همچنین بر افزایش درآمد در شرکت زغالسنگ کرمان گفت: بایستی برای توسعه شرکت، برنامه‌ریزی مدون صورت گیرد چراکه ۹۰ درصد درآمدهای شرکت صرف هزینه‌های پرسنلی می‌شود.

     مسرور در خصوص اعمال ضریب سنوات کاری کارگران از ۱.۵ به ۲ هم گفت: این موضوع نیازمند قانون جدید است.

     وی همچنین از مدیران شرکت خواست که به مسایل رفاهی کارگران بیش از گذشته توجه کنند.

     مسرور در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به بورسی شدن شرکت زغالسنگ کرمان گفت: همچنان که پیشتر نیز اعلام کردم موضوع واگذاری این شرکت به بخش خصوصی مطرح نیست و شرکت دالاهو شرکت سرمایه‌گذاری صندوق فولاد است و ۱۰۰ درصد سهام آن متعلق به صندوق فولاد است. بنابراین کارگران نباید نگران واگذاری شرکت به بخش خصوصی باشند.

     مسرور تصریح کرد بورسی شدن شرکت زغالسنگ منافعی را نصیب ذینفعان ازجمله کارگران خواهد کرد که بالابردن شفافیت و افزایش بازده دارایی‌های شرکت از آن جمله است.

     گفتنی است در پایان این جلسه هفت ساعته که سرپرست اداره کل سیاسی، انتخابات و تقسیمات کشوری استانداری کرمان، فرمانداران سه شهر معدنی استان و مدیران ارشد صندوق فولاد نیز حضور داشتند، مقرر شد از روز سه‌شنبه کارگران فعالیت خود را در شرکت زغالسنگ از سر بگیرند. ضمن اینکه اجرای مطالبات کارگران نیز در دستور کار مسئولان قرار گرفت.

     طبق مصوبات این جلسه کارگران شرکت زغالسنگ کرمان بر اساس قوانین کار قراردادهای آنان منعقد خواهد گردید و طرح طبقه‌بندی مشاغل در این شرکت از فردا لازم الاجرا خواهد شد و کارگران از صبح روز دوشنبه ۲۲ اردیبهشت ماه کار تولید را از سر خواهند گرفت.

     مدیرکل اداره تعاون کارو رفاه اجتماعی استان نیز ابراز کرد: در این جلسه کلیه مطالبات کارگران شرکت زغالسنگ بند به بند مورد بررسی قرار گرفت و نظریات اعضای شورای کارگری نیز در آن لحاظ گردید لذا این مطالبات صنفی در اسرع وقت محقق خواهند شد، این مصوبات با رضایت این اعضا تصویب و امضا شد تا تحصن پایان یابد، در این مسیر بیشتر مطالبات به نفع کارگران محقق شد که این رفع این موارد مسببات خرسندی جامعه تولید استان را فراهم کرد.

     رضا اسماعیلی در پایان خاطرنشان کرد: کارگران با این مصوبات به محل کار خود برخواهند گشت و تولید از فردا سه‌شنبه ۲۳ اردیبهشت ماه سال جاری از سر گرفته خواهد شد." پایان نقل قول ماین نیوز.*

    همانطور که کارگران متوجه شدند در این نقشه شرکت و همه همکاران آنها، غیر از انجام طبقه‌بندی مشاغل هیچ مطالبه دیگر کارگران برسمیت شناخته نشده است و مشتی دروغ و جواب سر بالا به آنها تحویل داده می‌شود و دقیقا همان نگرانی کارگران در واگذاری شرکت به بازار بورس را در اشکال دیگری(از طریق شرکت سرمایه گذاری دالاهو)  تاکید می‌کنند و از محسنات آن برای کارگران می‌گویند، برای اجرای برخی به قانون مجلس نیاز دارند و بالاخره مسئولین و کارگزارانشان دست بر گلوی کارگران گذاشته و ضمن تحقیر و بی حرمتی به سه هزار کارگر اعتصابی و تمام خانواده‌های آنها، خود بطور ضمنی تصمیم به پایان اعتصاب گرفته و در میدیای خود آنرا اعلام می‌کنند. اما کارگران این نقشه پوچ برای آنها و ادامه شرایط تاکنونی را متوجه هستند و تردیدی در ادامه اعتصاب ندارند و خوشبختانه با حفظ اتحاد و همبستگی قهرمانانه ای تا یک هفته دیگر اعتصاب را ادامه می‌دهد.

    **تصمیم کارگران این بود که اعتصاب ادامه دارد**

    روز ۳۱ اردیبهشت و بعد از توافقات مهمی پایان اعتصاب از طرف کارگران اعلام می‌شود. توافقات مختصری بدست آمده است و در عین حال که به اعتصاب خاتمه می‌دهند، نماینده‌هایشان در تهران مذاکره و پیگیری مطالبات را دنبال می‌کنند. همچنین در مذاکره دیگری که با نماینده خامنه‌ای در کرمان صورت گرفته است وی مهلت ۴۵ روزه گذاشته است که از طریق مسئولین در این مدت به مساله رسیدگی کند.

    ماین نیوز نقل میکند که:

     "یکی از خواسته‌های کارگران اجرای طرح طبقه‌بندی مشاغل و احتساب آن در دستمزد فروردین ماه است؛ خواسته‌ای که «رضا مسرور» مدیرعامل صندوق بازنشستگی فولاد از اجرای آن ظرف روزهای آینده خبر داده است.

     کارگران در این مورد گفتند: باتوجه به اینکه دستمزد فروردین ماه سال ۹۹ را دریافت نکرده‌ایم، نمی‌دانیم که طرح طبقه‌بندی مشاغل از ماه گذشته اجرایی شده است یا خیر؛ اما نماینده ولی فقیه و امام جمعه کرمان وعده دادند که این موضوع را پیگیری می‌کنند.

     آنها افزودند: خواسته ما این است که بابت اجرای طرح طبقه‌بندی مشاغل 1 میلیون تومان به دستمزدها اضافه شود اما مدیرعامل شرکت از افزایش حدود 500 هزار تومانی خبر می‌دهد. باتوجه به وعده‌ای که حجت الاسلام علیدادی به ما دادند، منتظر هستیم.

     کارگران شرکت زغال سنگ کرمان در مورد دیگر خواسته‌های خود، افزودند: افزایش ضریب هر سال بیمه‌پردازی از 1.5 به 2 سال در مشاغل سخت، دائمی شدن قراردادهای کار و جلوگیری از ورود سهام شرکت در قالب ورود شرکت مادر زغال سنگ کرمان به بورس، از دیگر خواسته‌هایی است که مطرح کردیم." پایان نقل قول ماین نیوز.

     وضعیت و شرایطی که کارگران زغال سنگ کرمان در آن قرار دارند نمایی از وضع کل طبقه کارگر ایران است. کارگران این معادن می‌گویند دستمزدهایشان به نسبت کارگران در بخشهای خدمات شهری کمتر است. شرایط بشدت ناامنی دارند و کار بسیار شاقی دارند.

    هر بخش دیگری از طبقه کارگر در ایران که به مطالبات، مذاکرات، اعتراض و اعتصاب کارگران زغال سنگ کرمان،  پیام آن و انتظار در تحقق خواستها یشان دقیقتر نگاه کند، کم و بیش وضعیت خود را خواهد یافت. سرمایه داران و حکومتشان بنا به نیازمندیهای ذاتی سرمایه‌داری در به کار گیری کار ارزان، استثمار شدید و کسب بیشترین ارزش اضافی از تولیدات و همینطورثروت جامعه در رقابت شدید با هم هستند. طبقه کارگر نیز در نهایت ناامنی کار و دستمزد بسیار پایین و شدت کار بالا و سرکوب قرار دارد. از نظر سرمایه داران و دولتشان مراکز کار یکی پس از دیگری برای "رونق در تولید" و "جهش تولید" به بخش‌های دیگر این بازار با قانون جنگلی تحویل داده می‌شود. کارگران می‌دانند که این کارها هیچ معنی دیگری غیر از تحمیل شرایط دشوارتر بر آنها ندارد، لذا راه حل، مقابله همه جانبه و قدرتمند است. راه حل به کارگیری قدرت کارگران یعنی اتحاد وسازماندهی اتحاد و توقف تولید است.

    تبدیل قراردادهای موقت به قراردادهای دائم، که در مطالبه کارگران زغال سنگ کرمان طرح شده است یکی از مهمترین خواستهاست که تقریبا برای همه طبقه کارگر ایران بشدت مطرح است. تا کنون صف متحدی برای لغو قراردادهای موقت راه نیفتاده است. قراردادهای موقت موقعیت طبقه کارگر را به درجات زیادی در رویارویی با سرمایه داران و کارفرما‌ها و دولتشان ضعیف کرده است. نا امنی شدیدی بر کارگران از هر لحاظ تحمیل شده و دست کارفرماها هم کاملا باز گذاشته شده است. چنانچه امروز کارگران معدن زغال سنگ کرمان در این زمینه موفقیتی کسب کنند تاثیر مهمی در مبارزات دیگر مراکز کار و تولید در ایران برای لغو قرارداد های موقت خواهند گذاشت. کارگران این بخش قدم مهمی در طرح مطالبه قرارداد دائم برداشتند که لازم است و می‌تواند روی میز بقیه مراکز کار و بخش‌های دیگر هم باشد چرا که هر تغییری در این مساله اساسی نیازمند وجود جنبش بمراتب بزرگتر و سراسری تری است.

    قدرت طبقه کارگر در اتحاد و سازمان و تشکیلاتشان است. دستیابی به آن در مبارزه برای تحقق مطالبات و استفاده از توقف تولید در ابعاد بیشتری از حداقل‌های پاسخ کارگران به اوضاع می‌تواند باشد که بدون این هیچ پیشروی در تحقق مطالبات طبقه کارگر ایران ممکن نیست.

    زنده باد اتحاد و همبستگی کارگران زغال سنگ کرمان و با آرزوی موفقیت در تحقق خواستهایشان.

  • حضور چشمگیر زنان در اعتصاب معدنچیان کرمان

    در فاصله 11  تا 31 اردیبهشت 99، همسران سه هزار مرد معدنچی  در زغال سنگ کرمان نه تنها عملا همراه با اعتصاب بودند بلکه در دقایق این مبارزات حضور هم داشتند. بخش قابل توجهی از این زنان در تجمع و راهپیمایی در شهرهای راور، کوهبنان ، زرند و کرمان  در شروع اعتصاب اعلام اتحاد قدرتمند تری بود.  واگذاری معادن زعال سنگ در این شهرها به بازار بورس، بلافاصله وضعیت ناامن کنونی در کار و زندگی برای کارگران را بدتر میکند. خانواده های کارگری میدانند که کابوس بیکاری چگونه میتواند تامین زندگی فعلی را از این هم دشوارتر کند. در واقع همه دارند میگویند که اقتصاد شهرهایی که معادن در آنجا ها وجود دارد در دست این کارگران است و هر تغییری مستقیما بر وضعیت زندگی اقشار مختلف مردم هم موثر میافتد. همین دلیل مهمی  است که حضور کارگران در خیابان های شهر و اعتراض و مطالبات آنها با استقبال عمومی مردم روبرو شده است. حضور زنان در این اعتراض و اعلام آن در راهپیمایی و تجمع ها عمق این جنبش نیرومند و امید به پیروزی را افزایش میدهد. حضور زنان کارگر در کنار مردان معدنچی باز هم ضرورت اتحاد  قدرتمند زنان  در مبارزات طبقه کارگر، قبل از هر کس به خودش را بار دیگر تاکید کرد.

    این اولین بار نبود که این گونه نقش زنان درمبارزات معدنچییان در شهرهای کرمان، بطور قدرتمند ی شرکت میکنند. 6 سال پیش در اعتراض و اعتصاب گسترده پنج هزار معدنچی در بافق، زنان و خانواده های کارگری در کنار مردان، 40 روز را در اعتراض و اعتصاب بسر بردند و همگام مردان شدند. تجربه حضور زنان در مبارزات کارگران هفت تپه در همین سالهای اخیر و تا به امروزنیز از تجارب بدست آمده  دیگری است.

    از این فراتر باید یادآوری کرد که مساله حضور زنان در مبارزات کارگری و دخالت آنها برای کار و زندگی بهتر و طرح مطالباتشان، ریشه در اشتغال آنها در کارگاه و کارخانه های بزرگ و کوچک در صنایع مختلف درکرمان و شهرهای مختلف در این منطقه بوده است. تنها به خاطر وجود معادن سنگ آهن و زغال و دیگر مواد معدنی نیست که کرمان یک قطب صنعتی در ایران محسوب میشود بلکه به دلیل سابقه طولانی حضور در رابطه مناسبات سرمایه داری و حضور طبقه کارگر صنعتی است که این منطقه را در عین حال به مرکزی برای رودر رویی روشن تر طبقاتی تبدیل کرده است. مناسبات روستایی و فرهنگ ماقبل سرمایه داری و عادات و رسوم و سنت های مذهبی عقب مانده در مناسبات امروزی بین کارگر و سرمایه دار بیش از بیش رنگ باخته است. حضور زنان کارگر در کنار مردان قبل از هر چیز بیان این رودر رویی آشکار است که هر قید و بند عقب مانده را کنار میزند. حضور زنان و دخالت همه خانواده های آنان در اعتراض و اعتصاب این دوره کارگران معادن تا هم اکنون نقش خود را بر اتحاد و پیگیری بیشتر  کوبیده است و در چند هفته آینده باید شاهد نتایج این مبارزه شکوهمند بود. اداره شهرها و مملکت بوسیله زنان و مردان کارگر، دنیایی، سرشار از آزادی و برابری برای همگان به همراه دارد. حضور قدرتمند زنان طبقه کارگر در صفوف مبارزات و جنبش کارگری، تضمینی برای پیشروی و تغییرات مهم در رویارویی با سرمایه داری و حاکمان است!

  • کانال تلگرام "کارگران ملی فولاد" نماینده کارگران نیست

    گردانندگان "کانال تلگرام کارگران ملی فولاد"  به مناسبت مرگ خمینی این چنین به عزا نشسته بود: ... "ماتم در عزای والا مردی که در سایه مردانگی و تدبیرش هوئیت پنهان خویش راباز یافتیم. خرداد، ماه اندوه است. اندوه فراق مرزبان حماسه و ایثار. مردی که ستایش تمام عصرها و نسل ها را در پیشگاه خویش برانگیخته است. خرداد، ماه اشک و آه است. سالروز رحلت رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران حضرت امام خمینی (ره) بر کلیه همکاران شریف تسلیت عرض میکنیم". تاریخ نشر این بیانیه چهل سال قبل نیست،  چهارده خرداد سال 99 است.

    این البته اولین بار نیست که این کانال و بنام کارگران فولاد در کنار مرتجعین و کل جمهوری اسلامی عزا دار است. در بسیاری از بیانیه و اطلاعیه های این کانال همواره گوشه چشمی به "بالا" هست. این کانال، شش ماه قبل هم در صف عزاداران پرشور سردار سلیمانی بود و پیام تسلیت به مقام رهبری و دیگر عزاداران داد.

    سوال این است که کارگران گرداننده این کانال چه خاطرات شور انگیزی از وضعیت خوب طبقه کارگر و مردم رنج کشیده ایران در زمان حیات یکی از مرتجعترین فاشیست های حاکم در این دنیا دارند!؟  برای بخش اعظم جامعه امروز ایران، برای ما و همه مبارزین راه رهایی کارگران، برای زنان و مردان کارگر، جوانان و مردم ستم دیده ای که بیش از چهل سال است از هر لحاظ در شرایط بمراتب ناامن تری زندگی میکنند، آنچه کانال تلگرام "کارگران ملی فولاد" در مورد خمینی میگوید یک تودهنی به انسانیت است. چرا این ها اصرار دارند اینکونه کارگران را نمایندگی کنند؟ چرا فکر میکنند که کارگران در اتکا به قدرت اتحاد خودشان در فولاد و بقیه هم طبقه ای هایشان در دیگر مراکز کار نمیتوانند حق شان را طلب و متحقق کنند؟

    این در حالی است که کارگران فولاد و دیگر هم طبقه ای ها و بقیه مردم مبارز، منظما با مصائب ناشی از وجود این نظام و بنیانگذارش در رنج و محرومیت و سرکوب هستند. این در حالی است که خیز  کارگران، جوانان و دانشجویان، معلم و پرستار و بازنشستگان و ... برای زندگی بهتر چه در محل های کار و چه در خیابان، منظما و هر چند سال یکبار لرزه بروجود این نظام و رژیمش انداخته است.

    بیش از چهل سال است که سیستم و رژیمی بر ایران حاکم است که سنگ بنایش را آدم فاشیستی به نام خمینی بنیاد گذاشت. در این مدت  طبقه کارگر ایران و همه ستم دیدگان در جهنم بمراتب دهشتناک تری از نسل های قبل خود، کار و زندگی میکنند و از قبل استثمار و سرکوب روزانه و لحظه به لحظه آنها از همه طرق،  طبقه سرمایه دار را در بهترین شرایط حفاظت کرده است. آن وقت شما دارید به چنین شخص و سیستمی  سلام و درود و صلوات میفرستید؟

    ادعای اینکه شما دنبال مسایل صرفا صنفی کارگران فولاد هستید فقط یک دروغ بزرگ است. شما در مهمترین مسایل سیاسی جامعه یعنی مدح و ثنای خمینی و سلیمانی دخالت میکنید و انگاه به کارگران و همه خوانندگان خود هشدار میدهید که "سیاست " خط قرمز است!

    واقعیت این است که این رفتار و سیاست های شما در جنبشها و در میان جریانات سیاسی، صاحب دارد. "قلم" های شما در اولین بیانیه بعد از سرکوب دو سال قبل مبارزات کارگران فولاد "کج" گذاشته شد. دفن کردن آن مبارزات و تجارب مهم آن زمان، همان موقع به مشام رسید. این حرفهای شما در مورد خمینی و سلیمانی و تسلیت به خامنه ای نمک پاشیدن به زخم های هزاران خانواده و میلیونها مردم رنج دیده از این نظام و رژیم تبهکارش است؟ اگر شما در قبال این خوشخدمتی ها دستمزدی نمیگیرید و یا به مقامی دست پیدا نمیکنید، بدانید که دارید شیادی میکنید. فولادی ها تا چه وقت میخواهند چنین تصویری از آنها تبلیغ شود؟ امروز دیگر حتی شوراهای اسلامی و خانه کارگر از ترس کارگران جرات نمیکنند  به نام کارگران به این نوع "جسارت ها" دست بزنند. داستان هر چه باشد، کارگران تا چه وقت اجازه میدهند تحت نام آنها اینگونه در وصف ماندگاری وضع موجود در جامعه، قلم زده شود.

    یک مساله روشن است و آن خلا قدرت  اتحاد کارگران در اتکا به خود سازمان های کارگران است. گردانندگان کانال تلگرامی  فولاد این را برسمیت نمیشناسند و برای آن راه حل واقعی و رادیکال ندارد.این زمنیه حضور گرایشات محافظه کار و سیاستهایشان را بیشتر فراهم میکند. این تصورات در جامعه استبدادی ایران،همیشه و بشدت غیر واقعی بوده و دارندگان آن نیز همواره در صفوف گوسفندان قربانی شده بوده اند. کارگران کمونیست همه حقیقت را میگویند.

  • معنای واقعی تغییر در حداقل دستمزد ها و سموم رفرمیستی

    اعلام افزایش حداقل دستمزد کارگران از ۲۱ به ۲۶ درصد توافق شده در شورای عالی کار، همانطور که رفرمیستها هم با سرخوردگی اقرار می‌کنند، تقریبا هیچ تاثیری در زندگی کارگران دریافت‌کننده حداقل دستمزد ندارد. اعلام کرده‌اند که دریافتی یک کارگر مجرد با دریافت حداقل دستمزد ۲ ملیون و هفتصدهزار تومان، کارگر دارای یک فرزند ۲ ملیون و هشتصدهزار تومان و دارای دو فرزند سه ملیون تومان است. این مبالغ با احتساب همه دریافتی است. سطح تورم آنطور که در خوشبینانه‌ترین حالت گفته می‌شود بالای ۴۰ درصد است و دستمزد کارگران حتی نصف آن مقداری نیست که گروه کاری در شورای عالی کار هم تعیین کرده است یعنی ۴ ملیون و۹۴۰ هزار  تومان. این در حالی است که نرخ واقعی تعیین سبد معیشتی کارگران بین هشت تا ده میلیون تومان است. تفاوت به این سادگی است. شورای عالی کار علیرغم هر اختلاف سلیقه‌ای که داشته‌اند و هر عنوانی اعم از کارفرمایی و کارگری که بر افراد تشکیل دهنده‌اش می‌گذارد، هر ساله وظیفه دارد تا این سطح از اختلاف را حفظ کند. چرخ نظام سرمایه باید به همین شکل بگردد و تمامی دستگاه تبلیغاتی، امنیتی، نظامی ، انتظامی و قضایی و همه مستخدمین آنها هم قرار است امر تفرقه و سرکوب کارگران را تامین کنند.

    میگویند ۵ درصد به دستمزد پایه اضافه شده است و چهارصد و ۱۰ هزار تومان به حق مسکن و بن. حق اولاد همان مقدار ۱٨۲۵۴۲ تومان است. چیزی که تغییر کرده است و نکته قابل تاملی است مساله پایه سنوات است که قبلا ۱۷۵۰۰۰ بود که به ۱۰۰۰۰۰ تومان تغییر کرده است. خیلی روشن، نکته این است که از نقطه نظر سرمایه‌داران و کارفرما ها همه بخش‌های اضافه شده در قسمت‌های مسکن و بن، که به عنوان افزایش محسوب شده‌اند، در مساله پایه سنوات، از کارگران پس گرفته می‌شود چرا این ادعا درست است چون که بنا به آمار وزارت کار که مانند همه آمارها در جمهوری اسلامی جای اعتماد و اعتبار نیست، سی درصد از نیروی کار در ایران به اصطلاح شناور هستند و در هیچ کارگاهی تا یک سال کار آنها قابل ادامه نیست که شامل دریافت حق سنوات بشود. و باز هم با توجه به اینکه اکثریت کارگران در ایران قرار داد موقتی هستند باید حساب کنیم چه تعداد عظیمی از طبقه کارگر مطلقا شامل پرداخت حق سنوات نمی‌شوند و آنهایی هم که شامل این حق می‌شوند تعدادشان بسیار کمتر است و مهمتر اینکه ۷۵۰۰۰ تومان از دریافتی پایه سنواتشان هم کم می‌شود. از هر سو به نفع کارفرما عمل شده است. حق مسکن و بن هم که اضافه شده بلافاصله در بازار مسکن و تامین نیازمندی‌های زندگی، از جیب خانواده‌های کارگری و همه نیازمندی‌هایش باز پس گرفته می‌شود. این واقعیت تغییرات اعلام شده است.

    در همین رابطه واکنش نیروهای درگیر از سوی شورای عالی کار و تهیه کنندگان طومار ۶۲۰۰ نفره هم جای تامل دارد.

    برای فرامرز توفیقی رئیس کمیته دستمزد کانون عالی شوراهای اسلامی، مساله همان هدف باز شدن بیشتر دست خانه کارگر و شوراهای اسلامی در شورای عالی است. هم راضی است و هم ناراضی و در عین حال خوشنود از اینکه بین تورم سی و چهار درصدی!! و افزایش ۲۶ درصدی حداقل دستمزد ها فقط ٨ درصدی مانده است که آن هم باید با تغییرات در ترازوی نیروهای شرکت کننده در آن و یا احیانا بیشتر شدن وزن تشکیلات های "رسمی" و "غیر رسمی" (استفاده این کلمات بو دار هم ظاهرا برای حفظ نیروهای اصلی طومار نویسان و دادن امتیاز به خاطر گرفتن نشان نماینده کارگری از سوی اصلاح طلبان وارد شده به این می‌دانند)

    "بدون تعارف باید بگویم محصول فشار فعالان کارگری و اصحاب رسانه همراه هم بوده است؛ اگر رسانه‌های همراه کارگران نمی‌تواستند به خوبی و کامل مطالبه ترمیم دستمزد را پیگیری کنند نه جلسه‌ای برگزار می‌شد و نه قوه قضاییه و سازمان بازرسی به موضوع ورود می‌کردند؛ این نشان می‌دهد که اتحاد و خرد جمعی به نتیجه می‌رسد."

    در اظهار نظر آیت نیافر در گفتگو با ایلنا هم می‌خوانیم که: " مشکل اصلی در اینجاست که تشکل‌های مستقل کارگری اجازه فعالیت و مطالبه‌گری ندارند؛ کارگران برای پیگیری مطالبات خود به تشکیلات نیاز دارند؛ پاشنه آشیل طبقه کارگر، تشکل است که متاسفانه کارگران ایران ندارند." و یا اینکه: یک نکته مهم را می‌خواهم یادآور شوم؛ همین ۵ درصدی که آقایان قبول کردند روی دستمزد ۲۱درصدی بگذارند و تا حدود بسیار کمی مزد را ترمیم کنند، نتیجه حرکت‌های اعتراضی این دوماه ازجمله همین طومار و امضاهای کارگران بود؛ خود این امضاها، هم به دولتی‌ها تا حدودی فشار آورد و هم به افکار عمومی جامعه آگاهی‌رسانی کرد و آنها را از خواب اصحاب کهف بیدار کرد؛ در واقع نوعی عمومی کردنِ امرِ «اعتراض» بود. اما آقایانی که به عنوان نماینده کارگران در شورایعالی کار شرکت دارند، اگر در ساختار دموکراتیک و صحیح و براساس اسلوب‌های پذیرفته شده، نماینده کارگری و برآمده از تشکل‌های مستقل بودند، حداقل می‌توانستند روز جلسه یک اتوبوس کارگر بیاورند پشت ساختمان جلسه تا مانور قدرت بدهند؛ همه اتحادیه‌های جهان برای امتیاز گرفتن در مذاکرات نیاز به چنین مانورهایی دارند. چیز عجیب و غریبی نیست!"

    آیت نیافر در این مدت دو نکته مهم و حیاتی در مبارزات واقعی خود و طبقه کارگر که تجارب ارزشمند دوران فعالیت "جوانی" در کارخانه بود را متاسفانه تماما "فراموش" کرد. نکته اول اینکه؛ او می‌دانست که طبقه کارگر تنها در اتکا به نیروی خودش و جنبش مطالباتی‌اش است که می‌تواند نیرویی برای خود باشد. نیافر در زمان نوشتن طومار و یا تائید آن این مساله اساسی را فراموش کرد و به "واقعیات موجود"، متکی شد، واقعیت موجود هم هیچ چیز غیر از تشکیلات خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار و نمایندگانش در شورای عالی کار بود و روی این حساب باز کرده بود. و دومین نکته این است که؛ با یک اتوبوس کارگر هیچ مذاکره‌ای نمی‌تواند حمایت بشود همانطور که اگر امضاهای پای طومار از شش هزار به شش میلیون هم می‌رسید این حمایت ممکن نمی‌شد. آیت نیافر این نکته را هم "فراموش" کرد که قدرت طبقه کارگر در کارخانه و تولید است. نماینده کارگران هیچ ابزار دیگری غیر از اتکا به اتحاد قدرتمند کارگران و ابزار توقف تولید ندارند. اینها امروز هم الفبای دست بردن به اعتراض و فعالیت کارگران در طرح مطالباتشان است. متاسفانه تعدادی مانند آیت نیافر نسخه‌های سنت توده‌ای با صاحبان نام دارش را روی دست گرداندند و برای آن حلوا حلوا کردند. مساله این است که حتی اگر امروز صندلی فرامرز توفیقی و دوستانش از خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار را حسین اکبری ، آقا جاری و فرج‌اللهی ، اشغال و یا تسخیر می‌کردند باز هم هیچ تغییری در این چانه زنی ها ممکن نمی‌شد. فدا کاری‌های امروز کسانی مانند آیت نیافر هم همانطور که خود شاهد آن شدند غیر از تبدیل شدن به ضمیمه دم و دستگاه خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار و نمایندگانشان چیز دیگری در بر نداشت. این داستان بیش از چهار دهه از زندگی طبقه کارگر و جدال بسیار سخت رهبران و سازمان دهندگان اعتراض و مبارزه در هر دوره بوده است. از این "واقعیت‌های موجود" همان در آید که در اوست.

    مصاحبه با فرج‌الهی در ایلنا هم با تیتر "کوه موش زائید و ما هیچ توهمی به شورای عالی کار نداشتیم" شروع می‌شود که دقیقا نسخه روشن‌تری از برنامه سازمان‌دهندگان طومار اعتراضی و هماهنگی‌ها در سطح بالا با "نمایندگان کارگری" در شورای عالی کار را نشان می‌دهد. فرج‌اللهی اعلام می‌کند که در انتظار تحول بزرگتری از اینها بود. وی آگاه‌تر از این حرفهاست که نداند با ۶۲۰۰ امضا که هیچ پشتوانه‌ای برای ادامه فعالیتی ندارد، نمی‌توان به کسی فشار آورد و بر روی اسب خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار شرط بندی کرده بود و امروز دارد به دیگران اعلام می‌کند که " کوه موش زائید"  در حالی که دچار شُک شده و مستقیما امضا ها را برمی‌دار و به وزارت کار می‌برد و از آنجا بدون تاخیر راهی مصاحبه با ایلنا می‌شود، با مشت‌های گره کرده فریاد می‌زند  که توهمی به شورای عالی کار نداشته است!! و ادامه می‌دهد:

    "اگر در بیانیه از نمایندگان کارگری شورایعالی کار به عنوانِ «نماینده کارگری» یاد شده، منظور این است که اینها فعلاً روی صندلی نمایندگان کارگری در شورایعالی کار نشسته‌اند و..."

    بدیهی است که  وضعیت حداقل دستمزد برای همان بخش از کارگران که شامل آن می‌شود تغییری نکرده است. صفوفی آگاه به منافع سرمایه‌داران و دولتشان در مقابل طبقه کارگرقرار دارند. طبقه کارگراساسا از طریق اتحاد با مطالبه‌های خود و با اتکا به قدرت شان در امر تولید قادر به رویا رویی با کارفرما و دولتشان هستند. کفش و کلاه کردن رفرمیستهایی که در اتکا به ارتجاع حکومتی و ارگانهایش در تلاشند تا کارگران را بیشتر در اسارت ارگان‌های حکومتی حفظ کنند، نشان از عمق بی‌ربطی آنها به وضعیت طبقه کارگر و هر اندازه از رفرم در اوضاع کار و زندگی اش است. یک بار دیگر ما هم باید با مشت‌های گره کرده فریاد کنیم که رفرم برای کارگران حیاتی است و در اتکا به مکانیزم‌های واقعی و قدرتمند کارگران باید آنها را ممکن کرد، اما رفرمیسم سمی است کشنده دقیقا به اندازه کشندگی خانه کارگر و شوراهای اسلامی و نمایندگانشان!

  • ایران، منظره ها با سرعت در حال تغییرند


    تحولات در ایران در طول یک هفته ره چند ساله پیمود. کشته شدن قاسم سلیمانی و همه اتفاقات بعد از آن، جامعه ایران را بشدت تکان داد و  به صدر اخبار دنیا کشاند. هر تحول بزرگ اجتماعی و انقلابی در ایران مناظر دنیا را هم تغییر خواهد داد.هر دولت و جریان و گروهی هم از منظر خود حوادث را دنبال میکند. همه طرف ها و جبهه های مختلف و از جمله جنبش کارگری و کمونیستها  با تمام امکانات و محدودیت ها یی که  برای تاثیر گذاری بر اوضاع دارد، نمیتواند و نباید فرصت را از دست بدهند.

    در نگاه اول به تحولات یک هفته گذشته، این تصور که جمهوری اسلامی توانسته است باز هم از سپر انسان های اسیر شده اش و لشگر روشنفکران مرتجع و مزدورش، برای بقا بیشتر استفاده کند، در حال تفوق بود. این اما بیش از یک هفته نتوانست ادامه پیدا کند و باز هم جنبش اعتراضی و سرنگونی خواه با قدرت و روشنی بیشتر از گذشته بروز کرد. 

    و باز هم این تصور بیشتر فروریخت که گویا  جریانات ملی و رفرمیست، ناسیونالیست و قوم گرا و ... امثال حزب توده و ناسیونالیست های کرد ، ترک ، بلوچ و عرب، همراه با سنت و فرهنگ ارتجاعی که دارند میتوانند در منجلاب انتظار سازماندهی جبهه اصلاحات و همه مرتجعین جا خوش کنند و بار دیگر پادوی به قدرت رساندن مرتجعین امثال خمینی باشند. تصور اینها  در هماهنگی و همراهی با همه دولتهای مرتجع و ضد مردمی از آمریکا و عربستان و اسرائیل تا روسیه و چین، برای عقب زدن  جنبش کارگری و کمونیستهایش بیشتر رسوا شد.  باز هم تصور اینها برای تبدیل کردن مردم آزادیخواه و متمدن به سیاهی لشگر مرتجع ترین جریانات سرمایه دار طرفدار غرب و سلطنت پادشاهی و شخصیتهایی مانند کروبی و موسوی، بیش از بیش رنگ باخت.

    در مقابل همه اینها سازمان های مبارزاتی، شبکه های مقاومت و مبارزه نیز به سرعت در حال حرکت و خود سازی در ابعاد بزرگتر میشوند و همه انسانهای متمدن و آزادیخواهی که دیگر تحمل تحقیر و دروغ و تحمیق یک جامعه هشتاد میلیونی را  ندارند، راه چاره وحدت و تشکیلاتشان را میابند. نوک کوه یخ این حرکت بعد از گذشت یک هفته تحولات اخیر، قادر به پس زدن هیاهوی مقوایی جمهوری اسلامی در بسیج و سازماندهی "مردم" میشود و شعار نابودی جمهوری اسلامی را میتواند به راس بازگرداند.

    و نه تنها این بلکه در انعکاس این قدرت، این سطح از سازمان و بهم بافتگی  قادر به پرتاب حیاتی ترین شعار جنبش "نه به جمهوری اسلامی" میشود و خطاهای دوره معاصر جامعه ی نیازمند انقلاب اجتماعی در ایران، در توهم به شاه و شیخ را،  با بانگ رسا فریاد میزند.

    در چنین منظره هایی که به سرعت در حال تغییرند، احتمال مصالحه و مذاکره آمریکا و جمهوری اسلامی وخوردن جام زهر هایش نیز  در متوقف کردن جنبش سرنگونی طلبی میتواند موقتا نقش ایفا کند. 

    و باز هم در این میان و در این چند جانبه ای اوضاع، جنبش کارگری و رادیکال سوسیالیستهایش، نیازمند صیقل دادن سازمانها و شبکه های موجود خود و گسترش اجتماعی آنها هستند. سنگ بنای هر تجمع و سازمان بزرگ و کوچک، موقتی و دائمی چیزی جز بر گرفته از سازمانهای توده ای در محل زندگی و کار نمیتواند باشد. جمع ها و کمیته های حرفه ای و کار آزموده در جنگ حیاتی با پلیس سیاسی شاهرگ ادامه این جنبش عظیم و ضامن ادامه کاری هایش است.  کمیته های رهبران و  مجامع عمومی در کارخانه، کارگاه و محله ، دانشگاه و دیگر محیط های کار نیروی پیشبرنده جنبش مطالباتی و جنبش کنار گذاشتن جمهوری اسلامی هستند. 

    تغییرات در این موجودیت  بنا به اوضاع نمیتواند در حال تغییر نباشد و در هر دوره پیشروی و یا عقب نشینی، باید قابلیت منطبق شدن با وضعیت و توانش را داشته باشد. رهبران کمونیست و سازمانده جنبش طبقه کارگر، برای رهایی جامعه،  پرچم " نه به جمهوری اسلامی" و مطالبات زندگی مکفی و امروزی  را در قالب های متنوع  و واقعی، محور قدرتمند کردن خود و توان عظیم این جنبش  میکنند. طبقه کارگر برای رهبری پیروزمندانه این جنبش، حضور در خیابان نوک کوه یخی است که بدنه عظیمش را تحصن و اعتصابات در محیط های کار و همه رشته های حیاتی  زندگی اجتماعی تشکیل میدهد. بدون وجود جنبش مطالباتی وآزادیخواهی، بدون وجود تحصن ها و اعتصابات بزرگ و کوچک و بدون جنبش مجامع عمومی، هر تشکل و ارگان حاکمیتی  نه امکان ایجاد واقعی دارد و نه میتواند سر پا بماند. این جنبش عظیم در ادامه خود و در اتکا به توان و قابلیت هایش میتواند در هر محل کار و زندگی ارگانهای سازماندهی و مقاومت و یا حاکمیت، بنا به وضعیت مشخص، در هر سطحی ایجاد کند. تعیین شعارهای این جنبش هم   منعکس کننده توان و سطح آن است، بطوری که " نه به جمهوری اسلامی" و جنبش مطالباتی و جنبش آزادیخواهی در سطح شعارهای متنوع و توده گیری میتواند منعکس شود.

    سازماندهی این جنبش برای طبقه کارگر و کمونیستهایش حیاتی است، بدون وجود جنبش و سازماندهی آن هیچ شکلی از سازماندهی اجتماعی قابل دوام نخواهد بود. دریچه های بوجود آمده برای این شرایط را در اتکا به سازماندهی اجتماعی و سازمان های بشدت کارآمد در مقابله با پلیس سیاسی میتوان تبدیل به دروازه های بزرگتر کرد.

    برای کمونیستها "منشور سرنگونی"*  سنگ بنای جنبش و جامعه ای آزاد ، برابر و مرفه برای همگان است که به عنوان خمیر مایه وحدت طبقاتی، سیاسی و مطالباتی جنبش کارگری و رادیکال سوسیالیستهایش در زمین سفت جامعه  حیاتی است کوبیده شود. 

    22 دی 1398

    12 ژانویه 2020

    منشور سرنگونی جمهوری اسلامی

    سرنگونی بی قید و شرط و کامل جمهوری اسلامی، باز داشتن عوامل آن از امکان مقاومت در مقابل مردم و پاشاندن بنیادهای زندگی مدنی و همچنین تضمین حق مردم در انتخاب آزاد و آگاه نظام حکومتی آینده کشور، اساس منشور سرنگونی جمهوری اسلامی است. سرنگونی جمهوری اسلامی پیش شرط تضمین حق مردم در تعیین نظام آتی ایران است.

    معنی پیروزی جنبش سرنگونی، جایگزین شدن جمهوری اسلامی با یک دولت موقت با وظیفه اعلام فوری مطالبات انقلابی زیر به عنوان قانون و اجرای بی قید و شرط آنها است.

    ۱ - اعلام سرنگونی و انحلال جمهوری اسلامی

    ۲ - انحلال و خلع سلاح سپاه پاسداران، ارتش و کلیه دارودسته های نظامی و شبه نظامی وابسته به جمهوری اسلامی، تحت کنترل گرفتن کامل کلیه امکانات تسلیحاتی، تدارکاتی و اموال و دارائی های این ارگانها و نهادها .

    ۳ - انحلال کامل وزارت اطلاعات.

    ۴ - قابل دسترس کردن کلیه آرشیوها، بایگانی ها و پرونده های دولت از جمله سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات برای مردم.

    ۵ - مصادره کلیه موقوفات و اموال و دارائی های نهادهای سیاسی، اقتصادی و ایدئولوژیک اسلامی، اموال سران جمهوری اسلامی، "حوزه های علمیه" و نهادها و مدارس اسلامی و استفاده از آنها برای رفع نیازهای مادی، معنوی، تفریحی، سیاسی و اجتماعی مردم.

    ۶ - انحلال کلیه "حوزه های علمیه"

    ۷ - دستگیری سران جمهوری اسلامی

    ۸ - مسلح کردن مردم در میلیس های توده ای برای دفاع از آزادی، برای سرکوب مقاومت بازماندگان جمهوری اسلامی و تعرض هر نیروئی به آزادی ها و حقوق مردم.

    ۹ - اعلام جدائی کامل مذهب از دولت و آموزش و پرورش.

    ۱۰ - لغو کلیه قوانین و مقرراتی که منشاء مذهبی دارند. اعلام آزادی مذهب و بی مذهبی.

    ۱۱- اعلام آزادی بی قید و شرط عقیده، بیان، مطبوعات، اجتماعات، تشکل، تحزب و اعتصاب.

    ۱۲ – اعلام برابری کامل و بی قید و شرط زن و مرد در حقوق مدنی و فردی. لغو کلیه قوانین و مقرراتی که ناقض این اصل است.

    ۱۳- اعلام برابری کامل حقوق همه شهروندان، صرفنظر از جنسیت، مذهب، ملیت، نژاد و تابعیت.

    ۱۴ - آزادی کلیه زندانیان سیاسی.

    ۱۵ - لغو مجازات اعدام.

    ۱۶ - دسترسی همگانی بویژه تشکلهای توده ای مردم و احزاب سیاسی به رسانه های جمعی دولتی.

    ۱۷ – تضمین بیمه بیکاری مکفی برای همه افراد آماده بکار بالای ۱۶ سال. پرداخت بیمه بیکاری مکفی و سایر هزینه های ضروری به کلیه کسانی که به علل جسمی یا روانی توان اشتغال به کار ندارند.

    ۱۸ – ارجاع مساله تعیین نظام حکومتی آینده ایران و تهیه قانون اساسی به مجمع نمایندگان مستقیم مردم حداکثر ظرف ۶ ماه.

    ۱۹ - برگزاری رفراندم در مناطق کرد نشین غرب ایران، زیر نظارت مراجع رسمی بین المللی، برای دادن حق انتخاب آزاد و آگاه به مردم این مناطق برای ماندن در ایران بعنوان اتباع متساوی الحقوق با دیگران و یا جدائی از ایران و تشکیل دولت مستقل. این رفراندم باید با خروج نیروهای نظامی دولت مرکزی و تضمین یک دوره فعالیت آزادانه کلیه احزاب سیاسی در کردستان، به منظور آشنا کردن توده مردم با برنامه و سیاست و نظرشان در این همه پرسی، انجام شود.

  • کشته شدن قاسم سلیمانی و عواقب آن

    قاسم سلیمانی کشته شد؛ یکی از رهبران همیشه در صحنه و  جبهه در چهل سال گذشته، یکی از رهبران حکومت مطلقه فقیه، یکی از مغز متفکر ها و معماران جنگ، جرم و جنایت جمهوری اسلامی در ایران و منطقه، از بین رفت. کشته شدن چنین "آدمی" موجب عزا برای رژیم و طرفدارانش شد و همزمان میلیونها نفر از مردم مبارز و داغدیده ایران را شادمان کرد.

    تردیدی نیست که جمهوری اسلامی از ماه ها قبل و با عملیات مختلف از جمله حمله به چاه های نفت عربستان تا حمله به سفارت آمریکا در عراق و ... در پی فراهم کردن وضعیتی بوده است که بتواند از "شر" تعرض مردم به کل موجودیتش جلوگیری کند. آنها میدانند که میشود با هر مخالف و دشمنی سر میز مذاکره رفت، اما نمیتوان با دشمنی مردمی که تصمیم به نابودی رژیم گرفته باشند کنار آمد و به این لحاظ  ایجاد فضای جنگی و احتمالا جنگ، از راه حل های مهم در کنار زدن مردم است.

     ایجاد این شرایط  و فضای جنگی کماکان و تا حدود زیادی در اختیار جمهوری اسلامی هم هست چرا که در منطقه حضور سیاسی و نظامی قدرتمندی دارد، برنامه هسته ای دارد و برنامه های موشک سازی اش تهدید جدی هستند. حضور سیاسی و نظامی قدرتمند در سوریه، عراق، لبنان، یمن هر کدام برگ های مهمی در معاملات آینده خواهند بود. بازی با هر کدام از این برگ ها برای بقا جمهوری اسلامی مهم هستند و تردیدی در این نیست که با آنها بازی خواهد کرد.

     کشتن قاسم سلیمانی ضربه ای گیج کننده و وارد کردن شک بزرگی برای رژیم بود و همزمان این هشدار جدی را هم داشت که دیگر تعیین میدان دعوا و جنگ و مذاکره الزاما گام به گام و مرحله به مرحله نخواهد بود. 

    اینکه ایران تا چه اندازه با جست و خیز هایی ایذایی بتواند "انتقام خون شهیدش" را بگیرد برای مدتی فضا را باید اشغال کند اما همانطور که ترامپ باز هم راه را به جمهوری اسلامی نشان داد، مساله وارد شدن به مذاکره است که بقای جمهوری اسلامی بیشتر میشود و آمریکا، غرب و ترامپ هم به آرزوهایشان خواهند رسید.

     در همه این اوضاع یک دستور مهم برای مردم بیزار از نکبت جمهوری اسلامی، به گور سپردن نظام و رژیمی است که بوسیله قاسم سلیمانی ها ، علی خامنه ای ها، روحانی  و مدافعان از هر نوع و قماش آنها، اداره میشود. دوره آماده باش و تجهیز سازمانی از جمله برای جنبش کارگری و کمونیستی بیش از گذشته دشوار تر و در عین حال فراهم تر شده است.

    13 دی 1398

    3 ژانویه 2020

  • پرچم و سرود ای ایران قواره مناسب آزادیخواهی نیست

    تاریخ هشتاد سال گذشته که حکومت پادشاهی و جمهوری اسلامی در ایران  قدرت را در دست داشته اند، مانند تاریخ همه جوامع دیگر، سراسر مبارزه و کشمکش طبقاتی بوده است. تاریخ ما هم مملو از تحمیل منافع طبقه دارا و ثروتمند جامعه اعم از مالک تا سرمایه دار را شامل شده است. جامعه ما در طول این تاریخ و این حاکمیت ها هر نوع جنبش اعتراضی و هر فعال و رهبر اعتراض مردم به این شرایط های بردگی را با شدیدترین شیوه سرکوب پاسخگو بوده اند. دوران  حکومت سلطنتی و"پیش بسوی تمدن بزرگ " شاه در ایران همراه با ایجاد بزرگترین و دهشتناک ترین ابزارها و شرایط سرکوب و خفقان برای حفظ وضعیتی که نیازمند حفظ آن مناسبات بود ممکن شد. دقیقا همین، زمینه را برای سرکار آمدن جمهوری اسلامی فراهم کرد و اجرای ادامه لیست تمام نشده بوسیله حاکمیت جدید از همان روز های نخست سر کار آمدن، شمشیر قساوت ، زندان، اعدام ،سرکوب، قتل عام، بمباران وحشیانه و ... را از رو بست و هر صدای آزادیخواهی و انسانی را با وحشیانه ترین شیوه ها پاسخ داده است. نسل جوان و انقلابی امروز ایران، کارگران آگاه و پیشروان سوسیالیست در جامعه هر گاه از مرور این تاریخ غفلت کنند و در برابر الترناتیو های رنگارنگ بورژوایی و امپریالیستی بی تفاوت باشند، همه قهرمانی و مبارزاتشان یکروزه به جیب دیگران واریز میشود. پرورش دادن بازمانده خاندان پادشاهی (که راس آنها نه "بیکاره" است و نه "مفتخور"، بلکه یک فعال سیاسی و یک بورژوای میلیاردر و حافظ سر سخت منافع طبقاتی اش) ایران برای آمریکا و روابط امپریالیستی کنونی آنها لازم و حیاتی است و اگر لازم بشوند تا چهل سال دیگر "نگهداری" خواهند شد؛ اجیر کردن مجاهد و دیگر جریانات ملی و ناسیونالیست مرتبط و خدمتکار تا هر اندازه و بهر شکلی که ممکن شود، همگی برای حفظ جامعه و بازاری که در فردای سرنگونی جمهوری اسلامی باید به حوزه قدرت و تسلط آنها برگردد، یک کشمکش جدی برای سرمایه داری جهانی است. این چشم انداز ها قرار است با سیاهی لشگری و سواری بر اعتراض توده مردم ممکن شود. تمام کشورهای غربی و چین و روسیه و اسرائیل و عربستان  حلقه های رنگارنگی از این سیستم هستند که با همه امکانات در پی منفعت خود بوده و مطلقا ربطی به منفعت مردم ندارند. 

    آنچه مردم در ایران و مبارزاتشان را میتواند قدرتمند کند صرفا توان تشخیص و قدرتمندی آنها در سازمانهای بزرگ و کوچک اجتماعی شان است. هر قیام و انقلابی اگر نسل پیشبرنده آن نخواهد به دامن امثال جمهوری اسلامی و مجاهد و سلطنت پادشاهی بیفتد، باید به قدرت اجتماع طبقات جامعه متکی شود.این قدرت عظیم در محل کار و زندگی و در سطح سراسری مطالبه دارد، خواست کار و بیمه بیکاری دارد، مطالبه زندگی بهتر و با حفظ کرامتش را دارد و قدم به قدم  این مطالبات را در اتکا به تحصن و اعتصابات محلی و سراسری اش باید بتواند تحمیل کند و توازن قوا را تغییر دهد و بتواند جامعه را به جامعه ای آزاد و برابر هدایت کند. جامعه ایران مانند هر جامعه طبقاتی دیگری کشمکش های طبقاتی را از طریق جنبش ها و جریانات سیاسی آن دنبال میکند. طبقه کارگر و مردم زحمتکش در ایران جنبش رهایی از جمهوری اسلامی را میتواند و باید بر پرچم آزادی و برابری حک کند. 

    بر پرچم پر از جرم و جنایت و اعدام و کشتار جمهوری اسلامی، بر پرچم پادشاهی که سراسر زندگی برده وار و سرکوبگری را بر مردم تحمیل کرد؛ اولی بنام خدا و دیگری بنام میهن، هشتاد سال از زندگی و سرنوشت مردم ما را رقم زده اند. امروز و در دنیای واقعی سرود ای ایران و پرچم ایران  مدافعان میهن پرست بهتری از خامنه ای و احمدی نژاد و خاتمی و روحانی و ... ندارند که برای حفظ میهن و ایران و وضعیت کنونی میتوانند مصیبت های عظیم تر و خونین تری در ایران و منطقه بیافریند. پرچم ایران و سرود ای ایران امروز پرچم و سرود طبقه حاکمه در ایران و اپوزیسیون بورژوایی است. جنبش بورژوایی طرفدار سلطنت یا هر نوع دیگر، در خارج کشور نیز با پرچم ایران و سرود ای ایران، تعهد عمیق به حفظ نظام و میهن را دنبال میکند و برای خود سیاهی لشگر متوهم سازمان میدهد.

     در کشمکش مهم و تعیین کننده چند سال آینده،  و در رودر رویی های بسیار خونین تر از آنچه در آبانماه امسال شاهد بودیم، فراهم کردن رودر رویی اجتماعی، توده ای و انقلابی در اتکا به مکانیزم های کار و زندگی، برای همه طبقات اجتماعی و جنبش هایشان در ایران ضروری میشود؛  این راه حل طبقه کارگر و سوسیالیستها برای جامعه و منطبق با وضعیت است، این برازنده نسل امروز و جامعه آینده ایران است. سرود و پرچم ای ایران را با جمهوری اسلامی دفن کنیم! سرود و پرچمی که حقوق جهان شمول انسان را منعکس کند بر افرازیم!

    چنانچه مایل به خواندن بحث مفصل در این زمینه هستید به لینک زیر مراجعه کنید:

    https://www.dar-rah.com/engelabe-ati-dar-iran

    2 آذر 1398

    23 نوامبر 2019

  • سیاست و فرهنگ ارتجاعی کانال تبلیغاتی کارگران گروه ملی فولاد

    در میان عزاداران قاسم سلیمانی دسته ای از کارگران دیده میشوند که خیلی اصرار هم دارند جامعه متوجه کار آنها باشد. این اتفاق البته که خلع الساعه نیست و بهمین دلیل نمیتوان به سادگی از آن گذشت. کانال تلگرام "کارگران گروه ملی فولاد" اینگونه به عزا نشسته است: 

    "بسم الله الرحمن الرحمن وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَ‌بِّهِمْ يُرْ‌زَقُونَ، شهادت سردار شجاع ،دلیر و خستگی ناپذیر سپاه اسلام سردار حاج قاسم سلیمانی و چند تن از یاران باوفایش را به محضر مقدس حضرت ولی عصر(عج) ، مقام معظم رهبری ، ملت شریف ایران ، خانواده معزز شهدا ،جامعه کارگری علی الخصوص کارگران شرکت عظیم گروه ملی صنعتی فولاد اهواز  را تبریک و تسلیت عرض می نماییم" .  

     تقریبا از دو سال قبل که این دسته از کارگران، نقش سخنگویی  شرکت را عهده دار شده و صدای دیگری در ابعاد علنی از آنجا شنیده نمیشود، بالقوه نقش شورای اسلامی را بعهده گرفته اند و احتمالا چون نه چندان مذهبی اند و نه شورایی، از آنچه خانه کارگر و شوراهای اسلامی جرات بزبان آوردن ندارند آبا نمیکنند. نوشته "نگاهی به اعتراضات کارگران فولاد ملی اهواز و پیامد های آن" در خرداد 98 سنگ بنای این مشی جدید بود و به راس سخنگویی کارگران پرتاپ شد که ظاهرا در آن شرایط از روی "جنازه" کارگران رادیکال گذشته بودند. آنچه عملا خط مشی این گروه  بوده تبدیل شدن به ضمیمه مدیریت و سیاست و خط مشی های نظام است که با قرار دادن خود در نقش منتقد  "مدیران متخلف، مدیران نا کارآمد، مدیران بی عرضه و بی خرد" گذاشته و در تلاش برای تعهد به ارزش های اسلامی و سراسر ارتجاعی، در سایه مدیریت قدم بردارند. اینها را اگر بزبان سیاسی ترجمه کنید چیزی غیر از بودن در سنت حزب توده نیست. این چنین کارگرانی فکر میکنند میتوان به سادگی در برابر کشتار مردم در اعتراض به افزایش بنزین و مصائب زندگی، شانه بالا انداخت و قلم هایشان در این زمینه خشک شود اما در پی منفعت صنفی میشود برای نظام و سردارانش مداحی کرد. 

     تسلیت شهادت سردار به  رهبر و ملت و "جامعه کارگری" اگر اخرین اسناد ارتجاعی این گروه است، سنگ بنایش بر "اطلاعیه مهم" دو سال قبل بنا شده که در آن تاکید کردند که: همکاران محترم وگرامی، "جامعه کارگری ما یک جامعه وفادار به کشور و وفادار به نظام است. مسئولان باید این فداکاری ونجابت را با تلاش بیشتر برای حل مسائل و مشکلات کارگران قدرشناسی کنند.( بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با جمعی از کارگران )"

    کارگران در شرکت گروه ملی صنعتی فولاد نیازمند نماینده گان و ارگانهای تبلیغی هستند که واقعا نه نماینده "جامعه کارگری" و شریک در سرنوشت نظام و مدیریت، بلکه نماینده موقعیت طبقاتی خود و هم طبقه ای هایش در ایران باشد که در اتکا به قدرت و توانی که دارند از خود دفاع کنند.

    *کانال تلگرام Kargarangorohmelifolad

    14 دی 1398

    4 ژانویه 2020

  • انتخابات در بریتانیا ، چپ و راست در جامعه

    انتخاب در بریتانیا برای تشکیل دولت جدید آغاز شده است. مساله خروج از اتحادیه اروپا و بن بست آن کار را به انتخابات زود رس رساند. در کنار همه مسایل مهم سیاسی و اقتصادی پیشاوروی این انتخابات مساله خروج بریتانیا یا ماندگار شدن با آن موضوع مهمی در این انتخابات خواهد شد. اینکه بریتانیا در باشگاه سرمایه اتحادیه اروپا همراه با بزرگترین سردمداران این قاره که آلمان و فرانسه باشند باقی خواهد ماند یا در رقابت با آنها به کمپ "سازمان تجارت جهانی" میرود، به این انتخابات بستگی دارد.

    حزب محافظه کار که دولت را در طی ده سال گذشته  در اختیار داشته است، همزمان با اینکه ریاضت اقتصادی خانمانسوزی را از طریق محدود کردن امکانات دولتی برای بسیاری از خدمات اجتماعی وصل کرد، باعث بیکاری میلیونها نفر و معلق کردن زندگی آنها و خانواده هایشان شد. همزمان و در طی این ده سال مساله بیکاری را هم به درجه زیادی "حل" کرده است تا جایی که در صد بسیار کمی از کارکنان جامعه بیکار ماندند. حل مساله بیکاری اما به معنای ارتقا سطح زندگی نبوده است. آنطور که آمارها نشان میدهند سطح در آمد های طبقه کارگر و بویژه فقیرترین بخش های آن بی سابقه است. "حل" مساله بیکاری از طریق داشتن کار با دستمزد کم و مزایای بسیار ناچیز ممکن شده است. در نتیجه این اوضاع سرمایه داران و طبقه متوسط غنی تر شده و طبقه کارگر و مردم زحمتکش فقیر تر. این از "دستاورد" های دولت سرمایه داران در این کشور است که با برنامه خروج از اروپا و با این کارنامه وارد انتخابات میشود. از خصوصیات جالب حزب محافظه کار بریتانیا در این دوره این هم هست که اکنون از حزب کارگر سابق که بطور سنتی طرفدار خدمات اجتماعی بیشتر بود پیشرو تر شده است؛ مثلا ده سال قبل که اینها سر کار آمدند شرایط بسیار مناسبی برای کمپانی ها در پس گرفتن حق و حقوق کارگران و کارکنان فراهم کردند، بیست هزار پلیس را اخراج کردند و ناامنی گسترده ای را برای مردم محروم بوجود آوردند، خدمات اجتماعی دیگر مانند درمان عمومی و بیمارستان ها را بی بهره از امکانات لازم کردند و در صدد خصوصی کردن آن بر آمدند و روزگار مردم کارگر و دیگر زحمتکشان مانند معلم و پرستار و .. را سخت کردند. اکنون برنامه دارند تا بیست هزار پلیس اضافه کنند و ده ها بیمارستان بسازند و حقوق ها را بالا ببرند و ...!! 

    در مقابل این و در این دوران ده ساله گذشته حزب کارگر دچار تحولات جدی شد. چپ ترین جناح در این حزب که  بیشتر طرفدار طبقه کارگر و در رابطه ای عمیق با اتحادیه های کارگری است، قدرت در این حزب را در دست گرفت و با اتکا به یک جنبش رادیکال از پایین به درجه زیادی قدرتش را تثبیت کرد و در این انتخابات شرکت میکند. این حزب بیش از هر جبهه و دشمن بیرونی با طیف گسترده اعضا و کادر وبخشی از نمایندگان مجلس این حزب که در جناح راست قرار دارند مواجه بوده است و کماکان با آن دست و پنجه نرم میکند. کم نیستند رهبران و کادرهای مهمی در این حزب که مردم را بطور علنی فراخوان میدهند که به حزب محافظه کار در این انتخابات رای بدهند! پدیده ای جالب است که بطور ساده بیان از یک مبارزه طبقاتی روشن است. حزب کارگر با رهبری و جنبش چپ فعلی که دارد بطور واقعی منتهی الیه این نوع چپ در چنین سیستم پارلمانی و بورژوایی و پادشاهی است. حزب کارگر و اتحادیه های کارگری در بریتانیا که پایه اصلی این حزب هستند برای اولین بار شانس دارند تا جامعه را به سمت عدالت بیشتری که مد نظر دارند ببرند. عدالت بیشتر در بریتانیا یعنی بیرون آوردن تامین درمان اجتماعی، آموزش و پرورش و دانشگاه، ترانسپورت و مسکن از دست بخش خصوصی. حزب کارگر جدل مهمی را در این زمینه در این انتخابات به پایان میبرد. آیا موفق خواهد شد یا نه بستگی دارد  به جدال جدی آنها و هر چه بیشتر به چپ چرخیدن، به این معنی که اجتماعی کردن امکانات جامعه را هر چه بیشتر مورد حمایت قرار بدهند و در عمق جامعه بتوانند حمایت جلب کنند. اما تا اینجا هم که رسیده یک مساله مهم در جامعه، یعنی تقابل جنبشهای چپ و راست از طریق احزاب آنها، در مورد همه مسایل به درجه زیادی به روی صحنه آمده است. برای پیروزی همانطور که این جنبشها و احزابشان عمل میکنند، راه دیگری نیست. یا باید راست راست بود و یا چپ چپ.  این انعکاس واقعی تری از یک جامعه بشدت طبقاتی است.برای طبقه کارگر و مردم زحمتکش و آگاه به منافعشان راه میانی وجود ندارد.

    در بریتانیا وقتی از مبارزه طبقاتی حرفی به میان بیاید مانند این است که کسی در گذشته زندگی میکند. و بی بی سی استاد این افکار پراکنی است.اما همه چیز تابع این مبارزه طبقاتی است و طبقه سرمایه دار بیش از سیصد  سال است همه امکانات را در خدمت حفط وضع موجود به نفع خود دارد اما به جامعه، طبقه کارگر و چپ که میرسد همه چیز باید ملی باشد!! کشمکش بسیار جدی و عمیقی میان جنبشهای متعلق به طبقه کارگر و چپ این مملکت و سرمایه دار و جنبش آنها  برای بیرون راندن جامعه از دست همدیگر در جریان است. ظاهرا همه چیز لوکس پیش میرود اما بورژوازی و فرهنگ ساخته شده اش در  با چنگ و دندان و بعضا با کثیفترین نوع تبلیغات در صدد کسب آرا مردم برای به شکست کشاندن جنبش عدالت اجتماعی بیشتر است. برای مثال حزب کارگر در معرض یهودی ستیزی قرار دارد و این یکی از ابزارعلیه این حزب است که در واقع ابزاری بر علیه چپ جامعه است که دارد به سرمایه تعرض میکند و هر جا این عمیق تر میشود ابزار یهودی ستیزی بیشتر اوج میگیرد. بدیهی است هیچ حزبی توده ای نمیتواند از یهودی یا مسلمان ستیزی یا ... بری باشد اما یهودی ستیزی حزب کارگر اساسا مربوط به چپ چرخیدن این حزب میشود و هیچ چیز دیگری غیر از این نیست.

     اما در این میانه، میدیا نقش اساسی بازی میکند. بی بی سی در واقع بزرگترین حزب افکار سازی در بریتانیا است. بقیه دم و دستگاه های تبلیغاتی بسیار گسترده که شامل رادیو و تلویزیون های متعدد است هر کدام به نوعی در کشاندن افکار و آرا مردم به طرف بورژوازی بریتانیا هماهنگی دارند. حزب کارگر و اتحادیه های کارگری هر چند جنبش عطیمی هستند و تا حدودی که اشاره شد پا روی دم بورژوازی گذاشته اند، در چنین سطحی شانس ابراز وجود ندارند. شانس آنها در رادیکال کردن کشمکش های طبقاتی است که چنانچه با روشنی بیشتر و قدرت مطرح شوند میدیا را میتواند به درجاتی افسار بزند. بی بی سی بزرگترین مبلغ حفظ وضع موجود است. این دستگاه عظیم سخن و فرهنگ بورژوازی پخش کن، نقش مهمی در تحمیق مردم و کنار زدن باورهای چپ و فرهنگ چپ دارد. در کنار بزرگترین احزاب رقیب در این کشور بی بی سی بزرگترین توپخانه تبلیغاتی ادامه وضع موجود است.

    asadgolchini@gmail.com

    16 آبان 1398

    7 نوامبر 2019

  • کارگران در کردستان، جنگ و فاشیسم

    طبق نقشه توافق شده آمریکا و ترکیه، حمله به کردستان سوریه باز هم ابعاد دهشتناکی از بر هم زدن خانه و کاشانه مردم در این منطقه در ابعاد میلیونی به نمایش گذاشت. این جنگ نا عادلانه و وحشی باز هم نمایشی از بربریت به مردم تسلیم شده نظم کنونی دنیا نشان داد. تقریبا همه دولتهای موثر در دنیا که  کت بسته آمریکا هستند، همراه با روسیه ایران و دولت سوریه در هماهنگی عملی، همه بر سر سهم بیشتر از منافع و معادلات منطقه ای و جهانی در این فاجعه عظیم یکبار دیگر شریک شدند.

     بیش از بیست میلیون نفر از مردم در سوریه در این سالهای جنگ و کشتار بوسیله این دولتها و مزدوران محلی شان، بی سرنوشتی و تباهی این جامعه را رقم زده اند. همه این دولتها و مزدورانشان در رفتار فاشیستی و جنایتکارانه، یکی از دیگری استاد تر عمل کرده اند. این چنین فرهنگی و در چنین فضایی از دنیای امروز بشدت راست و فاشیستی، ترکیه اجازه کامل استفاده از آن را برای خود محفوظ دانسته و نتایج عملی آن فاجعه انسانی و بر هم زدن زندگی مردم در این منطقه است. این حمله دد منشانه با مقاومت و جنگ عادلانه و با حمایت بشر دوستانه در تلاش برای عقب راندن آن مواجه شده است.

    حمله این بار ترکیه چه بعنوان یک کشور با منافع ملی خود، چه بعنوان عضوی مهم از ناتو، در ابعاد منطقه ای و جهانی نمایشی برای قدرتمندی و موازنه قدرت با دیگر رقیبان منطقه ایست. در خود ترکیه این دولت بعنوان دولت طبقه سرمایه دار و تسلط بر طبقه کارگر و مردم محروم و استثمار وحشیانه آنها، در تلاش برای باز پس گرفتن ازادی های فردی و مدنی و تحمیل استبداد و فرهنگ منحط اسلامی و ملی بوده است. اشتهای این دولت در ابعاد منطقه ای ادامه این سیاست ها در ابعاد فاشیستی، اکنون در شمال سوریه باز هم خود را نشان میدهد.

     اما در این میان یک مساله استراتژیک برای ترکیه بعنوان چنین دولت و چنین اهدافی محوری است؛ او از طرف آمریکا و هم پیمانانش اجازه دارد تا برای خود به اصطلاح نوار امنیتی ایجاد کند، چیزی که همه  دولتهای دیگر هم کیش بر آن توافق دارند. این مساله استراتژیک مساله کرد است که دولت ترکیه برای حل آن اینگونه و باز هم بطرز وحشیانه و با سیاست های فاشیستی در صدد "حل" آن است.

    مساله کرد در کشورهای همجوار ترکیه مانند عراق و ایران هم یک مساله سیاسی و اجتماعی است. در ترکیه، کردها زمانی حتی از حق تکلم با زبان خودشان محروم بودند و آنها را "ترک های وحشی" مینامیدند. مردم کرد در ترکیه همیشه در برابر استبداد و دیکتاوری حاکم مقابله کرده اند و سی سال است که جنگ  و اعتراض توده ای همه جانبه ای هم به رهبری پ.ک.ک در این کشور با دولت مرکزی در جریان بوده است، به این دلیل دولت ترکیه تحمل یک حکومت در کردستان سوریه را نمیتواند داشته باشد و اکنون که میتواند آنجا را کاملا به آشوب بکشاند و مردمش را آواره و مستاصل کند ذره ای دریغ نخواهد کرد.

    حقیقت این است که مساله کرد دقیقا مانند مساله فلسطین است و تا زمانی که بشیوه ای عادلانه و با دخالت مردم کرد زبان در چهار کشور مزبور حل نشود، هیچ گاه این منطقه و بویژه اکنون در سوریه و ترکیه، آرامشی برای این مردم نه تنها وجود نخواهد داشت بلکه فاجعه پشت فاجعه و آنهم در ابعاد میلیونی میتواند باز هم تکرار شود.

    یک مساله اساسی در مساله کرد و حل آن، مساله رهبری جنبشهای سابق و در حال حاضر است که در این مناطق موجودیت حزبی و سازمانی دارند. این مساله باید واضح باشد که پیشرفت و پس رفت یک جامعه و در اینجا جوامع کردستان، دقیقا به جنبش ها و احزاب و جریانات سیاسی آنها هم بستگی دارد. آنچه در طول تاریخ صد سال گذشته بر مردم کرد در این مناطق چه از جانب دولتهای امپریالیستی، دولتهای محلی و همچنین چه از جانب رهبری جنبشها در این مناطق گذشته است، دارای درسهای بسیار مهمی بوده است. کردستان عراق هم اکنون و بعد از بیش از بیست سال است خودمختار است و حاکمیت خودمختار احزاب جنبش ناسیونالیستی که بقدرت رسیدند تماما بر طبق مناسبات استثمار گرانه و سرکوبگرانه سرمایه داری با فرهنگ عشیره ای و قبیله ایست. آنچه در بخشهای دیگر در جریان است بشکل نسبتا پیروز شده اش در کردستان عراق دیده میشود. جریانات جنبش ناسیونالیستی در ترکیه، سوریه و ایران هم هر کدام الگوی مشابهی از قدرتمند شدن یا شریک شدن در قدرت مرکزی و سیستم تقسیم سود عادلانه بین همه سرمایه داران کرد با دولت های مرکزی هستند. در چنین فضایی که کردستان سوریه و مردم کرد و عرب و اسوری و ... در برابر ددمنشانه ترین حملات فاشیستی قرار گرفته اند، دیگر احزاب جنبش ناسیونالیستی، بخش بزرگی از آنها، در ایران دست در دست رژیم اسلامی دارند و مشغول بده و بستان و به اصطلاح مذاکره هستند، در ترکیه پ.ک.ک در انتظار برای توافق با همین دولت ترکیه است و در برابر آنچه که در کردستان سوریه در جریان است بشدت از به حرکت در آوردن قدرت توده ای که در کردستان ترکیه تحت نفوذ دارد زمین گیر شده است، در کردستان سوریه تا دیروز پرچم آمریکا و اسرائیل را بر دوش میکشیدند و حتی چند روز گذشته از حمله ترکیه که با توافق کامل آمریکا صورت گرفت، رهبران این جریان از آمریکا گلایه میکردند که چرا به آنها از پشت خنجر زده اند! این سناریویی است که جنبش ناسیونالیستی و احزابش همواره با چنین وضعیتی در برابر مردم قرار داده است. آنها هیچگاه به قدرت مردم برای مساله به قدرت رسیدن خودشان هم متکی نبوده اند. سوار شدن به اعتراض مردم و اساسا اتکا به دولتهای بزرگ منطقه اولویت اول و آخر آنهاست و همیشه بر این استراتژی حیات کرده و میکنند.

     بخشهای بزرگی از مردم در این مناطق نسخه جنبش کردایتی را به عنوان نسخه هایی برای رسیدن به آزادی و عدالتی که این احزاب ترسیم کرده و میکنند پذیرفته اند. هر بار هر فاجعه ای مانند آنچه امروز در سوریه میگذرد تا هر سیاست ضد مردمی که احزاب جنبش ناسیونالیستی در کرنش به دولتهای بزرگ و کوچک ، جاری میکنند را تحت عنوان منفعت عمومی به خورد این مردم داده اند و روشنفکران و متفکر و پیشروان این جنبش در پی تحمیق این وضعیت جنبششان به همین مردم بوده اند. این جنبش و احزاب آن هیچگاه برای بقدرت رسیدن به مردم متکی نبوده و نیستند، اینها تمام عمرشان را میتوانند بدنبال سهم بری از دولتها برای طبقه سرمایه دار در این مناطق باشند. همه اینها بعنوان منفعت عمومی "کرد" قابل توجیه میشود و مردم را اینگونه با احساسات ارتجاعی میتوانند همراه خود نگاه دارند.

    اما این وضعیتی که دولتهای جنایتکار بزرگ و کوچک در منطقه و دنیا برای این مردم با داشتن حق عادلانه و حل عادلانه مساله کرد، ایجاد کرده اند قطعا نمیتواند ادامه داشته باشد. مردم هیچ گاه نمیپذیرند و سرنوشت خود این دولتها هم میتواند در هر تغییر مثبت یا منفی در این مساله تاثیر گذار باشد. وجود دولتهای  انقلابی و سوسیالیستی در این کشورها تنها حافظ ارامش و آسایش مردم در این مناطق هم هست. این چنین دولتهایی هستند که میتوانند مردم را در حق برخورداری از تصمیم برای اینده و سرنوشت خود آزاد بگذارند. فعالیت ازادیخواهان و کمونیستها رسیدن به این شرایط است، بقیه سناریوها نسخه بندگی و استثمار، سرکوب و کشتار و باز هم فجایع بیشتر است.

    سرنوشت مناطق کردستان نمیتواند و نباید با سرنوشت و نسخه های دولتهای فاشیست و جنایتکار و همچنین استراتژی جنگ، مذاکره و هم سرنوشتی جنبش ناسیونالیستی با طبقه سرمایه دار محلی و سراسری رقم بخورد. این حکم طبقه کارگر در این کشور ها هم هست که منافع کاملا مجزایی با سیاست های این دولتها و همچنین جنبش ناسیونالیستی و احزاب و جریانات گوناگونش دارند. کارگران کرد با سرمایه داران کرد هم منفعت و هم سرنوشت نیستند. هر بهبودی در کار و زندگی مردم کارگر و زحمتکش در این مناطق تماما بسته به آگاهی و اتحاد طبقاتی خودشان است که میتواند و باید نسخه انسانی و ازادیخواهانه برای همه مردم داشته باشد. سیاست و استراتژی های ارتجاعی جریانات ناسیونالیست در همه این مناطق نباید تحت هر نامی به مردم فروخته شود. تعصبات ناسیونالیستی یکی دیگر از دشمنان سرسخت در تفرقه و جدایی کارگران و مردم جامعه بر اساس ملیت کذایی ساخته شده از جانب سرمایه داران محلی تحقیر شده از جانب سرمایه داران مرکزی است. اعتراض طبقه ما به همه جنایایت و جنگ و کشتار مردم بیدفاع نباید به کیسه جنبش ناسیونالیستی وارد شود و باید بتواند صدای این اعتراض را برای تقویت جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی سوسیالیستی که سعادت و رهایی همه انسانهای جامعه را در اهداف دارد واریز کند. در شرایطی که  جنبش ناسیونالیستی به یمن همه وضعیتی که در دنیا و منطقه هست، از قبل قدرتمند تر است، بعهده کمونیستهای طبقه کارگر و آگاهان این طبقه است که حین مبارزه برای زندگی بهتر، سرنوشت کارگران و مردم را از سرنوشت و سیاست و استراتژی احزاب جنبش ناسیونالیستی در هر لحظه و مقطع و جنگ و سیاست و صفی مجزا کنند. بگذار جنبش ناسیونالیستی  بر شانه ها و سیاست و فرهنگ ارتجاعی خود برای  طبقه کارگر و مردم آزادیخواه قابل دیدن باشد. 

    21 مهر 1398

    13 اکتبر 2019

    asadgolchini@gmail.com

  • دولت محافظه کار بریتانیا پارلمان را تعطیل کرد

    دولت بریتانیا برای جلوگیری از مباحثات مجلس  و احتمال جلوگیری از دولت برای خروج بی توافق از اتحادیه اروپا، با حکم نهایی ملکه، پارلمان را تعطیل کرد. این تعطیلی عملا خفه کردن صدای مخالفین و جلوگیری از هر تلاشی برای توقف این حرکت دولت بود. نمایندگان سرراستتر بورژوازی امپریالیستی بریتانیا در حزب محافظه کار که دولت را در دست دارند توانستند افق خود را در غیاب سیاستهای رادیکال و مردمی بر جامعه تحمیل کنند. وضعیت کنونی بخشا نتیجه تردید و غیبت سیاستهای رادیکالی بود که قادر به مراجعه به مردم و ترتیب رفراندوم ها برای هر سوال و مشکلی نبود. دولت محافظه کار از این خلا بخوبی دارد استفاده میکند و سیاستهایش را پیش میبرند.

     در غیاب سیاست های سوسیالیستی متکی به قدرت طبقه کارگر و مردم انقلابی، دولت بورژوایی و شاه و ملکه و ولایت فقیه، میتوانند روزی پارلمان را برای صادر کردن حکم جنگ در عراق ، سوریه، یمن،یوگوسلاوی سابق، لیبی و افغانستان و ... بسیج کنند و سرنوشت میلیونها نفر از مردم و نابود کردن زیر ساخت های اقتصادی و بازگرداندن این جوامع به قهقرا را به مردم دنیا نشان بدهند و یک روز دیگر هم مهد دمکراسی را تعطیل کنند. دمکراسی یعنی آزادی برای بورژوازی همین! اینها همه بخشهایی از دمکراسی اند و فقط کافی است بی بی سی را هم داشته باشند تا قدرت عظیم تحمیق مردم تکمیل شود.

     آنچه تعطیل ناپذیر است قدرت طبقه کارگر و مردم انقلابی است که چنانچه در شوراهای خود حاکمیت را سازمان بدهند، نه ملکه، نه شاه، نه شیخ و هیچ دولتی قادر به تعطیل کردنشان نمیشود. حاکمیت شوراها نفی همه اینهاست. جنبش عظیم تجمع، اعتصاب، تحصن و تصمیم میتواند این قدرت را همیشه و هر روز محافظ این نوع حاکمیت بکند.

     دمکراسی ها مخارج عظیمی از در آمد شهروندان را برای سرپا نگاه داشتن دولت و پارلمان ، پلیس و ابزارهایی مانند بی بی سی و ... صرف میکنند تا  مانع از قدرت طبقه کارگر و مردم در شوراهایشان بشوند.

    29 آگوست 19

    7 شهریور 98

  • زن، خشونت و جنایت “خانگی” COERCIVE CONTROL

    نظیره معماری – اسد گلچینی


    خانم gEORGINA CHALLEN  که با نام SALLY  شهرت دارد از کارمندان سابق اداره پلیس  در انگستان، در سال ۲۰۰۹ ، شوهرشrICHARD CHALLEN   که فروشنده اتوموبیل بود را با کوبیدن بیش از بیست بار چکش بر سرش کشت. آنها چهل سال با هم زندگی کرده بودند. خانم سالی  در آن زمان ۵۵ ساله بود  و طبق حکم دادگاه به ۲۲ سال زندان محکوم شد.


    خانم سالی بعد از گذراندن تقریبا ده سال در زندان، روز هفتم جون ۱۹ حکم آزادیش را از دادگاهی در لندن دریافت کرد. در کنفرانسی مطبوعاتی که از سوی وی و دو فرزند ۳۱ و ۳۵ ساله اش همراه با تیم مدافعین حقوقی و فعالین دفاع از حقوق زنان، برگزار شد، داستان زندگی، فضای سراسر تحقیر آمیزی که شوهرش به نسبت وی در طول این چهل سال داشت،قتل و بالاخره کماکان عشق به ریچارد را توانست بیان کند. نکات مهمی که در اظهارات وی و فرزندانش از این رویداد و زندگی بیان شد،  از قبل مبنایی برای توجه اذهان جامعه و قوانین اجتماعی و سیاسی شده بود که تا آن لحظه منجر به آزادی وی و توجه به این مساله مهم اجتماعی بود. بدون تردید این مساله تاثیرات عمیق تری در رفتار جامعه و قوانین آن در بر خواهد داشت.


    خانم سالی بنا به تغییر رویه جامعه و در واقع فعلا تغییر قانون در باره نگاه به خشونت های خانگی و دلایل رسیدن این خشونت تا حد قتل، توانست آزادی اش را از زندان باز یابد. در سال ۲۰۱۵ در انگلستان و ولز، قانونی در باره برخورد به  خشونت های خانگی و جنایت های انجام شده در این خصوص بنام  COERCIVE CONTROL  جاری میشود. این قانون به تاثیرات روانی در خصوص خشونت های خانوادگی میپردازد و نقطه های اوج جنایت و دلایل آنرا در بطن واقعیات و تاثیردر روابط متقابل برسمیت میشناسد.


    نکات بسیار تکان دهنده ای در کنفرانس مطبوعاتی خانم سالی و دو پسرش طرح شدند. هر جمله و هر بیانی از رابطه ای طولانی بین آنها، تاثیرات رفتار ریچارد بر سالی، وضعیت سالی، زمان تصمیم برای قتل ریچارد، دوران زندان، وضعیت خانوادگی و … برای متخصصین در رشته های مختلف  سیاسی، اجتماعی و علمی بسیار آموزنده است.


    اینکه “وی را کشتم اما هنوز دوستش دارم” عمق احساسات و عواطف خانم سالی و همچنین عمق آزار و خشونت به وی، هر دو را همزمان و بطور خیره کننده ای بیان میکند. هر دو عمیقا واقعی و هر دو بشدت انسانی و اجتماعی اند. منبع تغذیه رفتار و اعمال اقای ریچارد به نسبت خانم سالی از داده های معمول جامعه ای بشدت طبقاتی با بازمانده های سنتی مردسالاری است. نگاه فرهنگ و قوانین هیات حاکمه ای که حافظ نظم سرمایه داری است و کماکان زن بعنوان ضمیمه و درجه دوم طبقه بندی شده و در همه شئون این حاکمیت با ظاهر بسیار پیشرفته هم میتواند دیده شود. زندگی و مناسبات این زوج انعکاسی از این وضعیت بود و هر دو از آن متاثر بودند. اینکه ریچارد برای من نباشد بگذار برای کس دیگری نباشد، عمق راندن فرد به انزوای بیشتر و به گوشه تنهایی و استیصال است که خانم سالی در آن قرار گرفته بود و  وقتی نتوانست از “فرمانروای خانه” و کنترل کننده اش اطاعت کند با وجود اینکه هنوز دوستش داشت، وی را در اوج ناامیدی و قصاوت به قتل رساند.


    در روابط خانوادگی، بین زن و مرد یا هر نوع دیگری از زندگی مشترک، چه زن با زن و چه مرد با مرد و یا زن و مرد با هم، این کنترل کردن وجود دارد. اساسا و عمدتا این مردان هستند که بر زنان این کنترل را اعمال میکنند. در زمینه های بسیار وسیعی این کنترل وجود دارد؛ مثال ها در این مورد معمولا به این اشکال است:


    روابط آنچنان تنظیم میشود که نمیتوانی مستقل باشی و همیشه وابسته به کسی هستی که با او زندگی میکنی، منظما و تقریبا همیشه احساس میکنی این فرد تو را کنترل میکند، وابسته به او هستی، ایزوله هستی و از او میترسی. تو از فامیل و دوستانت ایزوله هستی. کنترل میشوی که چقدر پول داری و چگونه آنرا خرج میکنی، هر حرکت و فعالیتی زیر کنترل و نگاه اوست. مرتبا تحت تحقیر هستی، شخصیت مستقل نداری و هیچ تلقی میشوی، با کنایه های تحقیر کننده خطاب قرار میگیری ، تهدید به آزار خود و فرزند یا فرزندانت میشوی، تهدید میشوی که هر اطلاعاتی در مورد تو هست را به پلیس میدهد، تهدید به از بین بردن اموال و خانه  ات میشوی، تحت فشار برای انجام کارهای غیر قانونی و کودک ازاری و … قرار میگیری و …


    در سایت سازمان حقوق زنان (rIGHT OF WOMEN) که عمدتا متشکل از وکلاست،  این نوع خشونت و کنترل “خانگی” (COERCIVE CONTROL) این چنین تعریف شده است.


    It is a criminal offence in England and Wales for someone to subject you to coercive control. If you experience this kind of abuse you can report it to the police. You may also be able to apply to the Family Court for protection. This legal guide is designed to give you information about the ways in which the law can protect you.


    What is coercive control?


    Coercive control is when a person with whom you are personally connected, repeatedly behaves in a way which makes you feel controlled, dependent, isolated or scared.


    The following types of behaviour are common examples of coercive control:


    isolating you from your friends and family

    controlling how much money you have and how you spend it

    monitoring your activities and your movements

    repeatedly putting you down, calling you names or telling you that you are worthless

    threatening to harm or kill you or your child

    threatening to publish information about you or to report you to the police or the authorities

    damaging your property or household goods

    forcing you to take part in criminal activity or child abuse

    اطلاعات بیشتر در لینک زیر قابل دسترسی است.


    https://rightsofwomen.org.uk/get-information/violence-against-women-and-international-law/coercive-control-and-the-law/#What%20is%20coercive%20control?


    طبعا در کشوری مانند بریتانیا و یا در غرب اشکال مختلف و متفاوتی از زن آزاری و تبعیض بر زنان و بدرجه بسیار کمتری  بر مردان در خانواده وجود دارد. درکشورهای شرق هم قوانین و سنت های طبقات حاکمه و هیات حاکمه که با قوانین و سنت های مذهبی و قدیمی بشدت مردسالارانه عجین است،  در عقب راندن زنان به جهنمی بمراتب سوزان تر و نا عادلانه تر موثر است. مردان خواسته و نا خواسته ابزار خشونت سازمانیافته دولتی و مذهبی میشوند و  به خشونت و آزار تا قتل و خودکشی زنان تن میدهند.  تغییر بنیاد های اجتماعی و سیاسی در این مورد هم ممکن و هم حیاتی است که لازمه آن وجود جنبشی برابری طلبانه است که قدرتش قادر به تغییرات قانون در جامعه میشود. لازمه حیاتی این چنین تغییراتی وجود رهبران و فعالین زن و مردی است که ابتدا خود باید آزاد باشند!


     آزادی خانم سالی در ادامه کارزار سیاسی و اجتماعی بود که تغییر این قانون در انگلستان و ولز را ممکن کرد. بدون این کارزار، خانم سالی در این روز حکم آزادی نمیگرفت. وی بیان کرد که بسیاری از زنانی که به جرم مشابه در زندان هستند اتفاقا به دلایل شرایط مشابهی که در خانواده داشته اند به جنایت هایی مانند قتل دست زده اند. بازبینی مجدد در مورد همه پرونده های زنانی که در زندان هستند  بدون تردید به همت این کارزار ممکن شده است. این زنان  از تخفیفات مشابهی که خانم سالی از آن برخوردار شد میتوانند استفاده کنند.


     این در واقع نوک کوه یخ است. تاثیر اساسی تر از تغییر قانون در باره خشونت خانوادگی و جنایت ی که عمدتا از طرف مردان به زنان در جامعه صورت میگیرید هدف است. رویداد قتل ریچارد بوسیله سالی و مبارزه برای دیدن همه واقعیاتی که در خشونت ها و جنایت در خانواده صورت میگیرد، در این شکل نسبتا جدید، هم تازه شروع شده است. کارزاری اجتماعی که نیروی تغییر قانون جزایی در این مورد شد اکنون میتواند در ابعادی اجتماعی به جامعه برگردد. از این قانون برای تغییر رفتار اجتماعی نه تنها در دادگاه بلکه اساسا در تغییر نگاه جامعه به خشونت از این دست و خشونت در مورد زنان که ابعادی اجتماعی دارد، میتوان و باید استفاده کرد.  برای همه زنان و مردانی که از این دسته از خشونت و جنایت های خانگی در رنجند سرآغاز آگاهی به زندگی دیگری میتواند ممکن باشد. برای خانم سالی و به معنای واقعی برای زندگی یک اجتماع، برای میلیونها زن و مرد که به درجات مختلف و در سطوح مختلف از چنین وضعیت مشابهی برخوردارند، یک دگرگونی میتواند ممکن شود. ابعاد این زندگی نوین جانشمول است و چنانچه تعصبات فرهنگی ارتجاعی طبقات حاکمه که جامعه را در چنگ خود گرفته و با تمام توان فرهنگ آنرا میسازد، مانع نباشد، کنه این تجربه در برابر مردسالاری، سنت های قدیمی، زن آزاری در ابعاد اجتماعی  با مبارزه سازمانیافته برای تغییر قانون میتواند موثر باشد، همانطور که در این مورد خانم سالی، اتفاق افتاد.


    ۹ جون ۱۹


    ۱۹ خرداد۹۸

  • آن نقطه درخشان برای 8 مارس

    موجی از نارضایتی عمیق زنان در جامعه ایران به نابرابری و سرکوب آزادی، همواره معیار برجسته ای از عمق آزادیخواهی و برابری طلبی زنان در ایران بوده است. نظام سرمایه داری ستم بر زنان را در خود و برای استثمار وحشیانه از زنان و کودکان نهادینه کرد و سنت مرد سالارانه  از آبشخور قوانین و نظم  ارتجاعی و جنایتکارانه اسلامی تغذیه میکند. برچیدن هر ذره ای از این ستم بر زنان تا برانداختن سیستم سرمایه دارانه و قوانین اسلامی راهی است که میتواند زنان در جامعه را از شر این نکبت ها نجات دهد. زنان و مردان آزادیخواه و برابری طلب در این راه نمیتوانند هیچ همسویی با ابقای این شرایط داشته باشند و مردان مبارز و کمونیست و با فرهنگی برابری طلبانه، میتوانند و باید شانه به شانه زنان پرچم 8 مارس را برافرازند. غیبت مردان در این جدال معیار عقب ماندن از این صف است. هر جایی که نشان از این شور و هیجان از طرف مردان دیده نمیشود آنجا گندیدگی سنتی، ملی، مذهبی و مردسالارانه لانه کرده است! و اینها همه عدم اشتیاق به برچیدن این اوضاع است  که در میان طبقه کارگر مایه ابقا تفرقه بزرگی است!

    از محافل مختلف در همه جای ایران که بصورت متشکل مبارزه میکنند تا دختران جسوری که به قوانین و نظم سنتی و شرم آور اسلامی در ایران نه میگویند تا همه زندانیان زن مقاوم و قهرمانی که در زیر شکنجه و آزار روحی و جسمی سنبل مقاومت و مبارزه هستند تا زنانی که قربانی زن ستیزی شدند و جانشان را از دست دادند تا مادران پر شور و مقاومی که با مبارزه و مقاومت خود فرزندانشان را تنها نمیگذارند همه و همه نیروی عظیمی برای مبارزه و برافراشتن پرچم 8 مارس در ایران هم هست که چنانچه همصدا شود قادر به برافروختن آنچنان آتشی است که میتواند اوضاع را  زیر و رو کند.

    در چند ماه گذشته آن ستاره ای که بر این آسمان نوری تابنده درخشاند، حضور زنان کارگر و خانواده های کارگری در اعتراض و اعتصابات هفت تپه و فولاد بود. طبقه کارگر و رهبران پیشرو و آزادیخواه در ایران برای اولین بار حضور زنان کارگر را در صفی متشکل و همصدا به میدان آورد. سنت 8 مارس در این لحظات پرتوان بوسیله این زنان کارگر ماندگار شد و به گنجینه مبارزات طبقه کارگر در ایران افزود. این ستاره درخشان به داده طبقه کارگر تبدیل شد و در مبارزاتش دیگر نمیتواند از این فراتر نرود. 

    7 مارس 19

    16 اسفند 97

  • زوزه وزارت اطلاعات

    برنامه "طراحی سوخته" 29 دی ماه 97  تلویزیون جمهوری اسلامی، که ظاهرا اعترافات اسماعیل بخشی، علی نجاتی، سپیده قلیان و بهروز کریمی زاده بود، قرار است چه پیامی برای مردم در بر داشته باشد؟

    موضوع شکنجه و سپس اعتراف گیری و از رو خواندن مطالبات دیکته شده بر اساس روابط و مناسبات زندانی که معمولا از میدیا و به اصلاح شبکه های اجتماعی گرفته میشود، بسیار روشن و عیان بوده است.هدف هم چیزی جز سرکوب اعتراض کنندگان و از میدان بدر کردن رهبرانشان نیست. 

    جمهوری اسلامی اما با موجی از اعتراض و مبارزه رادیکال طرف است. منتسب کردن اعتراض و مبارزه و حق خواهی به بیگانه، بیگانه را جذاب تر میکند و باز هم به اصطلاح متهم کردن مارکسیست ها و کمونیستها ی "بیگانه" بعنوان جرمی که گویی برای همگان فرض است، مارکسیسم و کمونیسم را محبوب و خوش نام تر میکند. زنده باد کمونیسم و مارکسیسم که امروز با اعتراض و زندگی کارگران و مردم زحمتکش در ایران عجین شده است! راه همین است. زنده باد کمونیستها! این پیامی است که مردم معترض به جمهوری اسلامی گرفتند.

    کمونیستها باز هم هر چند با مشقات فراوان، میباید تلاش کنند تا این محبوبیت و توان را به سازمان پر قدرت خود تبدیل کنند.سازمانی که قدرت جلوگیری از شکنجه و اعتراف را هم داشته باشد.

    زوزه وزارت اطلاعات و جمهوری اسلامی، ناله ای از سر زبونی و زخم، اما اینبار زخمی عمیق تر بر لاشه گندیده جمهوری اسلامی است که در میان مردم بوی تعفنش کمتر قابل تحمل شده است. کارگران و مردم زحمتکش خوزستان توانستند این بار جمهوری اسلامی را به این پرت و پلا گویی بکشاند؛ اما مبارزه و سازمان سراسری کارگران و حزب قدرتمند سراسری کمونیستی در ایران میتواند و باید این همه مصیبت و جنایت جمهوری اسلامی را جارو کند! تنها راه نجات جامعه در این است.

    اسد گلچینی

    1 بهمن 97

    21 ژانویه 19

  • شاپور احسانی راد مقصر نیست

    شاپور احسانی راد در نوشته ای در مورد نامه اخیر اسماعیل بخشی مبنی بر شکنجه در زندان و اعلام آمادگی برای مناظره با جناب وزیر، نکاتی را طرح کرد که خیلی ها را بدرست از خود رنجاند! شاپور در مقابل آن تصمیم بزرگ اسماعیل بخشی، مسایل حاشیه ای هم چون برخورد به شورای اسلامی دلقکی هفت تپه را طرح کرد و  دست اسماعیل بخشی را میکشید، که الان تو را چه به این کارها ؟!   

    اینکه چرا شاپور این نکات بسیار مهم مانند شکنجه و مناظره با وزیر را نگرفت، دلیلش این نیست که شاپور زندان ندیده ، آزار و تحقیر  نچشیده و خانواده و دوستانش در دلواپسی و تگنا قرار  نگرفته باشند. یا ... بلکه  شاپور برای این موضعگیری دقیقا به خودش و آرشیوش مراجعه میکند و سیاستی که منطقا دنبال کرده است را ادامه میدهد!  

    دلیل این مساله در سیاستی است که شاپور احسانی راد دارد و مرتبط بودن این سیاست به اتفاقات را باید متوجه بود. قبلا شاپور احسانی راد و دوستانش، در تقابل بسیار جدی و تعیین کننده کارگران مبارز در سندیکای واحد در تهران  با طرفداران "مجمع عمومی کذایی" همسویی کردند که ادامه آن به این نوع موضع گیری در رابطه با نامه اخیر اسماعیل بخشی کشید. اگر  در این مورد دلیلی برای این نوع موضعگیری شاپور وجود داشته باشد باید این رابطه منطقی و مرتبط بهم باشد، چه سیاستی دنبال شده است؟ از اتفاقات سندیکای واحد برای شکل دادن به "مجمع عمومی" آن تا مبارزات هفت تپه و تقلای رژیم برای در هم شکستن این مبارزات فاصله زیادی نیست. 

    اینکه چه کسی و چگونه رهبر میشود، بر خلاف این نوع ذهنیات، نمیتواند ساخته و پرداخته ذهن  و تصمیم ما در جلسه محفل و گروه و هیات مدیره و یا تصمیمات تشکیلاتی باشد. کارگرانی  مثل اسماعیل بخشی و یا محمود صالحی، یا اسانلو (ببخشید!) یا رخشان (باز هم! چون اینها الان سنگر جنبش کارگری را تغییر داده اند)  یا ... وقتی در میان هم کاران و هم طبقه ای ها و جامعه در این موقعیت پذیرفته میشوند که در زمان و مکان مناسب درد طبقه و حتی یکی از درد های کوچک! (در اینجا شکنجه) طبقه کارگر و یا کل جامعه ناراضی و مبارز را اینگونه فریاد بزنند. تبدیل شدن به رهبر این قابلیت و شجاعت و پیشرو شدن را  در این مبارزات میطلبد.  

     این بار در مقایسه با کشمکش های آن زمان سندیکای واحد، ابعاد کمتری از "تلفات" در میان این طیف دیده شد. 

    اسد گلچینی

    17 دی ماه 1397

  • رفقای هفت تپه این جنگ آخر شما نیست!

    اعتصاب و تظاهرات های با شکوه شما در این دوره در قلب میلیونها انسان محروم و هم طبقه تان قرار گرفته است. تا هم اکنون شما درسهای فراوانی به این جامعه در حال غلیان داده اید.

     اعتراض و خواست های بر حق شما مورد حمایت میلیونها نفر از مردم  ستم دیده و محروم ایران و همه هم طبقه ای های  ایرانی در تبعید گاه خارج کشور است. اگر در این روزها همه هم طبقه ای هایتان قادر نیستند که در حمایت از شما چرخ تولید را متوقف کنند و در یک روز آنچنان گلوی دولت و سرمایه داران را بفشارند که از جمله ،هفت تپه ایهای قهرمان به مطالباتشان برسند و ... باید متوجه بود که زمان برای جنگ آخر هنوز نرسیده است. همه ما میدانیم که هنوز قدرت ما در این حد نیست که در یک روز زندانی هایمان را آزاد کنیم، دستان جنایت کارانه و کثیف اطلاعات و سپاه و همه دارودسته های جبون شان را مهر و موم کنیم تا از جمله از شکنجه و پاپوش دوزی و "اعترافات" رفقایمان "برهمدیگر" جلوگیری کنیم. رفقا این جنگ آخر نیست و نمیتوان تمام تخم مرغ ها را در یک سبد ریخت. هنوز تحصن و اعتصابات معلم و کارگر و دانشجو و همه مردم بشدت ناراضی از این نظام و وضعیت به معنی جارو کردن این جهنم نیست. هر کدام از این مرحله ها توان و قابلیتی دارند.اگر این را قبول داریم پس باید بدانیم در هر مرحله ممکن است یک گام جلو برویم و نیم گام عقب بنشینیم، دو گام جلو برویم و یک گام عقب برویم تا نفس هایمان را تازه کنیم و کمترین خسارت را هم داده باشیم. اتحاد امروز شما حاصل تلاش زحمات بسیار زیاد و رنج های زیادی است که تا هم اکنون متحمل شده اید و آن را مانند چشم باید حفظ کرد. امروز شما باید قابلیت این را هم از خود نشان بدهید که به هم طبقه هایمان این درس را هم با شجاعت بدهید. ممکن است هنوز رهبران شما در زندان بمانند اما آزادی آنها و گرفتن چند ماه حقوق و تعویض این و آن مهره، بخش مهم بندهای مذاکره و توافق باشد. این جنگ آخر نیست و خشم و عصبانیت و خودکشی را باید با همه توان و متانت و منطق تا کنونی که داشته اید عوض کرد. به مجمع عمومی و نظر و توان عمومی همه کارگران و خانواده هایتان باید بیشترین بها را داد. این سرچشمه اتحاد و قدرت خود را دست کم نگیرید. اتحاد شما و توان امروز شما و همان اندازه حمایت عملی که امروز هست، میتواند و باید دستمایه جنگ امروز باشد، نه کم و نه زیاد. جنگ آخر شما هم هنوز فرا نرسیده است.

    اسد گلچینی

    12 آذر 97

  • به یاد علی گلچینی

    علی گلچینی (صلاح ) هنگامی که در سوم آذر 1359 جان باخت فرمانده نیروی پیشمرگ کومه له در سنندج و عضو کمیته ناحیه بود.

    علی در سال 1326 در سنندج و در خانواده نسبتا تنگدستی بدنیا آمد. تا کلاس نهم توانست درس بخواند. معمولا هر ساله تابستان ها را به کارگری و روزنامه فروشی مشغول بود. چند سال در کتابفروشی ارجمندی در سنندج کار کرد. هر روزه بعد از اتمام درس به آنجا برای کار میرفت. بعد از آن برای امرار معاش بهتری به استخدام ژاندارمری در آمد. دوران نو جوانی و جوانی را به این ترتیب گذراند. نطفه های آشنایی اش با مسایل سیاسی و درک مسایل اجتماعی از تجربه زندگی خود و هم طبقه ای هایش و از آشنایی با محافل ملی و توده ای که گردهم آیی در کتابفروشی ارجمندی داشتند، بود. علی انسان صمیمی و قابل احترامی بود. در خانواده بعنوان بچه ای بزرگتر "آغه جان" خطاب میشد. در میان دوستان و مردم محل آدم دوست داشتنی بود.عمیقا برای دیگران احترام قایل بود و درد و مشکلات محرومان را میشناخت.

    با اینکه بعنوان یک درجه دار نیروی نظامی رژیم شاه کار میکرد اما رابطه بسیار نزدیکی با دیگر دوستانش و  سربازانی که با آنها کار میکرد داشت. خاطره های زیادی از دوستی و کمک به سربازانی که با وی کار میکردند هنوز در اذهان مانده است. بر اثر این خصوصیات در سال 50 هنگامی که یک قبضه اسلحه یوزی از گردانی که وی نیز مسئولیت در آن داشت "گم" شد وی نیز کارش به ضد اطلاعات و بعدا تبعید کشیده شد. مدتی را در خراسان و چند سال در ساری و بعدا در پادگان جلدیان در حوالی پیرانشهر دوره تبعیدی را گذراند. علی در این زمان  یک سیاسی مخالف رژیم شاه بود و هر جا بود و در هر پادگان و شهری زندگی میکرد انسانهای مانند خودش را پیدا میکرد و با آنها دوست و  رفیق میشد.

    فعالیت سیاسی و تشکیلاتی علی تقریبا از سال 56 شروع شد.دوره ای که دیگر خورد خورد اعتراضات در ایران بر علیه رژیم شاه ابعاد گسترده و علنی تری بخود میگرفت. شرکت فعال و فعالیت سازمانیافته و تاثیر گذاری بر این مبارزات دغدغه وی و دوستانش بود. با وجود اینکه در پادگان ژاندارمری کار میکرد اما مبارزات مردم توانست بر فعالیت او ابعاد گسترده تری بدهد و رابطه مبارزاتی گسترده تری با دوستان و دیگر معترضین پیدا کند. سرپیچی از قوانین و مقررات جاری یک کار دائمی شده بود و علی بر این اوضاع نقش ایفا میکرد و خودآگاه تر میشد و در میان دوستان تاثیر میگذاشت. چند ماه قبل از قیام بطور کلی محل کارش را ترک کرد و بطور حرفه ای به فعالیت سیاسی و تشکیلاتی مشغول شد. نیروهای اطلاعاتی ارتش و ساواک ازاین فعالیتها مطلع بودند و برای دستگیری اش اقدام کردند. در حالی که خانه اش از هر طرف محاصره شده بود به آنجا حمله کردند و علی را دستگیر کردند و همه اتاق ها را زیر و رو کردند اما به چیزی غیر از چند نارنج دست ساز که متاسفانه دم دست بود، نتوانستند دست پیدا کنند. محل چاپخانه را پیدا نکردند چرا که در محل بسیار امن و دنجی جاسازی خوبی شده بود. علی به زندانی در پادگان جلدیان منتقل شد. در شهر نقده یکی از درخواست های  متحصنین وتظاهرات کنندگان از جمله آزادی وی هم بود و بعد از مدتی بر اثر این مبارزات آزاد شد. علی بعد از مراجعه به شهر نقده و حضور در میان مردم مبارز آنجا و ابراز قدردانی، به سنندج بر میگردد و همراه مبارزات شد. 

    علی پیگرانه تر به فعالیت های سیاسی و تشکیلاتی ادامه داد. در این مدت موثرترین فعالیت سیاسی و تشکیلاتی را در همراهی با رفقای دیرینه و هم محله ای شروع کرد.  جمع اولیه ای که بنیاد یک تشکیلات مارکسیستی را گذاشت و بعد ها "هسته آرمان زحمتکشان" شد ، ازهمین روابط شروع شد که اساسا جمع کوچکی بود که همایون ناظری، علی و یدی گلچینی، قطبه گلپرور و صالح کیفی هسته اولیه اش بودند.  کار های مهمی  را این جمع و تعداد بسیار بیشتری که در پیرامون آنها بودند بطور منظم انجام میدادند. نوشتن اعلامیه های افشاگرانه، تکثیر و پخش آنها در محلات شهر و تظاهرات و تجمع ها، دخالت در مبارزات و سازماندهی اقشار مختلف و متحد و گسترده کردن مبارزه بر علیه رژیم و اعوان و انصارش کار روزانه این گروه شده بود.  گروه در همکاری نزدیک با جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب سنندج در همه مبارزات بویژه مبارزات جانانه بر علیه نیروهای مذهبی طرفدار مفتی زاده نقش جدی ایفا کرد. با گروه های دیگر از کمونیستها در سطح شهر در رابطه و فعالیت مشترک بود، یکی از این ها جمع رفقایی بودند که در محله فیض آباد و خیابان فرح زندگی میکردند و کتابفروشی "دانش آموز" که احمد بهزاد مطلق سرپرستی میکرد را برپا کرده بودند و پاتق مهمی برای جوانان چپ در خیابان 25 شهریور بود. درمقاطعی که شدت سرکوب ها بوسیله نیروهای انتظامی و بویژه افراد شهربانی بطرز وحشیانه ای در آمد تهیه نارنجک های دست ساز در دستور قرار گرفت و بطرز بسیار موثری در مقابله با آنها بکار گرفته شد. این جمع بعدا فعالیتش را گسترش داد. فریدون ناظری که در تهران بود به سنندج برگشت و با گروه همراه شد و در واقع رهبری گروه را بعهده گرفت. گروه دارای نیروی فعال و حرفه ای زیادی شد و با دیگر گروه های فعال در تظاهرات ها و سازماندهی آنها در رابطه نزدیک بود و منظما مشغول فعالیت بر علیه نیروهای سرکوبگر بود. قدرت عظیم مردم در صحنه مبارزه در ایران منشا قدرت گروه بود. امکانات چاپ و تکثیر و گسترش فعالیت های سازمانیافته در میان جوانان، زحمتکشان روستا و حمایت از مصادره های ارضی یکی از کارهای موثر گروه بود. رفقای فعال و دارای نفوذ در محل و محل های کار به گروه پیوستند. محله قلعه چهارلان مرکز گروه بود که همراه با دیگر مبارزین در بنکه محله و کتابخانه محله و شورای آن فعالیت داشتند. روابط اولیه جمع در همینجا شکل گرفت و مبتنی بر رفاقت و دوستی هم کلاسی و خانوادگی و رفاقت بسیار نزدیک بود. علاوه بر رفقای اولیه گروه یعنی همایون ناظری، علی گلچینی، قطبه گلپرور،  صالح کیفی و یدی گلچینی  این رفقا هم عضو گروه بودند:  فریدون ناظری، محسن فرومند، تورج میرزایی، کمال فدوی، مریم افراسیابپور، اسعد حاج حسنی، مهناز ف، عبه رضایی، سعید ویسی، حجت روشن(رزگار)، احمد بهزاد مطلق، منصور بهزاد مطلق (سعید)، پروین خاکباز (شیرین)، رضا خاکباز، بهمن عزتی، مصطفی آبدار جگر، اسد گلچینی، بهروز ح. شهلا ر. صدیق ظ.، سعید.ع و حبیب بهاری زر ( ضمن پوزش ممکن است رفقای دیگری در این لیست نیامده باشند  که در فرصت و جای دیگری میتوانیم این را اصلاح کنیم)

    روابط گروه را محافل خانوادگی ، نوجوانان پر شور دختر و پسر در محلات زندگی اعضا هسته، و چند ده نفر از فعالین چپ و روشنفکر ( کارگر ، معلم، محصل ، کارمند و ارتشی) دیگر را شامل میشد که در همه و یا برخی از کارهای گروه شرکت داشتند و حمایت میکردند. اعضا بزرگسال تر گروه انسانهای خوش نام و اجتماعی بودند که طی سالها در رابطه اجتماعی و سیاسی با دیگران بودند و در این کوران خوش نام و محبوب شده بودند. در جنگ تحمیلی رژیم در نورزو 58، فعالیت گروه به جبهه های جنگ و فعالیت مسلحانه گسترش پیدا کرد. این گروه عملا در میان سازمانهای سیاسی چپ و کمونیست آن دوره بیشتر در تمایل با پیکار و کومه له بود و همین تمایل تا آخرین لحظات حیات گروه بر آن غالب بود. به همت این گروه و رفقایی که دارای سواد سیاسی و مارکسیستی بیشتری بودند کلاسهای آموزش سیاسی و اقتصاد مارکسیستی در محله بر پا شد و این کار با سرپرستی فریدون ناظری بود، آموزش نظامی با سرپرستی علی گلچینی در جریان بود و کارهای تدارکاتی و تامین نیروی نظامی  را هم بعهده داشت. در حمله سراسری رژیم به کردستان در 28 مرداد هسته آرمان زحمتکشان با تعداد 15 نفر از افرادش تصمیم به ادامه مبارزه به شکل مسلحانه گرفت و از شهر خارج شد. اسحله و مهمات گروه در مقاطع مختلف از دوره قیام تا شرکت در خلع سلاح ستون های اعزامی به سنندج و رساندن کلت هایی از هوانیروز به هسته تامین شده بود.

     در تجمع اوایل شهریور 58 در شهر بانه که تقریبا همه مسئولین جمعیت ها و رهبری کومه له با مسئولیت فواد مصطفی سلطانی، حضور داشتند، تصمیم کومه له به انحلال "جمعیت" ها در کردستان و سازماندهی مجدد و مبارزه سراسری مسلحانه تحت نام کومه له را اعلام کرد. دو قطب در بحثها بوجود آمد، اولی خواستار ادامه فعالیتها و جنگ بر علیه رژیم از خلال جمعیت ها بود و دومی ادامه این کار از طریق کومه له، که تقریبا تمامی بخشها با فواد مصطفی سلطانی و استدلال و بحث هایش موافق بودند. هسته آرمان نیز به کومه له پیوست. برخی از اعضا هسته که بیشتر متمایل به سازمان پیکار و ادامه فعالیت در شهر ها و در میان کارگران بودند این تصمیم را نپذیرفتند و برای فعالیت به شهرها بازگشتند. (در پیوست اسامی رفقای جان باخته امده است)

    بعد از خروج نیروی مسلح از شهرها و اوج مبارزات توده ای بر علیه رژیم سه ماه بیشتر طول نکشید که نیروی پیشمرگ کومه له در آبانماه همان سال به شهر وارد شدند. استقبال بزرگی از آنها بعمل آمد.  علی گلچینی بنا به همه توان و خصوصیات برجسته ای که در ارتباط با دیگر رفقا و مردم داشت بعنوان فرمانده پیشمرگان کومه له انتخاب شد. در دوران بسیار فعال و شورانگیزحاکمیت نیروهای سیاسی در شهر سنندج وظایفش را پیگیرانه و خستگی ناپذیر دنبال میکرد. جنگ یکبار دیگر از طرف رژیم برافروخته شد و 24 روز در شهر سنندج مقاومت عظیمی را بدنبال داشت. علی بعنوان فرمانده نظامی کاردانی خود را بطرز برجسته ای نشان داد؛ افق روشن، متانت، روحیه بالا و دخالت دادن مردم در مقاومت بی نظیر جنگ 24 روزه و اعتقاد بر اینکه در مقابله با دشمن نباید تردید کرد علی را بیشتر به یار و یاور رفقایش و مردم تبدیل کرده بود.  یکیار در سنگری بطور سطحی زخمی شد.زمانی که تصمیم به عقب نشینی از شهر شد بخش عظیمی از نیروی مسلح با مسئولیت محمد مایی (شوان) و مسئولیت خروج اعضا بنکه ها  و دیگر فعالین که باید از شهر خارج میشدند با علی بود. این عملیات بزرگ را شوان و علی با موفقیت به سرانجام رساندند. گروه دارای تسلیحات که باید سنندج را ترک کند از منطقه دیگر شهر وارد منطقه حسن آباد شد.

    سازماندهی مجدد و شروع مبارزات مسلحانه بر علیه نیروهای رژیم در همه مناطق باز هم از سر گرفته شد. علی بهمراه واحد های پیشمرگ کومه له در ناحیه سنندج به وظایفش میپرداخت. در گیری با بازمانده نیروهای رزگاری یکی از فعالیتهای نیروی پیشمرگ بود و در یکی از این درگیری ها در بلندیهای اورامانات که بیش از ده ساعت طول کشید علی همراه رفیقش صالح بوریری  به محاصره در میایند و قبل از اینکه کشته شوند و یا اسیر، تصمیم میگیرند به زندگی خود پایان بدهند.

     مردم زحمتکش منطقه و رفقای کو مه له در چند روز و در مراسم های با شکوه در اویهنگ  یاد این عزیزشان را گرامی داشتند. به یاد او این شعارها داده میشد که عمق رابطه کومه له با مردم زحمتکش و روحیه مبارزه جویی در مقابل سرکوبگری جمهوری اسلامی و همه مزدورانی بود که بر علیه مبارزه آنها بودند.

    کاک سه لاحی فیدا کار، ره فیق و یاری جوتیار (صلاح فداکار، رفیق و یار دهقانان)

    کاک سلاحی قاره مان، شهیدی زه حمتکیشان (صلاح قهرمان، شهید زحمتکشان)

    سویند به بیرو بروات، دریژه ی هه یه ریگات ( قسم به عقیده و باورهایت، راهت ادامه دارد)

    مدتی بعد از جان باختن علی، مادرش عذرا آدمی (آباجی) بر سر قبرش میرود و در میان جمعیت سخنرانی میکند و عهد میبندد تا زنده است راهش را ادامه میدهد، آباجی به عهدش وفادار ماند!

    اسد گلچینی

    2 آذر 1397

    asadgolchini@gmail.com

     پیوست:

    مصطفی آبدار جگر در سال 57 در در جریان درگیری در پادگان سنندج دستگیر و اعدام شد.

    قطبه گلپرور در جنگ 24 روزه سنندج در سال 59 جان باخت.

    منصور بهزاد مطلق (سعید) در جنگ 24 روزه در سال 59 جان باخت

    کمال فدوی در سال  60 در دریاچه مازندران غرق شد و جان باخت.

    تورج میزایی در سال 60  در یک درگیری در کامیاران جانش را باخت.

    محسن فرومند در سال 65 جان باخت.

    حبیب بهاری زر در سال 66 در گردنه صلوات آباد سنندج بوسیله چند راهزن اسیر و بقتل رسید.

    همایون ناظری (علی) در سال 66 همراه با 71 رفیق  گردان شوان جان باخت.

    بهمن عزتی در سال 58  بوسیله احکام خلخالی جلاد اعدام شد.

    صالح کیفی در سال 2012 در سوید درگذشت.

  • سنگ پراکنی از خانه شیشه ای

    آذر ماجدی در نقد تاریخ نگاری چپ از صلاح مازوجی و در دفاع از نقش مارکسیسم انقلابی و کمونیسم کارگری و منصور حکمت در این تاریخ،  برخی نکات مهم را یاداوری کرده است. ظاهرا تلاش مهمی را رفیق ماجدی دنبال کرده است و آدم را برای لحظاتی امیدوار میکند که وی دارد برخلاف جریان آب درتشکیلاتی که به آن تعلق دارد شنا میکند. 

    بیش از 25 سال است که کومه له و رهبری اش در تلاش برای جا انداختن تاریخی در چپ بوده اند که منشا آن بی ارتباط با تاریخ واقعی و رهبری منصور حکمت و آثارش باشد. کومه له البته هیچگاه مانند این دوره چند ساله موفق به جا انداختن این تاریخ دروغین نشده است. یک دلیل مهم برای این ادعا، نه شکست دادن اعضا و کادرهایی در درون خود کومه له که در دوره های مختلف تلاش جانانه کردند تا این تاریخ را بر قاعده بگذارند، بلکه غش کردن حزب حکمتیست در برابر کومه له است که آذر ماجدی هم درست در همین دوره از اعضا رهبری این تشکیلات بوده است. کومه له تا اینجا موفق شده است که بخش دیگری از طرفداران منصور حکمت را به این تاریخ متمایل بکند و عملا نشان دهد که این کار ممکن است. همین، هدف مهمی برای کومه له در همه آمد و رفت ها و دل و قلوه رد و بدل کردن هایش و به بازی گرفتن این تشکیلات برای این هدف بوده است. همکاری و اتحاد عمل این خاصیت را برای کومه له داشته است و همین برای کومه له مهم بوده است تا اینکه تاریخ خود ساخته را حتی نزد حکمتیست ها از "بالا تا پایین" جاری کند و به جامعه برای دوری از کمونیسم کارگری نشان بدهد. چرا آذر ماجدی و دیگر رفقایی که نگران این تاریخ جعلی از چپ و نقش منصور حکمت در آن هستند به این مساله مهم نمیپردازند؟ لابد مصلحت هایی هست که بالاتر از پرداختن به حقیقت است، مصلحت هایی که در تلاش است تا تاریخ جعل شده مبارزات و تلاشهای سرسختانه منصور حکمت در سوسیالیسم ایران را اینبار تحت نام حزب طرفداری از حکمت سهل تر به مخاطب بقبولاند. نمیتوان از یک طرف به منصور حکمت و نقش وی در تاریخ چپ در چهل سال گذشته وفادار بود و از آن دفاع کرد و در عین حال طرفدار و شمشیر زن تشکیلاتی بود که با نام حکمتیست دقیقا این تاریخ را با آشفتگی و در نهایت منکوب شده و غش کرده در برابر چپ ملی و سنتی تبلیغ کرد. این کار چه تفاوتی با کار کومه له دارد و چه نام دارد غیر از فرصت طلبی؟

    چند نمونه شاید کافی باشد تا یادآوری شود که چگونه حزب حکمتیست راه را برای کمک به جاانداختن  تاریخ جعلی از چپ در چهل سال گذشته هموار کرده است. 

     حزب حکمتیست که آذر ماجدی سالهاست در رهبری  یا بعنوان  کادر  آن فعالیت داشته است هم اکنون با تعدادی دیگر سازمان چپ در همکاری و اتحاد و طبعا تبلیغ و جا انداختن "یک آلترناتیو سوسیالیستی" هستند. این بخشی از پرونده این حزب است که "آلترناتیو سوسیالیستی اش" آغشته به ملی گرایی فدایی و راه کارگری و کومه له  است که در تاریخی که اتفاقا صلاح مازوجی مدافع آن است شریک است. آیا در دفاع از آینده کمونیسم کارگری و آثار و نقش و جایگاه منصور حکمت اهمیت ندارد تا این همدستی در این تاریخ را بر علیه اش نه قیام، بلکه حتی اعتراض هم کرد؟ جریاناتی مانند راه کارگر که در جنگ ناسیونالیسم و کمونیسم در کردستان تا آخرین لحظه آتش بس در کنار حزب دمکرات بود مدافع کدام الترناتیو سوسیالیستی است؟ سوسیالیست های دمکرات شده کجا و حزب طرفدار حکمت کجا؟ تمام لحظات دیگری که این نوع چپ ها بر علیه کارگران افغان در کنار ناسیونالیست های ایرانی ایستادند و تب کردن  آیت الله منتظری خوابشان را آزرده میکرد و برای بهبودش اطلاعیه میدادند و ... همه ماهیت و عملکرد این نوع طرفداران الترناتیو سوسیالیستی است که امروزه حزب حکمتیست هم یک پای اجرای آن از همین امروز تا فردای سرنگونی جمهوری اسلامی است.

    رهبری حزب حکمتیست در بالاترین سطح آن کرنش به جنبش و تشکیلات جلال طالبانی را در پرونده دارد و این حاشا بردار نیست، تسلیت به مناسبت در گذشت طالبانی را ممکن است بسیاری شخصیت های سیاسی در خفا کرده باشند اما کسانی که تاکید بر علنی کردن تسلیت به درگذشت طالبانی از طرف فاتح شیخ در حزب حکمتیست کردند و دیگران هم به این کار هیچگاه ایرادی نگرفتند چگونه به کمونیستهای کارگری و تاریخ آن پاسخگو هستند؟ از نظر جلال طالبانی منصور حکمت آدم مشکوکی بود و حزبی که منصور حکمت در عراق در آن عضویت داشت را ممنوع کرد و پنج رفیق رزمنده منصور حکمت را کشت. آیا فکر نمیکنید این  هم برگ هایی از آن تاریخ جعلی در مورد کمونیسم کارگری و منصور حکمت است؟ این نوع وارونه کردن های تاریخ کمونیسم کارگری و جدال های سخت و خونینش آن روی دیگر سکه این تاریخ جعلی نیست؟

    و باز با کمال تاسف امروزه و بطور علنی از اعضا دفتر سیاسی حزب حکمتیست  میشنوید که "این دوره بیش از همه کس به چهار فواد مصطفی سلطانی نیاز دارد". ( از مصاحبه محمد خاکی با همایون گدازگر در پروژه تاریخ چپ در کردستان) این اگر بطور طبیعی آرزوی هر عضو کومه له باشد که فکر میکند دنیای امروز نه به منصور حکمت و مارکس و لنین بلکه به مائو و مصطفی سلطانی نیاز دارد، نمیتوانید ایرادی بگیرید، اما از زبان عضو دفتر سیاسی حزبی که شما را رهبری میکند گواه آرزوی تاریخی در آینده است که تحت نام طرفداری از حکمت به سراغ جنبش از نوع مائو میرود. به جای کمک به سازماندهی کمونیسم کارگری در ایران و گرفتن قدرت سیاسی بوسیله حزب آنها سراغ "الترناتیو سوسیالیستی" سوسیالیست های دمکرات شده و بجای قدرتمند کردن کمونیسم منصور حکمت در کردستان و نقش تعیین کننده آن در آینده ای بهتر برای طبقه کارگر و همه شهروندان، (اعم از  عرب و کرد و ترک و صد البته افغانی!) جامعه در  ایران سراغ ناسیونالیسم چپی است که تیشه به ریشه کمونیسم کارگری منصور حکمت را با تمام صراحت و روشنی خود از بیش از بیست و پنج سال گذشته شروع کرد.

    ....

    نقد تلاشهای کومه له برای دور زدن تاریخ چپ مهم است اما تازگی ندارد، آنچه امروز جدی تر است جلوگیری از نوع دیگری از کمونیسم کارگری زرد شده است که امروز به ساختن تاریخ جعلی چپ، در تحولات ایران و کردستان و صف بندی های سیاسی آن، سرویس میدهد. حقیقتا باید یادآوری کرد که، کسانی که هنوز در خانه شیشه ای نشسته اند قادر به سنگ پراکنی نیستند!

    26 آبان 97

    17 نوامبر 18

    asadgolchini@gmail.com

  • چرا حزب کمونیست کارگری طرفدار "مجمع عمومی" در سندیکای واحد است

    بنا به اطلاعیه های رسمی سندیکای واحد که به صورت سند در سایت این تشکل وجود دارد مدتهاست که تلاش برای تشکیل مجمع عمومی در این سندیکا مساله شده است. 

     ابتدا لازم است این توضیح داده شود  که منظور از مجمع عمومی در همه این مباحثات، تشکیل جلسه سالانه این تشکل است که بنا به اساسنامه این تشکل از طرف اعضای این سندیکا برگزار میشود. جلسه سالانه هر تشکلی که دارای این نوع اساسنامه ها هست را اصطلاحا مجمع عمومی میخوانند و ربط  مستقیمی به مجمع عمومی یعنی تشکل پایه ای که بعنوان ابزار مبارزه و حاکمیت کارگران است ندارد، این مجمع عمومی  در هر محل کاری تشکیل میشود و محدود به اعضا تشکل نیست و همه کارگران را در بر میگیرد. مجمع عمومی در ادامه وجودش و در زمان استقرار، بعنوان شورای کارگران محسوب میشود.

     حال سوال این است که چرا حزب کمونیست کارگری طرفدار تشکیل مجمع عمومی در خواست شده در سندیکای واحد است و سخنگوی رسمی همه تشکل و دیگر فعالین کارگری است که اینگونه فکر میکنند؟ در همه استدلات مبلغین برگزاری این مجمع عموی بطرز ساده انگارانه ای توضیح میدهند که برگزاری مجمع عمومی چه اندازه مهم و حیاتی برای کارگران و جنبش کارگری است بدون اینکه بخواهند و یا تمایلی داشته باشند به کنه مساله و دغدغه رسمی این سندیکا بپردازند و برای آن احترامی قائل شوند. واقعیت این است که برای قضاوت و سپس تقویت جبهه کارگران باید به سراغ اطلاعیه های رسمی سندیکای واحد رفت و فکر میکنم این کار بسیار منطقی در رفاقت کارگری است و بدیهی است که باید رویه و روش کمونیستها باشد. برای برخی از رفقا که در این بخش قرار گرفته اند حقیقتا بیشتر یک قضاوت ساده آنها را به این رسانده است که برای دخالت دادن کارگران و اعضا سندیکا خوب است که باید مجمع عمومی آنها را برگزار کرد. این رفقا به این مساله توجه ندارند که بعضی اوقات برگزار نکردن این گونه مجمع عمومی ها هزار بار بیشتر به کارگران کمک میکند اتحادشان را حفظ کنند وقتی پای وزارت کار و اطلاعات رژیم در میان است.

    اطلاعیه هشداردهنده سندیکای واحد در مورد توطئه وزارت کار و نهادهای اطلاعاتی رژیم برای درست کردن تشکل و یا سندیکای دولتی ظاهرا در بحث ها و استدلالات طرفداران مجمع عمومی جایگاهی ندارد. چرا این مساله مهم و حیاتی که در تلاش برای در هم شکستن این نوع تشکل ها هست نادیده گرفته میشود؟ آیا منطقی نیست که در چنین مقطع مهمی همه کسانی که این تشخیص سیاسی و مهم را میدهند دست نگاه دارند و زمان مجمع عمومی را بطور مستقل و خارج از فشارهایی که دارد از طرف رژیم به کارگران میاید به فرصت مناسبی موکول کنند؟ سالهاست که این تاخیر ها را رژیم به همه کارگران در همه جا تحمیل کرده است چرا در این مقطع مهم این درایت نشان داده نمیشود که طرفداران برگزار کننده مجمع عمومی یک گام عقب بروند تا در فرصت مناسبی که به همه میدهند آگاهانه در فرصت مناسب اقدام کنند. آیا واقعا گره مبارزه کارگران و پیشروی آنها و مناسباتشان با بقیه بخشهای کارگری به این مساله بستگی دارد؟ کارگران پیشرو و بویژه کمونیستها در این باره قبل از هر تصمیم گیری  لازن است دوبار فکر کنند.

    اما واقعا حزب کمونیست کارگری چرا با دور زدن همه این خطرات و توطئه ها که سندیکا رسما و علنا بیان کرده است،  طرفدار پر و پا قرص برگزاری این نوع مجمع عمومی شده است؟ لازم است ابتدا توضیح داد که این سیاست و اقدام امروز حزب کمونیست کارگری خلع الساعه نیست و چه در برخورد های درونی و جدل های درونی در این حزب و چه در برخورد به بیرون از خود  این نوع "دور زدن" ها را دیده ایم و مصلحت های ناچیز و سکتی  مبنای همه منافع عمومی کارگری و کمونیستی شده است. اینجا جای طرح این تاریخ نیست. تا جایی که به سندیکای واحد و برخی فعالینش برمیگردد رفتار مشمئز کننده و نا رفیقانه به رضا شهابی و دوستانش را دیدیم که بخاطر ایراد و انتقادش به چپ به چه چیزهایی مفتخر شد.

    پس در این بحث باید روشن باشد که مطلقا جدل بر سرمصالح جنبش مجمع عمومی و جنبش سندیکایی و جدال این سنت ها نیست.این مغلطه را  استادان در این حزب درست کرده اند تا آب را گل آلود کرده باشند همین. باید به واقعیت و فعالیت واقعی این حزب در روی زمین واقعی برگشت و قضاوت کرد. باید پرسید که این حزب که بیش از ده سال است عملا مبلغ و سازنده و فعال "اتحادیه" در ایران است چگونه است در سندیکای واحد بدون توجه به توطئه های وزارت اطلاعات و وزارت کار کاسه داغ تر از آش شده است؟ فعالان اصلی و مهمی در این سندیکا اطلاعیه داده اند و میگویند که توطئه ای در جریان است، کارگران ساده اندیشی که مجری این تلاش وزارت کار و اطلاعات هستند خود نوشته اند و میگویند که آنها را به وزارت کار فراخوانده ا ند تا با نمایندگان ای ال او ملاقات کنند!! و ...  اما این حزب بطور یکدست باز هم تاکید دارد که مجمع عمومی خیلی مهم است و لازم است برگزار شود و ...

    ده سال است که طرفداران سنت شورایی و جنبش مجمع عمومی با دست اندرکاران و فعالین اتحادیه آزاد کارگران و کمیته های هماهنگی و پیگیری و ... در جدل بوده اند که راه آنها بیراهه است و بجای این فعالیت ها تلاش خود را معطوف به ایجاد تشکل در محل کار کارگران کنند و از بالای سر کارگران اقدام نکنند و قیم آنها نشوند و ... اما استراتژی ما و بحث های مان را بی ربط به اوضاع ایران و شرایط خفقان خواندند و فکر میکردند که هر آن ممکن است انقلابی بشود و این حزب و فعالینش از قافله شریک شدن در قدرت (مهم نبود چه کسی قدرت میگیرد) جا میمانند. همین استراتژی بود که آنها را متاسفانه دنباله رو هر جنبش و جریان ارتجاعی هم کرد. جنبش سبز آخرین آنها بود! و لابد همه به خاطر دارند که سندیکای واحد و سندیکای هفت تپه با اطلاعیه رسمی همان موقع در مخالفت با جنبش سبز و هر دو جناح رژیم ایستادند و کارکرد هر دو جناح را در مقابله با کارگران و جنبش کارگری افشا کردند. جدل های امروز حزب کمونیست کارگری ادامه این اختلافات هم هست. اما شرایط امروز ایران و مبارزات کارگری که بنا به آمارهای خودشان هر روزه چند ده اعتراض و مبارزه کارگران ثبت میشود کجا و فعالیت برای داشتن اتحادیه  که بتواند در برگیرنده کارگران در کارخانه های مختلف باشد کجا؟ بحث و جزئیات و اسناد مهمی در این تاریخ و جدل ها وجود دارد. خوشبختانه امروزه از فعالین اصلی این نوع فعالیتها هم میشنویم که کم کم کار آنها به پایان رسیده است چرا که در بسیاری محل های کار تشکل های مختلف کارگری وجود دارد. خوب این را مقایسه کنیم با بیراهه ای که استراتژی این حزب و فعالینش داشت.آیا همین واقعیت مبارزه امروز کارگران و تشکل هایشان نشان بسیار قوی از این مساله نیست که این حزب بجای تلاش در سازماندهی جنبش مجمع عمومی مشغول اتحادیه سازی بوده است که سرنوشت کاملا مجزایی از آنچه در واقع در مراکز کار و زندگی کارگران و از طریق تجمع ها، انجمن ها، کمیته ها و مجامع عمومی و شوراها در جریان است، پیدا کرده است؟

    اکنون باید بیشتر روشن شده باشد که جدال و کشمکش این حزب در سندیکای واحد ربطی به جنبش مجمع عمومی ندارد و بیشتر دنباله همان استراتژی  آشفته سازی و بیراهه اتحادیه سازی در اتکا به همان استراتژی دنباله روی بوده است؟ بهتر این نیست که این حزب ابتدا این آشفته بازی را هر جا که وجود دارد سر و سامانی بدهد و فکری بحال خود کنند و دست از سر سندیکای واحد بردارند؟  

    البته که حیاتی است همه تشکل های کارگری و فعالینش هر چه بیشتر از زیر سایه کماکان سنگین سنت سندیکایی بازمانده از حزب توده و رفرمیست جنبش کارگری جهانی بیرون بیایند اما این کار با اتحادیه سازی و ده سال زندگی خود و دیگران را به آن مشغول کردن ممکن نمیشود. این پروسه ایست که در مبارزه متحدانه  کارگران و ضرورت متکی شدن به نیروی همه کارگران در هر واحد کارگری بدست میاید و عمیقا بر رفاقت کارگری و قانع کردن صمیمانه همدیگر بستگی دارد، تلاشی که خوشبختانه به همت بسیاری از پیشروان کارگری و مارکسیست های جوان دارد راه باز میکند. جنبش کارگری در ابعاد بسیار بزرگی نیازمند جنبش مطالباتی متکی بر تشکل هایش است.

    مهم است که سندیکای واحد و هشدار های مهمی که دارد را جدی گرفت. کارگران واحد در اتکا به فضای کنونی جامعه و اعتراض عمومی و مبارزات سازمانیافته و رادیکال، بمراتب شانس گذر از چنین تهدید و توطئه هایی را دارند. "مجمع عمومی" های کذایی، مشکوک و سمی را باید دور زد!

    16 آبان 97

    7 نوامبر 18

    asadgolchini@gmail.com

  • ادامه تحریم ها؛ ارتجاع، ارتجاع میزاید!

    با ادامه تحریم های فاشیستی آمریکا بر "علیه" جمهوری اسلامی،کارگران و توده مردم زحمتکش بزرگترین بخش آسیب پذیر این تحریم ها خواهند بود. این بخش از مردم و در واقع اکثریت عظیم جامعه بنا به واقعیت کار و زندگی مشقت بارشان دقیقا این تحریم ها را آنگونه که هست تشخیص داده اند و بدرست میگویند که این تحریم ها بر مسئولین حکومتی و انصارشان و بخش مرفه جامعه تاثیری ندارد. آنچه آمریکا و طرفدارانش در اپوزیسیون رنگارنگ راست، دنبال میکنند عقب زدن مردم در مبارزه و تعیین تکلیف با جمهوری اسلامی است. اینها در تقابل با ارتجاع جمهوری اسلامی، ارتجاع بمراتب دهشتناک تری برای مردم در جیب دارند. یک ذره شرافت کافی است تا مصائب ارمغانی تحریم های آمریکا و شادمانی اپوزیسیون طرفدارش بر علیه میلیونها خانواده کارگر و مردم زحمتکش را تشخیص داد! 

    14 آبان 97

  • جمهوری اسلامی، آمریکا، اپوزیسیون و جنبش توده ای

    جمهوی اسلامی در سطح وسیعی از طرف مردم زیر سوال رفته است و این با دوره های گذشته رابطه مردم با این رژیم متفاوت است. باز هم مساله سقوط و به زیر کشیدن این لکه نه چسپ و سرطانی به جامعه ایران از هر لحاظ به امری عمومی تبدیل شده است. شاید این مساله تازگی ندارد،آنچه تازگی دارد رادیکال شدن مبارزات مردم، وجود افق های رادیکال و متکی به خود و افق های  آزادیخواهانه و عدالت خواهانه تری است. این مساله هم بسیار واضح است که جمهوری اسلامی کماکان ماندگار خواهد بود تا زمانی که رفتنش را ممکن کرد. چگونه این ممکن میشود. پاسخ های مختلفی وجود دارد که هر کدام طرفداران پر و پا قرصی هم دارد. در خلال جنگ با جمهوری اسلامی،جنگ الترناتیو ها هم در جریان است.


    آمریکا و ترامپ


    آمریکا و ترامپ ادعا میکنند که جمهوری اسلامی رفتنی است و بزودی رفتنی است. میگویند جمهوری اسلامی در سراشیب سقوط است. در وضعیت بسیار دشواری قرار دارد و امسال سال رفتنش است و بسیاری نکات شبیه این را منظما جاری میکنند. آمریکا و ترامپ از دو طریق هم دارند عملا این کار را ممکن میکنند. یکی تحریم های همه جانبه اقتصادی و دیگری حمایت و سازماندهی  بخشهای زیادی از اپوزیسیون رنگارنگ جناح راست، اپوزیسیونی که تماما این ظرفیت ضد مردمی و ضد انقلابی را از خود نشان داده است. اپوزیسیونی که بحق  بعنوان مزدوران دولت آمریکا باید طرد و افشا شوند. امید به سرنگونی جمهوری اسلامی از این طریق را آمریکا و اپوزیسیون راست در میان مردم دامن زده است و طبعا و در کوتاه مدت در میان مردم مستاصل شده طرفدار هم پیدا میکند. تلاشهای آمریکا و ترامپ اما اساسا در دشمنی تمام و کمال با کارگران و مردم مبارز و خیز آنها برای انداختن جمهوری اسلامی است. آمریکا با تحریم های اقتصادی فاشیستی شرایط دهشتناکی برای کارگران و مردم ستم دیده در ایران فراهم میکنند. چنانچه هر ادم منصفی چند دقیقه به عواقب سیاست های آمریکا و طرفداران ایرانی اش فکر کند میتواند عمق فاجعه را بشناسد. آمریکا از سویی با پول و اسلحه اپوزیسیون مزدورش را مانند سوریه و عراق سر و سامان میدهد و از سوی دیگر با تحریم ها مردم را وادار به حمایت از خود و اپوزیسیون آمریکایی میکند. آنچه که روشن است سقوط و سرنگونی جمهوری اسلامی نه در برنامه آمریکاست و نه میخواهد به مردم ایران کمکی برای برداشتن این لکه سرطانی بکند. بر عکس آمریکا با این دو اقدام به یکی از بزرگترین حامیان جمهوری اسلامی و ماندگار شدن این رژیم تبدیل میشود. و  مردمی که از هر لحاظ در محاصره زندگی بسیار مشقت بار تری قرار بگیرند هیچگاه به مبارزه رو در رو، آگاهانه و سازمانیافته با جمهوری اسلامی مبادرت نمیکنند. جمهوری اسلامی هم  چنانچه در شرایط دشواری قرار بگیرد میتواند با برگ های بازی متعددی که در اختیار دارد با آمریکا بازی کند. جمهوری اسلامی هم سالهاست که برای حفظ خود و سرکوب مردم ایران، جبهه های جنگ پیشگیرانه اش را به کشورهای دیگر برده است. جمهوری اسلامی غیر از مساله هسته ای، برگ های سوریه ، عراق، افعانستان، فلسطین و لبنان و ... را دارد و  بدون تردید چنانچه احساس خطر جدی چه از طرف مردم و قیام آنها و چه از جانب آمریکا و سیاست هایش بکند، برای هر معامله ای آماده میشود و میتواند کنار بیاید. آنچه که در انتهای این معامله روشن میشود این است که همه تلاشهای آمریکا هیچ ربطی به زندگی و سرنوشت مردم و جنگ آنها با جمهوری اسلامی برای سرنگون کردنش نداشت.


    سیستم سرمایه داری و امپریالیسم و در راس آن آمریکا مصائب بسیار دهشتناکی برای همه جوامع در برنامه دارد که نشانه های آن را از جنگ های تجاری و نشانه های بحران های اقتصادی ذاتی این سیسیتم خود را نشان میدهد و قربانیان خود را در جنگ های احتمالی بیشتر در مناطق مختلف خواهد یافت. ایران و منطقه خاورمیانه باز هم میتواند یکی از این کانونهای توجه آمریکا برای تعیین تکلیف با رقبای بین الملی اش باشد. همین چند روز گذشته نشانه های بارزی از بهم ریختن بازار برای سرمایه های عظیم بین الملی شروع شده که در ادامه میتواند خطرات خانمانسوز در ابعاد بسیار بزرگتری در برداشته باشد.


     


    اپوزیسیون چپ در تبعید


    توان، تاثیر و ظرفیت این بخش از اپوزیسیون اساسا به دلیل دوری از جنبش کارگری و کمونیستی تقریبا هیچگاه جایگاه مستحکم و سنت داری در میان طبقه کارگر و نیروی بزرگ کمونیستها در جامعه نداشته است. این نیروها چه در اتحاد باشند و چه پراکنده این خصوصیات زیاد تغییر نمیکند. اتحاد نیروهایی که از بسیاری لحاظ بهم نزدیکترند البته که بسیار مثبت است و به جنبش کارگری و کمونیستی کمک میکند چه نوع سیاست هایی و چه نوع فعالیتهایی را انتخاب کند. با این وجود ذهنیت های متفاوت و مانعی در میان همه احزاب و سازمانها و کلا همه نیروهای چپ و کمونیست در تبعید وجود دارد. جایگاهی که این چپ در تبعید دارد، یکی حفظ پرچم مبارزه با جمهوری اسلامی در خارج کشور است و یکی دیگر تلاش برای عضو گیری از نیروهای سمپات در داخل و تقویت سازمانهای مربوطه در داخل است.(اینکه با این نیروها چه میکنند بحث دیگری است)


    مساله پیچیده و هنوز حل نشده این است که نزد این چپ در تبعید و همینطور نزد بسیاری از کمونیست و چپ ها در ایران هم،  رهبر و ناجی کماکان در تبعید است. این مساله هنوز تصوری قدیمی است که برای بسیاری از جریانات و رهبران و فعالین تبعیدی در جهان یکسان بوده است.این برای ما در ایران هم و از دو سوی مرز بشدت سنگینی میکند. نیروی اپوزیسیون چپ و کمونیست در داخل کشور و رهبران و فعالینش کماکان در سطح وسیعی به مرکز جدل و مبارزه و رهبری این مبارزه با جمهوری اسلامی در همه ابعاد تبدیل نشده است. هنوز پراکنده اند. بسیاری از فعالین و رهبران چپ و کمونیست با بروز خطرات دستگیری مسیر دیگری غیر از زندان و مخفی شدن سراغ دارند و آنهم خارج شدن از کشور است. این یک معضل بسیار جدی برای همه کمونیستهاست. بسیاری از استعداد های بزرگ این جنبش کماکان در این خطر دور شدن از محیط اجتماعی خود میباشند و راه حلی اجتماعی و شیوه های کمونیستی و به روز شده برای مقابله با حکومت های فاشیستی امثال جمهوری اسلامی و حتی اپوزیسیون راست ضد کمونیست، هنوز به درجه زیادی جایش خالی است. این معضل برای بخش قابل توجهی از فعالین و رهبران کارگری، زنان، معلمان و یا جنبش های دیگر خوشبختانه به درجات قابل توجهی جواب گرفته است، کم نیستند از مبارزین سخت کوشی که تداوم زندگی و کار اجتماعی همراه با زندان و فقر، تهدید و ترور و مصیبت های زیاد دیگری برای خود و خانواده را به سبک و روالی برای ادامه زندگی و مبارزه تبدیل کرده اند. کمونیستهای جوان در بسیاری مواقع به دلیل ارتباط تشکیلاتی با سازمان مورد نظرشان در خارج و یا فعالیتی غیر جنبشی و فعالیت های کمونیستی علنی و محدود نگرانه، زندگی در تبعید و در خارج کشور را انتخاب میکنند و به نیروهای تبعیدی با خصوصیات یاد شده می پیوندند. این مساله منظما هر نوع فعالیت و تلاش را در معرض موقتی بودن بویژه برای بخش مهمی از موثرترین و کاراترین کمونیستها قرار داده است. بر خلاف این جریان آب شنا کردن را با همه وجود باید به جان خرید، جنبش کمونیستی و کارگری بدون فراگیری سبک کاری کمونیستی و اجتماعی، بدون فدا کاری و از جان گذشتگی قشری از رهبران و فعالینش، بدون فراگیری مقابله با دشمنانش در همه اشکال باز هم میتواند در جا بزند و هر دوره و بعد از بسیاری فعالیتها باز هم به نقطه شروع برگردد. مسیری حیاتی برای بر پایی جنبشی که میخواهد سنت هایش را خود بسازد و مهمتر اینکه این سنت ها قابل باز تولید باشند و آنها را برای توده وسیعی به امری ممکن تبدیل کند، بدون تردید باید به موضوع و دستوری برای پاسخگویی در مقابل همه کمونیستها قرار گیرد. ارتباط جنبشی و نه تشکیلاتی چه در داخل کشور با گروه و جمع های مختلف، و ارتباط جنبشی و نه تشکیلاتی با خارج کشور از مسایل فوری در این پاسخ دادن هاست. بدون تردید دوران های سخت و دشواری در جریان مبارزات کنونی با جمهوری اسلامی را باید پیش بینی کرد و از نظر بورژوازی کارگران و کمونیستها اولین قربانیان آن خواهند بود. آیا این بار میتوان آگاهانه از این اتفاق جلوگیری کرد؟


    جایگاه عملی اپوزیسیون در تبعید چه میتواند باشد خود بحثی همه جانبه است و ویژگیهای خود را هم دارد. از پشت مرز های عراق و بصورت مسلح تا بسیاری کشورهای دنیا را در بر میگیرد. یک نکته واضح است و آن اینکه اپوزیسیون در تبعید میتواند بعنوان نیروی کمکی خارج کشوری برای کمک به جنبش توده ای مردم در ایران نقش مهمی داشته باشد. از نقش ناجی و قهرمانان در تبعید اگر کاسته شود و به این مساله اضافه شود توان جنبش در داخل بیشتر میشود. اینکه چگونه میتوان زمین  کشورهای اروپایی و آمریکایی و ... را زیر پای جمهوری اسلامی داغ کرد برای جنبش مردمی در ایران حیاتی است. تولید ادبیات برای این جنبش  حیاتی و مهم است و بسیاری کارهای دیگر که جاری است و میتواند صورت گیرد. چنانچه این قابلیت ها تغییر کنند  به همان اندازه، جنبش توده ای با قامتی بسیار مستقل تر میتواند راهش را طی کند. سنت های بسیار جا افتاده کمونیستها بویژه در میان بلشویک ها بشدت جایش برای ما در ایران خالی است. چگونه میتوان حزبی بلشویکی که در جنبش کارگری و توده ای عجین است داشت. این سوالی است که در مقابل همه کمونیستها و کارگران پیشرو قرار دارد.  حزب و جنبش سازمانیافته کارگری که قادر باشد در راس جنبش توده ای قرار بگیرد در داخل میتواند ایجاد شود و راه دیگری غیر از این وجود ندارد. به نظر من ادبیات این نگرش هم  که وسیعا لازم است در اختیار کارگران پیشرو، جامعه و همه  کمونیستها قرار بگیرد  موجود است؛ در مباحثات منصور حکمت در مورد سیاست سازماندهی ما در میان کارگران و تحزب کمونیستی و کمیته های کمونیستی از آثار کورش مدرسی میتوان پاسخ روشن و قاطع را گرفت.


    جنبش توده ای


    کلید سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی با وجود یک جنبش توده ای میتواند زده شود. جنبشی که مراحل مختلفش را تشخیص میدهد و مرحله به مرحله آنرا به جلو میبرد. جنبشی توده ای که مردم مبارز ایران در ابعاد میلیونی میتوانند آنرا ممکن کنند. نمونه های این جنبش از دی ماه 96 به این طرف بازرتر خود را نشان داده است.اعتراض و تشکل های کارگری، اعتصاب های کامیون داران و راننده های کامیون و بازاری ها ( بازاری ها را نباید فراموش کرد!) و نافرمانی زنان، بیکاران، اعتراض معلمان و بازنشستگان و ... همه نشانه های بارزی از  پا گرفتن بالقوه یک جنبش اعتراضی و مطالباتی توده ای برای سرنگونی است.  جنبش توده ای است که میتواند با الترناتیو های بورژایی که در اتکا به  و  در رکاب دولتهای دیگر هستند، تعیین تکلیف کند. این میدان دخالتگری کمونیستها و رشد متقابل است. این بهترین انتخاب مردم است که وسیعا باید در اختیارشان قرار داده شود و امید به هر نوع تغییر از بالا را کم و کمتر کرد. راهی خارج از این به بیراهه رفتن است. در تقویت و متشکل کردن و سراسری کردن  چنین جنبشی است که کارگران و دیگر اقشار مردم مبارز با طرح مطالبات صنفی و سیاسی خود با  ابتکارات و خلاقیتهای متعدد قادر به عقب زدن هیات حاکمه سرمایه دار و نیروهای سرکوبگرش میشوند. اعتصابات اخیر در شهرهای ایران بویژه آنجا که دیگر از فراخوان احزاب به اعتصاب خبری نیست بسیار برجسته این پتانسیل را نشان داده است. بسیار روشن است که مرحله قبل از اعتصابات عمومی سازمانیافته یک رشته تحصن هاست که قدم به قدم باید خود را تقویت کند و به خود ابعاد هر چه سراسری تری بدهد. برخی نیروهای چپ و کمونیست در تبعید نمیتوانند این را هنوز متوجه شوند که سازمانهای و گروه های داخل خوشبختانه در تلاش جدی برای در دست گرفتن ابتکا برای فراخوان دادن و آماده شدن با توجه به مراحل مختلف مبارزاتشان در محل های کار و زیست و یا در ابعاد سراسری هستند. و در داخل هم هستند گروه هایی که کمتر دارای سنت خلاق و مهم تحصن هستند و بر توان واقعی مبارزات کمتر شناخت دارند و متکی هستند لذا خیلی سریع به راه حل آکسیون و حرکات آنی اما با عواقب ناروشن و ناامید کننده میرسند.


     این چنین حرکات و جنبشهایی سراغاز پایه ای برای متکی شدن به خود و افزایش توانایی سیستماتیک برای کسب حقوق و امکانات برابر برای یک زندگی بهتر خواهند شد. این جنبش و رهبری آگاهانه آن است که بهم نریختن شالوده این زندگی و جامعه را میتواند تضمین کند. این امید است در مقابل همه نا امیدی ها و جلوگیری از سرنوشتی مبهم  در پروسه سرنگونی جمهوری اسلامی.


    کارگران و کمونیستها مانند هر بخش دیگر در جامعه در چنین عرصه ای قادر به سازماندهی و تقویت سازمانهای علنی و مخفی خود برای مقابله همه جانبه با هیات حاکمه و نیروهای سرکوبگرش میتوانند بشوند. این مبارزات میتواند سنت های متفاوت تحصن و اعتصاب  برای کسب مطالبات را ممکن کند و خشت روی خشت گذاشته و سازمانها و تشکل هایش را برای ادامه کاری مبارزه تقویت کند. برای کمونیستها و کارگران اتکا و اعتماد به سازمان و توان خود  به یک امر واقعی تبدیل میشود. این سازمان و رهبری اش است که قادر به تعیین شعار و مطالبه و توان مقابله در هر مرحله خواهد بود. این نیروی برپایی جنبش توده ای است که قادر میشود برای همه عرصه های مبارزه خود در ابعاد سراسری و محلی تعیین تکلیف کند. جنبش عظیم توده ای زمانی میتواند پا بگیرد که بر رهایی از محرومیت، سرکوب و خفقان و انتخاب آزاد و دواطلبانه سبک زندگی و کوتاه کردن دست دولت در همه شئون کار و زندگی متکی شود. بیکاران زن و مرد در جامعه و راه افتادن جنبش کار و یا بیمه بیکاری، مبارزه زنان بر علیه همه نوع دخالتگری دولت و نهاد هایش در زندگی خصوصی، کارگران و جنبش مجمع عمومی در همه مراکز کاربا پرچم مطالباتی شان ، دانشجویان و معلمان و پرستاران و دیگر اقشار زحمتکش و... میتواند همه امکانات جامعه که در دست بخش بسیار کوچکی از سرمایه داران متمرکز است را هدف قرار بدهد  و مدعی باز گرداندن آنها به جامعه شود. جنبش توده ای در ایران راهی است برای مقابله با همه دشمنان مردم اعم از جمهوری اسلامی تا آمریکا و همه مرتجعین و مزدورانش. باید بسیار روشن باشد که دشمن دشمن ما الزاما دوست ما نیست. باید به توان خود برای برپایی جنبش عظیم توده ای متکی شد و ملزوماتش را مرحله به مرحله و طبق نقشه فراهم کرد.


    19 مهر 1397


    11 اکتبر 2018


    asadgolchini@gmail.com

  • حزب کومەله کردستان ایران، درجات علیا در مسیر یک نیروی مزدور

    اگر تا یک سال قبل حزب دمکرات کردستان ایران در میان احزاب ناسیونالیست در کردستان ایران، بعنوان لابی دولت آمریکا رسمیت داشت، از اواخر سپتامبر 2018 حزب کومه له نیز به نشان لابی ترامپ و دولت آمریکا نایل آمد. این ظرفیت جدید برای حزب کومه له بعد از چند سال تلاش این حزب و بلافاصله بعد از آخرین موفقیت آنها در اعتصاب عمومی مردم کردستان بدست آمد.


    این خبر را Jack Petsch خبرنگار بخش پنتاگون Al- Monitor  در گزارش خود بتاریخ دوم اکتبر 2018 تحت عنوان "یک گروه کرد ایرانی بعنوان لابی کنگره و دولت ترامپ ثبت شد" آورده است. لینک مقاله ضمیمه است.


     به این ترتیب تلاشهای چند ساله  حزب کومه له و رهبران و کادرهایش در دیدار با نمایندگان مختلف سنا و گروه های اطلاعاتی و امنیتی مربوط به دولت آمریکا به ثمر رسید و این در راستای سیاست های دولت آمریکاست که طبق همین گزارش ترامپ معتقد است که " کرد ها در عراق و سوریه جنگجویان مهمی هستند که تامین کننده کمک های زیادی برای آمریکا بودند وقتی که در جنگ با دولت اسلامی بودند" و صلاح بایزیدی نماینده این حزب در آمریکا هم اینگونه پادویی و آمادگی خود را برای در رکاب بودن آمریکا اعلام میکند " اگر طول 6-7 سال گذشته صرفا کرد های سوریه و عراق بودند که نزد دولت آمریکا رسمیت داشتند اکنون کرد های ایران هم این فرصت را پیدا کرده اند" و باز اینکه با تصویری که خالی از مبارزه مردم بر علیه جمهوری اسلامی است اینگونه جایگاه ارباب را منعکس میکند: " فضایی که ایران برای اپوزیسیون درست کرده این است که اگر در ایران هستید اعدام میشوید، اگر در عراق هستید موشک باران میشوید و اگر در اروپا باشید ترور میشوید" و از قول مهتدی نیز اعلام میکند که " آنها در تلاشند که حقوق شهرونان ایرانی را نمایندگی بکنند و همچنین در تلاش برای نماینگی کردن حقوق دمکراتیک اقلیت ها در ایران باشند"


    با این حساب حزب کومه له رسما به جرگه نیروهای راست و ارتجاعی تحت حمایت دولت آمریکا قرار میگیرد تا در کارزارش با ایران به خدمت گرفته شوند و طبق نقشه جان بولتن و ترامپ این نوع نیروهای اپوزیسیون بتوانند یک پروژه رژیم چنجی مشترک را دنبال کنند.


     آرزوی دیرنه حزب کومه له و رهبرانش برای ثبت در دفاتر مزدوران در وزارت خارجه و سازمان های اطلاعاتی آمریکا به ثمر رسید. قابلیت های ارتجاعی این سازمان این را ممکن کرد. این موقعیت طبعا در ادامه تلاش بیست ساله بدست امده است. بند ناف اینها با در هم شکستن یک سازمان چپ مانند کومه له و چاقو گذاشتن بر گردن آن برای تسلیم  تمام عیار به جنبش ناسیونالیستی بسته شد. به خاتمی دخیل بستند و "گفتگو تمدن ها" را نشانی برای تبدیل شدن به نیرویی که قابلیت کنار آمدن با جمهوری اسلامی البته بخش اصلاح طلب آن را دارد. همچنین تلاشی بسیار خستگی ناپذیرانه برای همراهی با دیگر جریانات ناسیونالیست و ارتجاعی کرد و پذیرفته شده به عنوان شکست خوردگان دوران "کمونیستی" شان، و عضویت در مرکز ارتجاعی همکاری احزاب کردستانی" همه و همه بخشهای مهم این قابلیت تبدیل شدن به نیرویی در رکاب آمریکا بودن بوده است. آیا باید عمیقتر از اینها به آمریکا و جنبش ناسیونالیستی ثابت کنند که در خلوصشان ریگی نیست؟ باید نصیحت ضمنی خبرنگار ال مونیتور را گوش بدهند که ستاره سرخ در پرچمشان و نشانه های باقی مانده از دوران سویت را که هنوز بر خود دارند پرت کنند. یک جریان مک کارتیسم به تمام معنی. بیست سال تلاش این جریان برای ملی کردن عکس و نام  جان باختگان کمونیست کومه له  همراه با اردوگاه های پیشمرگ در رکاب آمریکا و هر دولت مرتجع دیگر به ثمر رسید. این یکی از درجات عالیه برای یک جریانی است که امروز با چند صد پیشمرگ و فردا در جامعه با چند هزار نفر میتواند بشدت موی دماغ هر تشکل و رهبر زنان و مردانی باشد که دم از آزادی و برابری میزنند.


    این حباب را زمانی میتوان ترکاند که نیروی عظیم مبارزین رادیکال و کمونیست در جامعه نه تنها یک لحظه از ماهیت و کارکرد این جریانات غافل نباشد بلکه بتواند روی پای خود و در استقلال از آنچه در خارج از مرزها و تحت تاثیر زندگی اردوگاهی و تبعیدی در جریان است ، صف خود را از هر لحاظ داشته باشند. مبارزه کارگران و مردم مبارز بر علیه رژیم  جمهوری اسلامی سرمایه  قطعا در ایران و کردستان میتواند و باید مسیر دیگری غیر از آنچه مرتجعین آمریکایی و ایرانی و ناسیونالیست کرد برای آن تدارک دیده اند داشته باشد . بدون تضمین این راه برای هر فعالیتی، این نوع باند ها و دسته جات  تقویت میشوند. اگر 40 سال قبل ناسیونالیستها در کردستان یک حزب اصلی دمکرات داشتند و یک کومه له کمونیست در برابر آن . امروزه یک مرکز همکاری احزاب ناسیونالیست و یک جنبش در جامعه را در  برابر خود دارند که باید همراه با پس زدن جمهوری اسلامی قادر به کنار زدن و فرعی کردن این نوع جریانات ارتجاعی و جنبش ناسیونالیستی شان در همه وجوه آن باشند. این امر در اتکا با قدرت عظیم تشکیلاتی و جنبش توده ای که کمونیستها در راس آن باشند، ممکن است.


    نیروهای همکار حزب کومه له با این اتفاق چه میکنند؟


    برای جریانات چپی که در فراخوان اعتصاب 21 شهریور 97 با این گروه همراهی کردند این مساله بیشتر مشکل آفرین میشود. اینها در آرزوی همکاری های بیشتر با این جریانات بودند. حزب کومه له ظاهرا تغییری نکرده است و دنبال کار طبیعی خود برای دست یافتن به مدارج عالی تر در مناسباتش با دولت آمریکا و دیگر کشورهای متحد آمریکا است. این چپ ها هستند که آگاهانه مسیر همکاری با این نوع جریانات را انتخاب کردند. اعتصاب در کردستان خاصیتش برای این چنین نیروهایی کاملا محرز بود. جریانات و افرادی که دنبال پیدا کردن تئوری های فریبنده برای برافراشتن پرچم ارتجاعی و یا اغماض کردن از دیدن و تاثیر جریانات ارتجاعی بر مبارزه آنها در کردستان و در سطح سراسری هستند باید راهی برای توجییه این موقعیت خود در رابطه با یکی از همکاران بیابند.ممکن است بعد از مدتی دیگر نیروهای این مرکز هم به چنین جرگه ای بپیوندند تا آرزو های این چپ و در راس آنها کومه له بیشتر بر باد رود. کومه له حزب کمونیست هم راهی جز در افتادن صریح در برابر این نیروها ندارد اگر بخواهد مرزی با آنها داشته باشد.


    مردم و مبارزه و زندگی شان چه در کردستان و بویژه در خارج از کردستان برای این قبیل نیروها اهمیت و ارزشش صرفا این است که به این نیروهای باند سیاهی و در رکاب آمریکا چقدر قدرت و توان میدهد تا دقیقا مانند نیروهای کرد حاکم در کردستان عراق به مسند قدرت برسند. هر اندازه مردم ایران در فلاکت و فقر و استثمار بیشتر قرار می گیرند این قبیل نیروها بشاش تر و با افق دار میشوند. دقیقا مانند ترامپ و  جان بولتن هر چه بیشتر مردم در جامعه  که باید گفت اکثریت آن یعنی کارگران و مردم زحمتکش در سیه روزی قرار بگیرند، شانس آنها برای به نان و نوایی رسیدن بیشتر و بیشتر میشود. این ماهیت این نوع جریانات بشدت ارتجاعی و ضد مردمی است چرا که هیچگاه اینگونه تحریم ها طبقه سرمایه دار حاکمه را  از پا نخواهد انداخت و آنچه ماحصل این سیاست های ضد مردمی است به هلاکت رساندن مردم و تسلیم شدن بیشتر آنها به رژیم و همه ترفند های ملی و اسلامی اش است. اینها با هم در تلاشند تا توان مبارزه مردم بر علیه رژیم اسلامی و سرمایه دار را بگیرند و قدرتی برای چپ و کمونیستها ممکن نشود، تا اینکه بتوانند چه در توافق با رژیم و چه در احتمال افتادن آن، از بالا قدرت را قبضه کنند. تدارکات لازم برای این کار هم میتواند از اشغال مناطق مختلف بوسیله کنترا های رنگارنگ ممکن شود.


     فکر میکنم واقعا عبدالله مهتدی این گفته نوری زاده را باور کرده است که در فردای سرنگونی جمهوری اسلامی مانند جلال طالبانی وی را رئیس جمهور ایران میکنند. در نقشه جان بولتن و ترامپ در ساختن جبهه مشترک برای رژیم چنج در ایران باید منتظر آمادگی و البته مسابقه هر چه بیشتر این نیروها در مسیر بمراتب ارتجاعی تری بود.


    کمربند ها را باید سفت تر کرد.صف کمونیستها و چپ ها در ایران بویژه به شفافیت و تمایز بمراتب بیشتری در همه زمینه ها نیاز مند است، از " فراخوان به اعتصاب عمومی" تا هر نوع همکاری دیگر!


    4 اکتبر 2018


    12 مهر 1397


    asadgolchini@gmail.com


    ____________________


    مقاله jack Petsch   را در لینک زیر میتوانید ببینید.


     https://www.al-monitor.com/pulse/originals/2018/10/kurdish-rebels-anti-iran-lobbying.html


     


     

  • عوارض موضع سیاسی بینابینی

    رفیق ثریا شهابی از حزب حکمتیست- خط رسمی-  پایه های تصمیم در مورد برخورد شان به اعتصاب عمومی اعلام شده در کردستان را در خلال پاسخ به فعالین حاشیه ای و ... نوشته است! این در حالی است که دیگر چپ ها که مستقیما زیر پرچم ناسیونالیست ها رفتند حال خوشی ندارند.  چگونه است که چپ مورد نظر ثریا شهابی سرحال است؟ چقدر این ادعا واقعیت دارد؟


    ثریا شهابی قائل به دو نوع چپ در برخورد به این اعتصاب است؛یکی چپ ای که خواسته یا ناخواسته٬ در مقابل راست ناسیونالیست قوم پرست٬ زورش نرسید که هژمونی خود را بر فراخوان های متنوع اعتصاب٬ تامین کند٬ ارزیابی درستی از تغییر سریع توازن قوا نداشت وعملا بیانیه هایشان دنباله رو جریانات راست و قوم پرست شد. چپ ای که "حکا" در راس آن بود.


    داستان چی بود؟ کی زورش به کی قرار بود برسد؟ داستان بر سر یک فراخوان بود و مساله بیش از اینکه فنی باشد برای همه یک انتخاب سیاسی بود.


    و دیگری "چپ" ای که تغییر سریع توازن قوا پس از موشک باران مقرهای دو حزب دمکرات را٬ دید٬ سنجید٬ و ضمن عدم مخالفت با فراخوان اعتصاب های عمومی٬ در بطن جامعه٬ ضمن مشارکت در این اعتصابات٬ که به حق دست رد جامعه کردستان بود به بساط اعدام و گسترش ملیتاریسم در این جغرافیا٬ مشغول تلاشی دوسویه شد! هم اعتصاب هم نه به قوم پرستان و احزاب ناسیونالیستی که فقر و بی حقوقی مردم تنها و تنها دسمایه سهم خواهی آنها از قدرت های مخرب و ماتریال سناریوهای قومی و مخرب فدرالیسم قومی در کردستان ایران است. (تاکید ها از من است)


    موضع دومی موضع حزب حکمتیست خط رسمی بوده است.


    این استدلال هم بیشتر از هر چیز برای راضی نگاه داشتن رفیق بغل دستی است تا افکار عمومی و مخاطبین کمونیست.


    مساله این نیست که یک حزب  سیاسی و دخالتگر، چه اندازه بزرگ یا کوچک است، مساله این است که در چنین بزنگاه هایی حرف روشن از زاویه منفعت طبقاتی و کمونیستی برای کمونیستها و کارگران دارد و اشتها دارد تا پرچم روشنی داشته باشد و به نیروی اجتماعی اش بیشتر وصل شود. سوال از شما این است که "عدم مخالفت با فراخوان اعتصاب" که از نظر شما هر دو فراخوان چپ ها و راست ها دقیقا یک مضمون را هم داشت(سخنرانی رفیق آذر مدرسی در لندن) به چه معنی است؟  چه اندازه این موضع با موضع دسته اول چپ ها متمایز است؟ کسی  در عمل نمیتواند اینها را از هم جدا کند؟  عدم مخالفت با فراخوان نیروهای قومی و به قول خودتان سناریوی سیاهی و ارتجاعی و... بزبان ساده یعنی همراه شدن . یعنی همانطور که گفتید به همه فعالین حزب گفتید بروید و فعالانه شرکت کنید و ... و در خارج کشور هم همینطور. آیا عدم مخالفت معنی دیگری دارد غیر از راضی بودن به انجام کاری که میشود؟ مخالفت نکردید چون مردم در کردستان بهر قیمتی در جواب به اعدام و ترور و موشک باران و کشتار مخالفانش به خانه هایشان میرفتند و متحصن میشدند؟ کسی که این را میداند چرا نگران از این بود که با صدای بلند مرتجع ترین جریانات که از هر لحاظ معلوم بود چه مهری بر این مبارزه میزنند را افشا کند؟


    ثریا میگوید با فراخوان مخالفت نکردند. در اعتصاب شرکت کردند و همینطور به قوم پرستان و مرکز ارتجاعی نیروهای ناسیونالیست، نه، گفتند. میشود پرسید چگونه این کار بسیار ماهرانه را انجام دادید؟ در خارج کشور که اعضا کمیته مرکزی حزب سخنرانی و فعالیت داشتند یک کلمه در مورد مضون این فراخوان ها  و بویژه احزاب ناسیونالیست و ماهیتشان نگفتند. باور کنید نگفتند! و کسی نشنید و اسنادش را اگر میخواهید باز هم مراجعه کنید. ثریا شهابی چگونه میتواند نشان بدهد که طیف کمونیستهایی که هیچ سنخیتی با کومه له و حزب کمونیست ایران هم ندارند، هم در اعتصاب خیلی فعالانه تلاش کردند هم به قوم پرستان و احزاب ناسیونالیست نه گفتند؟ در خارج کشور هم این نوع سیاست های بینابینی را همه دیدند. سیاست شما این بود و به بهترین شکلی در خارج اجرا شد. در داخل که چیز بیشتری کسی ندید اما خوشبختانه سوالات زیادی برای کمونیستها مطرح شده است. فعالین و مسئولین حزب فعالانه کار کردند و در زیر پرچم های ناسیونالیست ها در این برهه از زمان و با چنین ماهیتی که احزاب ناسینونالیست دارند، هم عکس یادگاری برای این روز گرفتند و هم به ناسیونالیسم قوم پرست از گل بهتر چیزی نگفتند! اینها را مردم و کمونیسیتهایی که سنخیتی با دیگر چپ ها ندارند نمیتوانند بپذیرند.  یک جای این موضع می لنگد. رفقای حزب حکمتیست خط رسمی نمیتوانند عملا جهت و پرچم مجزایی به ما نشان دهند اما ظاهرا خود را قانع کرده اند. اگر این در فضای واقعی و در جایی نبود که عرض اندام کند، کسی هم نمیتواند آنرا ببینید و متاسفانه این نوع موضع گیری هم، خودش را عملا در فضای عمومی حل کرد. این مشکلی است که حزب حکمتیست خط رسمی داشت و نمیتواند برای سیاستی بینابینی کسی را قانع کند. برخورد شفافتری نیازمند است. کمونیستهای کارگری در ایران و کردستان هم در چنین مواردی به یک سیاست کمونیستی، کارگری، واقعا عدالتخواهانه و تعرضی تری نیازمندند.چه بدهکاری به این روشهای سنتی هست؟ جامعه ایران و کردستان  با ده سال و 6 سال و دو سال قبل هم فرق دارد و این را شما قاعدتا  بعنوان یک حزب سیاسی باید  بهتر بدانید. ناسیونالیستها و الان چپ ها هم بیشتر به عزای عمومی متمایل هستند تا یک فراخوان نه تنها به مغازه دارن بلکه به کارگران و کارمندان و عموم، اعتصاب و اعتصابهایی که بتواند دشمنان را وادار به کاری به نفع مردم بکند.  مساله شخصی نیست، خیلی از کمونیستهایی که به طرق مختلف در جدال های همیشگی و سخت با ناسیونالیستها  بوده اند چرا در چنین روزی با فراخوان های آنها هم صدا میشوند و تمایزشان را سعی نمیکنند برجسته تر کنند. معضلی است که قبل از افراد، این احزاب سیاسی و کمونیستی هستند  که به آن دچارند و با مواضع بینابینی سعی میکنند خود را قانع کنند و جلوی سوال را بگیرند.


      همین مباحثات و سوالات و اتخاذ سیاست به نفع کارگران و جامعه، چنانچه نتواند کمونیستهای کارگری را بجنباند باید باز هم تاسف خورد. فعال منفرد بی سازمان، چون برای تصور روشنی که از نبرد کمونیستها دارد و دفاع از حقیقت و منفعت کمونیستی دارد، بعضا یک تنه یک حزبی را زیر منگنه گذاشته که حتی از صداقت کمونیستی شان هم  دارد دفاع میکند.(مورد  رفیق سوران از آزادی بیان و جدلش با حزب حکمتیست) در حالی که حتی کمونیستهای درون حزب حکمتیست که مثلا در برخورد به کارگران و شعارهای انحرافی بدرست تذکر میدادند  و  با حرارت کارگران را از این نوع اشتباهات مطلع میکردند و در برخورد به انها به اصطلاح مو را از ماست میکشیدند،امروز در برابر راست روی های مکرر در حزب حکمتیست مطلقا سکوت کرده اند. مصلحت تشکیلاتی  است یا مخفی کردن عقاید کمونیستی یا هر چیز دیگری، باز هم حقیقت کمونیستی و کارگری و سیاست هایش در حزب حکمتیست بیشتر عقب رانده شده است. حزب حکمتیست خط رسمی هم چنانچه موضع تعرضی و درستی  در این فراخوان به اعتصاب عمومی از سوی مراکز احزاب ناسیونالیستی و چپ ها داشت الان قلمها و فعالیتهایشان در همه جا به کار میفتاد و نیرو جلب میکرد. اگر اینطور نیست دیگران مقصر نیستند.  مساله شخصی نیست. به سیاست ها باید برگشت و درس گرفت. این توقع و برخورد بهتری به خود است و دیگران هم لازم نیست مورد پرخاش قرار بگیرند. دلیل پرخاش ثریا شهابی به آدمهای "حاشیه ای، منزوی، پیامبران تنها و بی سازمان" نمیتواند دلیل اصلی باشد و اینها با چنین القابی قاعدتا باید بی تاثیر تر از این باشند که ثریا اعصابش را برایشان خراب کرده است. داستان گریز از یک موضع بینابینی است.


    6 مهر 1397


    28 سپتامبر 2018


    asadgolchini@gmail.com


     

  • حزب حکمتیست و مبارزه مسلحانه ناسیونالیستها، التقاط یا انتخاب سیاسی

    اخیرا رفیق رحمان حسین زاده از حزب حکمتیست  مصاحبه ای با تلویزیون پرتو داشته اند در رابطه با درگیر های نظامی احزاب دمکرات کردستان و پژاک، با نیروهای جمهوری اسلامی. در این مصاحبه ایراداتی به این عملیات ها گرفته میشود و بر پایه احکامی ظاهرا بدیهی به نتایجی التقاطی از ماهیت سیاسی و طبقاتی این جریانات میرسد. در شرایط هایی مانند این دوره از اعتراض و مبارزات مردم ایران و فعالیت کمونیستها، جایگاه این مباحث و بررسی آنها بیش از بیش به انتخاب های سیاسی کمک میکند.


    دوره بحرانی کنونی با محوریت نارضایتی عمیق توده های مردم بیش از بیش به دامنه بحران سیاسی در میان حاکمان و جامعه دامن زده است. مشخصه این دوره از جمله رادیکالیسم و اتحاد هم هست و استفاده و تاثیر گذاری برای همه باز شده است. باز هم یکی از مناسبترین شرایط برای کمونیستهای کارگری مطرح شده است که از آن به برای جنبشی که به آن تعلق داشته باشند استفاده کنند. بدیهی است این جنبش میتواند و باید با قامت و شفافیت هر چه بیشتر ویژه خود مطرح و تبلیغ شود، میتواند قابلیت چسبیدن به این دوره را داشته باشد، میتواند محوری مهم برای اتحاد همه کمونیستهای متعلق به این جنبش باشد و این بدون تردید انتظاری است که اساسا و بویژه از نسل جوان و انقلابی کمونیست های کارگری در جامعه میرود. تلاش در اغماض از شناساندن ماهیت سیاسی و طبقاتی احزاب بورژایی، در هر کجا هستیم و فعالیتی داریم، در شهرهای ایران و یا در خارج کشور، تحت نام کمونیسم کارگری و حکمت، تیر زدن به خود است. هنر پاسخ دادن و احساس مسئولیت به رادیکالیسم موجود و اتحاد و دوستی ها، نه بازی کردن در میدان ناسیونالیستها و دیگر جنبشهای بورژایی اپوزیسیون، بلکه پاسخ گویی به نیازهایی است که جنبش کمونیسم کارگری دارد.از آنجایی که نقد روشنی در این بحث رحمان به این سنت وجود ندارد هر تلاشی برای نقد و ایراد از این سازمانها و حرکاتشان به ایرادات درون خانوادگی که آنها معمولا از هم دارند بیشتر شباهت دارد.


    نکاتی که رفیق رحمان در نقد عملیات مسلحانه این احزاب اساسا مورد تاکید دارد بعضا اینها هستند:


    "علتی که برای انجام این عملیات ها وجود دارد سرکوب ج ا است". "با حمله ج ا مبارزه نظامی شکل گرفت و از آن دوره تا هم اکنون تقابل نظامی بین جمهوری اسلامی و احزاب مسلح وجود داشته است"


    "تا زمانی که ج ا به مردم کردستان اعلام جنگ کرده است ضرورت مقاومت و فعالیت نظامی در مقابل ج ا ضرورت دارد و از این سر احزاب سیاسی و از جمله حزب حکمتیست قایل به این است که فعالیت نظامی و مقاومت نظامی داشته باشند". "این حرکات تقویت کننده مبارزه مردم نبود، هر دو این عملیات ها هیچ تناسبی و هماهنگی با مبارزات مردم ندارد". "این عملیات ها تقویت کننده مبارزه کنونی نیست بلکه بهانه بیشتر به رژیم برای مرعوب کردن جامعه میدهد هر چند کار از این هم گذشته" ( مردم مرعوب نمیشوند). "اتفاقا دوره گسترش فعالیت نظامی نیست دوره اعتصاب و تحصن و ... است". مردم حق دارند مسلح باشند و فعالیت نظامی داشته باشند اما از این حق و امکان چه وقت استفاده میکنی که به ضرر نباشد و...


    سوال اصلی


    آیا واقعا همان اعلام جنگ خمینی و حمله وسیع و وحشیانه جمهوری اسلامی با همه قوا به کردستان در سال 1358 کماکان در جریان است و مبارزه مسلحانه احزاب در مقابل جمهوری اسلامی به اشکالی که وجود داشته است ضروری است؟ حزب حکمتیست هم از این ضرورت ها فعالیت های مسلحانه و مسلح بودنش را کسب کرده است؟ چیزی تغییر نکرده است؟


     واقعیت چیز دیگری است خیلی چیزها تغییر کرده است. آن زمان اعلام جنگ جمهوری اسلامی پاسخ در خوری گرفت و یک جنگ توده ای به وسعت تمام مردم شهر و روستاهای کردستان به مدت ده سال ادامه یافت. جنگ توده ای و جنبش مسلحانه توده ای یا هر تعبیر دیگری ، دیگر ادامه نیافت. هر نیروی دخیلی دنبال راه حل و دنبال سنت های معمول خود برای ادامه درگیری و جنگ با جمهوری اسلامی بود چرا که واضح بود جمهوری اسلامی آتش بس اعلام نکرده بود اما جنگ توده ای مسلحانه که درراس آن نیروی چند هزار نفره پیشمرگ اساسا از سازمانهای حزب دمکرات و کومه له بود به معنای گذشته دیگر وجود نداشت. مرز ها هم که به دلایل مختلف از جمله حاکمیت احزاب ناسیونالیست در کردستان عراق بسته شد و شعله ور نگاه داشتن جنگ مسلحانه که اساسا برای نیروهای ناسیونالیست حیاتی بود به داشتن اردوگاه های نظامی در کردستان عراق محدود شد. این نیروها هر کدام در جامعه دنبال سیاستها و حمایت و همچنین اتحاد های مختلف  میان خود شدند. حزب دمکرات و بخش دیگری از نیروهای تازه ناسیونالیست شده بریده از کومه له به سراغ رژیم رفتند و در پی تلاش برای مذاکره با آن بر آمدند. در انتخابات های مختلف مردم را ترغیب کردند با ساز جمهوری اسلامی برقصند. برای  کومه له حزب کمونیست ایران هم، دوره بازبینی "تند رویها" و "افراطی گریها" و باز گشت به "مذهب توده ها"  اتحادیه های کارگری اری و شورا ها نه، ائتلاف و اتحاد با ناسیونالیستها و هم جبهه خواندن آنها با خود و دوری بیشتر از کمونیسم و بویژه کمونیسم کارگری در ایران و عراق معمول شد. ادامه اینها کم و بیش تا امروز هم صادق است و تنها چیزی که تغییر کرده است رنگ عوض کردن نیروها بنا به اوضاع سیاسی و رادیکالیسم موجود است که همه با قطب نمای جنبشی که به آن تعلق دارند دنبال یاران امروز و فردا میگردند.


    واضح است که جنگ مسلحانه توده ای در این مدت در جریان نبوده و جمهوری اسلامی و مردم کردستان درگیر جنگی که در سالهای 58 تا حدود 70 در جریان بود نبوده اند. برای یک نیروی کمونیست با سنت های شناخته شده کمونیستی، حتی دست کشیدن از مبارزه مسلحانه و عملیات مسلحانه ای که دیگر در ابعاد توده ای در جریان نیست، به معنی دست کشیدن در مبارزه مردم کردستان نبوده و نیست. طبقه کارگر و توده مردم که در تلاشی دائمی و مبارزه و اعتراضی دائمی برای تغییر زندگی خود هستند در اشکال بسیار متنوعی خود را سازمان میدهند و قدرتمند میشوند و از این طریق میتوانند و ممکن است با قدرت خود حقوقشان، آزادی و رفاه و حکومت سوسیالیستی شان را داشته باشند. برای جنبش ناسیونالیستی "آش بتال" یعنی دست از مبارزه کشیدن همیشه معنی داشته است و در رگ و خون این جنبش است. نمونه بارز آن جنبش به رهبری حزب دمکرات کردستان عراق و مصطفی بارزانی در سال 1975 بود که بعد از توافق دولتهای وقت ایران و عراق نیروی  مسلح ده ها هزار نفره این سازمان دست از فعالیت کشید و بی افقی تمام بر جامعه گسترانیده شد. 


     


     بعد از سال 1370 و مستقر شدن نیروی پیشمرگ و سازمانها و تشکیلات های علنی و رهبری  آنها درعراق، تا کنون مبارزه مسلحانه به عملیات هایی که هر از چند گاه صورت گرفته محدود شد . این چنین وضعیتی را دیگر نمیتوان ادامه همان جنگ مسلحانه توده ای دانست. دقیقا به همین اعتبار نمیتوان نیروی کمونیست را ملزم به انجام حتمی آن بر اساس فرمول اعلام جنگ جمهوری اسلامی به مردم کرد. صادر کردن چک سفید برای حقانیت جلوه دادن این سازمانها و موجودیت و کارهایشان بر همان استدلال های دوره جنگ توده ای در کردستان بیشتر از آنکه کمکی به روشن شدن مساله برای کارگران و کمونیستها و مخاطبین باشد، اغماض در شناساندن بیشتر این نیروهای ناسیونالیست است که به اصطلاح به عنوان نماینده ملت کرد فعالیت میکنند. مطلقا دور از انتظار نباید باشد که در گرما گرم مبارزات و نبرد مردم در ایران با جمهوری اسلامی و تلاش برای سرنگونی آن، چنین نیروهایی تحت نام کردایتی بر علیه انقلاب مردم در سراسر ایران قرار بگیرند و با رژیم بر سر اداره امور مناطق کردستان هم به توافق برسند و به خودمختاری خود دست پیدا کنند! این مساله ای غیر منطقی نیست و کمونیستی که تماما حساب روی ماهیت این نیروها باز نکرده باشد قربانی است. نمونه این نوع چرخش ها در سیاست و چسبیدن به استراتژی جنگ، مذاکره و مذاکره و جنگ، در کردستان سوریه اتفاق افتاد و کرد های سوریه با دولت مرکزی بشار اسد متحد شدند و در عراق تحت پرچم آمریکا همین کار را کردند و به قدرت رسیدند و در ترکیه چنانچه دولت مرکزی به شیعه بگرود! یک شبه این کار ممکن میشود. اینکه تحت رهبری آمریکا به قدرت برسی حتی اگر بقیه مردم در کشور سلاخی شوند برای یک ناسیونالیست بدون ایراد بوده است. در ابعاد عظیمی در عراق این اتفاق افتاد. در ابعاد شخصی نیز بسیاری از سابقا مارکسیست ها به این راه رفتند و افق خود را به جای مارکس و لنین از اوجلان و طالبانی گرفتند.


     


    چه دلیلی دارد که رحمان حسین زاده خود را موظف به این میبیند که برای نیروهای ناسیونالیست پیشنهاد و طرح بدهد که چه زمان برای عملیات مناسب است و چه زمان نیست؟ غافل از اینکه احزاب دمکرات و پژاک بسیار آگاهانه و حساب شده فعالیتهای خود را سازمان میدهند و دقیقا از این طریق میخواهند بر مبارزات توده ای در شهرهای کردستان هم تاثیر بگذارند. بحث بر سر افشا گری هم نیست که مردم را متوجه چیزی کرد. انتقاد و افشاگری و رقابت در این مورد را باید به خود احزاب و جریانات و دسته های مختلف این گروه ها سپرد که تابع سیاستهای مختلف خود هستند و بر سر آن مسابقه هم دارند. گوشزد کردن دوره بعنوان دوره اعتصاب و تحصن هم برای نیروهای ناسیونالیست زیادی خیرخواهانه است و از جیب فعالین و دست اندرکاران این اعتصاب و تحصن ها بخشیدن است. روزی اگر این نیروها فراخوان اعتصاب دادند و تحصن پیشه کردند شما و یا "کمیته کردستان" حزب البته، آماده همکاری با این نیروها میشوید یا تلاش میکنید در محل فعالیت، خود را در هر جنبش و حرکتی و برای تقویت جنبش کمونیسم کارگری سازمان بدهید؟


    ضرورت مبارزه مسلحانه بطور اتوماتیک برای نیروی ناسیونالیست معنی دارد اما برای یک کمونیست و حزب کمونیستی تا زمانی که در آستانه یک قیام توده ای و یا درگیر در جنگ توده ای قرار نگرفته باشد به معنی لغزش به سمت سنت ها و برنامه های ناسیونالیست هاست که در کردستان و در سنندج ، مریوان و تهران و بندرعباس به معنی عملیات های چریکی مرگبار برای فعالین کمونیست و کارگران و تشکیلات هایشان است. ادامه فعالیت گارد آزادی برای حزب حکمتیست که امروز از پاسخ گویی به همان ضرورت در اعلام جنگ جمهوری اسلامی به مردم کردستان در میاید، متاسفانه باز هم میتواند چنین مسیری را تجربه کند. نیروی کمونیستی چنانچه با قدرت سازمان و نفوذ توده ای وجود داشته باشد در زمان مناسب قادر به عظیم ترین تدارک و آمادگی برای دفاع از خود و توده مردم و آزادیهایشان خواهد شد. این نیاز که یک کمونیست برای فعالیت احزاب و جریانات بعضا تا مغز استخوان ارتجاعی نسخه فعالیت های منطقی و عادلانه بپیچد در درجه اول خلع سلاح کردن خود از نقد همه جانبه یک نیروی ناسیونالیست و سنت های ناسیونالیستی و فرهنگ ناسیونالیستی است و در خوشبینانه ترین حالت  بی آزار شدن این کمونیست و یا نیروی کمونیستی است. 


    مساله ملی در کردستان و راه حل کمونیستها چنانچه با راه حل ناسیونالیستها معدل گیری نشود تنها و تنها از راه قدرتمند شدن کمونیستها و  یک دولت سوسیالیستی و به شکل سراسری در ایران  قابل حل است . به این میتوان در جای دیگری پرداخت.


    مسایل دیگر


    سوالات باز هم بیشتری در این رابطه مطرح است.  از جمله اینکه: اگر هنوز هم اعلام جنگ جمهوری اسلامی به مردم کردستان باقی است پس چه ایرادی دارد که هر نیرویی در هر جا که بتواند به مقابله و مبارزه مسلحانه بپردازد؟ هر نیروی بانفوذ و بی نفوذی جان جوانانی که بر اثر نااگاهی و یا آگاهی ناسیونالیستی به آنها میپیوندند را بخطر بینیدازند و آنها را قربانی مصالحشان کنند، شاید برای ادامه فعالیت به شکل تحصن و اعتصاب مفید باشد!


    اینکه این عملیات ها تقویت کننده مبارزه مردم نیستند، اینکه تناسب دارد یا هماهنگ نیست را شما بعنوان کمونیست چگونه میخواهید برای جریانات ناسیونالیست که میخواهند اینگونه به این مبارزات سمت و سو بدهند تعیین میکنید؟ اینکه همه حق دارند این مبارزه مسلحانه را داشته باشند اما چه زمانی از این حق استفاده میکنند را چه کسی برای چه کسی تعیین میکند؟  جریانات از نفوذ  برخوردارند و از نظر خودشان هماهنگ با حرکات مردم چه در شهرها و چه در مرز ها فعالیت را هماهنگ میکنند. شما چگونه میخواهید آنها را متوجه کنید که چه زمان و در چه مکان و به چه مناسبتی، دست بردن به اسحله و عملیات های نظامی خالی از ایراد است؟  و بالاخره بنا به گفته خود شما از آنجا که اعلام جنگ جمهوری اسلامی بر علیه مردم کردستان کماکان باقی است و همه محقند در برابر آن مبارزه مسلحانه هم داشته باشند، ایراد های این چنینی بیشتر به انتقاد درون خانوادگی و اصلاح کننده آنها شبیه است. این میتواند گمراه کننده هم باشد و جای افشای تمام و کمال این جریانات را میگیرد.


     


    تاریخ بهترین قاضی است


     حزب سیاسی و نظامی ناسیونالیست در کردستان ساخته ناسیونالیست ها، سنت ها ، جنبش و فعالیتهای دارای قطب نمای روشن است. اینها از نظر خودشان سیاست های غلط و نادرست اتخاذ نمیکنند و حداقل چهل سال هم هست زندگی و جانشان را برایش هزینه کرده که در این مقاطع بر حریفان و بویژه بر علیه جریانات "تند رو" "افراطی" و "بی ربط" به جامعه کردستان غلبه کرده  و در زمانی که تحمل مزاحم نداشته باشند، هر جنبنده ای  را که روز روشن چوب لای چرخشان بگذارد، در شب تاریک سر به نیست کنند. اگر کسانی در این تردید دارند باز هم باید صمیمانه تاریخ جدال و جنگ تحمیلی حزب دمکرات ناسیونالیست به کومه له کمونیست  در کردستان ایران و حاکمیت بیش از بیست سال احزاب ناسیونالیست در کردستان عراق را مرور کنند؛ همان روز اول حاکمیت احزاب ناسیونالیست در کردستان عراق زنان تن فروش، یعنی از محرومترین و سرکوب شده ترین مردم و بعنوان بخشی از طبقه ما در جامعه، را دسته دسته  به جرم فقیری و محرومیت تیرباران کردند و با میلیونر ها بازار و واردات و صادرات و املاک و ... را شریک شدند و مردم بی خانمان که در خواست مسکن مناسب مبکردند را سرکوب و رهبرانشان را دستگیر و یا به قتل رساندند. آنها مدافع فرهنگ منحطی شدند که زنان را از پوشش دلخواه خود منع میکردند و قتل های ناموسی در ابعاد چند هزار را در پرونده خود ثبت کردند و تشکل های کارگران و کمونیستها را مورد سخت ترین تهاجمات قرار دادند.  (  کتاب ریبوار احمد که تاریخ مختصری از جدال و مبارزه کمونیستهای کارگری در کردستان عراق بر علیه حاکمیت ناسیونالیستها و ارتجاع است را به کمونیستها و کارگران توصیه میکنم عنوان کتاب " شنا بر خلاف آب" است) نقد ماهیت و عملکرد نیروهای ناسیونالیست اتفاقا در چنین مراحل بحرانی در جامعه صد ها برابر باید برای یک نیروی کمونیست حیاتی تر شود. اگر دوره دوره مبارازت و اعتراضات گسترده و رادیکال شده است که هست، اگر این دوره دوره اتحاد و دوستی هاست که هست، کمونیستهای کارگری بمراتب شفاف تر و روشن تر باید  ماهیت نیروهای بورژایی را در هر قدم نشان بدهند. دوره ای که ناسیونالیستها در کردستان از جمله با عملیات نظامی و تبلیغات ملی و فرهنگ منحط  در تلاشند و در رکاب جنایتکار ترین دولت های هم ردیف جمهوری اسلامی یعنی آمریکا و اسرائیل و عربستان  قرار دارند. نیروهایی مانند پژاک با حذف مساله سرنگونی جمهوری اسلامی از برنامه خود، از هم اکنون در مقابل خواست مردم ایران برای سرنگونی جمهوری اسلامی ایستاده اند و تماما بعنوان نیرویی ضد انقلاب در انقلاب آتی مردم و همچنین ضد اعتصاب و تحصن هایی که در این مسیر قرار است بشود! عمل میکنند. آیا هیچ جای تردید باقی میگذارد که با تمام وجود این جریانات در همه ابعاد آن و اهداف ناظر بر آنها معرفی شوند؟ آیا باید تردید کرد که فعالیت مسلحانه و غیر مسلحانه اینها در مصالح جامعه و کارگران و کمونیستها نیست؟ طبقه کارگر و محرومان جامعه از بند باور ها و کارکرد نیروهای ارتجاعی که در اپوزیسیون هم قرار دارند نه تنها حیاتی است مطلع باشند، بلکه بدون آن سر در مسیر دهشتناک دیگری در مسیر مبارزه خود و سرنوشت جامعه قرار میگیرند.


     


    کمونیسم کارگری شفاف و در دسترس


    کمونیستی که امروز در سنندج ، مهاباد و یا اهواز، تهران و بندرعباس اوضاع کردستان را تعقیب میکند، این نوع تبلیغ و بررسی تاکتیک های احزاب ناسیونالیست ها را نه تنها  سطحی و نامفید میداند، قطعا به این فکر خواهد بود که چگونه  برنامه و فعالیت های خود را بیشتر صیقل بدهد. احتمالا نگرش های مختلفی در اینجا هم بالطبع وجود دارد،  از نگرشی ناسیونالیستی و چپ که فکر میکند که اصلا وضعیت طوری است که باید با همه نیروی نظامی(مهم نیست متعلق به کی باشد) ریخت و کمک کرد که جمهوری اسلامی را انداخت، تا برخوردی کمونیستی و کارگری که  در چنین اوضاع بحرانی در ایران در پی ساختن گروه و سازمان کمونیستها و تشکل های کارگری و توده ای است. شاید برخی ها هم فکر کنند که اینها با هم در تناقض نیستند "باید عاقل بود و بر علیه دیگران که اپوزیسیونند وارد تبلیغات و افشاگری نشد" اصلا به اپوزیسیون چکار داریم" ! شاید می توان با پژاک هم که امر سرنگونی جمهوری اسلامی نه دیروز و نه امروز در دستورش نبوده است اما چون نیرویی "خودی" و از "ملت کرد" هستند میشود در رابطه بود و همکاری کرد!


     کمونیست امروزی نمیتواند  بر آنچه در 40 سال گذشته در مبارزه طبقاتی و فعالیت کمونیستی بوجود آمده را نادیده بگیرد. کمونیستها و طبقه کارگر در ایران کماکان نیازمند یک سیستم روشن بین و مارکسیست هستند تا بتوانند در هر تحولی نقش ایفا کنند. به تردید های زیادی که بنا به دلایل مختلف در مورد کمونیسم کارگری ایجاد شده است غلبه کنند و احزاب کمونیسم کارگری در تبعید را در جایگاه واقعی خود بررسی و ارزش گذاری کنند. سیستم  فکری و انقلابی کمونیسم کارگری و منصور حکمت با همه ادبیاتش باید در دسترس قرار بگیرد و برای این تلاش زیاد باید کرد تا جامعه بتواند حزب و رهبرانی که تردیدی در بدست گرفتن قدرت ندارند را در اختیار داشته باشد، حزبی در جامعه که در اتکا به توان قدرتمند سازمان زیر زمینی و مستحکم، رهبران بانفوذ و تشکلهای مختلف و متنوع در محیط کار و زندگی در این سو پیش بروند. لازمه چنین کاری از جمله صیقل دادن منظم خود و سلاح نقد در شناساندن اهداف و عملکرد دیگران در اپوزیسیون هم هست. کمونیستها نباید تردیدی داشته باشند که نیروهای بورژایی اعم از سلطنت طلب و جمهوری خواه، مجاهد و حزب چپ و ناسیونالیست های محلی،  به همان اندازه جمهوری اسلامی، هر اندازه از عملکردشان در جهت منابع دراز مدت و کوتاه مدت خودشان است و همه آنها با هم  با انقلاب کارگری و همه آزادیهایی که برای یک جامعه آزاد و برابرمیخواهند مخالفت دارند.


    12 شهریور 1397


    3 سپتامبر 2018


    asadgolchini@gmail.com

  • نقش اوجلان و پ ک ک در خاتمه دادن به استراتژی سنتی احزاب ناسیونالیسم کرد

    اعلامیه  پایانی کنگره 12 پ ک ک مبنی بر پایان مبارزه مسلحانه و انحلال این سازمان تحت این عنوان، به همه جریانات و افراد ناسیونالیست کرد در  بخشهای مختلف کردستان  کمک میکند با چشم باز تر استراتژی و سیاستهایشان را بررسی کنند و همچنین بنا به این تجربه بسیار مهم از سابقه فعالیت پ ک ک و احزاب برادر و خواهر در جنبش کردایتی، مردم امکان انتخاب درست تری پیدا میکنند. در واقع جنبش های ناسیونالیستی و کمونیستی و جریانات مربوط به آنها در کردستان  در بطن مبارزاتی که این جنبش ها در مقابل دولت مرکزی و مبارزه طبقاتی در جامعه دارند  شفاف تر مورد قضاوت و انتخاب قرار می گیرند. 

    بدیهی است که با گذشت حدود 50 سال از فعالیت مسلحانه توسط پ ک ک در کردستان ترکیه و جنگ مسلحانه در همه این دوران، بسیاری مسایل تغییر کرده اند و حل مساله کرد تماما، حال از زاویه  های مختلف، بسیار بیشتر مورد توجه است. سیاست فاشیستی  حاکم بر تقریبا تمامی حکومت های ترکیه  در رابطه با مساله و حتی موجودیت کرد، تماما، موجب جنگ، کشتار، پاکسازی و آوارگی وزندانی و شکنجه صد ها هزار نفر در کردستان ترکیه شد. بعد از گذشت همه این سالها بالاخره سیاست های حزب ناسیونالیست کرد در کردستان ترکیه به اهداف تدقیق شده خود در چهارچوب استراتژی جنبشی که برایش می جنگید دست یافت. این مساله را به درست کنگره 12 این جریان اعلام میکند و بار دیگر بر اهدافی که داشتند تاکید دارد. (اطلاعیه کنگره 12 پ ک ک ضمیمه است) پ ک ک اعلام میکند که وظیفه تاریخی این حزب که دست یابی به شرایطی دمکراتیک برای ادامه فعالیت و مبارزاتش در اشکال دیگری است مهیا شده است. خیلی واضح است که این شرایط یعنی رسیدن به توافقاتی با حکومت مرکزی برای ادامه فعالیت این جنبش و جریانات متعلق به آن تحت اسامی و اشکال دیگر می باشد. از نظر پ ک ک شرایط دمکراتیک یعنی همین که "مردم" کرد (که اساسا خواست های بورژوازی کرد منظور است که جنبش ناسیونالیستی متعلق به آن است) دارای حق و حقوق برای سهم در بازار و قدرت سیاسی در ترکیه است. 

     این بیان روشن را بسیاری از متعصبین کرد و یا گروه و سازمان هایی که کاسه از آش داغ تر هستند، نمی پذیرند، اینها در واقع از لحاظ سیاسی در جناح راست پ ک ک قرار دارند. طبیعی است که اینها و همراهان، بنا به هر سیاست و مصلحتی، دنبال سیاست های  گذشته را خواهند گرفت، اما روند اصلی برای پ ک ک در ترکیه و پژاک در ایران و نیروهای دمکراتیک سوریه،  همین  خواهد بود که کنگره 12 اعلام کرده است.


    اهداف جنبش  ناسیونالیستی کرد

    اهداف احزاب و جریانات کرد در کشورهای مختلف یکی بوده  و مبارزه مسلحانه حرف اول و انتخاب اول آنها در برابر سیاست های سرکوبگرانه بعنوان اهرم اصلی فشار بر حکومت ها بوده است. استراتژی "جنگ، مذاکره و جنگ" مخرج مشترک همگی آنها است و آنچه فرق داشته، شرایط و قوانین حاکم در این کشورهاست. مثلا در ترکیه همواره برخی آزادیهای فردی، اجتماعی و سیاسی بیشتر به نسبت کشورهای عراق، سوریه و ایران چه در دوران پادشاهی و چه بویژه در دوران جمهوری اسلامی  وجود داشته است.  از بسیاری لحاظ ترکیه جدید همواره جامعه ای مابین شرق و غرب با گرایش قوی اروپایی شدن بوده است. بنا به اینکه اهداف و سیاست های پ ک ک از همان بدو تشکیل تماما ناسیونالیستی بود و علیرغم لفاظی های سوسیالیستی تحت تاثیر و هژمونی بلوک شرق بر جنبش های ملی و دفاع از "کارگر"،  نمی توانست این جامعه سرمایه داری نسبتا پیشرفته و صنعتی و بنا بر این مکانیزم مبارزه طبقه کارگر و طبقه سرمایه دار  و رابطه این مبارزه با وضعیت تمامی اقشار دیگر در جامعه را  بفهمد. اگر پ ک ک سازمانی کارگری و سوسیالیستی بود بطور قطع این تجربه 50 ساله را ما الان به این شکلی که طی شد نداشتیم. اکنون با اعلام این سیاست از جانب پ ک ک از یک طرف و عدم وجود زمینه برای فعالیت مسلحانه، چه بنا به اینکه مناطق آزاد برای این فعالیت وجود ندارد و چه به لحاظ داشتن پشت جبهه ای برای این کار و استقرار رهبری، احزاب متعلق به این جریانات بطور خودکار در پی روزنه های بیشتر برای "دمکراتیزه" کردن جامعه و مذاکره با حکومت های مرکزی برای حق و حقوق خود به نیابت از طرف "مردم" هستند و روال ملحق شدن به گروه و جریانات قانونی و در لایه های مختلف حکومت از شهرداری و شوراهای شهر و روستا تا مجلس و دولت را همانطور که پ ک ک انتخاب کرده است دنبال میکنند.

    چنین راهی را در کردستان ایران، البته که حدود 30 سال هست که ناسیونالیسم کرد بدون همراهی جناح ملیتانت آن طی کرده است و دقیقا حضور  آنها چه فردی و چه گروهی در انجمن ، شوراهای شهر و روستا ، استانداری ها،  شهرداری ها و مقامات اداری، با  داشتن مجوز نسبتا قابل توجه برای تدریس زبان مادری و پوشش محلی برای کسانی که بخواهند و ... مهیا شده است و اوجلان های کردستان ایران سالهاست که در تلاش برای رسیدن به چنین موقعیتی هستند که امروز برای پ ک ک اتفاق افتاده است. ادامه این متصل شدن دو جریان ملیتانت و قانونی ناسیونالیسم کرد در ایران بستگی به اوضاع مناسب و " کوتاه آمدن" افراطی ها در هر دو طرف دارد.


    جنبش ها روی پای خود خواهند ایستاد

    تصمیم پ ک ک از این لحاظ که افق روشنتری برای جنبش ناسیونالیستی ترسیم کرده است دوران ساز است. بعد از پایان جنگ ایران و عراق وضعیت جنبش مسلحانه در کردستان ایران هم تغییر کرد. احزاب مسلح ناچار از اتخاذ استراتژی و سیاست های روشن بودند. کومه له و حزب کمونیست ایران بنا به اینکه دارای استراتژی سوسیالیستی بود که می بایست ناظر بر همه وجوه فعالیت و مبارزه اش باشد، بسیار آماده تر برای اتخاذ سیاست های جدید متناسب با نحوه ادامه مبارزه مسلحانه و حضور در عراق هر دو بود. انعطاف در هر کدام از این عرصه ها بنا به سیاست های کمونیستی در قبال مبارزه طبقاتی و سازماندهی طبقه کارگر و مردم زحمتکش بود. اینکه در مقاطع تصمیم گیری چه اندازه این سیاست ها راهنمای کومه له شد بستگی به توازن سیاست های ناسیونالیستی و کمونیستی در این سازمان داشت. در مقطع جنگ خلیج و حمله آمریکا به عراق، سیاست های کمونیسم کارگری موجب شد تا صد ها و چند هزار نفر از اعضا کومه له به خارج از عراق و به اروپا منتقل شوند و فعالیت و مبارزات را در اشکال دیگری که میخواهند ادامه بدهند. جریان جدا شده از کمونیسم کارگری بر حفظ موجودیت مسلح و حفظ رهبری در کردستان عراق تحت حاکمیت احزاب ناسیونالیست در کردستان عراق و "دولت نوپا" آنها، تاکید و فعالیت در مناسبات جدید با سیاست های کومه له جدید را دنبال کرد. آنها تصمیم گرفتند که "دوستان حال و آینده شان را در آن جنبش و احزاب متعلق به آن پیدا کنند".

     "دولت نوپا " ی احزاب ناسیونالیست بعد از سی سال حاکمیت چپاولگری از ثروت و سامان مردم، کماکان جامعه را معلق نگاه داشته و سرنوشت میلیونها نفر از مردم در کردستان همچنان ناروشن است. همین دولت که از سوی جریان متوهم و ناسیونالیستی درون کومه له "نوپا" خوانده شد اکنون دیگر در شرایطی است که قادر به تحمل حضور اردوگاه های کومه له و دیگر جریانات در کردستان عراق هم نیست . 

    چه اهداف ناسیونالیسم کرد و چه جایگاه و سرنوشت مبارزه مسلحانه آنها تماما به سمتی رفته است که کمونیست ها در کردستان بر آن کاملا روشن بودند و هیچ گاه از بیان و تبلیغ آن در جامعه تردید نکردند. سرنوشت جنبش ها و اتخاذ سیاست هایشان در جامعه و در رویارویی با حکومت مرکزی بطور عریان تری در منظر انتخاب قرار گرفته است. جریاناتی مانند پژاک که هیچگاه سرنگونی طلب نبودند و دقیقا سیاست پ ک ک را دنبال میکردند که اکنون در پی توافق با دولت مرکزی به انحلال خود و توقف مبارزه مسلحانه منجر شد، خواهند رسید. همه احزاب و جریانات سیاسی هر آنچه هستند را مردم میتوانند ببینند و موقعیت آنها در مبارزه طبقاتی را تشخیص بدهند. اینجاست که افق و آرمان و سیاست های جنبش ناسیونالیستی میتواند تمام قد در مقابل خواست های واقعی طبقه کارگر و اکثریت مردم در جامعه چه در مبارزه با جمهوری اسلامی، چه رفع ستم ملی و چه در اعتراض و مبارزه با طبقه سرمایه دار که در پی استثمار و سرکوب و خاموشی آنها است، قرار میگیرد. مردم در این دوره و بویژه کارگران و مردم ستم دیده و محروم در کردستان  زنان و جوانان، این شانس را دارند تا افق کمونیستی و ناسیونالیستی را با آگاهی به منافع و مطالبات واقعی کار و زندگی آزادیخواهانه ای که دارند برای مبارزه خود برگزینند. جایگاه "ملوکانه" رهبران احزاب در تبعید و مستقر در عراق، و نگاه داشتن جایگاه فعالیت پیشمرگایتی و مقدس بودن آن و حفظ نیرویی مافوق مردم (حتی اگر 30 سال هم هیچ فعالیتی نکرده باشد) به انتها رسیده است.

    این مساله به همان اندازه میتواند و باید به خود آگاهی جنبش کمونیستی و کارگری برای داشتن حزب خود در داخل کشور کمک کند تا بتواند خود را در موقعیت مناسبی به نسبت حکومت مرکزی و ادامه فعالیت بر علیه آن در همه عرصه ها و خنثی کردن دیگر جنبش های ارتجاعی در اصلاح رژیم  را تضمین کند. جامعه ایران همچنان متحول است، با یا بدون توافق با غرب هم همیشه متحول خواهد ماند؛   جنبش برای رهایی از حکومت زمانی واقعا میتواند پیروز شود که جنبش های اجتماعی قدرتمند که در آن احزاب سیاسی اش را هم سازمان داده باشد موجودیت واقعی داشته باشند و این هنوز مورد سوال جدی است. کردستان عراق در دوران سقوط صدام باید برای ما در کردستان ایران بسیار آموزنده باشد. بدون حزب و بدون سیاست های روشن نمیتوان تشکل های توده ای کارگری و مبارزات و سازمان های تمامی اقشار زحمتکش و آزادیخواه و زنان آزادیخواه و برابری طلب را، حفاظت کرد و بدون داشتن حزبی با پایه اجتماعی قدرتمند در میان طبقه کارگر و متشکل از رهبران کارگری و مبارزات مردم در عرصه های مختلف که در زمان لازم تصمیم به مسلح کردن خود و کارگران و کمونیست ها میکند، هیچ تضمینی برای سرکوب و قتل عام شدن بوسیله جریانات و سازمان های جنبش ناسیونالیستی و دیگر مرتجعین، نخواهند بود. جنبش کمونیستی کارگران هم باید بتواند در جامعه روی پای خود بایستد همانطور که دیگر جنبش ها و از جمله جنبش ناسیونالیستی چنین  بوده و بسیار گسترده تر خواهد بود.

    asadgolchini@gmail.com

    23 اردیبهشت 1404

    13 می 2025

    ضمیمه: اطلاعیه کنگره 12 پ ک ک

    متن بیانیه هیئت رئیسه دوازدهمین کنگره حزب کارگران کوردستان (پ‌ک‌ک) به شرح زیر است:

    «فرایندی که با بیانیه ۲۷ فوریه رهبر عبدالله اوجالان آغاز شد، در پرتو تلاش‌های چندجانبه و دیدگاه‌های متنوع ارائه شده، با برگزاری موفقیت‌آمیز دوازدهمین کنگره حزب ما در روزهای ۵ تا ۷ می به پایان رسید.

    کنگره ما با وجود شرایط دشوار ادامه درگیری‌ها، تداوم حملات هوایی و زمینی، محاصره مناطق ما و ادامه تحریم‌های حزب دموکرات کوردستان (پ‌دک)، به شکلی امن برگزار شد. به دلایل امنیتی، کنگره به طور همزمان در دو منطقه مختلف برگزار شد. دوازدهمین کنگره پ‌ک‌ک با شرکت مجموعا ۲۳۲ نماینده، با بحث در مورد موضوعات رهبری، شهدا، جانبازان، موجودیت سازمانی پ‌ک‌ک و روش مبارزه مسلحانه و ساخت جامعه دموکراتیک، تصمیمات تاریخی اتخاذ کرد که بیانگر ورود جنبش آزادی ما به دوره‌ای جدید است.

    فعالیت‌های انجام شده تحت نام پ‌ک‌ک پایان یافت

    دوازدهمین کنگره فوق‌العاده پ‌ک‌ک ارزیابی کرد که مبارزه پ‌ک‌ک سیاست انکار و نابودی علیه مردم ما را درهم شکسته، مسئله کورد را به نقطه حل از طریق سیاست دموکراتیک رسانده و از این نظر، وظیفه تاریخی پ‌ک‌ک به پایان رسیده است. بر این اساس، دوازدهمین کنگره پ‌ک‌ک تصمیماتی مبنی بر انحلال ساختار سازمانی پ‌ک‌ک و پایان دادن به روش مبارزه مسلحانه اتخاذ کرد تا فعالیت‌های انجام شده تحت نام پ‌ک‌ک، تحت مدیریت و اجرای رهبر آپو، به پایان برسد.

    حزب ما، پ‌ک‌ک، به عنوان جنبش آزادی مردم ما در برابر سیاست انکار و نابودی کوردها که ریشه در پیمان لوزان و قانون اساسی ۱۹۲۴ داشت، پا به عرصه تاریخ گذاشت. در بدو پیدایش خود، تحت تاثیر سوسیالیسم رئال قرار گرفت و با پذیرش اصل حق تعیین سرنوشت ملت‌ها، مبارزه‌ای مشروع و برحق را بر اساس استراتژی مبارزه مسلحانه به پیش برد. پ‌ک‌ک در شرایطی شکل گرفت که انکار شدید کوردها، سیاست نابودی مبتنی بر آن، و سیاست‌های نسل‌کشی و آسیمیلاسیون حاکم بود. مبارزه آزادی‌بخش که از سال ۱۹۷۸ آغاز کرد، مبتنی بر شناساندن موجودیت کوردها و به رسمیت شناختن مسئله کورد به عنوان واقعیت اساسی ترکیه بود. بر این اساس، در نتیجه مبارزه موفقی که به پیش برد، انقلاب رستاخیز را به نام مردم ما به انجام رساند و به نماد امید آزادی و جستجوی زندگی شرافتمندانه برای مردم منطقه تبدیل شد.

    در شرایط دهه ۱۹۹۰ که انقلاب رستاخیز ما منجر به تحولات بزرگی برای مردم ما شد، تلاش رئیس‌جمهور وقت ترکیه، تورگوت اوزال، برای حل مسئله کورد از طریق سیاسی شکل گرفت. رهبر آپو با آتش‌بس ۱۷ مارس ۱۹۹۳ به این تلاش پاسخ داد و روند جدیدی را آغاز کرد. اما تاثیرات سنگین سوسیالیسم رئال، رویکردهای اخلال‌گرانه تحمیل شده بر خط مشی جنگی ما، و حذف تورگوت اوزال و تیمش توسط دولت پنهان، با اصرار بر سیاست انکار و نابودی کوردها و تشدید جنگ، این روند جدید را تخریب کرد. هزاران روستا تخلیه و سوزانده شدند. میلیون‌ها کورد از خانه و کاشانه خود آواره شدند، ده‌ها هزار نفر شکنجه و به زندان افکنده شدند و هزاران نفر به شکل جنایت‌هایی که فاعل‌شان مجهول است به قتل رسیدند. در مقابل، جنبش آزادی هم از نظر کمی و هم کیفی رشد کرد و جنگ گریلایی به کوردستان و ترکیه گسترش یافت. با تاثیر جنگی که گریلاها به پیش بردند، مردم کورد به قیام برخاستند. بدین ترتیب، جنگ به گزینه اصلی برای هر دو طرف تبدیل شد. چرخه تشدید متقابل جنگ شکسته نشد. بدین ترتیب، تلاش‌های رهبر آپو برای حل مسئله کورد از طریق دموکراتیک و صلح‌آمیز بی‌نتیجه ماند.

    تنظیم و برقراری مجدد روابط کورد و ترک اجتناب‌ناپذیر است

    این روند با توطئه بین‌المللی ۱۵ فوریه ۱۹۹۹ وارد مرحله‌ای متفاوت شد. در این روند، جنگ کورد و ترک که هدف مهمی از این توطئه بود، به یمن فداکاری‌ها و تلاش‌های بزرگ رهبر آپو خنثی شد. علی‌رغم نگهداری وی در سیستم شکنجه و نسل‌کشی امرالی، بر اصرار خود برای حل مسئله کورد از طریق دموکراتیک و صلح‌آمیز پایدار ماند. رهبر آپو که ۲۷ سال است تحت انزوای تحمیلی مطلق قرار دارد، با مبارزه با سیستم نسل‌کشی امرالی، توطئه بین‌المللی را خنثی کرد. در مبارزه با توطئه بین‌المللی، با تحلیل سیستم اقتدارگرایانه-دولت‌گرایانه مردسالار، پارادایم جامعه دموکراتیک، اکولوژیک و آزادی‌بخش زنان را توسعه داد. بدین ترتیب، سیستم آزادی‌بخش جایگزین را برای مردم ما، زنان و بشریت تحت ستم عینیت بخشید.

    رهبر آپو با ارجاع به پیش از پیمان لوزان و قانون اساسی ۱۹۲۴ که روابط کورد و ترک در آن مسئله‌دار شده است، دیدگاه میهن مشترک و جمهوری دموکراتیک ترکیه را که مردم کورد و ترک عناصر بنیانگذار آن هستند، و مفهوم ملت دموکراتیک را به عنوان چارچوب حل مسئله کورد پذیرفت. قیام‌های کورد در طول تاریخ جمهوری، دیالکتیک ۱۰۰۰ ساله روابط تاریخی کورد و ترک و ۵۲ سال مبارزه رهبری نشان داده است که حل مسئله کورد تنها بر اساس میهن مشترک و شهروندی برابر سودمند خواهد بود. تحولات کنونی خاورمیانه در چارچوب جنگ جهانی سوم نیز تنظیم و برقراری مجدد روابط کورد و ترک را اجتناب‌ناپذیر می‌سازد.

    مردم ما انحلال پ‌ک‌ک و پایان مبارزه مسلحانه را بهتر از هر کس دیگری درک کرده و به وظایف دوره عمل خواهند کرد

    مردم شریف ما که ۵۲ سال است با پرداخت بهای سنگین در راهپیمایی رهبری و پ‌ک‌ک شرکت کرده و در برابر سیاست انکار و نابودی، و سیاست‌های نسل‌کشی و آسیمیلاسیون مقاومت کرده‌اند، روند صلح و جامعه دموکراتیک را با آگاهی و سازماندهی بیشتر از آنِ خود خواهند کرد. ما اطمینان کامل داریم که مردم ما تصمیم انحلال پ‌ک‌ک و پایان دادن به روش مبارزه مسلحانه را بهتر از هر کس دیگری درک کرده و بر اساس ساخت جامعه دموکراتیک، به وظایف دوره مبارزه دموکراتیک عمل خواهند کرد. ایجاد سازمان‌های خودمدیر در تمام عرصه‌های زندگی به پیشاهنگی زنان و جوانان، سازماندهی بر اساس خودکفایی با زبان، هویت و فرهنگ خود، توانمندسازی برای دفاع از خود در برابر حملات و ساخت جامعه دموکراتیک کمونال با روحیه بسیج عمومی برای مردم ما حیاتی است. بر این اساس، ما باور داریم که احزاب سیاسی کورد، سازمان‌های دموکراتیک و اندیشمندان به مسئولیت‌های خود در جهت توسعه دموکراسی کورد و تحقق ملت دموکراتیک کورد عمل خواهند کرد.

    میراث تاریخ آزادی ما که با مبارزه و مقاومت سپری شده است، با تصمیمات دوازدهمین کنگره پ‌ک‌ک با روش سیاست دموکراتیک قوی‌تر توسعه خواهد یافت و آینده مردم ما بر اساس آزادی و برابری شکل خواهد گرفت. مردم فقیر و کارگر ما، تمام گروه‌های باورداشتی، زنان و جوانان، کارگران، دهقانان و تمام اقشار خارج از قدرت، با دفاع از حقوق خود در روند صلح و جامعه دموکراتیک، زندگی مشترک را در فضایی عادلانه و دموکراتیک توسعه خواهند داد.

    همه را به مشارکت در روند صلح و جامعه دموکراتیک دعوت می‌کنیم

    تصمیم کنگره ما مبنی بر انحلال پ‌ک‌ک و پایان دادن به روش مبارزه مسلحانه، زمینه قوی برای صلح پایدار و راه‌حل دموکراتیک فراهم می‌کند. اجرای این تصمیمات مستلزم رهبری و هدایت روند توسط رهبر آپو، به رسمیت شناختن حق سیاست دموکراتیک و تضمین حقوقی جامع و مستحکم است. در این مرحله، ایفای نقش مجلس ملی کبیر ترکیه با مسئولیت تاریخی اهمیت دارد. به همین ترتیب، ما از تمام احزاب سیاسی حاضر در مجلس، به ویژه حزب حاکم و حزب اصلی اپوزیسیون، سازمان‌های جامعه مدنی، گروه‌های دینی و باورداشتی، نهادهای مطبوعاتی دموکراتیک، اندیشمندان، روشنفکران، آکادمیسین‌ها، هنرمندان، اتحادیه‌های کارگری، سازمان‌های زنان و جوانان، و جنبش‌های محیط زیستی دعوت می‌کنیم تا با پذیرش مسئولیت، در روند صلح و جامعه دموکراتیک مشارکت کنند.

    با صیانت نیروهای چپ و سوسیالیست، ساختارهای انقلابی، سازمان‌ها و شخصیت‌های ترکیه از روند صلح و جامعه دموکراتیک، مبارزه مردم، زنان و ستمدیدگان به سطح جدیدی ارتقا خواهد یافت. این به معنای تحقق اهداف انقلابیون بزرگی خواهد بود که آخرین سخنانشان 'زنده باد خواهری-برادری خلق‌های ترک و کورد و ترکیه مستقل کامل! 'بود.

    سوسیالیسم جامعه دموکراتیک، که مرحله جدیدی را در روند صلح و جامعه دموکراتیک و مبارزه برای سوسیالیسم نمایندگی می‌کند، با توسعه جنبش جهانی دموکراسی، منجر به ایجاد جهانی عادلانه و برابر خواهد شد. بر این اساس، ما از افکار عمومی دموکراتیک، به‌ویژه دوستانمان که پیشگام کارزار جهانی آزادی هستند، دعوت می‌کنیم تا همبستگی بین‌المللی را در چارچوب تئوری مدرنیته دموکراتیک گسترش دهند.

    ما از قدرت‌های بین‌المللی می‌خواهیم با درک مسئولیت خود در قبال سیاست‌های نسل‌کشی صد ساله علیه مردم ما، مانع حل دموکراتیک نشوند و کمک‌های سازنده خود را به این روند ارائه دهند.

    شهادت رفقا علی حیدر کایتان و رضا آلتون را اعلام می‌کنیم

    دوازدهمین کنگره پ‌ک‌ک که با فراخوان رهبری ما تشکیل شد، شهادت رفقا فواد-علی حیدر کایتان، از کادرهای پیشاهنگ حزب ما که در ۳ جولای ۲۰۱۸ به شهادت رسید، و رضا آلتون، که در ۲۵ سپتامبر ۲۰۱۹ به شهادت رسید، را اعلام کرد. بر این اساس، کنگره رفیق فواد-علی حیدر کایتان، از کادرهای بنیانگذار پ‌ک‌ک را به عنوان نماد 'پایبندی به رهبری، حقیقت و زندگی مقدس'؛ و رفیق رضا آلتون، از اولین همراهان رهبر آپو را به عنوان نماد 'رفاقت آزادی' پذیرفت. ما کنگره تاریخی دوازدهم حزب خود را به این دو رفیق شهید بزرگ که از آغاز جنبش آزادی ما حضور داشته و با مبارزه بی‌وقفه خود تا به امروز ما را رهبری کرده‌اند، تقدیم می‌کنیم و به یاد آن‌ها و تمام شهدای مبارزه خود، قول پیروزی را تکرار می‌کنیم و بر ادعای خود برای تحقق آرزوهای رفیق شهید صلح و دموکراسی، سری ثریا اوندر، تاکید می‌کنیم.

     

    سوسیالیسم دولت-ملتی به شکست؛ سوسیالیسم جامعه دموکراتیک به پیروزی می‌انجامد!

    اصرار بر انسانیت، اصرار بر سوسیالیسم است!

    زنده باد رهبر آپو!»



  • نقش مجامع عمومی در مبارزات کارگری و معضل ناعلاج هواداران "تشکل پایدار"

    میگویند مبارزات کارگران "خود بخودی " است و باید منجر به ایجاد تشکل های پایدار مانند سندیکا شود تا جنبش کارگری قادر به دفاع از خود و تعرض بیشتر در مبارزات طبقاتی باشد. طرفداران این دیدگاه که سندیکا را مکررا تجویز میکنند هیچ راه حل منطقی و البته در خور با مبارزه با یکی از وحشی ترین حکومت های سرمایه داری و از نوع کثیف اسلامی برای طبقه کارگر ندارند. جنبش کارگری اما با روشنی هر چه بیشتر مسیر خود را از جمله در تقابل با این موانع دنبال میکند.

    با هر مبارزه بزرگی از سوی کارگران که حیات و ممات سرمایه داران و حکومت جمهوری اسلامی شان را هم میلرزاند، طرفداران "تشکل پایدار" بر سر کارگران فریاد میزنند که مبادا فعالیت برای ایجاد سندیکا را فراموش کنید. این گفته ها از سوی گروه های مختلف و البته متفاوت از لحاظ سیاسی اما با اشتراکات رفرمیستی و راست، به اشکال مختلف در طول 40 سال گذشته و تا به امروز ادامه داشته است. این گروه ها به رسمیت نمی شناسند که مجامع عمومی کارگران در حال حاضر ستون فقرات این مبارزات بسیار وسیع و گسترده سالهای اخیر میباشد. اینها استدلال میکنند که مجمع عمومی تشکل نیست و کارگران با تشکیل سندیکا هایشان به تشکل پایدار دست می یابند. ظاهر این گفته ها خیلی رادیکال اند اما کارگران چرا به اینها گوش نمیدهند و راه خود را میروند؟ چرا با وجود هزاران مورد از مبارزات بزرگ و کوچک و به ویژه مبارزات بزرگی که در مراکز صنعتی صورت گرفته است کارگران مبادرت به ایجاد سندیکا و یا شوراهایشان نمیکنند؟ در ادامه به برخی از این چنین فراخوان ها  که میتواند زبان حال بقیه در این طیف هم باشد میپردازم تا کمک کند کارگران کمونیست و رهبران کارگری تصویر روشن تری از ماهیت این استدلال و سیاست ها  داشته باشند.

    قبل از هر چیز لازم است یاداوری مختصری  داشت از تجارب جنبش کارگری در مبارزه برای ایجاد تشکل های توده ای و اینکه شاهد چه فعالیتهایی بوده است، چه فراز و نشیب هایی داشته و دلایل عدم ایجاد تشکل های توده ای مانند سندیکا و یا اتحادیه و شورا، علیرغم ماهیت های رفرمیستی و رادیکال و کمونیستی  آنها چه میباشد؟ اگر این تشکل ها نمیتوانند ایجاد شوند چه "معجزه ای" در کار است که مبارزات متعدد کارگری و سازماندهی این مبارزات  نه تنها افت نکرده بلکه بیشتر قدرت گرفته و عمیق تر شده است. اکنون ما با چه واقعیت هایی روبرو هستیم و راه حل دستیابی کارگران به تشکل های توده ای و پایدار تر چیست؟

    برای نزدیک شدن در پاسخ به این سوالات به دو فاکت باید مراجعه کرد.

    اول: فعالیت جریانات و گرایش های مختلف سیاسی اعم از خود کارگران و در خارج از آن برای ایجاد تشکل های توده ای چه نتایجی داده است؟ 

    دوم: فعالیتهای سازمانیافته  از طرف کارگران در مبارزاتشان از جمله متکی کردن مبارزات بر سازمان و تشکل چگونه است؟

    به هر کدام از اینها مختصرا اشاره می کنم.

    فاکت اول: 

    نگاهی کلی به فعالیت برای ایجاد تشکل های توده ای در 40 سال گذشته و نتایج حاصل از این فعالیت ها درس هایی برای طبقه کارگر و رهبران کارگری با گرایشات مختلف از کمونیست تا چپ و تا رفرمیست هایی که در طیف مختلف قرار دارند در بردارد که انعکاس آن را در مبارزات کارگران و رهبران نسل کنونی میتوان دید.

    چنانچه  مبنی را بعد انقلاب 57 بگذاریم، آن زمان کارگران در شوراها و سندیکاهایشان متشکل شدند تا بعنوان یک طبقه از خود، کار و زندگی شان دفاع کنند و مطالباتشان را در اتکا به توان و موقعیت خود در تولید و در سطح اجتماع پیش ببرند. ضد انقلاب جمهوری اسلامی در اتکا به همه جناح و دسته هایش و در حفاظت از کارکرد سرمایه داری در ایران، یکی پس از دیگری تشکل های کارگران و رهبران و فعالین آنها را قلع و قمع و سرکوب کرد. جمهوری اسلامی خانه کارگر و شوراهای اسلامی اش را درست کرد و بعنوان ابزار دولتی و تشکل های حکومتی در محیط های کارگری گذاشته شدند که عمر آن ها هم با تضعیف جدی جمهوری اسلامی تمام میشود. 

    در تمام این سالها، گرایش های سیاسی مختلف چه در میان کارگران و چه در سطح اجتماع و احزاب و جریانات سیاسی مختلف، راه حل هایی برای متشکل شدن کارگران داشته اند که مختصرا میتوان اینگونه دسته بندی کرد:  از آنجا که کارگران برای ایجاد تشکل هایشان آزاد نبوده اند اساسا همه مبارزات در اتکا به روابط و مناسبات درونی خود کارگران که طبعا دارای گرایش های سیاسی مختلفی هم هستند، مجمع عمومی و تعیین نماینده بوده است که به تدریج نقش شوراهای اسلامی و خانه کارگر را بیش از بیش کمرنگ کرده و در چندین مرکز از طرف کارگران منحل شدند اما به معنی برچیده شدن آنها از سوی حکومت نبوده است.

    در برخی از مراکز و در دوران های مختلف سیاسی ایجاد سندیکا و یا اتحادیه ممکن شده است، تلاش فراوان برای ایجاد اتحادیه های کارگری اساسا در میان کارگران شاغل در کارگاه های کوچک و کارگران ساختمانی در رشته های مختلف صورت میگیرد. در دهه 60 و 70 این تشکل ها در بسیاری موارد و برای جلوگیری از تعرض حکومتی به آنها، تحت عنوان انجمن های صنفی کارگران ثبت و فعالیت دارند.  بعد ازاین دوران و دقیقا با دوره تهاجم توده ای و میلیونی برعلیه جمهوری اسلامی و ایجاد جنبش اصلاح طلبان حکومتی در دهه 80، کارگران در برخی مراکز همچون شرکت واحد و نیشکر هفت تپه سندیکا هایشان را احیا یا ایجاد میکنند که با افول جنبش توده ای و تضعیف جنبش اصلاح طلبان در حکومت، این تشکل ها هم تضعیف و یا بشدت محدود می شوند.

    در همه این دوران ها بخش قابل توجهی از گرایش های سیاسی رفرمیست راست، چه در میان کارگران و چه در میان نیروهای سیاسی اساسا دنبال تغییر شوراهای اسلامی به تشکل های سندیکایی هستند که برجسته ترین اینها "هیئت موسس سندیکا های ایران" است که مدافعین آن کماکان در پی این خط مشی بوده و همواره طیف جریانات سیاسی چپ از توده و اکثریت و بعدها حزب چپ ایران تا راه کارگر و بخشهایی از طیف فدایی را شامل شده اند.

    همزمان با این و در خارج از مراکز بزرگ کارگری ،حرکتی از سوی کارگران در کارگاه های کوچک و یا بیکاران و فعالین طرفدار طبقه کارگر شکل میگیرد که عبارت بودند از: کمیته های پیگیری برای تشکل های کارگری، کمیته هماهنگی برای تشکل های کارگری که بعد ها  بخشی از آن تحت عنوان کمیته هماهنگی برای کمک به تشکل های کارگری ادامه کار میدهند، تشکل بیکاران که بعدها تبدیل به اتحادیه آزاد کارگران شد.

    در مقاطع دیگری و در دهه 90 تلاش برای ایجاد اتحادیه های کارگران پروژه ای در جنوب و سندیکا در میان کارگاه های کوچک و برخی مراکز کارگران پروژه ای ادامه پیدا میکند که نتیجه ای نداد.

    در همه این سالها تلاش برای ایجاد اتحادیه های سراسری کارگران از سوی برخی از کارگران و فعالین طرفدار طبقه کارگر در جریان بوده است که ماهیتا کارکردی مشابه ایجاد کمیته های پیگیری و هماهنگی و اتحادیه آزاد و امثالهم داشته اند.

    علیرغم هر افت و خیز و محدودیت هایی که در فعالیت از سوی همه گرایشات در جنبش کارگری و نیروهای سیاسی در اپوزیسیون در برخورد به ایجاد تشکل های توده ای کارگران در شرایط موجود سیاسی در ایران وجود داشته باشد، کماکان همه طیف بالا کم و بیش و بدون درس گرفتن از تجربه مبارزاتی خود کارگران به همان روش ها در مساله ایجاد تشکل توده ای پایبندند. علیرغم اینکه تجربه هم نشان داده است که فعالیت برای ایجاد تشکل توده ای در حیات جمهوری اسلامی غیر ممکن است باز هم طرفداران سندیکا و بعضا طرفداران شورا به کارگران فراخوان میدهند و نصیحت میکنند که بروند و سندیکا ها و یا شورا هایشان را درست کنند و این در حالی است که با گذشت بیش از 30 سال هیچ کدام از جریانات و گروه  و کمیته ها با اسامی مختلف نه قادر به ایجاد سندیکایی شده اند و نه حتی توانسته اند در یک محل معین سندیکایی  درست کنند و یا سندیکایی "احیا" کنند و یا اینکه شورایی مستقر شده باشد. 

    منطق فعالین طرفدار ایجاد سندیکا از طیف راست تا چپ  اما دقیقا همان منطق انتظار در اصلاح رژیم و اصلاح شوراهای اسلامی و خانه کارگر و احتمالا تبدیل آنها به سندیکا است! و این در حالی است که همین طیف با شعارهای پر طمطراق ایجاد تشکل های پایدار، مجامع عمومی کارگران را به عنوان تشکل های پایه آنها به رسمیت نمیشناسند و عملا در مبارزه کارگران در برپایی مجامع عمومی و ایجاد یک جنبش مجامع عمومی در سطح سراسری جایی ندارند.

    فاکت دوم:

     اما در این مورد که فعالیتهای سازمانیافته  از طرف کارگران در مبارزاتشان از جمله متکی کردن مبارزات بر سازمان و تشکل چگونه است لازم است ابتدا تاکید کرد که: بدیهی است اگر کارگران آزاد می بودند که تشکل هایشان را درست کنند در یک روز تشکل های دولتی جارو میشدند و شوراها و سندیکا یا اتحادیه های کارگری از جانب کارگران درست میشد. کسی نمیتواند در این مورد تردیدی داشته باشد. نکته در اینجاست که در اوضاع و احوال ایران، در حیات جمهوری سرمایه داری اسلامی کارگران چگونه میتوانند به تشکل های توده ای خود برسند؟ هم برای طبقه کارگر و هم برای بورژوازی این بزرگترین کشمکش طبقاتی است. طبقه کارگر چنانچه به این مقطع بتواند برسد در قدم اول، جامعه را از شر جمهوری اسلامی نجات خواهد داد،کمونیستهای کارگری در این تردیدی ندارند. اینکه طرفداران مجامع عمومی و شوراهای کارگری متکی به سیاست و استراتژی رادیکال، کمونیستی و کارگری هستند و طرفداران سندیکا در پی اصلاح حاکمیت سیاسی و بهبود اوضاع زندگی کارگران در چهارچوب فعلی و یا هر نظام دیگری هستند مساله ای ثانوی است. هر کدام از این گرایشات در کنار دیگر گرایشات در جامعه و در درون طبقه کارگر هم حضور دارند و همیشه هم بوده اند. بدیهی است که هر کدام از گرایشات سیاسی کمونیستی و رفرمیستی راه خود را میروند و انتخاب هر کدام از آنها و هر راه و روشی که دارند به عهده کارگران و مردم است. مساله اینجاست که تجربه 40 سال گذشته تماما اثبات کرده است که کمونیستها راه حل رسیدن به تشکل های توده ای کارگران را از مجرای جنبش مجامع عمومی میبینند و تا زمانی که توازن قوا در جامعه تغییر نکرده باشد که تماما بستگی به جنبش مجمع عمومی است، هیچ بخشی از کارگران و باطبع دیگر اقشار جامعه قادر به ایجاد تشکل های پایدار خود نخواهند شد. مجامع عمومی دقیقا ابزار مبارزه و سازمان کارگران در آماده شدن و منسجم شدن، آبدیده شدن و دخالت همه کارگران در هر محیطی که هستند بوده و به درجه زیادی در حفط رهبر و فعالین خود در برابر تهاجم و سرکوب پلیس و کارفرما منعطف است. طرفداران سطحی و متعصب سندیکا بویژه و اساسا در طیف راست آن، میگویند مجمع عمومی تشکل نیست و با این حرف عوام فریبانه و تفرقه افکنانه در میان کارگران، عمق بی ربطی خود به مکانیزم هایی که کارگران در مبارزاتشان دارند را نشان میدهند. اینها "اموزگاران" خسته ای هستند که به شدت از منطق مبارزه علنی کارگران به دورند. اینها منطق مبارزه قانونی کارگران نه تنها در به کار گرفتن مجمع عمومی از سوی آنها و تعیین نماینده و یا هیات های نمایندگی را نمی توانند بفهمند حتی آنجا که کارگران برای سندیکایشان، نام انجمن صنفی را ناچارند بگذارند درک نمیکنند. طرفداران تشکیل سندیکا عملا مستاصل اند، راه حل مبارزه رادیکال و انقلابی که نیازمند مبارزه کنونی طبقه کارگر در برابر سرمایه داری و جمهوری اسلامی است را نمیتوانند داشته باشند. دست یابی به سندیکا و سرگرم کردن کارگران با معضلات بیشمار محرومیت و سرکوب را حاضرند بپذیرند  و از پرداختن به مکانیزمی که قادر به متکی کردن مبارزات کارگران به تک تک آنها و حضور همیشگی توده کارگر باشد دوری کنند چرا که سندیکا قرار است چنین نقشی را ایفا کند. این راه حل نه از نظر ما کمونیستها که راه حلی اصلاح طلبانه است و همیشه شناسانده شده است، بلکه همانطور که نشان داده شده است تشکل مناسب طبقه کارگر در میدان مبارزه با سرمایه داری در ایران و رژیم جنایتکار اسلامی اش نیست و برای طبقه کارگر آبی گرم نمیکند. طرفداران فراخوان به "تشکل پایدار" با سیلی صورت خود را سرخ نگاه داشته اند و علیرغم هر مقام و منزلتی که به خود میدهند از لحاظ سیاسی در جناح چپ گرایش رفرمیستی قرار دارند.

    تجربه خود کارگران به درست و بنا به ضرورت مبارزه برای دست یابی به مطالبات و ضرورت مبارزه طبقاتی که دارند، راه حل های منطقی و درست را در همین شرایط خفقان و سرکوب وحشیانه جلو کشیده و همین متضمن مبارزات متعدد و بزرگ و کوچک آنها شده است. اگر معیار برای این ادعا را ده سال گذشته مبارزات کارگران قرار بدهیم  و مراکز متعدد و بزرگی در ایران از جمله در فولاد اهواز، در نیشکر هفت تپه، در مراکز کار در اراک ، در معادن بافق و کرمان، در نفت و گاز، در میان ده ها هزار کارگر پروژه ای نفت و پتروشیمی، در راه آهن ها، در پتروشیمی های ایران، در اتوموبیل سازی و تراکتور سازی ها در ذوب آهن و ... همه و همه نه تنها به درست سراغ سندیکا نرفته اند بلکه دقیقا بنا به تجارب مختلف دوباره این راه مسدود شده را نرفته اند. سندیکا هایی که درست شدند مانند سندیکای شرکت واحد که زمین گیر شدند، و سندیکای هفت تپه که آثاری از آن نماند و چند نفر از پیش کسوتان در این سندیکا و خارج از محیط کار به "احیا" آن مشغولند. در حالی که  بزرگترین و پرشکوه ترین مبارزات کارگران هفت تپه اساسا در اتکا به مجامع عمومی و هیئت های نمایندگی سازماندهی شدند. 

    منطق مبارزه و زندگی کارگران با صدای بلند دارد میگوید که در حال حاضر توازن قدرت بین طبقه کارگر و حکومت سرمایه داران همین است و دقیقا در غیاب تشکل های پایدار و البته مستقل هم، ببینید که چگونه این مبارزات سازمان داده میشوند و دارای چه سوخت ساز واقعی و منطبق بر سازمان  روابط درونی خود کارگران و رهبران و فعالین آن است. ببینید که نقش طبقه کارگر بعنوان یک طبقه اجتماعی در همه خیزش های توده ای در کجا قرار گرفته است و چرا طبقه کارگر در چنین خیزش هایی هنوز قادر به تهاجم بزرگ و سرنوشت ساز با حکومت نیست؟ هنوز هستند جریانات و گروه هایی که اذهانشان قادر به درک این واقعیت ها نیست و همه این سوخت و ساز واقعی را "مبارزه خود بخودی کارگران" مینامند تا نتیجه بگیرند که کارگران با تشکیل سندیکا به تشکل پایدار میرسند و بعد از آن است که  مبارزه کارگران از خود بخودی خارج میشود. 

     برخی از این نوع استدلال و منطق ها از زبان اعلامیه ها


    نقل قول از تارنمای داوطلب:

    " اعتصاب و اعتراض صنفی کارگران گروه ملی فولاد اهواز پس از حدود 8 روز سرانجام در روز دهم دی ماه با وعده مدیران شرکت و مسئولین استانی مبنی بر تحقق مطالبات ظرف روزهای آینده خاتمه یافت. گرچه برخی از رسانه‌ها از تحقق بخشی از مطالبات کارگران به عنوان دستاوردهای کوتاه مدت اعتراضات اخیر یاد می‌کنند، اما گزارش‌های منتشر شده در کانال‌های تلگرامی منتسب به کارگران فولاد نشان می‌دهد که همچنان مقاومت‌هایی از سوی مدیرعامل این مجموعه برای پاسخگویی به مطالبات حقوقی و صنفی این کارگران وجود دارد. محتوای پیام‌های منتشر شده در این کانال‌ها همچنین بیانگر آن است که با وجود یکپارچگی و انسجام میان کارگران بخش‌های مختلف این مجموعه بزرگ صنعتی در اعتراضات اخیر که در نوع خود حرکتی منحصربه فرد محسوب می‌شود، همچنان بیم آن می‌رود که دستاوردهای این حرکت به دلیل فقدان سازمان‌یافتگی، متزلزل و کوتاه‌ مدت باشد.


    نقل قول از اطلاعیه و مقالات سندیکای کارگران هفت تپه، کمیته هماهنگی برای کمک به تشکل های کارگری، اتحاد بازنشستگان و ...

    «کارگران آگاه و جسور گروه ملی در اجتماعات اعتراضی خود که انبوهی از همکاران در آن حضور داشتند درباره سرنوشت خود همفکری کردند و برای بیان اهداف خود و اعتراضاتشان به سخنرانی و تبادل نظر پرداختند. این تبادل نظرها امری بسیار شایسته و لازم برای پیشبرد مبارزه است. شایسته تر آن است که دوستان کارگر این موقعیت را مغتنم شمرده و در حضور این جمع عظیم رزمنده که در واقع مجمع عمومی آنها محسوب می شود، خواست تشکیل سندیکا یا اتحادیه  کارگران گروه ملی فولاد را طرح نمایند. زیرا تشکیلات مستقل کارگری مأمن و ابزار قدرت جمعی کارگران است.»

    و در نوشته ای درپاسخ به برخی انتقادات میگویند:

    مغتنم شمردن این مجمع عمومی و تبادل نظر را برای ایجاد تشکل پایدار و مستقل به دوستان کارگر و پیشروان کارگری توصیه کردیم. زیرا تشکیلات یکی از ابزارهای مهم طبقه کارگر است که نه تنها می تواند مبارزه جمعی را به سمت تحقق اهداف کوتاه مدت سوق دهد بلکه با ایجاد همبستگی در صفوف کارگران و آموزش مبارزه طبقاتی روند جنبش کارگری را به سوی تحقق اهداف بلند مدت و ایجاد دیگر تشکل های لازم، برای پیشبرد و هدایت اشکال عالی تر مبارزه نیز تسهیل نماید.

    ما برای تداوم و ارتقا جنبش کارگری همت و تلاش خود را مصروف ایجاد تشکل های مستقل  و سندیکای واحد‌های مختلف کارگری می کنیم. تکیه بر ضرورت سندیکا، به هیچ رو منافی ایجاد و عملکرد سازمان های دیگر طبقۀ کارگر برای حوزه های دیگر مبارزه نیست. همچنانکه در گذشته پتانسیل مبارزاتی خود را در راه ایجاد سندیکای کارگران و تشکل های بازنشستگان به کار گرفتیم. برخلاف کسانی که مسرور از مرگ سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه هستند و با توسل به هر شیوه ای می خواهند دستاورد مبارزه کارگران را نفی نمایند، ما سعی مضاعف داریم که با فائق آمدن بر سرکوب های حکومتی و دیگر موانع موجود در راه کارگران، با اتخاذ تاکتیک های مناسب و رزمنده و به نیروی متحد کارگران شاغل و بازنشسته شوش و هفت تپه، سندیکای کارگران نیشکر را احیا نموده، دستاورد های مبارزات کارگران را در خدمت ایجاد تشکل های دیگر در کارخانه ها و دیگر مراکز کارگری و نه بر روی کاغذ قرار دهیم.


     اطلاعیه ای از سوی"اتحاد کارگران انقلابی" میگوید:

      " در حقیقت در غیاب وجود یک تشکل مستقل پایدار کارگری در بین کارگران فولاد، نظیر سندیکا و فقدان ساز و کاری که بتواند ضمن حفظ اتحاد و همبستگی طبقاتی کارگران در برابر توطئه های کارفرمایان و دولت، به شیوه ای پیگیرانه مطالبات پایه ای آنان راپیگیری کند، اعتصاب فعلا خاتمه یافته است. با خاتمه اعتصاب و اعتراض کارگران و تعرض فوری مدیریت و حراست بر علیه کارگران از طریق تشدید فشار و تهدید به اخراج و کشاندن به دادگاه، شرایط بار دیگر برای غیر سازمان یافته ترین و خود به خودی ترین شکل " مجمع عمومی" کارگران هم به سمت نامساعد شدن میل کرده است چه رسد به تشکیل مجمع عمومی کارگران با هدف ایجاد سندیکا".

    تک تک کلمات در نقل قول های بالا نشان میدهد که این گروه ها و دیگر گروه های مشابه تا چه اندازه هوادار طبقه کارگر هستند. اینها همگی حاضرند چند سندیکا ایجاد شود تا به نتایجی که میخواهند برسند و نمیتوانند قبول کنند که اگر کارگران به این راه حل های سخاوتمندانه توجه ندارند چرا این نوع گروه ها که جملگی در یک طیف با جناح های چپ و راست هستند، تا کنون قادر نشده اند حتی یک سندیکا با خصوصیات تشکل پایدار بسازند؟ این گروه ها و بویژه گروه چهارگانه سندیکای هفت تپه، بازنشستگان و کمیته هماهنگی" باید از خود بپرسند که  بعد از بیش از20 سال هنوز خود دارند از "احیا" سندیکای هفت تپه حرف میزنید و این به این معنی است که خود شما هم تاکید دارید که سندیکا هیچ موجودیتی برای کارگران در هفت تپه ندارد و حقیقتا مناسبترین فعالیت برای شما همان مبارزه برای احقاق حقوق و مطالبات بازنشستگی است که واقعی است و از جمله متناسب با وضع کار و زندگی خود شما هم هست. تصور شما در مورد مبارزه بازنشستگان برای احیا سندیکای کارگران هفت تپه بشدت ذهنی و مستاصلانه است. شما به پیشتازان کارگران توصیه میکنید بروند و سندیکا بسازند و 20 سال دیگر به وضعیت امروز شما برسند و تقریبا همه اوقات نازنینشان را صرف اعلامیه نوشتن و اعلامیه خواندن کنند؟ سندیکای هفت تپه که برای احیا آن مبارزه میکند و یا کمیته هماهنگی که قرار است به کارگران کمک کند تشکل هایشان را بسازند حقیقتا باید بروند و تجارب کارگران را آنطور که هست با عینک کارگری و زندگی کارگران و تمام معضلاتی که در مبارزه دارند نگاه کنند و حداقل با خودشان صمیمی باشند. این ها همگی از عوارض "فعال کارگری" است که در فرهنگ چپ ها وجود دارد و کوچکترین عوارض آن در اذهان "فعالین کارگری" ایفای نقش رهبر و معلم و نجات دهنده  غیر واقعی برای کارگران است. اکثریت بزرگی ازهمه دوستان عزیز که در این گروه ها هستند و "فعال کارگری" اند اکنون شغل و زندگی کارگری ندارند. واقعا وقتی به زندگی و مشغله و فعالیتهایشان خیره میشوید در واقع غیر از هواداری از کارگران معنای عملی و واقعی دیگری ندارند و این هم معضلی دائمی است که با ایجاد تشکل های خارج از محیط های کارگری اما تحت نام کارگر از همان اوایل دهه 80 متولد و کماکان یدک کشیده میشود.  چند ده گروه و تشکل از این دست وجود دارند که  یک بخش مبارزه آنها واقعی است و آنهم تلاش برای تحقق حقوق بازنشستگان و بهبود وضعیت زندگی بازنشستگی خودشان است. 

    سندیکا ها "پایدار و مستقل" و مجامع عمومی ها خود بخودی و گذرا

    بیاید کمی دقیق تر این کلمات را در دنیای واقعی برای هواداران سندیکا بشکافیم. میگویند کارگران فولاد بروید و سندیکا درست کنید تا از این مبارزات خودبخودی رها شوید و حال و آینده مبارزات کارگری و دست یابی کارگران به تشکل مستقل و پایدار را تضمین کنید و این مسیری است که میتواند در دیگر مراکز تکثیر شود! 

     باید گفت که منظور طرفداران سندیکا دقیقا در همان چیزی است که تاکید میکنند و در بهترین حالت ساختن سندیکا هایی است که مانند سندیکای واحد و هفت تپه هم پایدار باشند. مشخصا در مورد سندیکای هفت تپه که تابلو آن تنها چیزی است که پایدار مانده است و ظاهرا میتواند 20 سال و بیشتر هم به همین روال ادامه پیدا کند. در عین حال اجازه نداد و به رسمیت نشناسند که کارگران هفت تپه و نسل های مختلف فعالین و رهبرانش بروند و تصمیمات خود برای چگونگی سازماندهی مبارزاتشان آنطور که درست میدانند بگیرند. مطمئنا در چنین مواردی رهبران قدیمی و اکنون بازنشسته و یا اخراج بعنوان مشاورین و هواداران ارزشمند برای کارگران ماندگارند. راجع به استقلال هم حقیقتا یک نکته اساسی را باید گرفت اما قبل از آن قبول کنیم که آنها منظورشان این است که تشکل ها نباید به دولت و احزاب و سازمانی وابسته باشند. اما در دنیای واقعی و در شرایطی که طبقه کارگر بیش از بیش در مسیر بکارگیری ابزار و سازمان مجامع عمومی و تعیین هئیت های نمایندگی در حرکت است باید گفت که معنی واقعی استقلال برای تشکل ها که مورد تاکید هواداران ایجاد سندیکا است، استقلال از تعلق به جنبش  مجمع عمومی است. نگاه داشتن تابلوی یک سندیکا که در محل کار کارگران فعالیتی هم ندارد میتواند به معنی استقلال باشد و همچنان تشکل باشد اما مجامع عمومی کارگران تشکل نیست. این منطق و ذهنیتی است که هست که ما وظیفه داریم با صدای بلند بگوییم که خودشان هم بشنوند و از توهم و خیالات " جناح چپ جنبش کارگری" رها یشان کرد. اینها ممکن است اغراق به نظر برسد اما عملکرد طرفداران سندیکا از جناح چپ تا راست، این حقیقت را تاکید میکند. و بالاخره اینکه اگر سندیکا برای همه قابل مهار شدن است و چپ ها بتوانند تحت عناوین مختلف جنبش مجمع عمومی و تشکیل مجامع عمومی را تخطئه کنند چرا دولت جمهوری اسلامی به هنگام عقب رانده شدن بیشتر از سوی کارگران نتواند از سندیکا برای مهار و تفرقه در طبقه کارگر استفاده کند؟ و همه میدانند که قبلا این تجربه را شرکت واحد داشت و از سوی کارگران آگاه تو دهنی خورد و کنار رفت اما به این معنی نیست که روی میز رژیم، کارفرما و عواملشان نباشد.

    مجامع عمومی و چشم انداز جنبش کارگری

    انتخاب کنونی کارگران در اتکا به سازمان و تشکل مجامع عمومی، بدون اینکه الزاما توان ادامه کاری منظم آنها را داشته باشند، مناسبترین، رادیکالترین و پیشرو ترین انتخاب کارگران در دوره کنونی بعد از تمامی تجارب مختلف در باره ایجاد تشکل های توده ای طبقه کارگر بویژه سندیکا و شوراهای کارگری است. کارگران دریافته اند که مسیر مجامع عمومی و دست یابی به جنبش مجامع عمومی حتی بوسیله طرفداران پرو پا قرص سندیکا بدون هیچ چون و چرایی پاسخگو و حیاتی است و این مسیری است که نه تنها در حال حاضر ابزاری کاراست بلکه ازهر لحاظ چشم انداز روشنی برای جنبش کارگری در مبارزه  با نظام و حکومت را ترسیم میکند. آیا مجامع عمومی و جنبش مجامع عمومی با اینکه تضمین کننده رادیکالی برای وضعیت کنونی در مبارزات طبقه کارگر است، میتواند تضمین کننده رادیکالی برای آینده هم باشد؟ مطلقا پاسخ منفی است. خاصیت مجامع عمومی و ایجاد جنبش آن حضور توده ای کارگران است، اگر که بر مکانیزم آزادیخواهانه و دمکراتیک تری برای تعیین نماینده ها برای هر مرحله و هر بخش از مبارزاتشان استوار است و اگر در برابر پلیس و کارفرما و عواملشان امکان مانور دارد و منعطف است و میتواند بهتر از موجودیت های سازمانی و ادامه کاری فعالین و رهبران کارگری حمایت کنند اما باز هم  هیچ تضمینی برای اینکه بطور اتوماتیک گرایش کمونیستی در طبقه کارگر سکاندار جنبش مجمع عمومی و یا در صورت منظم شدن آنها و قرار گرفتن در موقعیت شورا،  باشند وجود نخواهد داشت و این بخش نیز عملا به موقعیت حزب کمونیستی کارگران و تشکیلات حرفه ای آن در جامعه بستگی دارد، تشکیلات حرفه ای(کادرهای کمونیست) که متکی به شبکه عظیمی از فعالین و  رهبران با نفوذ در محل کار و زیست اند. از این لحاظ میتوان گفت که جنبش طبقه کارگر در حال حاضر امکانات بسیار خوبی برای رشد و تقویت مبارزاتش فراهم کرده است که همه گرایش های سیاسی درون آن و هوادارن طبقه کارگر از بیرون هم میتوانند از آن برای تقویت مجمع عمومی و تبدیل آن در بعد سراسری به جنبش مجمع عمومی استفاده کنند. طرفداران سندیکا در همه طیف های آن چنانچه بخواهند ضد سرمایه داری و فعال سرنگونی جمهوری اسلامی باشند و البته خواهان تشکیل سندیکا پایدار و از جنس مستقل، هیچ راه دیگری غیر از پیوستن صمیمانه به جنبش مجمع عمومی ندارند. 

    20 مارس 2024

    1 فروردین 1403


  • حزب دمکرات کردستان ایران کماکان یک حزب ارتجاعی است

    خالد عزیزی  سخنگو وعضو رهبری حزب دمکرات کردستان ایران اخیرا اظهار نظرهای دیگری کرده است که دامنه ارتجاعی بودن و بی ربطی این حزب به دمکرات بودن و یا آزادیخواه بودن را بیشتر افشا میکند. او گفته است:  نقل به معنی:خوشبختانه حزب دمکرات حزبی مسئول در قبال همه اقشار ،نظرات مختلف واحزاب وجریانهای سیاسی بوده وهست و اگر به گذشته نگاهی بیاندازیم آموزشهایی در بر دارد. اول حزب دمکرات حزبی سیاسی است ‌سنبل هیچ ایسمی مثل لیبرالیسم،سوسیالیسم وکمونیسم نیست. حزبی سیاسی ملی واز دل جامعه برخواسته است .حال که از دل جامعه برخواسته مردم هم بدینگونه ملی وسیاسی هستند.اگر  به جامعه نگاهی بیاندازیم همین را  بخوبی میبینیم.  و ادامه میدهد که پس بااین تصویر اگر اتحادی نیست گناه از جریانات دیگر است که از روز اول در برخورد به جمهوری اسلامی و جامعه، ادبیات دیگری  داشتند و آنرا به کردستان آوردند که چپ  و تندربودند و مسلح هم بودند و اینها جریانات کمونیستی بودند. اینها در برخورد به احمد مفتی زاده که به شیوه خودش آخوند ناسیونالیستی بود که برای مردم کردستان تلاش می‌کرد و که تند روی کمونیستها باعث شد در جایگاه دیگری قرار بگیرد.  یا برخورد به شیخ عزالدبن حسینی  بجای اینکه کومه له وکمونیست شود میتوانست رهبر آخوندها در کردستان شود ، ما میتوانستیم از این ظرفیت ها استفاده خود را ببریم. باید فراموش نکنیم کمونیستها اجازه به جریانات سیاسی دیگر برای اظهار نظر نمیدهند. در صورتیکه ما چه بخواهیم وچه نخواهیم در آینده خاورمیانه مذهب و اسلام بخش مهمی از سیاست است،بهمین دلیل  باید واقع بین باشیم واز همه این مسائل استفاده خودمان کنیم. با نگاهی به نکات مطرح شده خالد عزیزی و جایگاه این حزب در گذشته و حال و واژگونه بودن تمام این ادعاها بپردازیم.


    عوامفریبی در باره ایسم ها

    در این باره که حزب دمکرات دارای هیچ "ایسمی" نیست غیر واقعی است. حزب دمکرات بنا به تعریف یک حزب ناسیونالیست در کردستان ایران است و بنا بر این مکتب حزب ایشان هم دارای "ایسم" است یعنی ناسیونالیسم  و خیلی ساده خالد عزیزی بنا به دلایل مختلف دارد عوام فریبی میکند. 

    مسأله بعدی  مسؤل بودن و مسئولیت پذیری حزب دمکرات کردستان ایران  در قبال جامعه وجریانات سیاسی است.  مسئول بودن و مسئولیت پذیری از جانب یک حزب سیاسی مانند حزب دمکرات با کارنامه ای بشدت ننگین و سرکوبگرانه در قبال انتخاب مردم و وجود أحزاب سیاسی که اسنادی بسیار قطور در آرشیو و اذهان فرموش نشده دارد باید ادعایی بسیار ریاکارانه و دروغ بسیار بزرگی باشد که امکان مقبولیت در میان رعیت های این حزب و جنبشی که به آن تعلق دارد را پیدا کند. ما کمونیستها در مقابل این تعهد داریم تا بارها و بارها این ادعا ها را افشا کنیم و به ویژه جوانان را در هر دوره با واقعیاتی که خلاف ادعا و تبلیغات این حزب با اهداف مشخصی که دارد بیشتر آشنا کنیم.

    من و أمثال من هم از همان قبل از قیام در جریان مبارزه علیه سیستم سرمایه داری مستبد شاهنشاهی و حکومت فاشیستی جمهوری اسلامی بوده وشاهد زنده این تاریخ هستیم  و حزب دمکرات کردستان ایران را در تمام طول این دوران از نزدیک تجربه کرده ایم. 

    دردوران قبل قیام 57 در مریوان که من در آنجا زندگی میکردم در تظاهرات ها شعارهای عمومی بود  مثل (دوکاندار،بازاری،ئه روین به رو رزگاری ویا کار بو کریکار ،زوی بو جوتیار،دستمایه بو دوکاندار،قلم بو خوینده وار، (مغازه دار، بازاری میرویم که آزاد شویم و یا کار برای کارگران، زمین برای دهقانان، سرمایه برای مغازه دارن و قلم برای دانش آموزان)

    ما مردم به امید بهتر شدن اوضاع به خیابان رفتیم. پیشروانی چون رفیق فواد مصطفی سلطانی ،عطا رستمی و... در جلو صف تظاهراتها به مراکز نظامی حمله بردیم و ضمن خلع سلاح آنها اسلحه ها را  بلافاصله برای سازماندادن مرکز نظامی ونیروی حفاظتی و امنیت شهر، ذستگیری عوامل ساواک و بالاخره  تشکیل شورای مردمی در شهر وروستا و حفاظت از آنها را بکار بردیم. در سراسر کردستان اینگونه قدرت گیری مردم انقلاب کرده شکل گرفت. 

    این وضعیت برای  حزب دمکرات کردستان ایران (حدکا)  نه  قابل انتظار بود ونه خوشایند چونکه این حزب بعنوان یک حزب سنتی و با سابقه گذشته در  حکومت کردن ( حکومت قاضی محمد در سال 1324) نمیتوانست انتخاب مردم و فعالیت های آزادانه آنها را تحمل کند. بهمین دلیل ساده از همان روزهای اول قیام جامعه کردستان باتقابلهای جدی سیاسی روبرو شد که یک پای اصلی این تقابلها حدکا بود.   مساله اصلی این بود که این حزب از آنجا که بشدت یک حزب پایبند به ناسیونالیسم (جهت یادآوری به آقای عزیزی)  عقب مانده با حفاظت از افکار و سنت های ارتجاعی در جامعه بود و نمیتوانست به آزادی مردم احترام بگذارد،  به هر گونه شعار آزادیخواهانه و برابری طلبانه ای حساسیت داشت و از این زاویه جریانات سیاسی دیگر  که انتخاب کرده بودند مدافع "ایسمی" باشند را تحمل کند. 

    تعرض حزب دمکرات  به حقوق کارگران وزحمتکشان و ‌اقشار فرو دست 

    حزب دمکرات علیه جنبش دهقانان بود. این حزب  در کنار زمیندار و خان ها  که نیروی مسلح داشتند و طرفدار رژیم تازه بقدرت رسیده جمهوری اسلامی هم بودند ایستاد. در مکتب و "ایسمی" که خالد عزیزی و حزب دمکرات مدافع آن بودند معلوم نیست چرا این حزب به طور "اتفاقی" در کنار اربابان و خان ها بر علیه مردم زحمتکش قرار میگیرد که میخواستند از نتایج انقلابی که کرده بودند بر علیه استبداد و فقر بهره ببرند. و  این در شرایطی است که اتفاقا سازمان های چپ و کمونیست و رهبران کمونیست (که بعدا بخش بزرگی از اینها به عنوان کومه له  شناخته شدند ) و در اثر فعالیت آنها دهقانان مریوان دست به تشکیل اتحادیه دهقانان زدند تا از تعرض اربابان برای باز پس گرفتن زمین های دهقانان مقابله کنند. 


    اقدامات پیشرو را به اشکال مختلف  سرکوب می‌کردند

    حدکا رسماً منکر وجود طبقه کارگر در کردستان بود و همچنان هست. حزب دمکرات بنا به مکتب "ایسمی" که دارد معتقد است که در کردستان یک ملت وجود دارد و همه آنها کرد هستند و دارای منافع و مسایل و زندگی  و سرنوشت مشترک. بنا بر این طبقات انکار میشوند تا دقیقا منفعت طبقه سرمایه دار و ارباب و ثروتمند ان این جامعه که جنبش کردایتی یا جنبش ناسیونایسم کرد متعلق به اعتراض این جنبش است، حفظ شود. فلسفه وجودی جنبش کردایتی مقابله با سلطه سرمایه داری در ایران است که بر حکومت و بازار سراسری حاکم است و طبقه سرمایه دار در کردستان را از سهم بردن بیشتر از حکومت و بازار منع میکند. ستم ملی و رفع ستم ملی برای جنبش ناسیونالیسم کرد و حزب دمکرات کردستان ایران یعنی رفع از معضل از زاویه طبقه سرمایه دار در کردستان. به این اعتبار این جنبش تمام مردم کارگر و زحمتکش را باید و حیاتی است که به سرباز پیاده نظام در این کشمکش ها تبدیل کند.از این زاویه این حزب وجود طبقه کارگر را انکار کرده است و بالطبع هر گروه و حزب سیاسی متعلق به این طبقه و مبارزاتش را هم به درجه اولی رقیب خود میداند و آنها را دشمن  این ملت حزب دمکرات میداند.  جالب است اشاره کنم که این حزب در تبلیغاتی که کادر و رهبرانش میکردند میگفتند که  "ُ کومه له کارگران را بدآموز و پرتوقع کرده است" در حالی که کار ما کمونیست ها هم آشنا کردن مردم به منافع و حق و حقوق خودشان بود و کار ما متحد ومتشکل کردن کارگران و مردم زحمتکش برای تححق مطالبات و خواست های یک زندگی آزاد و برابر بود. اگر کمونیست ها  از چنین عملکردی  برخوردار نمی بودند بی خاصیت بودند. در همه جا در کردستان این وضعیت به وجود آمده بود و این برای حزب دمکرات بسیار ناخوشایند بود. از سوی دیگر در همان دوران بعد از انقلاب شهر و روستا ها در کردستان  توسط خود مردم و ارگان های حاکمیت و از جمله شوراهایشان اداره میشد و جمهوری اسلامی با همه توان در صدد سرکوب مردم و برچیدین این شرایط جدید بود.

    در یک تصویر کلی و با در کنار هم قرار دادن همه اتفاقاتی که در رابطه با حاکمیت جمهوری اسلامی و حاکمیت مردم  و وجود أحزاب سیاسی در کردستان افتاد، بطور قطع حزب دمکرات در این صحنه همواره در تلاش برای رابطه با جمهوری اسلامی برای راضی شدن با کمترین امتیازات برای خودش و تحت نام حق و حقوق مردم کرد قرار گرفته است. سابقه حزب دمکرات در این زمینه ها ثبت شده است و خالد عزیزی مردم این دوران و نسل کنونی را همانند رعیت خود فرض میکنند وقتی چنین خزعبلاتی را مرتبا تکرار میکنند.

    درسنندج  شهراز طرف نیروهای مسلح رژیم مورد خمپاره وتوپ باران شدید  بود بگونه ای که مردم  امکان رفتن و حضور در قبرستانها را نداشتند ودر حیاط خانه عزیزان شان را دفن میکردند ،درهمین زمان مردم کامیاران کوچک وبزرگ بعضا با بچه های شیرده وگهواره هایشان، جلو ستون های ارتشی و دیگر مزدوران جمهوری اسلامی وسط خیابان نشسته واز رفتن به سنندج برای تقویت پادگان ها جلوگیری میکردند و درهمین زمان حدکا ستونهای اعزامی به پادگان مهاباد را از ترس خلع سلاح شدن توسط مردم اسکورت می‌کرد. درست در این دوره است که حزب دمکرات با رهبری قاسملو به امام خمینی شان لبیک می فرستادند و به حکومت جدید وعده میدادند که وضعیت را برایشان آرام میکنند. فعالیت های حزب دمکرات چه آن زمان و چه اکنون دقیقا بنا به سیاست های این حزب بوده است و نه از سر نفهمیدن.  نه آن زمان که قاسملو در راس حزب بود و نه الان که مصطفی هجری و أمثال خالد عزیزی این حزب را رهبری میکنند به بیراهه نرفته اند و دقیقا بنا به منافع و مصلحت طبقه سرمایه دار و جنبش کردایتی آن عمل کرده اند. به همین دلایل است که مردم در  آن زمان در ابعاد بزرگ و اجتماعی به این حزب نه گفتند. بنابراین جدال و تقابل دمکرات با کومه له صرفا تقابلی سازمانی نبود و از این تحولات اجتماعی و سیاسی نشات می گرفت. 

    کومه له آزادیخواهی،برابری طلبی ،برابری زن و مرد در همه شئون زندگی و قوانین وسنت های جامعه، آزادی زن،دفاع از حقوق فرودستان ،دفاع از کارگران را نمایندگی می‌کرد. 

    حدکا مخالف حاکمیت خود مردم و ارگان هایشان بود، آزادی و انتخاب آزادانه آنها را برسمیت نمی شناخت و احترامی برای آنها قایل نبود، حزب دمکرات فئودالها،صاحب کوره ها،سرمایه داران رانمایندگی کرده ودر مورد حقوق زنان از اسلام و قوانین ارتجاعی قران در برابر زنان دفاع میکرد و طرفدار حفظ و حرمت سنت های بشدت عقب مانده و ارتجاعی در مورد رفتا ربا زنان به ویژه در مناطق عقب افتاده بود.  بنا به همه اینها تبلیغات زهر آگین حدکا علیه کمونیستها از نان شب برایشان واجب تر بود. چرا؟ چون خوب میدانستند کمونیسم یعنی آگاهی، یعنی شناخت از نظم و سیستم به شدت نابرابر اقتصادی و اجتماعی و دلایل آنها، یعنی اتحاد وهمبستگی علیه ستمگری ،یعنی سپردن جامعه بدست شوراهای منتخب مردم ،یعنی آزادی و برابری در جامعه و...

    حدکا قبل از جنگ تمام عیار علیه کومه له (سال ۱۳۶۳)در پرونده خود ده ها نمونه از تعرض و جنایات در مورد  مردم ، کومه له و سایر احزاب وسازمانها ی سیاسی در کوله بار و اسناد  سیاه زیر بغل دارد. 

     بسیار مختصر به تعدای ازآنها اشاره ای میکنم:

    خلع سلاح ودستگیری واذیت وآزار بسیاری از شوراهای منتخب  مردم روستاها از جمله :شوراهای روستاهای حمامیان، داربسر  وخانقاه  در بوکان. (در همان اوایل قیام  در ۱۳۵۷). 

    پائیز ۵۸ حمله وتلاش برای بستن مقر کومه له در روستای میراوی سردشت. که بامقاومت پیشمرگان ومردم خنثی شد. 

    خرداد ۱۳۵۹ حمله به مقر کومه له در بیتوش (آلان سردشت)که توسط ملای ده وهوادارنشان جهت آزاد کردن فئودالها ی نه لین که توسط کومه له بعلت فشار وزور گویی علیه دهقانان دستگیر شده بودند صورت گرفت که اینهم با کاردانی رهبری کومه له خنثی شد. 

     اول آبانماه ۱۳۵۹ حمله به مقر سازمان راه کارگر در عزیز کند ،خلع سلاح واذیت وآزار ودستگیری اعضای آنها.در همین روزها حمله به مقر چریکهای فدای خلق اقلیت در روستای حوتاش.

    ۱۷ اسفند ۵۹ ۱۳حمله غافلگیرانه وجنایتکارانه به مقر سازمان پیکار در شهر بوکان با نارنجک انداز،آر پی جی و ‌انواع اسلحه ها که در نتیجه سیاست ضد انسانی وضد آزادی حدکا سه نفر بنامهای طاهر ابراهیمیان،محمدابلاغیان،باقی خیاط جان باختند وسه نفر دیگر زخمی وبقیه اعضای آنها  را دستگیر کردند.   مردم درمحل به آنها اعتراض کردند در جواب مسؤلین  دمکرات میگفتند: کسی حق ندارد علیه ما اطلاعیه بدهد سیاست مثل تجارت است کسی حق ندارد در مورد کالای دیگران چیزی بگوید،تنها حق دارید از جنس خود تعریف کنید. 

    کومه له علیه این جنایت دست به افشاگری زد. 

    در همین روزها حدکا به اتحادیه کمونیستها حمله کرد وانها را خلع سلاح وبه اضافه اذیت وآزار صلاح الدین شمس برهان ازرهبران خوشنام این جریان در مهاباد را ترور کردند.  نیروهای مسلح حزب دمکرات در

    ۰9/۰۲/۱۳۶۰در قم قلعه پیشمرگان کومه له در حال استراحت را خلع سلاح کردند. 

    درتیکان لوجه سه پیشمرگ را کشتند. 

    در عیسی کند مهاباد پیشمرگ  کومه له  یوسف حسن خالی  را دستگیر وهمانجا  اعدام کردند. 

    در مقابله با این جنایات، کومه له مقر حزب دمکرات در حاجی کند را خلع سلاح و۴۰ نفر از آنها را دستگیر میکند. 

    اینبار حدکا گردن به مذاکره نهاده وبیانیه امضاء میکنند که از آن وقت ببعد همه مشکلات را بامذاکره حل وفصل نمایند. 

    اما بلافاصله حدکا در روزهای ،۱۵،۱۶،۱۷،۱۸ اردیبهشت۱۳۶۰

    حمله به هواداران وکمین گذاشتن  در واوان سردشت و دوباره حمله به سیسیر که رفیق اسماعیل حمزه ای را میکشند. 

    بازهم با وساطت دفتر عزالدین حسینی تعهد می‌دهند که از درگیری مسلحانه دوری کنند. 

    در تقابل با نیروی مرتجع رزگاری در کردستان کومه له هشدار داده بود که حزب دمکرات از همکاری و ملحق شدن سران رزگاری به آنها پرهیزکنند. اما نه اینکه به هشدار کومه له هیچ توجهی نکرده  وانها را بخود ملحق میکنند در روستاهای اطراف کامیاران باهم به تبلیغ علیه کومه له ودستگیری هواداران وبستن ‌کنترل راههای ورود وخروج روستاها اقدام میکنند که  به در گیری منجر میشود که طرفین ضرباتی متحمل می‌شوند که عاقبت در تاریخ ۱۶/۰۶/۱۳۶۰ آتش بس وتوافقنامه ای در تاریخ ۲۱/۰۶/۱۳۶۰ امضاء میکنند. که قرار شد از اسلحه برای حل مشکلات استفاده نشود.  بعد از این بلافاصله در روستای بزوش پیشمرگ کومه له یدالله خطیری را میکشند. 

    برای کم شدن تنش‌ها از طرف کومه له در تاریخ ۲۷/تیر۱۳۶۱ بیانیه ای برای همکاری پیشنهاد و منتشر می شود. 

    دوماه بعد ازاین بیانیه توطئه ای برای رفقا سلیمان رحیمی،رحیم قادری وحمید نعلی ریختند وآنها را به قتل رساندند. 

    کومه له تصمیم می گیرد که هر تعرض نظامی را با مقابله مسلحانه پاسخ بدهد. ودر مقابل این جنایات مقر درمان آنها به تصرف در آمد. 

    در وته میش وحاجی آلی کند درگیری صورت گرفت ورفقا عطا میری و اصغر جودی اهل تبریز جانباختند. 

    بازهم مذاکره دیگری در کاولان  برای پایان دادن به تخاصمات صورت می گیرد : با حضور دکتر جعفر شفیعی وحسین مرادبیگی از کومه له و از حزب دمکرات عبدالرحمن قاسملو وحسن زاده. 

     دراین دوران حدکا که به شورای ملی مقاومت ملحق شده بود و لابد  میبایستی بگونه ای یه تازی خود در کردستان و دشمنی  با کمونیستها  رابه مجاهدین وبنی صدر نشان میداد. و به مقر کومه له در برده سور بشیوه ای غافلگیرانه حمله کرده وسه نفر از رفقایمان بنامهای عزیز بایزیدی،حسین عبدالی وعطا سلیمانی را کشتند. 

    کومه له برای بار چندم  از حدکا درخواست محکوم کردن ومجازات  عاملین فاجعه را میکندم که جوابی دریافت نمی کند و هیئت تحقیقی از طرف دفتر شیخ عزالدبن به محل اعزام شد که نتیجهء تحقیق را حدکا قبول نکردند. 

    اما بعد ازآن واقعه مسؤل ناحیه سردشت وعضو کمیته مرکزی به اسم سعید کویستانی که خود از نزدیک شاهد ماجرا بود گفت هم دفتر سیاسی وهم دبیر اول در جریان بوده وبدون هیچ دلیلی این جنایت را کرده اند. 

    بعد از این ماجرا رفقای گردان کاک فؤاد در منطقه مریوان که از عملیاتی پیروز مندانه (تسخیر مقر بزرگ نیروهای جمهوری اسلامی در سروآباد )به روستای گلیه برمیگشتند نیروهای حدکا که در بلندی‌های گلیه سنگر گرفته بودند به رفقای گردان کاک فؤاد حمله میکنند  اما رفقا سریع موضع میگیرند وآنها را ناچار به عقب نشینی میکنند ،که با دخالت دلسوزانه مردم آنها ناچار به آتش بس تن میدهند. قاعدتاً بعد از آتش بس هرکس به محل تجمع خود بر میگردد، اما پیشمرگان حزب دمکرات محمود نگل ونادر خدا جو که در بازگشت به مقرهایشان بودند را غافلگیر کرده از پشت به آنها شلیک میکنند و هر دو رفیق ما را می کشند. 

    حزب دمکرات در بسیاری از مناطق  به اذیت وآزار دوستداران کومه له میپردازند برای نمونه در روستای باشبلاغ (سقز) خالد غفاری از فعالین کومه له را از خانه خود بدون اسلحه بیرون میارند ‌و جلو چشم اهالی روستا اعدامش میکنند. 

    درشهریور ۱۳۶۲ بازهم کومه له و حدک با هم مذاکره می کنند.

    واقعیت این بود که هرچه چهره کمونیست بودن کومه له شفافتر می‌شد ،دشمنی حدکا هم بیشتر می‌شد. آنها بشدت با کمونیسم و حزب کمونیست ایران دشمنی میورزیدند. 

    در اواخر سال ۱۳۶۲واوایل ۶۳ فعالیت نظامی در کردستان  با پیشروی وعقب نشینی متناقضی روبرو شد. 

    از نظر نظامی هم ما وهم حدکا ناچار به عقب نشینی شدیم. افق و دورنما برای حزب دمکرات تاریک تر شده بود. کومه له تعیین کرده بود که در همه عرصه های سیاسی نظامی و مبارزات توده ای بطور نقشه مند دخالت موثرتری در جامعه داشته باشد و  نیروی مسلح خود را هم  در این جهت ها به کار بگیرد. برای ما مساله مهم رشد جنبش اعتراضی ومبارزات توده ای مردم و کارگران و زحمتکشان بود. برای حدکا برعکس با اوضاعی نامناسب روبرو شد  و نزدیکترین پناه گاه آنها توسل شدن به ادامه رابطه با جمهوری اسلامی و ادامه مذاکره با آنها بود. 

    در ادامه تخاصمات حزب دمکرات با کومه له و منافع مردم کردستان که  در تقابل با جمهوری جنایت کار اسلامی بودند، حزب دمکرات در کنگره شش خود در سال ۱۳۶۳بدون هیچ دلیلی پروژه جنگ سراسری علیه کومه له را طرح  ودر پلنوم بعد از کنگره این موضوع را تصویب و روبه جامعه اعلام کرد. 

    در ۲۵ آبانماه ۱۳۶۳ باحمله از پیش سازمانیافته به مقر های رفقای ما در نوسود و شوشمه در اورامان با خمپاره ونارنجک انداز وآر. پی. جی حمله کردند. در این حمله ضد انسانی وجنایتکارانه سه نفر از رفقای ما را کشتند وده نفر را اسیر کردند، رفقای اسیر را نیز اعدام کردند. چادر درمانگاه را به آتش کشیدند. به این ترتیب حزب دمکرات شیپور جنگ سراسری علیه کومه له را بصدا درآورد. جهت برسی این فاجعه هئیت تحقیق به پیشنهاد کومه له که عبارت بودند از :ابراهیم جلال وجمیل هورامی. از طرف اتحادیه میهنی. فاتح شیخ وفاروق بابامیری ازطرف کومه له

    ومصطفی شلماشی وماموستا گوران از حدکا تشکیل میشود. 

    همزمان با ابتکار کومه له صدها بیانیه وقطعنامه از سراسر کردستان (شهر و روستا )در محکومیت جنگ وادامه آن صادر میشود که تاکید بر رسمیت شناختن آزادی‌های سیاسی از طرف همه نیروهای سیاسی، مجاز نبودن  دردست بردن به اسلحه از طرف هیچ نیرویی به هنگام اختلاف سیاسی وهمچنین مجازات عاملین فاجعه اورامان می کنند.

    هیئت تحقیق در دوجلد کتاب نتیجه تحقیق خود را بنام "فاجعه اورامان" منتشرمیکند که همچنان موجود است. حکیم رضایی عضو کمیته مرکزی ومسؤل اورامان حدکا تاکید می کند که دفتر سیاسی و رهبری دمکرات در جریان حمله به مقر کومه له بوده اند. 

    کومه له علناً اعلام کرد ما خواستار جنگ نبوده ‌و نیستیم وسه ماه به حدکا وقت میدهیم تا طبق دستورات هیئت تحقیق عمل کنند. 

    حدکا ورهبری این حزب به نتیجه کار هیئت تحقیق وقعی ننهاده و هیچ راهی جز دفاع مسلحانه برای کومه له باقی نگذاشت. 

    حدکا میدانست کومه له در جنوب نیروی برتر و از لحاظ نظامی قدرتمند است. آنها تصمیم میگیرند کومه له را در این منطقه شکست بدهند.  بهمین مناسبت اکثر نیروی نظامی این حزب در منطقه ای مابین بانه وسقز ومریوان تمرکز داده  میشود که آماده حمله به کومه له میشوند. 

    حمله بزرگ آنها به مقرهای کومه له  شروع میشود. اما این تجمع نیروی زیاد حزب دمکرات با مقاومت و حمله قهرمانانه کمونیست روبرو میشود. نیروهای حزب دمکرات توانای حمله ومقاومت را از دست میدهند  و شکست بزرگ و فجیعی متحمل می‌شوند که به شکست "آژوان یک" مشهور شد. نیروهای حزب دمکرات به منطقه "آژوان دو"  عقب  نشینی میکنند ک هبا ادامه حمله نیروی پیشمرگان کومه له مواجه میشوند و باز هم شکست مفتضانه دیگری به آنها تحمیل میشود و به این ترتیب منطقه جنوب که قرار بود کمونیست ها و توان قدرتمند کومه له کمونیست در آن دفن شود، از وجود نیروی مسلح حزب دمکرات پاکسازی شد. 

    بعد از این شکستهای  نظامی بزرگ وهمچنین پیشروهای سیاسی مردم و کارگران در مقابله با سیاست های جمهوری اسلامی و در مبارزه برای زندگی بهتر و آزاد، رهبری حزب کمونیست ایران با ابتکار  منصور حکمت بیانیه ای داده شد   که تاکید شد که ما از اول هم طرفدار جنگ نبودیم ونیستیم.  اکنون که در جنوب با خیال راحت کار ومبارزه را علیه ج. ا میتوانیم به پیش ببریم  با حزب دمکرات آتش بس یکطرفه اعلام میکنیم و در هر جا که آنها مزاحمتی برای فعالیت ما ایجاد کنند پاسخ خواهیم داد.. این سیاست از طرف مردم کردستان پشتبانی زیادی را جلب کرد و حزب دمکرات بیشتر منزوی شد.

    وضعیت حزب دمکرات بعد از این جنگ و اتفاقات موجب بالا گرفتن اختلافات سیاسی  و حتی نظامی در درون خود این حزب شد. در این حزب انشعاب بزرگی صورت گرفت. بخش انشعابی تحت عنوان  حزب دمکرات رهبری انقلابی، آتش بس اعلام شده از جانب کومه له را قبول کردند.  در ادامه سیاست های سرکوبگرانه حزب دمکرات و حمله نظامی به نیروهای سیاسی مخالف خود، حزب دمکرات رهبری انقلابی مورد حمله نظامی قرار می گیرد  که تلفاتی هم از یکدیگر می گیرند.

    هر چند بعد از بیانیه اعلام  بس یک طرفه درگیری های نظامی دیگری بین دمکرات و کومه له رخ ندادد اما تا به امروز و این تاریخ، این حزبنه در برابر مردم و نه در برابر کومه له و نیروهای سیاسی دیگر آماده هیچ نوع تعهدی برای عدم تکرار جنایات و فجایعی که موجب آن و ضربه زدن به مبارزات مردم شد را نپذیرفته است. 

    این حزب تغییری نکرده است. این وجود نیروهای ناسیونالیست و رشد جنبش ناسیونالیستی در منطقه است که تا حدودی چهره واقعی این حزب را پنهان نگاه داشته است. امروز حدکا میخواهد خود را یک نیروی سیاسی دمکرات و دمکراسی خواه، نماینده مردم کردستان و مسئول در مقابل آنها نشان بدهد؛ که در واقع و صرفا بنا به اینکه هیچ تغییری در این حزب در مقابل همه رویداد و درگیری هایی که این حزب موجب آنها بود نکرده است این حزب همان حزب دمکرات سال های ۵۹تا۶۷  است.  بر همین پایه و استراتژی و سیاست ها که در سطح بین المللی و ایران و کردستان همواره  در جبهه دولت ها و نیروهای راست و مدافع استثمار طبقه کارگر با آرزوی که "بگذار ما هم حکومتی داشته باشیم که کرد کرد را اعدام بکند" ( از دیگربیانات و شاهکارهای آقای خالد عزیزی) این همان حزب دمکرات است که نه دمکرات است و نه آزدایخواه و مدافع سنت های ارتجاعی بر علیه زنان در جامعه.


    چند نکته هم راجع به حزب دمکرات و مذهب و ارتجاع مذهبی در کردستان 

    خالد عزیزی می گوید کمونیستها تحمل نظرات وسیاستهای غیر از خودشان  را ندارند که در توضیح این مساله مثال هایی از احمد مفتی زاده و شیخ عزالدین حسینی می أورد. میگوید ماموستا  شیخ عزالدبن حسینی را نزد خود بردند (منظورش کمونیست هاست) در صورتیکه ماموستا شیخ عزالدین میتوانست رهبر همه ماموستایان بشود.  ببینید حزب دمکرات همیشه در رابطه با مذهب و آزادی مذهب یا بی مذهبی جانب مذهب را گرفته است و اسناد این حزب و تاریخ آن با مذهب و سنت های مذهبی و ملا و مسجد عجین است. حزب دمکرات چه در گذشته و چه هم اکنون تنها نیروی به اصطلاح دمکرات و ازادیخواهی است که اتحادیه ملا ها در کردستان را سازمان داده است و بسیاری از ملاهای مرتجع که هم سر در آخور جمهوری اسلامی داشته اند و هم سر در آخور حزب دمکرات ، در چنین تشکیلاتی بوده و کماکان هستند. حزب دمکرات هیچ گاه از متشکل کردن مرتجعترین قشری که ملاها باشند تردید نکرده است و از خاصیتی |چوب دو سر طلایی" اینها باخبر است. اما به شیخ عزالدین که آدم سرشناس و شخصیت رادیکال تری به نسبت حزب دمکرات و برخورد به مذهب خودش هم بود و مورد غضب حزب دمکرات بود. شیخ عزالدین حسینی مسلمان بود و یک شخصیت سیاسی و امام مسجد که در دوره شاه هم مبارزه بر علیه استبداد داشتند. این آدم مخالف دخالت مذهب در اداره جامعه بود،  طرفدار آزادی و برخورد سیاسی در برابر مخالفینش بود و به نسبت حزب دمکرات سیاست های رادیکالی در برابر حکومت جمهوری اسلامی داشت. انسانی  محترم، جسور و مساوات طلب بود. این آدم مخالف حزب دمکرات بود و دوست و نزدیکی زیادی با چپ و کمونیست ها داشت و به حزب دمکرات هنوز از این آدم نمیتواند دل خوشی داشته باشد و آرزو میکند که چنین آدم هایی در تشکیلات ملاها سازمان داده شوند.

    کمونیستها نه اینکه تحمل شخصیتی  که هم ماموستا بود هم شیخ بود وهم مذهبی بلکه بیشتر موارد حمله های جنایتکارانه شما این شخصیت مورد اعتماد کومه له برای دخالت وقضاوت جهت شناسایی خطا کار. 

    پس این  حرف‌هایت تنها خودت هم نباید باور کنید که گویا کمونیستها غیر از  خودشان کسی قبول ندارند   

    اما در مورد مفتی زاده، امروز خالد عزیزی به کمونیست ها حمله میکند که چرا به احمد مفتی زاده تاختند و "این آدم مذهبی و ناسیونالیستی که به شیوه خودش فعالیت میکرد اینگونه رفتار کردند" باید گفت که این عین سیاست و آرزو های حزب دمکرات بوده و هست که آدم بسیار مرتجعی که از بنیان گذاران "مدرسه قران" (بخوانید حزب خدا در کردستان) و از بنیان گذاران  "پیشمرگان کرد مسلمان" به عنوان شخصیت ملی و مذهبی قابل احترام برای حزب دمکرات و سیاست و اهداف این حزب اینگونه مورد عنایت قرار بگیرد. این خاصیت های بشدت ارتجاعی احمد مفتی زاده است که حزب دمکرات او و أمثال وی را بخشی از وجود خود میداند. احمد مفتی زاده چه در زمان شاه و چه خمینی مانند حزب دمکرات فکر میکرد که هیچ جریان دیگری غیر از "مدرسه قران" نمیتواند زبان حال "مردم" باشد و تحمل مخالفین سیاسی و بویژه کمونیست ها را نداشت. هم دوره های من یادشان هست که وقتی مردم در تظاهرات " بزرگ "سکوت" شهر سنندج که به مسجد جامع که معمولا بنایی برای تجمع مخالفین حکومت بود، ختم میشد. مدرسه قرانی ها یک پلاکارد بزرگ بر سر در این بنا زده بودند که "ورود کمونیست ها ممنوع" و این آدم مرتجع مانند حزب دمکرات در مردم فریبی استاد بود و همیشه در مذاکره با حکومت اسلامی و همیشه هم "یک نسخه خودمختاری" ویژه که خمینی و حکومتش به او تقدیم کرده بودند در جیب داشت!! این آدم مرتجع چنانچه قدرت بیشتری میداشت همان موقع و قبل از سر کار آمدن حکومت اسلامی میخواست و میتوانست کمونیست ها را به قول خودشان به درک بفرستند. کمونیست ها در سنندج توانستند این آدم مرتجع را در سوراخ کنند  چرا که اکثریت مردم متقاعد بودند که مذهب نباید در دولت و اداره جامعه و در آموزش و پرورش دخالتی داشته باشد و مذهب امر خصوصی باید باشد. حزب دمکرات هنوز و بعد از این تاریخ نکبت بار احمد مفتی زاده و مدرسه قرانش آه حسرت سر میکشد و کمونیست ها را که اجازه ندادند چنین موجوداتی سرطانی در جامعه رشد کنند را مورد سرزنش قرار میدهد. حزب دمکرات از جمله به این دلایل مهم تغییری نکرده است و حزبی ارتجاعی است.


  • به یاد ۵ رفیق جان باخته کمونیست سلیمانیه در ۱۴ جولای ۲۰۰۰

    حزب کمونیست کارگری عراق در مدت چند سال بعد از تشکیل آن به نیروی قابل توجهی تبدیل شد ه بود. زندگی مردم و سرنوشت جامعه عراق در سال ۲۰۰۰ بد تر از الان بود. راه حل های سیاسی و مبارزاتی و رودر رویی با احزاب ناسیونالیست و مرتجع حاکم و ارتجاع مذهبی، حزب را در میان کارگران، زنان و روشنفکران مورد توجه جدی قرار داده بود. این وضعیت حزب برای این جریانات مخاطره آمیز شده بود، در مواردی و از جمله تعیین تکلیف سرنوشت سیاسی کردستان عراق و برون رفت آن از سرگردانی راه حل حزب تصمیم مردم در رفراندوم و پیشنهاد به انها برای استقلال کردستان بعنوان راه حل قطعی و بن بستی که دولت ها ی منطقه، آمریکا و احزاب ناسیونالیست کرد تحمیل کرده اند بود. حزب کمونیست کارگری عراق در مسیر بزرگ شدن قرار داشت. تا آن زمان تلاش های زیادی برای ممانعت از این مسیر از طرف احزاب حاکم صورت گرفته بود و رهبران حزب در معرض ترور هم قرار گرفته بودند و مشخصا ریبوار احمد دبیر کمیته مرکزی حزب از طرف ادهم بارزانی فتوای قتلش داده شده بود و برای کشتن وی جایزه تعیین کرد. حزب کمونیست کارگری عراق، این روزنه امید برای زندگی آزاد و برابر مشخصا در مناطق تحت نفوذ اتحادیه میهنی چشمگیر بود. این منطقه در عین حال مورد توجه جدی جمهوری اسلامی بود و از طریق نفوذ در آنجا و نفوذ بر احزاب حاکم و برخی جریانات دیگر که مستقیما همکارش بودند، وسیعا مشغول کار بود. در عین حال مقابله جدی تری با اپوزیسیون ایرانی و ادامه ترور ها و ایجاد شبکه های جاسوسی یک کار دایمی رژیم بود. حزب کمونیست کارگری ایران و فعالیت هایش در ایران نیز چشمگیر شده بود و فعالیت هايش در کردستان عراق جدی و گسترده تحت حمایت همه جانبه حککع و در و روابطی رفیقانه و محکم با هم دنبال میشد. 

    در سال ۲۰۰۰ یک مجموعه فشار و تهدید از طرف اتحادیه میهنی برای جلوگیری از فعالیت های حزب  ککع و مشخصا برچیدن دفاتر و مقرهای علنی آن شروع شد. بهانه این بود که احزاب در داخل شهر نباید مقرهای نظامی داشته باشند و این در حالی بود که حزب ککع برای حفاظت از خود نیروی محدود نظامی داشت. جالب این بود که  بسیاری از مردم مسلح بودند چه برسد به همه گروه و احزاب سیاسی و از جمله گروه های اسلامی که از طرف احزاب ناسیونالیست و جمهوری اسلامی و امثالهم حمایت می‌شدند. مذاکرات حزب با مسؤلین و هیات های مختلف اتحادیه میهنی برای قانع کردن آنها به ادامه فعالیت های حزب مانند دیگران نتیجه نداد. تهدید  کردن حزب و ایجاد محدودیت و فشار بر آن بیشتر شد. مسلح بودن مقرها بهانه بود چرا که سازمانهای نزدیک به حزب مانند سازمان برابری زنان و سازمان دفاع از کودکان هم مورد تعرض قرار گرفتند. تقریبا از اوایل ماه جولای مقرهای حزب از لحاظ سرویس های معمولی آب برق و آمد ورفت های معمولی با مشکل روبرو شد و اتحادیه میهنی از این طرق ها برای فشار بر حزب برای تخلیه مقرهایش مبادرت کرد. دستگیری رفقایی از حزب و دوستان که به مقرها مراجعه میکردند افزایش یافت و اعتراض و بعضا تظاهرات هایی برای اعتراض به این وضعیت نتیجه ندادند. روز 14 جولای محاصره مقرهایی که از لحاظ آب و برق و تهدید های زیاد دچار مشکل شده بود شروع شد. منطقه از سوی نیروی زیادی محاصره شده بود و بر بسیاری از پشت بام های مجاور و مشرف بر مقرهای حزب نیروهای مسلح با اسلحه های مختلف مستقر شدند. از طریق بعضی از آشنایان دو طرف، ترتیب مذاکره با نوشیروان مصطفی که در همسایگی مقر حزب مقر داشت و زندگی میکرد داده شد. نیروهای بیشتری در حوالی مقر و خیابانهای منتهی به مقر مستقر شده بودند. در حالی که مذاکره در جریان بود تیراندازی به طرف مقرها شروع شد و بعد از مدتی رفیق امید نیک بین که در پشت بام مستقر شده بود مورد اصابت قرار گرفت و جان باخت و یکی از خودرو های حزب که در مسیر برگشت به مقر در یکی از خیابانهای اطراف  مورد حمله افراد مسلح اتحادیه میهنی قرار گرفتند و 4 رفیق دیگر ما، رفقا رفیق عبدالباسط محسن معروف به عبدل ، محمد مصطفی، رفیق لطیف، ابراهیم محمد رستم معروف به هاوکار که از این حمله جان سالم بدر برده  اسیر شد و توسط مزدوران اتحادیه میهنی تیرباران میشود.

    اتحادیه میهنی و بطور مشخص جلال طالبانی که در تهران بود و انوشیروان مصطفی در سلیمانیه در 14 جولای  یکبار دیگر در برخورد به نیروهای مخالف سیاسی خود حمله نظامی کرد و جنایتی ماندگار بر کارنامه سیاهش افزود. این حمله با خواست جمهوری اسلامی و  در همکاری با جمهوری اسلامی  صورت گرفت.

    نگرانی شدید أحزاب ناسیونالیست از فعالیت کمونیست ها از همان روز و ماه های حاکمیت این أحزاب شروع شد و به همه ترفند و تهدید و عوامفریبی متوسل میشدند تا کارگران و مردم مبارز که بعضا در تشکل های بزرگ و کوچک سازماندهی شده بودند را پراکنده و از کمونیست ها دور کنند. از جمله اینکه جلال طالبانی بارها در سخنرانی هایش منصور حکمت را عاملی مشکوک از طرف "دشمنان" معرفی میکرد. تشکیل حزب و فعالیت های چشمگیری که در همه مناطق و به ویژه در شهرهای بزرگ داشت موجب نگرانی همه مخالف و دشمنانش شده بود و 14 جولای را به نوعی میتوان پایان این دوره و عقب نشاندن حزب از موقعیتی که داشت باید دانست، بدیهی است که کم و کاستی های خود حزب در فعالیت های اجتماعی در میان طبقه کارگر، روشنفکران و دیگر اقشار زحمتکش و سازماندهی اجتماعی آنها فاکتور مهمی در ضعیف بودن حزب در مقابل همه تهدید و سرکوب و محدودیت ها بود. حزب  بخش قابل توجهی از کمونیست ها و فعالین عرصه های مختلف را با خود داشت و سازمان داده بود و نفوذ رهبران حزب و شهرت و محبوبیت آنها نه تنها در کردستان عراق بلکه در ایران هم چشمگیر بود. همین موقعیت با تناقضاتی که داشت که منجر به سازماندهی اجتماعی و ریشه داری نشده بود و از طرف دیگر محروم شدن از امکانات فعالیت  از طریق سرکوب و حمله مسلحانه به آن از سوی اتحادیه میهنی و محدودیت های شدید از سوی حزب دمکرات و توطئه های مختلف مرتجعین، نقطه پایانی به این دوره از فعالیت حزب در این قامت بود.

    قرار دادن حزب کمونیست کارگری عراق در چنین موقعیتی لازمه سرکوب و خاموش کردن مردم در اعتراض به موجودیت این أحزاب و خانواده های حاکم بر آنها بود. بدون مهیا کردن چنین شرایطی امکان استثمار طبقه کارگر و مردم زحمتکش در این منطقه و غارت تمامی منابع و سرمایه های آنها ممکن نمیشد. احزاب متعلق به خانواده بارزانی و طالبانی همیشه با همه توان و امکانات مالی، نظامی و امنیتی موجب این شرایط برای کمونیست ها و همه آزادیخواهان و مخالفین سیاسی شان بوده اند . اما بعد سی سال از چنین حکومتی به جرات می‌توان گفت اکثریت بزرگی از مردم ماهیت اهداف این احزاب جنبش کردایتی را شناخته و نزد آنها منفور هستند. اگر زمانی رهبران و کادرهای حزب کمونیست کارگری از مبلغین برجسته در شناساندن ماهیت این احزاب و اهداف و سرنوشتی که برای کارگران و اکثریت مردم بودند، به جرات میتوان گفت امروز هزاران و ده ها هزار نفر از مردم  و در ابعادی اجتماعی، ماهیت این أحزاب را منظما افشا میکنند  بدون اینکه در حزب کمونیست کارگری کردستان عضویت داشته باشند. بعد از حمله اتحادیه میهنی به حزب و کشتن 5 رفیق کمونیست ما، منصور حکمت در بیانیه ای بر حقانیت کار کمونیست ها و حزب کمونیست کارگری عراق به  اتحادیه میهنی و هم پالکی هایش گفت که :این شما هستید که خواهید رفت و ما میمانیمَ! این گفته امروز دقیقا وضعیت امروز مردم در کردستان عراق و باز هم نقشه کار کمونیست ها را با تجربه از همه دوران های فعالیت به روشنی نشان میدهد. نه تنها أحزاب حاکم در کردستان عراق مورد نفرت مردم هستند بلکه جمهوری اسلامی حامی اتحادیه میهنی و همه گروه و جریانات ملی و مذهبی در آنجا نیز بیش از همیشه مورد نفرت و تعرض مردم در ایران قرار دارد.


     احزاب کرد در عراق، جنبش ناسیونالیستی در کردستان را رهبری کردند و بعد از جنگ خلیج بوسیله آمریکا گماشته شدند تا منطقه را برای آنها و غارت تمام منابع از طرف خودشان به عهده بگیرند. بعد از سی سال دو خانواده بارزانی و طالبانی و نزدیکان، به میلیونر و میلیاردرهای کردستان عراق تبدیل شدند و هدف مورد نظر جنبش ناسیونالیستی کرد را به سرانجام رساندند. این تجربه را دیگر ناسیونالیست های کرد در دیگر بخش های کردستان در ترکیه، سوریه و ایران هم تماما دنبال میکنند. بخش قابل توجهی از مردم در کردستان ایران از شدت سرکوب و وحشیگری جمهوری اسلامی و ضعف جنبش کمونیستی به حمایت از جنبش کردایتی مشغولند و چشم و گوش خود را بر واقعیتی که در کردستان عراق در جریان است فعلا بسته اند و آگاهانه و ناآگاهانه خواهان جامعه ای هستند که هم اکنون اکثریت مردم در کردستان عراق را اسیر دو خانواده میلیاردر و نیروهای نظامی شان کرده است. 

    آنچه سابقه این احزاب جنبش ناسیونالیستی در رابطه با رعایت مناسبات دمکراتیک و آزاد با دیگر جریانات سیاسی است سراسر ضد دمکرات، مستبدانه و در بسیاری موارد خونین و با توسل به ترور و قتل و کشتار مخالفین بوده است. در مناسبات بین خودشان هم سابقه جنگ های بزرگ و متوسل شدن به دولت های همسایه برای سرکوب  همدیگر را نیز در پرونده دارند .

    کارنامه سیاه این احزاب در رابطه با مخالفین خود ، شامل حال حزب دمکرات کردستان ایران هم می‌شود که تقریبا به همه گروه های سیاسی مخالف خود حمله کرد و با کومه له ۴ سال جنگید.


    ما بعنوان بخشی از فعالیت های کمیته کردستان حزب کمونیست کارگری ایران دوره رهبری منصور حکمت و بعد از وی کورش مدرسی، در جوار حزب عراق و در مقرهای آنها فعالیت داشتیم و تحت حمایت همه جانبه آنها در فعالیت های همه جانبه سیاسی، تشکیلاتی و حضور مسلحانه که از انجا ممکن میشد بودیم. حزب کمونیست کارگری عراق و تک تک رفقا در حزب، رفیق دوران های فعالیت های سخت و دشوار و خونین هم بودیم. تا زمان حمله به مقرهای حزب در عراق ما حدود ۷ سال در ارتباط خیلی نزدیک با تمام امکانات فقیرانه ای که موجود بود را با ما شریک شدند و در حمایت همه جانبه آنها قادر به فعالیت گسترده ای بودیم. دو حزب يک جریان بودیم. جمهوری اسلامی به موجودیت حزب کمونیست کارگری عراق و نفوذ و تاثیر فعالیت هایش در منطقه به شدت حساس بود و وسیعا مشغول فعالیت‌های " فرهنگی" از جمله بر علیه این حزب هم بود. مراکز ترور و توطئه بر علیه مخالفین را در همه جا گسترش داده بود، حسینیه دایر کرده بود و به مناسبت های مختلف مراسم و سخنرانی داشتند و اتحادیه میهنی هم با حمایت و ابراز پشتیبانی از جمهوری اسلامی شریک جرم و جنایاتش شده بود. ایجاد رعب و وحشت از طریق ترور مخالفین که با همکاری اتحادیه میهنی و با دستور جمهوری اسلامی صورت میگرفت یک فقره از این همکاری ها بود. فعالیت های کمیته کردستان حزب ما هر چه بیشتر در سایه و حمایت ح ک ک عراق ممکن میشد. اتحادیه میهنی و مشخصا جلال طالبانی در تهران و نوشیروان مصطفی در سلیمانیه مجری کشتار کمونیست های کارگری در عراق شدند و در روز ۱۴ جولای رفقا عبدالباسط محسن معروف به عبدل ، امید نیک بین،محمد مصطفی، رفیق لطیف، ابراهیم محمد رستم معروف به هاوکار که از این حمله جان سالم بدر برده و اسیر میشود، توسط مزدوران اتحادیه میهنی تیرباران میشود. یاد عزیزشان گرامی است.



    نکاتی دیگر در باره این روز و رفقایی که هم بودیم

    تعداد زیادی از رفقای کمیته کردستان و کادرهای حزب در این سال و در این روزهای مشخص در مقر حزب بودند. از کمیته کردستان حزب که أساسا اعضایش در خارج کشور بودند معمولا همیشه یک یا دو نفر و یا بیشتر در آنجا بودیم. در این دوره من در سلیمانیه بودم و خالد حاج محمدی در هولیر بود. از دیگر کادر و اعضای حزب کمونیست کارگری ایران  که در سلیمایه بودند جلیل رضایی، حامد خاکی، کاوه صدری، امید نیک بین، فواد آقا بیگ زاده، نوزاد جیران مینه، سیروان  قادری، بهار وکیلی، لاوژه جواد، فریدون حسین زاده، عباس رضایی، صادق نیک بین، سیوان رضایی، بهار غفور، آران رضایی،هژیر سعیدی، هیوا اسماعیلی، علی معنوی،شورش حسین زاده  و... با معذرت  فرصت تکمیل این لیست نبود در فرصت دیگری با کمک رفقا این کار را خواهم کرد. 

     فعالیت ما در روزهای قبل از 14 جولای بسیار سخت و فشرده و همرا ه با نگرانی و اضطراب زیاد بود.  جلیل رضایی و فواد و صادق نیک بین در کمین یک دسته از افراد مسلح اتحادیه میهنی افتادند و درگیر شدند  که صادق زخمی شد اما همگی توانستند خود را به مقر برسانند. تعداد زیادی از دوستداران و اعضا و کادرهای حزب که میخواستند به مقر بیایند را دستگیر میکردند و در بسیاری مورد با درگیری های شدید همراه بود و به راحتی نمیتوانستند آنها را دستگیر کنند. حتی در زندان شور انقلابی، تعرضی و اعتماد بنفس رفقا زندانبانان را زله کرده بود. تعادی از رفقای کمیته سلیمانیه حزب فراخوان به یک تظاهرات  در مقابل استانداری میدهند و تعداد قابل توجهی تجمع میکنند و به این تعرض اعتراض میکنند.  اشاره کردم که حمله در همان زمانی صورت گرفت یک هیات سه نفره از رهبری حزب ( عثمان حاج مارف، طاهر حسن و فواد صادق) در مذاکره با انوشیروان مصطفی بودند! همینطور رهبری حزب در اداره امنیت اتحادیه میهنی ( اسایش) قرار بود که مذاکره داشته باشند که با ورود آنها به انجا خلع سلاح میشوند اما سه رفیقی که با انها بودند ( حامد خاکی، فواد آقا بیگ زاده و فریدون حسین زاده ) مقاومت میکنند که خلع سلاح نشوند و دقایقی از درگیری شدید تا حد تیراندازی با انها داشتند .


    یکبار دیگر فکر کردم که دیگر کشته میشوم

    درصحنه دیگری ما که مقر های اصلی داخل شهر سلیمانیه را ترک کرده بودیم در مقر رادیو حزب در محله دیگری و در بالای تپه بود مستقر شدیم.

     تا آن زمان خطرات زیادی در فعالیت هایی که داشتم را دیده بودم از جمله در دوره 4 سال فعالیت تشکیلات مخفی کومه له در شهر مهاباد و نقده ، زندانی شدن در مهاباد و یا فرار در نقده در حالی که  برای دستگیری ام آمده بودند و یا دوره مسلح بودن در تشکیلات علنی کومه له و یا فعالیت در دوران های مختلف در کردستان عراق، ماموریت و کارهای تشکیلاتی در ترکیه، دستگیری در آنجا و یا بازداشت در سوریه و زندانی شدن کوتاه مدت در دمشق و... اما این یکی را فکر میکردم پایانی بر این فرارها از مرگ باشد. ماجرا به این صورت بود که  از طرف عثمان حاج مارف که آن زمان رئیس دفتر سیاسی حزب بود پیام به خسرو سایه عضو دفتر سیاسی حزب و من رسید که برای بحث، مشورت و تصمیم گیری مهمی باید به نزد آنها که در منطقه دیگری در داخل شهر بودند برویم. زمناکو عزیز از کادرهای سرشناس حزب هم با ما بود و هر سه نفر از مقر خارج شدیم، میدانستیم که ریسک میکنیم. سعی میکردیم که راه هایی را برویم که به نیروهای مسلح برخورد نکند که این منطقه را قرق کرده بودند و در کوچه های اصلی که به مقر که در بالای تپه بود مستقر بودند. ما چند کوچه را طی کردیم اما گروهی ما را محاصره کردند، معلوم شد که ما را دنبال کرده بودند و می‌دانستند که از مقر رادیو خارج شده ایم. به وسیله آنها دستگیر شدیم. بعد از توهین و ناسزاهایی ما را به مقر اصلی اداره امنیت بردند. خسرو سایه و زمناکو عزیز برای آنها شناخته شده بودند اما باید خود را معرفی میکردند. نوبت به من رسید که در معرفی کردن هنگام دستگیری، علی احمد بودم. تصمیم گرفتم که اینجا دیگر باید خودم را همانطور که هستم معرفی کنم  چون من را می‌شناسند و به ایران تحویل داده میشوم. ما را به اتاق یکی از مسئولان و فکر کنم معاون رئیس اداره امنیت بود بردند نوبت به من رسید که خودم را معرفی کنم اسم و شهرت خودم را گفتم و با تعجب رفقایم  روبرو شدم، در زمان انتقال ما به اداره امنیت فرصت حرف زدن نداشتیم. فکر میکردم که اگر قرار است یک ایرانی را به جمهوری اسلامی تحویل بدهند باید بدانند که من را تحویل میدهند. از تصمیمم راضی بودم و آماده. بعد از اینکه هویت همه ما را طرف متوجه شد بلافاصله‌ و با عجله تلفن را برداشت و رئیس اش را از این خبر مطلع کرد. " فلانی ها که اسامی ما را گفت را هم اینجا داریم" و ...

    بعد از چند ساعت رهبری حزب برای تخلیه مقرها و جلوگیری از تعرض بیشتر توافق می‌کندد و ما را هم آزاد کردند و رفتیم و به بقیه رفقا در مقر رادیو ملحق شدیم، آنها که در محاصره شدید بودند و فشار روحی زیادی را تحمل کرده بودند حتی منتظر برگشتن ما نبودند. مقر رادیو هم میبایست تخلیه میشد. فعالیت های علنی ما در اربیل بعضا با مشکلات زیاد ادامه پیدا کرد و برای ما هم این پیاین یک دوره بود تا دوره ای دیگر و نوع دیگری از فعالیت در آنجا. 

    14 جولای 2025

    23 تیر 1404


  • علیه جنگ با ایران

    با حمله گسترده جانیان حاکم بر اسرائیل به ایران، جنگ به مردم تحمیل شد. اینکه هسته اصلی رژیم چه اندازه عقب خواهد نشست مساله اصلی آمریکا و اسرائیل بوده است که این بار با تحمیل جنگ و به بهانه مساله اتمی بود. این جنگ از یک سو ادامه قدر قدرتی اسرائیل و آمريکا در منطقه و جهان را دنبال می کند و از سوی دیگر به مردم ایران نمی خواهند بطور قطع اجازه دهند که خود تکلیفش را با رژیم سراپا جنایتکار جمهوری اسلامی تعیین کند.

    این جنگ قبل از هر چیز مردم مبارز ایران را به جای تلاش برای آزادی و سازمان دادن خود بر علیه جمهوری اسلامی، آنها را در پی امنیت، نان و سوخت سرگردان خواهد کرد. این جنگ دست فاشیسم اسلامی بر سر زندانیان سیاسی و فعالین سیاسی در جامعه را هم دراز تر می‌کند.

    هم خوانی و همراهی اپوزیسیون راست و چپ های سرمست و خوشحال از حمله و جنگ بر علیه ایران به بهانه مخالفت با جمهوری اسلامی، آنها را بیشتر در تقابل با زندگی، سعادت، امنیت و آینده ای آزاد و برابر برای مردم قرار داد.


  • نه به جنگ! نه به سناریوی سیاه!

    سرنگونی طلبان  هوادار حمله اسرائیل و آمریکا به ایران  و  تضعیف رژیم و سرنگونی اش از طریق این حملات، چون همیشه، و این بار فاجعه آمیز تر سرنوشت مردم و جامعه برایشان امری ثانوی است. برخی از اینها عمق فریبندگی خود و دیگران را به جایی رسانده اند که فکر می‌کنند در اثر وقوع جنگ ، بلشویک وار، جنگ را تبدیل به جنگ بر علیه  رژیم خودی می‌کنند.

    طرفداران جنگ بر علیه رژیم از طریق حملات اسرائیل و به اصطلاح خودشان تضعیف رژیم از این طریق، دوستان دروغین مردم و جنبش های بزرگ اعتراضی و انقلابی مردم هستند، مردمی که عزم جزم کرده اند با توان مبارزه و جنبش های انقلابی شان رژیم نکبت بار را به زیر بکشند. آنهایی که فکر می‌کنند با حمله نظامی اسرائیل و آمریکا به ایران، جمهوری اسلامی تضعیف و اعتراض و قیام و انقلاب مردم تقویت می‌شود سرنا را مثل همیشه از سر گشادش می‌زنند. دوستان دروغین مردم و طرفداران جنگ باید بدانند که اولین قربانیان جنگ، کارگران ، مردم و مبارزه و انقلاب آنهاست که تماما حاشیه ای خواهد شد. این آرزوی همه مرتجعین و از جمله اسرائیل و آمریکا هم هست؛ حاصل بیست سال مبارزه آمریکا با طالبان در افغانستان، برگرداندن طالبان به قدرت بود!!

    امید بستن به تضعیف جمهوری اسلامی و جنگ ناشی از درگیری های بعدی از طریق حملات اسرائیل و آمریکا، یک بار دیگر سایه شوم سناریوی سیاه در جامعه را تقویت کرده است. یک بار دیگر سرنوشت‌ جامعه و آینده آن شکاف بزرگی در میان همه مردم و نیروهای راست و چپ بر  اساس نحوه سرنگونی رژیم ایجاد شده است. مردم مبارز و انقلابی، زنان آزادیخواه،کمونیست ها، کارگران و روشنفکران مخالف جمهوری اسلامی و خواهان سرنگونی آن با توان و قدرت انقلابی شان از یک سو و بخشی از مردم متوهم و همه نیروهای سیاسی راست و افراطی طرفدار سرنگونی از طریق تعویض رژیم از بالا و وقوع جنگ در جامعه از سوی دیگر قرار گرفته اند.

    زنده باد  ادامه مبارزه مردم برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی!

    ۱۸ مهر ۱۴۰۳


  • از منفعت و حماقت اپوزیسیون راست باید فاصله گرفت

    اسد گلچینی

    درگیری و جنگ قریب الوقوع اسرائیل و آمریکا  برعلیه ایران، مسابقه نیرو و عوامل باند سیاهی برای همراه شدن با  آنها را نیز تشدید کرده است. نیروهای راست و ناسیونالیست و دیگر اپورتونیست های چپ مانند همیشه کفش و کلاه کرده تا در این درگیری و جنگ، دشمنی خود را با رژیم ایران یکسره کنند. مردم هم عمیقا با رژیم دشمن هستند و امروز بیش از همیشه میخواهند از دست آن خلاص شوند. اما آنچه مردم مبارز و نیروهای رزمنده و پیشرو آنها میخواهند قطعا شبیه اتفاقاتی نیست که در عراق، افغانستان، لیبی و سوریه افتاد. آنچه غرب و اسرائیل مانند همیشه میخواهند، شامل یکذره منفعت و مصلحت مردم ایران نمی شود. سلطنت طلب ها و دیگر نیروهای راست از آزادی و عدالت و برابری در جامعه بیزارند و همه اینها را تحت عنوان شعارهای "چپی و کمونیستی" برچسب زده و  عربده  می کشند. سلطنت طلبان عمیقا دشمن همه اینها هستند و چنانچه در هر منطقه کوچک و بزرگی از ایران بوسیله توان و امکانات اسرائیل و آمریکا حاکم شوند صرفا موقعیت آخوند ها را تغییر میدهند.

    دشمنی مردم با جمهوری اسلامی در میانه مصلحت و منافع این نیروهای ضد مردمی دستمایه قرار گرفته است. شرایط تعیین کننده ای است و همه نیروهای باند سیاهی برای این شرایط دارند آماده میشوند. نیرو و جریانات ناسیونالیست در کردستان  مانند همیشه در انتظار این برکت اسرائیلی و آمریکایی بوده اند و علاوه بر این فاکتور قرار گرفتن هر چه علنی تر جریانات پ ک ک و پژاک در کنار جمهوری اسلامی به وقوع سناریوی سیاه احتمالی در ایران افزوده است. پ ک ک و پژاک به جمهوری اسلامی اعلام کرده اند که آماده اند تا آنها به عنوان گماردگان جدید منطقه را حفاظت کنند. قبله  احزاب و کلا ناسیونالیست های کرد در ایران کردستان عراق است که سی سال قبل بعد از سرنگونی حکومت صدام بوسیله آمریکا، به احزاب کرد در آنجا سپرده شد که برای خود بهشت و برای اکثریت مردم تباهی و محروم از همان نیازمندیهای اولیه زندگی مانند برق و آب و درمان و آموزش و پرورش که در زمان حکومت صدام وجود داشت. با اعلام قرار گرفتن پ ک ک و پژاک در کنار جمهوری اسلامی این سناریو هم بر باد رفت و احتمال جنگ  و سناریوی سیاه در کردستان به مرتب وسیعتر خواهد بود.

    دشمنی مردم با جمهوری اسلامی را خود مردم و نیروهای سازمانیافته اش میخواهند و میتوانند به سرانجام برسانند. مردم مبارز در ایران بیش از 40 سال است میجنگند و در شرایط  های دشوار به دامنه این مبارزات افزوده اند. طبقه کارگر در ایران و دیگر جنبش ها به وسعت جامعه در میدان هستند و راه و چاه پیروزی و شکست هایشان را دارند دنبال میکنند. جنگ می تواند همه اینها را به عقب برگرداند و وسعت جنگ و ابعاد حملات هوایی به زیرساخت های اقتصادی به نابودی فیزیکی  بسیاری منجر شود. در میانه جنگ سخنی و آثاری از مطالبات و مبارزات و پیشروی های  کارگران و  زنان و مردم مبارز نخواهد ماند. در میانه جنگ صرفا دولت های فاشیست و عوامل سناریوی سیاهی مانند سلطنت طلب ، مجاهد و ناسیونالیست های کرد میداندار خواهند بود و به این حماقت و منفعت نباید تن داد. باید در مقابل جنگ بود و ضد جنگ دو طرف و دو نیروی فاشیست  اسرائیل و ایران بود که اولی 70 سال است دولتی اشغالگر در فلسطین است و و عده وضعیت در غزه و لبنان را برای ایران هم دارد و دومی بیش از 40 سال است زندگی را برای چند نسل سیاه و تباه کرده است.

    22 مهر 1403

      



  • از "فروغ جاویدان" تا "نعره شیر"

    مصطفی اسد پور، اسد گلچینی


    عمق فاجعه ای که تدارک آن دیده شده و درب را میکوبد بیش از هر چیز یادآور یک مشغله بچگانه در سطح مجلات تخیلی علمی (Science fiction) است که در صحنه مشغله های سیاسی در همه سطوح دست به دست میچرخد، و در یک جمله کمی سرسری میتوان خلاصه کرد:  چسب دوقلو برای سرنگونی جمهوری اسلامی موثرتر است یا اسباب بازیهای دیجیتال پرنده؟

    جنگ دولت اسرائیل و  جمهوری اسلامی ادامه دارد، به هر جا ختم شود، تا همین جا در سطح سیاسی یک چیز مسلم است، پرونده اپوزسیون پرو امریکایی و زیر شاخه های آن برای همیشه بسته خواهد شد. این پرونده  از نوع پرونده سازمان مجاهدین در پایان جنگ ایران و عراق است.  "نعره شیر" برای پادوهای سیاسی راست "برانداز" از جمله رضا پهلوی و شاخه های متنوع ناسیونالیستها  ولیبرالهای چپ؛ همان "فروغ جاویدان" برای همگی طرفداران حمله نظامی اسرائیل و آمریکا است. 

    پلاتفرم لبیک به نتانیاهو هنوز باید ارتجاعی تر از پیشقراولان مجاهدینی آنها دسته بندی شوند. در مورد نتانیاهو هنوز حتی از جنگ و پیشروی نظامی خبری نیست، بلکه ایشان در امتداد یک عملیات جاسوسی و خرابکاری،  فتح الفتوح قوم یهود و برتری بلامنازع اسرائیل سوپر بزرگ را به رخ میکشد، و از راه دور طلبکار مردم در خیابان است.  اسرائیل و دولتهای شرکاء غربی اطمینان میدهند که همه تسلیحات لازم و همه امکانات برای دفع حملات ایران در اسرائیل فراهم است. گنبد آهنین و زیر زمینهای امن منافع دولت و جان و مال شهروندان اسرائیلی را حفظ خواهند کرد و بهمین دلیل و در مناسب ترین زمان فرمان حمله صادر شده است. کاخ سفید و منابع ژورنالیستی پنهان نمیکنند که هدف از مذاکرات ایجاد زمینه لازم برای عملیات غافلگیرانه و موثر بوده است. میتوان پرسید غافلگیر کردن ارتش جمهوری اسلامی، یا مردم در ایران؟ میتوان پرسید گنبد آهنین اسراییلی در کدام نقطه ایران  در مقابل آتشبار آنها و در نبرد مردم با جمهوری اسلامی برقرارشده است؟

    نتانیاهو پیروزیها در غزه را برخ میکشد، در حالیکه در حفاظت از سربازان خود در نبرد مستقیم با حماس دستش خالی است. نقشه شان برای ایران نیز همان است.  در غزه پوزه بر خاک، اما  رو به "ملت بزرگ و برادر ایران" مژدگانی کارآیی ناوگان هوایی در جیب دارد. کابینه و ژنرالهای ارتش و همه متحدان از ظرفیت بمباران و ویرانی های فلج کننده و کور میگویند و میترسانند اما زبان درازی  عالی جنابان رو به  مردم ایران برای جانفشانی درتحقق پیروزی ارتش اسراییل مملو از شجاعت پوشالی و دلقک وار است. خنده دار است، چرا که قرار است ارتش اسرائیل پیروزی موعود و سالها  تدارک دیده شده مشابه غزه را به کرسی بنشاند، ولی این مردم ایران هستند که باید بدون تجهیزات و با مشت گره کرده کار را تمام کنند؛ همان مردم اگر از سالها پی در پی محاصره اقتصادی تا کنون درس عبرت نگرفته باشند در بمبارانها به زانو دربیایند و از شدت  کشتار و مصائب جنگ  جان بر کف رژیم را فراری دهند؟!

    چه چیزی از این سناریو قند در دل طیف بزرگ اپوزسیون دست راستی برانداز آب میکند؟ ترور تعدادی از سر پنجه های سرکوب  چگونه راه را برای جامعه ای آزاد، برای توده مردم برای دخالت و اعمال اراده مستقیم هموار میکند؟ این جنگ بسرعت دامن مناطق مسکونی ومراکز صنعتی، محل کار و زندگی مردم را خواهد گرفت. زیر بنای اقتصادی، شریان های انرژی و ارتباطات جامعه وجنبه های نظامی هیچگاه قابل تفکیک نبوده اند. دولت و ارتش اسرائیل نمیتواند ادعای "فواید" سیاسی این حملات را داشته باشد چرا که او خود دست به ماشه دارد، اما این فقط یک ذهن بیمار است که در دل جامعه با خونسردی کامل از "جنگ بالاخره قربانی هم دارد" بگوید و همزمان فردای بهتر ناشی پس از  بمباران و آتش و ویرانی را بشارت دهد؟ دیروز مجاهدین و امروز طیف وسیعتری از اپوزسیون راست قرار دارند.

    حمله نظامی امروز، هیچ ربطی به بقاء جمهوری اسلامی و کمک به سرنگونی رژیم تهران ندارد؛ این حمله مستقیما و صراحتا حمله برای "استکبار مجدد امریکا" است، حمله ای  برای تسلط قوم یهود است. مساله هسته ای ایران همیشه بهانه بوده و این حمله مردم ایران را هدف دارد، و اراده مردم در آینده ناشی از سرنگونی را نیز به گروگان میخواهد. عقبه امریکایی-اسراییلی در اپوزسیون رنگارنگ جمهوری اسلامی هرصابونی به شکم بمالند؛ بهرحال در این مسیر نمیتوان زیاده روی بخرج داد؛ صاحبان این جنگ، ترامپ و نتانیاهو در پی توافق "دلخواه" با جمهوری اسلامی را در دستور دارند. دیدنی است  که اپوزسیون از فرط حلیم در دیگ افتاده، خواب سوریه ای شدن را میبینند و یکی پس از دیگری آمادگی خدمت در رکاب حمله نظامی به ایران را اعلام میدارند.

    تا آنجا که به مردم ایران مربوط میشود، "جنبش سرنگونی"  به پایان میرسد. تجزیه طیف تشکیل دهنده این "جنبش" ناگزیر است و باید عقبه حمله نظامی را با همه ارتجاع سرچشمه های آن چه در نبرد غزه و چه مشخصا با جنگ "نعره شیر"  در صحنه سیاسی ایران به بیرون پرتاب کرد. آغاز جبنش سرنگونی با بیرون راندن مجاهدین، با پرونده  ترقه ها و چسب دو قلو به منظور از کار انداختن اتوموبیل  سرپنجه های رژیم  گره خورده است. پایان آن نیز پرونده مزدوران کرایه ای سلولهای موساد در بکارگیری اسباب بازهای دیجیتال مجهز به دینامیت را رقم میزند.

    پنجاه سال پیش عملیات فروغ جاویدان پرونده دستجات وابسته نظامی در مبارزه مردم علیه جمهوری اسلامی را بست. ترامپ و نتانیاهو همان سودا در ابعاد بسیار مخرب و ویرانگر را در صحنه سیاسی ایران تعقیب میکنند و سرنوشت بهتری در انتظار دنبالجه های امریکایی – غربی واسرائیلی نیست.  

    اراده مستقیم مردم برای سرنگونی جمهوری اسلامی، دقیقا به معنای تعیین حکومت آینده در جغرافیای ایران فروشی نیست، غصب کردنی نیست و واگذار نمیشود. موجودیت سازمانیافته کمونیست ها روزنه بسیار امید بخشی در این مهم است.    

    16 جون 2025

    26 خرداد 1404 



  • دوره جنگ با مغز پریشان و زندگی لاکچری

    مخالف جمهوری اسلامی و یا اپوزیسیون راست و چپ که " بطور اتفاقی" در چنین دوره هایی، خیلی شبیه هم شده اند، به مردم ایران که وسیعا کرامت، زندگی و امنیت شان مورد تعرض جدی قرار گرفته است.، می‌گویند بروند و رژیم را سرنگون کنند. راست ها و چپ ها و دقیقا سلطنت طلب ها و حزب حمید تقوایی و ناسیونالیست های کرد، همراه و هم جهت، با کلماتی متفاوت، آویزان به اهداف آمریکا و اسرائیل در تحمیل جنگ به مردم همراه هستند. در حالی که دیگر، امنیت در خانه های شخصی سلب شده است و پناهگاهی برای زنده ماندن باید جستجو کرد تا امکاناتی برای ادامه " زندگی" یافت شود، سازماندهی نبرد برای سرنگونی جمهوری اسلامی و به قول همه این ها " تشدید مبارزه برای سرنگونی" کالای لوکسی است که از مغز پریشان و آرامش و زندگی لاکشری آدم های بی ارتباط به زندگی، مبارزه و سازماندهی و امر سرنگونی رژیم و تشدید مبارزه در اتکا به نیروی خود، بیرون می آید.

    در این میان،یک بار دیگر حمید تقوایی و بسیاری از اعضای رهبری حزبش، تحت فشار افکار عمومی رادیکال در محکومیت فاشیسم اسرائیل و حمایت از فلسطین، بعد از یک دوره کوتاه تغییر رنگ دادن، دوباره با همان حرارت سابق بادبان امیدشان را به اهداف جنگی اسرائیل و آمریکا بر علیه ایران و جمهوری اسلامی، و البته بعضا با ادبیاتی بسیار مشمئزکننده در حمایت از اسرائیل، زدند.

    یک هوادار شرافتمند این حزب و امثال این حزب، به ویژه از ایران، لازم است به نویسندگان "تشدید مبارزه برای سرنگونی" خبر بدهد که فعلا فرصت خواندن " اطلاعیه" برایم نمانده و اگر سازمانی، برای سازماندهی کارگران و مردم نداری تا بتوانم به آن بپیوندم، لطفا برو کنار بزار باد بیاد!


  • نتانیاهوبا شعار زن زندگی آزادی

    آمریکا و اسرائیل و مزدورانش، و در راس آنها سلطنت طلبان، مردم دنیا ، خاورمیانه و ایران را احمق و رعیت فرض میکنند. موجودیت این دولت و حکومت فاشیستی باید از سوی همه سرسپردگان و دولت های هم منفعت و هم نظر بدون چون و چرا قبول شده و تبدیل به بزرگترین و قدرتمند ترین پلیس منطقه شود. در عین حال اسرائيل تنها کشور اتمی‌ منطقه با حدود ۵۰۰ کلاهک اتمی و مهمترین و بزرگترین پایگاه آمریکا در منطقه است، اسرائیل در واقع ایالت ۵۱ آمریکا، اما، قرار گرفته در خاورمیانه است. در این منطقه هیچ کشور و جریانی هیچ وقت نباید مخالفتی با این موجودیت فاشیست داشته باشد. اینکه نتانیاهو هم شعار زن زندگی آزادی را با لهجه فارسی فریاد می زند، دقیقا با همان اهداف و منظوری است که موجودات لمپن و سرسپرده هایی هم چون اپوزیسیون چپ و راست و ناسیونالیست های کرد و در هماهنگی با هم، از آن استفاده می‌کنند. مردم ایران خواهان این جنگ جنایتکارانه اسرائیل بر علیه ایران و جمهوری اسلامی نیستند، مردم ایران فاشیسم اسرائیل بر علیه مردم فلسطین را تجربه کرده است و حاکمیت فاشیستی و مذهبی جمهوری اسلامی را ۴۶ سال است با گوشت و پوست و فلاکت و زندان و اعدام در تجربه دارد. ما، از یک سوراخ دوبار گزیده نمی‌شویم!

  • یادتان هست؟

    وزیر دفاع اسرائیل چند ماه قبل گفت که: با ایران همان کاری را می کنیم که با غزه کردیم؟

    امروز وزیر جنگ اسرائیل اعلام کرد که مردم تهران مناطق حوالی کارخانه های اسلحه سازی و ... را تخلیه کنند.

    این جهنمی است که در جنگ اسرائیل و آمریکا به مردم به بهانه های پوچ و عوامفریبانه، همان داستان سلاح کشتار جمعی در عراق، برای پیشبرد نقش برتری آمریکا در دنیا، تقدیم می‌شود .

    در چنین سناریویی است که چپ ها هم چه در اتحاد و شوراهایشان و چه در احزاب مجزا و چه مستقیما همراه با بادبان اسرائیل، در انتظار " مبارزه و انقلاب" مردم هستند و سوراخ دعا را گم کرده اند در حالی که بی بی سی هم شروع به علم کردن و مصاحبه با رضا پهلوی بعنوان تنها آلترناتیو می کند.


  • کردستان گره گاه ها در سازماندهی کمونیستی

    قبل از اینکه به سازماندهی های سیاسی و یا صنفی بطور مشروح و در جوانب مختلف، در میان کارگران در کردستان بپردازیم لازم است پایه های سازماندهی یا داده های کارگران در میان خودشان در هر جا و از جمله در کردستان را تاکید کنیم. تاکید ما در اینجا این است که کمونیست ها در سازماندهی طبقه کارگر چه نکات محوری را دنبال میکنند، در چه موقعیتی هستند و به چه نوع سازماندهی مشغولند. 

    مساله بنیادی  این است که کارگران سرنوشت مشترکی دارند؛ سرمایه داران مالک ثروت و ابزار تولید  هستند و کارگران بعنوان نیروی کار مزدی، معادلی برابر تامین زندگی بخور و نمیر دارند. سرمایه داران، کارفرما و هر صاحب کاری، بزرگ و کوچک،  از ارزش اضافی تولید شده از سوی کارگر که به او پرداخت نمیشود برای خود انباشت میکنند. این مالکین ابزار کار و دارای سرمایه، که همه اینها هم اساسا از طریق استثمار دیگران به دست آمده است  ده ها و چند صد سال است که در همه جا در اتکا به دولت و ادارات آن، نیروی مسلح و امنیتی، بخش انتظامی و دستگاه های تبلیغاتی رنگارنگ، سر پا است.  این نظم و سیستم، نسل های طبقه کارگر را منظما به عنوان یک طبقه با سرنوشت مشترک و برای حفظ نظم سرمایه داری در خدمت دارد.

     بدیهی است که در برابر این اوضاع کارگران همیشه مبارزه خود را در اشکال مختلف، بنا به شرایط پلیسی و راه و روش های مبارزاتی که قبول کرده اند،  و در تلاش برای درست کردن سازمانهای صنفی و سیاسی خود هستند. تمامی این مبارزات و مقاومت ها و سازماندهی ها بر پایه رابطه های اجتماعی و طبیعی در محیط کار و زندگی و تشکل های طبیعی و رفیقانه ممکن شده است و این مبنای تمامی سازماندهی ها در همه سطوح است. راه میان بری وجود ندارد اگر که ده بار هم زمین بخوریم و باز مبارزات سازمانیافته ای را بخواهیم دنبال کنیم. جنبش کارگری در این مسیر و در اتکا به نیروی طبقه خود که در تولید است، میتواند قدرتمند شود. 

    طبقه کارگر همچنین دارای تمایلات سیاسی مختلف اعم از رفرمیسم یا کمونیسم است و در مبارزاتشان نقش ایفا میکنند. هر کدام از این تمایلات و یا گرایشات سیاسی راه حل های خود را در معرض انتخاب کارگران قرار میدهند. بنابراین کمونیسم همیشه یک پایه  اعتراض  کارگران بوده است و بخشی از این طبقه است که میخواهد با مسلح شدن به علم مارکسیسم یعنی تئوری راهنمای مبارزه طبقه کارگر، در مبارزه و سرنگونی انقلابی طبقه سرمایه دار و حکومتش، جامعه را به آزادی و برابری و حکومت کارگری برساند. به این ترتیب کارگران کمونست به هر اندازه که توانسته باشند خود را در هر شکل و قواره ای در جنبش کارگری سازمان داده باشند میتوانند بر مبارزات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی برای خود و در جامعه  بطور سازمانیافته تاثیر داشته باشند. اگر از این زاویه به وضعیت امروز در جنبش کارگری و کمونیستی در کردستان نگاه کنیم درست تر میتوانیم تشخیص بدهیم که چه خلا های بزرگی دوباره بین کارگران و کمونیسم به وجود آمده است و دقیقا در شرایط های بحرانی این خلا کاملا قابل مشاهده است.این را البته بسیار  روشنتر و دقیقتر خود رفقای کمونیست در کردستان میتوانند بررسی، تجزیه و تحلیل و ارزیابی درست تری را در هر شکل منتشر کرده و به اطلاع بقیه هم برسانند. 

    در کردستان و در بطن تمام ظرفیت های انقلابی و تجارب تاریخ معاصر و نقش جنبش های ناسیونالیستی و کمونیستی در  مبارزه و اعتراض در جامعه، اکنون کارگران کمونیست در چه موقعیت و وضعیتی در این مبارزات هستند؟ اگر همه میگویند جمهوری اسلامی در آستانه مرگ است و به نظر میرسد یکی از سخت جان ترین ها در این پروسه است، کمونیستها بطور سازمانیافته، چه نقشی در دفن آن خواهند داشت. اینکه نمیتوانیم  پاسخ قطعی و همه جانبه ای به این مساله داشته باشیم روشن است که چنین موقعیت قابل مشاهده از لحاظ اجتماعی وجود ندارد. 

    توازن قوا به نسبت گذشته تفاوت فاحشی کرده است و خیزش و جنبش های اجتماعی هر بار و هر چند سال یک بار حاکمیت و جامعه را دچار زمین لرزه نسبتا تندی میکنند اما کماکان سوال این است که چگونه میتوان شدت زمین لرزه ها را تا نابودی جمهوری اسلامی بالا برد؟ پاسخ همه جریانات و احزاب و گروه های مختلف ناسیونالیست و دست راستی واضح است. مساله مهم این است که ما کمونیست ها در درون جامعه کردستان ابزار و برنامه عملی جدی برای تاثیرگذاری تعیین کننده برای بهبود زندگی و دفن کردن جمهوری اسلامی و انقلاب کارگری داریم؟ آنچه میتوانیم مشاهده کنیم این است که کارگران کمونیست خیلی پراکنده اند و به همان اندازه هم که حضور دارند دارای نقشه ای برای سازماندادن خود نیستند و به همان اندازه که حضور دارند و وجود دارند، مشغول به دادن تصویر و راه حل های کمونیستی خود به هم طبقه هایشان نیستند. در بهترین حالت ما هم مانند دیگران منتظر هستیم تا ببینیم اوضاع به کدام سو برده میشود. ما هم بنا به نوسانات مبارزه در نوسانیم. 

     این وضعیت اولا ناشی از تفوق راه حل های جنبش های بورژوایی  در ابعاد سراسری و محلی است و ثانیا سرکوب سیستماتیک از سوی نیروهای امنیتی و اطلاعاتی رژیم بخش هایی از مبارزین کمونیست با تجارب ارزنده و اجتماعی در سازماندهی صفوف کارگران را حاشیه ای و بعضا فلج کرده است. ثالثا اتخاذ راه و روش هایی غیر کارگری و غیر اجتماعی و پوپولیستی از تاثیرات چنین وضعیتی در میان کارگران است. کارگران کمونیست قبل از هر چیز به تصویر یا افق سیاسی روشن یعنی انقلاب کارگری و ناظر بودن این افق در هر لحظه زندگی و مبارزه، و ابزارهای حزبی و توده ای مناسب این افق و استراتژی نیازمندند. 

    در نتیجه به نظر میرسد اگر امروز جمهوری اسلامی قرار است دفن شود ما کمونیست ها در صف عظیم تشیع کنندگان کمتر دیده میشویم و در شهر و محل زندگی و کار، خود و دیگران را به نسبت نفوذ و تاثیرات منفی جریانات بورژوایی و ناسیونالیست در اپوزیسیون، واکسنه نکرده ایم و این در همه زمینه های فکری و عملی و از جمله سازماندهی دیده میشود.

    حالت انتظار، به هر دلیلی و از جمله به دلیل سرکوب شدید کمونیست ها از سوی جمهوری اسلامی، خصلت نمای کمونیست ها نیست و آنها به عنوان جریانی با نقد پایه ای از کارکرد سرمایه داری در ایران و حکومت جمهوری اسلامی آن، راه حل کمونیستی را از زیر آوار بیرون آورند. این وضعیت انتظار، شباهتی به کمونیسم انقلابی و کارگری ندارد. این شباهتی به مانیفست کمونیست ندارد. کمونیسم انقلابی در کردستان قبل از هر چیز خود باید روشن و مصمم به بیرون رفتن از پراکندگی باشد و بتواند از زیر آوار ناسیونالیست های چپ (کومه له) با سابقه کمونیستی در گذشته، بیرون آورده شود. استراتژی و سیاست های ناسیونالیسم کرد اعم از چپ و راست در پاسخ گویی به نیازهای مبارزه مردم در کردستان که  آزادی و برابری و از جمله رفع ستم ملی می باشد، فلج و مستاصل کننده است. در سردرگمی فعلی جنبش ناسیونالیستی و تاثیرات مخرب آن بر مبارزه مردم، حضور سازمانیافته کمونیست ها برای انسجام و گسترش خود بیش از همیشه حیاتی شده است.

    از نیازمندیهای این دوره و نقشی که کمونیست ها از ایفای آن نباید غافل شوند، حضور چشمگیر و با اعتماد به نفس بالا از طرف  کارگران کمونیست جوان در مبارزه و سازماندهی خود است. تجارب کمونیست های مسن تر یا پیش کسوتان از هر لحاظ به عنوان یک منبع مهم آموزش لازم است از طرف خود این کمونیست ها به اشکال گوناگون در اختیار جوانان قرار بگیرد. نیازمندی های مبارزه کمونیستی و انقلابی در این دوره بیش از بیش به وسیله نسل جوان است که میتواند پاسخ داده شود. کمونیسم انقلابی و کارگری بنا به تعریف آن تمایل و یا گرایش و میل قدرتمند در میان کارگران در کردستان و با پیشینه بسیار خوشنام و اجتماعی است که میخواهد در دوره و نسلی که خود زندگی میکنند وضعیت را برای طبقه کارگر و اکثریت مردم جامعه دگرگون کند. ما نمیتوانیم همراه با بقیه در انتظار بمانیم. شرایط خوشبختانه آماده تر از همیشه است. وضعیت خیلی تغییر کرده است و شرایط برای حضور سازمانیافته کمونیست ها و کارگران کمونیست جوان وجود دارد. بدون داشتن این صف که در اشکال مختلف و متنوع به نسبت شرایط سرکوب پلیس سیاسی خود و هم طبقه هایش را متشکل تر کرده باشد، آینده این جامعه در حال متحول، بشدت تیره و ترسناک است. ما میخواهیم کمونیست های درون طبقه کارگر قبل از هر چیز همدیگر را بعنوان یک صف متحد و منسجم سازمان بدهند. ما میخواهیم موانع این اتحاد را بشناسیم و برای کنار گذاشتن آنها بکوشیم. در این راه همه مسایل نظری و عملی مورد نیاز این مبارزه را لازم است بکار بگیریم. مارکسیسم تئوری عمل و فعالیت طبقه کارگر و کمونیست های درون این طبقه است و باید آنرا چراغ راه در تمامی مبارزات به کار گرفت. 

    خلاصه حرف این است که طبقه کارگر باید حزب داشته باشد. در میان تمام احزاب سیاسی از چپ و رفرمیست تا کمونیست، این کمونیست ها هستند که تمام منافع طبقه کارگر را نمایندگی میکنند. کارگران کمونیست و قبل از همه رهبران و سازماندهندگان مبارزات کارگران در این دوره لازم است خود را متشکل کنند و تشکیل حزب شان را در تشکیل همان نطفه های اولیه، عجین کنند و در دستور داشته باشند. ستون فقرات این حزب جنبش کارگری و مبارزات کارگران است. این نطفه ها و این چنین حزبی در این بستر میتوانده زنده و رشد کند.

     این حزب چگونه ساخته میشود؟ این سوال همه کمونیست ها و بطور مشخص روی میز نسل جوان کمونیست در این دوره است که به آن پاسخ خود را داشته باشد. میل قدرتمند کمونیستی در میان کارگران، با سازمان دادن خود میتواند به عنوان لولای درونی آنها و تمامی جمع و محافل و شبکه های موجودش ایفای نقش کند. بدون شک مباحثات و مسایل و ابهامات زیادی در این زمینه هست که باید به آنها پرداخت.

     اینکه شرایط حاکم از هر لحاظ امکان اقدام مستقیم برای داشتن این ستاد مبارزه و رهبری را از ما سلب میکند نمیتواند دلیل موجهی برای انتظار از طرف ما باشد. این موضوع و راه کارهای مختلف، لازم است مورد بحث و مجادلات بسیار از طرف همه کوشندگان و مبارزین این راه، در هر کجا که هستند باشد. اینکه چرا کمونیست ها مانند بقیه در انتظارند، اینکه صف قدرتمند و روشن کمونیستی چگونه خود را از زیر آوار سوسیالیسم بورژوایی و ناسیونالیست های چپ بیرون می آورد، اینکه  چرا جوانان کمونیست اعتماد بنفس کافی برای اقدام مستقیم ندارند و  ده ها سوال دیگر که لازم است طرح و مورد بحث قرار بگیرد. ما به سهم خود در این کار مهم تلاش میکنیم. 

    جنبش کارگری و کمونیست های آن یک دنیا تجربه از سازماندهی کارگری و کمونیستی در سطح جهان، ایران و کردستان دارند اما نکته اینجاست که کدام  افق  و تجربه میتواند الگوی کار ما باشد؟  افق و منبع ما انقلاب کارگری، نابودی سرمایه داری و برپا کردن حکومت سوسیالیستی است. حزب بلشویک و فعالیت آنها در انطباق با زمانه  ما مناسبترین پاسخ است. تشکیل حزب کمونیستی بعنوان حزب رهبر و حزب سازمانده در پاسخ قطعی به تغییرات بنیادی در جامعه است که در قدم اول باید جمهوری اسلامی را سرنگون کند. بدون این سوخت و ساز و بدون این حزب، کمونیست ها هم مانند دیگران باید کماکان در انتظار بمانند. برای ما در کردستان بنا به تحزب یافتگی مبارزات و نقش ناسیونالیست های راست و چپ و سرگردانی که آنها به جامعه میتوانند تحمیل کنند این انتظار سمی است و میتواند کشنده باشد. 

    16 خرداد 1404


  • به عمق منجلاب از کانال سازمان زحمتکشان

    سازمان کومه له (حزب کمونیست ایران رهبری علیزاده) برای دخالت فعال تر در "جنبش کردستان" با سازمان زحمتکشان برای همکاری بیشتر و چتر همکاری جلسه مشترک برگزار کرده است. باید از این اقدام استقبال کرد چرا که این ادامه منطقی راهی پر فراز و نشیب است که این سازمان  زیرعنوان کمونیست اما عملا به عنوان جناح چپ جنبش ناسیونالیسم کرد تا کنون پیموده است. این  مسیری که کومه له  تاکنون رفته است را ما کمونیست ها همیشه به کارگران در کردستان و ایران با شفافیت کامل گفته ایم. برای برخی از هواداران و اعضا این سازمان در کردستان ممکن است این مساله مایه سرافکندگی باشد اما واقعیت را باید با توجه به منفعت طبقه کارگر و کمونیسم متعلق به این طبقه در کردستان و منفعت مشترک اکثریت مردم ستم دیده و مبارز بررسی کرد. از این لحاظ این اقدام کومه له کمک میکند تا صف کمونیست ها بیشتر از همیشه خود را منسجم کند و آماده دادن افق روشنتری از مبارزه آنها برای آزادی و برابری و راه حل واقعی در رفع ستم ملی باشد.

    وضعیت و سرنوشتی که جنبش ناسیونالیسم کرد دارد خوشبختانه بیش از همیشه تیره و تار است  چرا که اهداف وسیاستهایشان با منافع اکثریت مردم خوانایی ندارد. تحت عنوان مبارزه برای رفع ستم ملی و در واقع برای سهم خواهی بیشتر این جنبش از دولت و بازار، به هر اقدامی که  دست میزنند میتواند تماما به ضرر مردم تمام شود . سابقه این جنبش در کردستان ایران از این بیشتر نبوده است. در عراق که در حاکمیت هستند سرمایه داران کرد تحت حفاظت و دریوزگی آمریکا و دولت های ایران و ترکیه به تاج و تخت خود رسیده اند و در ترکیه بنا به تصمیم اوجلان و پ ک ک روال ادغام شدن در فعالیت های قانونی و مدنی توسط این جنبش و شاخه های قانونی آنرا دنبال میکنند و تمامی افق "کردستان بزرگ" و "دولت ملت" و مبارزه مسلحانه  با ترکیه فاشیست کنار زده شد. در ایران و در جایی که تمام مردم  بر علیه حکومت اسلامی مبارزه میکنند ناسیونالیست ها زیر عنوان مبارزه بر علیه ستم ملی و رفع این ستم جواز عبور از هر مرز پر منجلابی را برای خود صادر کرده اند. از جمله این اقدامات یکی هم همین نزدیک شدن سازمان کومه له به سازمان زحمتکشان است. ظاهرا راه محترمانه دیگری نمانده است غیر از اینکه سازمان "خوشنام" زحمتکشان را با خود در "جنبش کردستان" و برای "رفع ستم ملی" همراه  کرد. کومه له مستاصل شده و بیش از بیش به منفعت مردم بی ارتباط  شده است و ظاهرا همه پرنسیب های دوری از یک جریان بی ربط به مردم کردستان را کنار گذاشته است تا یک سازمان با ظرفیت دست راستی و فالانژی را همراهی کند. این درجه از نردیکی با سازمان زحمتکشان ناشی از این وضعیت سرگردانی کومه له در "جنبش کردستان" است.

    مذاکره با جمهوری اسلامی و بعد چی؟

    بعد از توافقاتی که هر حزب و یا همه احزاب جنبش ناسیونالیستی با جمهوری اسلامی داشته باشند نه دستاوردی برای مردم میتواند در بر داشته باشد و نه در بهترین حالت خودمختاری و یا در واقع سرگردانی به آنها خواهند داد.ه نتیجه این است که مبارزات مردم برعلیه جمهوری اسلامی را به حاشیه خواهد برد و موقعیتی درجه دوم برای آنها هم هدیه خواهند گرفت. باید مردم و کارگران در کردستان بدانند که بعد از مذاکره و توافقاتی که از جمله کومه له به دنبال آن سرگردان شده است نه تنها قانونی از قوانین ضد مردمی جمهوری اسلامی بر علیه مردم تغییر نمیکند، قوانین کار برای کارگران مطلقا تغییری نخواهد کرد ، زنان به آزادی هایی که در همه شئون زندگی باید داشته باشند خواهند رسید و نه مسکن و درمان و آموزش و پرورشی بهتر از آنچه جمهوری اسلامی به مردم تحمیل کرده است متحقق میشود. جنبش ناسیونالیستی در اساس با قوانین اقتصادی جمهوری اسلامی هیچ مشکلی  ندارد و خود این جنبش تا هم اکنون از دست اندرکاران و مجریان این قوانین در ارگان ها حکومتی از مجلس تا استاندار و فرماندار و مسئولین ادری و انتظامی کرد زبان بوده اند.  کومه له که  استراتژی سوسیالیستی اش را سی سال است  کنار گذاشته است در مبارزه برای رفع ستم ملی هم دنباله رو احزاب اصلی در جنبش ناسیونالیستی است و برای عقب نماندن از قافله حاضر شده است با طناب سازمان زحمتکشان به عمق این منجلاب برسد.

    تمامی نیروهای ناسیونالیست کرد و در راس آنها حزب دمکرات کردستان ایران و نیروهای متحدش در مسابقه برای مذاکره و توافقاتی با جمهوری اسلامی در مورد مساله کرد هستند. جمهوری اسلامی و جنبش ناسیونالیستی کرد، بخش داخل، سالهای زیادی است در همکاری و هم سرنوشتی مشترک توافقات پایه ای که شامل برخورداری سرمایه داران منطقه کردستان از قدرت حکومتی و ادغام شدن بیشتر در بازار است را به درجه زیادی کسب کرده اند. متفکران، نویسندگان، شاعران و هنرمندان این جنبش مدت هاست در این توافقات سهیم و شریک شده اند.  سرنوشت سازمان های در تبعید جنبش ناسیونالیستی که ظاهرا رهبران این جنبش هستند به منظور عقب زدن هر چه بیشتر مردم کردستان از مبارزه با جمهوری اسلامی قرار است ایفای نقش  کنند و به جایگاه و منصب های محترمانه ای دست پیدا کنند.  مردمی که این را نمیدانند و در پی احزاب ناسیونالیستی هستند و به آنها اعتماد کرده اند بزرگترین بازنده خواهند بود. مردم باید این سوال را از خود بکنند که بعد از مذاکرات و توافقاتی با جمهوری اسلامی چه چیزی قرار است تغییر کند؟ پ ک ک با همه نیروی نظامی و قدرت مالی و میدیایی و ... قرار است از این به بعد چه کاری بکند و چه گلی به سر مردم در کردستان ترکیه بزند غیر از اینکه چند نماینده دیگر به مجلس بفرستند و شهردار ها را دیگر دستگیر نکنند. اتفاق مهمی که در کردستان و ایران خواهد افتاد این است که جنبش ناسیونالیسم کرد منطقه کردستان را از مبارزه موثر و جدی در همراهی با همه مردم ایران قیچی میکند. از این لحاظ  جنبش ناسیونالیسم کرد و احزاب و سازمان هایش مانند دیگر جریانات اصلاح طلب در کنار رژیم و در مقابل مردم قرار خواهند گرفت. در افق جنبش ناسیونالیسم کرد و سازمان های سیاسی آن، مردم کردستان که سرنوشت مشترکی با همه مردم ایران دارند، در کوتاه مدت حاشیه ای خواهند شد ولی ضرورت ادامه مبارزه با جمهوری اسلامی و موجودیت به غایت ضد کارگری و ضد مردمیش، به رفع توهمات مردم به این جنبش کمک میکند. 

    خاک پاشی پوپولیست ها به چشم مردم

    استقبال ناسیونالیست ها از توافقات اخیر کومه له و سازمان زحمتکشان طبیعی است اما استقبالی که پوپولیست ها از این اقدام تحت عنوان تقویت مبارزه با جمهوری اسلامی میکنند مضحک است. نه تنها از زاویه کارگران و مردم مبارز در کردستان که در اخیرترین جنبش در سال 1401 ، جنبش مهسا، بر هم سرنوشتی و مبارزه مشترک خود مهر بزرگی زدند و نقشه و اهداف  سازمان های ناسیونالیستی برای سواستفاده از مبارزه مردم در کردستان برای رسیدن به نان و نوایی بیشتر را حاشیه ای کردند. از زاویه منفعت کل طبقه کارگر در ایران و مردم مبارز برای عقب راندن هر چه بیشتر جمهوری اسلامی و سرنگونی آن، استقبال از این حرکات سازمان های جنبش ناسیونالیستی مصداق خاک پاشاندن به چشم آنهاست. حزب کمونیست کارگری تاکنون و طبق عادات همیشگی در این راه پیشقدم شده است.

    5 جون 2025

    15 خرداد 1404


  • ابراهیم علیزاده، کومه له و جایگاه گام هایی به چپ

    مصاحبه ابراهیم علیزاده با بی بی سی (ژیار گل) و یا برخی اظهار نظر  دیگر  یک گام مثبت به چپ در زمینه های معینی را نشان داده اند. این جای خوشحالی است به ویژه برای کومه له که یکی از احزاب موثر در اپوزیسیون در کردستان است و بدون تردید در حال و آینده این منطقه موثر است و تغییرات در این سازمان نمیتواند مورد توجه نباشد. 

    زمانی که کومه له یک سازمان کمونیست بود در توده ای و اجتماعی کردن کمونیست نقش تعیین کننده ای داشت. اما در بیش از سی سال گذشته این سازمان تماما مسیر خلاف این را رفت و با انتخاب سیاست های ناسیونالیستی در تلاش برای پیدا کردن موقعیتی در جناح چپ این جنبش بوده است. درمصاحبه اخیر، و در نگاه به اوضاع سیاسی در منطقه و کردستان ابراهیم علیزاده ضمن چرخش هایی به چپ کماکان در پی جایگاه با ثبات تری در موقعیت تاکنونی دراوضاغ سیاسی و بحرانی جمهوری اسلامی است.

    در زمینه های مهمی از جمله دفاع از فلسطین که معیار مهمی در جهان امروز برای انسانیت و هر نوع آزادیخواهی است، ابراهیم علیزاده چه در این مصاحبه و چه مناظره دیگری، الگویی از صداقت، شرافتمندی و انسانیت نشان میدهد. در باره اسرائیل و اینکه این دولت فاشیستی میتواند منجی مردم در کردستان  برای رسیدن به آزادی و رهایی از ستم  و سرکوب ناشی از وجود جمهوری اسلامی باشد، سیاستی انسانی و چپ دارد. این مسایل در کردستان و جامعه سیاسی و احزاب کردستان بسیار حائز اهمیت است چرا که همه جریانات متعلق به جنبش ناسیونالیستی و دار و دسته  های فالانژ در حواشی آنها، در رکاب سیاست های آمریکا و اسرائیل می باشند و قابلیت تبدیل شدن به نیروهای سرسپرده این دولت ها را دارند، همان اتفاقی که در کردستان عراق سی سال است در جریان است.

    در زمینه جنبش ملی در کردستان و مبارزه برای رفع ستم ملی، علیزاده دو هدف مهم برای تثبیت خود و متحدینش بعنوان جناح چپ این جنبش را دنبال میکند. یکی اینکه کومه له و ابراهیم علیزاده که قبلا هم با حراج کردن نام و محبوبیت و جایگاه کومه له در کردستان به دو سازمان زحمتکشان، در تلاش برای جمع کردن آنها تحت نام "خانواده کومه له" یا "جنبش کومه له" بوده  و کماکان با برسمیت شناسی این جریانات بعنوان متحد بالقوه و در جناح چپ در جنبش ناسیونالیست کرد حساب باز میکند. این در حالی است که این سازمان ها از متحدین طبیعی سلطنت طلب ها و احزاب ناسیونالیست در کردستان هستند وآماده برای هر نوع مزدوری دولت های اسرائیل و آمریکا میباشند و این را در جریان حمله اسرائیل به ایران تمام قد نشان دادند.  و دوم اینکه  پروژه قابل توجه برای ابراهیم علیزاده،  همچنان که در گذشته هم تلاش کرده است ، جمع کردن دیگر بخشهای چپ در کردستان است. در این مصاحبه با انتقاداتی از حاکمان ناسیونالیست در کردستان عراق و اظهار نظر های متوهمانه و مایوسانه از پ ک ک، می کوشد زمینه برای نزدیک شدن و متحد شدن با بخش جدا شده کومه له (تحت رهبری صلاح مازوجی) و بخش قابل توجهی از حزب حکمتیست را با خود هموار کند.علیزاده میداند که انشعاب اخیر کومه له (رهبری مازوجی) انشعابی از چپ و با انتقادات شدید از راست روی کومه له و تمایل هر چه بیشتر آن به غرق شدن در جنبش ناسیونالیستی در کردستان بود. او میداند که تقریبا تنها مانع جدی برای متحد شدن دوباره این دو بخش کومه له و دیگران این مسایل هستند.  

    تقلای اصلی علیزاده تثبیت موقعیت خود در پروسه فعالیت تاکنونی درجناح چپ جنبش ملی در کردستان است با این ویژگی که در عین حال  "کارت" و "تابلوی" کمونیستی را برای سمپاتی و ائتلاف و اتحاد های مورد نظر در دست دارد و با آن در کردستان و در سطح سراسری بازی میکند. بنابراین با چنین مواضع و موقعیتی و با سابقه بیش از سی سال تلاش برای تهی کردن محتوی کمونیستی و رادیکال کومه له کمونیست و نقش موثر در تبلیغ آشتی طبقاتی در کردستان تحت عنوان مبارزه بر علیه ستم ملی، در تفرقه و تشتت کنونی در طبقه کارگر نقش موثری بازی کرد. کومه له در همه این سالها در کردستان به نفع جنبش کردایتی تحت لوای چپ و کمونیسم فعالیت داشته است.  برداشتن این آوار، مستلزم حضور مستقل طبقه کارگر کردستان، در مبارزه برای حکومت کارگری در ایران، عمیق کردن هم سرنوشتی طبقاتی و مبارزاتی در سطح سراسری و مبارزه برای رفع ستم ملی و برسمیت شناسی حقوق مردم در تعیین سرنوشت خود تا سر حد تشکیل دولت مستقل است که با فعالیت آگاهانه کمونیست ها و سیاست و سازمان هایشان در جامعه کردستان ممکن میشود.

    11 سپتامبر 2025

    20 شهریور 1404


  • مانیفست پوپولیستی حمید تقوایی


    مانیفست پوپولیستی حمید تقوایی✍️اسد گلچینی

    مقالات

    ۲۶ شهریور ۱۴۰۴pedram nowandish

    حمید تقوایی در توضیح موجودیت سیاسی حزبش ناچار به ترسیم استراتژی که بر اساس آن حزبش را ساخت و در صحنه سیاست نمایندگی کرد، شده است.

    استراتژی حمید تقوایی در ساده ترین بیان این است که حزب کمونیستی نباید ایدئولوژیک رفتار کند و انقلاب بر علیه جمهوری اسلامی را که وی همواره دنبال کرده را به هر شکل و شیوه ای باید به سرانجام برساند. بقیه بحث ها از هنر و سیاست تا اقتصاد بعد از داشتن قدرت یا بدون آن ، سالاد دور قاپید.

    این دو موضوع مهم هستند تا کمی روشن شود که وی چه منظوری دارد.

    از این هم باید صرف نظر کرد که حمید تقوایی به درست خود و حزبش را ادامه مارکسیسم انقلابی و کمونیسم کارگری نمی‌داند چرا که در اولی فعال و پرچمدار بود و به دومی نتوانست بپیوندد و در تیم منصور حکمت برای پیشبرد آن جایی نداشت و در فعالیت حزب غیبت کبری داشت. اسناد این دوره هم وجود دارد.

    در زمینه تبدیل نکردن حزب و حکومت کارگری و یا دولت سوسیالیستی به ایدئولوژی، حمید تقوایی و رفقایش نمی‌توانند از تجربه اخراج مخالفینش سیاسی شان و همچنین متلاشی کردن حزب کمونیست کارگری بعد از منصور حکمت، دقیقا به دلیل برخورد وی به مخالفین فکری و سیاسی، بخزند. حمید تقوایی چند ماه قبل از اینکه حزب و مقرراتش را دور زد و کودتایی بر علیه مخالفان را سازمان داد ، فریاد می‌زد که “اختلافات نمی‌تواند ما را از هم جدا کند و جدایی ما بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی است” ( سخنرانی در کنگره ۴ حککا) و این سیاست تا همین دوره و چندی پیش در اخراج مخالفینش در جریان بوده است.

    مورد دیگر نحوه قدرتمند شدن و شرکت در قدرت سیاسی و یا گرفتن قدرت سیاسی است. مانیفست حمید تقوایی که با توسل به مثال های تاریخی و تلاش برای منطبق کردن با سیاست هایی پوپولیستی که امروز در زمینه برخورد به دولت ها دارد، اگر برای هر حزب که حزب مردم باشد یا حزب خلق ها باشد یا حزب ملت باشد، دارای منطق است اما برای یک حزب کمونیستی، البته با تابلوی کمونیسم کارگری، مطلقا نه مربوط است و نه ربطی به کمونیسم کارگری دارد. حمید تقوایی نه می‌خواهد و نه در سیستم پوپولیستی که دارد، میتواند، استراتژی کمونیست ها و مشخصا کمونیسم کارگری برای داشتن قدرت و گرفتن قدرت سیاسی را ترسیم کند.

    این ها چه هستند و چه معنی میدهند؟ حمید تقوایی مطلقا در برنامه و استراتژی اش پایه اجتماعی کمونیسم یعنی طبقه کارگر، جایگاهی ندارد. یک حزب کمونیستی و مشخصا یک حزب و گروه و جمع متعلق به کمونیسم کارگری مارکس ، لنین و منصور حکمت بنا به تعریف باید و حیاتی است که خود را به پایه اجتماعی اش مرتبط کند. قدرت و توان این حزب بر توان سازمان و شخصیت و امکانات عظیم آنها در جنبش کارگری و طبقه کارگر و از این طریق در جامعه است و در اتکا به همین قدرت می‌تواند و باید برای قدرت سیاسی خیز بردارد و در هر جنبش، خیزش و انقلابی نقش تعیین کننده در سرنوشت مبارزات جامعه ایفا کند و سراسر وجودش باید آماده کردن این نیرو و توان در دخالتگری تعیین کننده در سرنوشت جامعه باشد.

    حمید تقوایی با این بیگانه است و فکر می‌کند از طریق تبلیغات و ارتباط با لابی ها از طریق چند سازمان و حرکات حاشیه ای و بعضا ارتجاعی ( مانند پروژه ایکس مسلم) میتواند سری در میان اپوزیسیون داشته باشد. و مهمتر از اینها با داشتن سیاست ارتجاعی، هر کس و هر دولتی که بتواند جمهوری اسلامی را ضعیف کند مهم است و به نفع انقلاب است، در صدد سرنگونی جمهوری اسلامی است، چرا که باید ابتدا بورژوازی دولت خودی را ساقط کرد. و معنی این برای حمید تقوایی این بوده که در جنگ اسرائیل و آمریکا بر علیه جمهوری اسلامی که اهداف خود را دارند و مطلقا چیزی به مردم و حزب وی نمی ماسد به آنها توسل کند؛ در حالی که اهداف آنها بطور قطع جلوگیری از انقلاب مردم بر علیه جمهوری اسلامی بوده است که جامعه ای بشدت در هم کوبیده شده و سوریه ای شده را دنبال می‌کنند و از حاصل آن حکومتی بشدت دست نشانده را تعقیب می‌کنند که جایی در آن بویژه برای هر چپ و مخصوصا کمونیست ها نباشد. حمید تقوایی و حزبش حتی نمی‌توانند متوجه شوند که چرا مردم عاصی از جمهوری اسلامی در دوران جنگ دوازده روزه بر علیه آن قیام نکردند؟ سلطنت طلب ها با بیان شفاف تری به مردم ایران گفتند که گاو هستید، جهان چهارمی هستید، در خواب هستید، لیاقت ندارید و … که در طول جنگ نرفتید جمهوری اسلامی را سرنگون کنید. مردم به این دلیل ساده تشخیص دادند که اسرائیل و آمریکا اهداف خود را دارند دنبال میکنند که مطلقا به ضرر آنها است و این جماعت این را نمی توانند بفهمند. مردم قیام نکردند چون می‌دانستند این دولت ها از جمله با کارنامه فاشیستی در فلسطین و نقشه خاورمیانه جدید، چه نوع جامعه و حکومتی در ایران را خواهند داشت. در نتیجه چنین سناریوی سیاهی، مردم و احزاب جدی سیاسی و به ویژه یک حزب کمونیستی دنبال فرصتی خواهد شد که با توان انقلابی خود که تمامی مبارزات مردم بر علیه جمهوری اسلامی در خود داشته است، قیام و انقلابشان را در اتکا به نیروی خود که هر دخالتگری را هم می‌تواند مدیریت کند پیش ببرند. بنابراین مانیفست حمید تقوایی ترسیم استراتژی تاکنونی برای زدودن همه نشانه های کمونیستی است همان طوری که حزب “کمونیست” چین دنبال کرده است!

    26 شهریور 1404

  • کمونیستها و سازماندهی

    توان و تصمیم به سازماندادن خود و طبقه کارگر، بسیار محدود است. این در وضعیت مبارزات کارگری و همچنین مبارزه اقشار مختلف منعکس است. هر جمع و گروهی می‌تواند با بررسی وضعیت طبقه کارگر در محل و شهرش و  بررسی تعداد جمع و تشکل های کمونیستی که در فعل و انفعالات و تغییرات باز هم مخربی که در وضعیت کارگران و مردم زحمتکش بعد از قطع موقت جنگ هم پیش آمده است، واقعیت را کشف کند. دلایل بسیاری برای توضیح این موقعیت  وجود دارد  که پرداختن به آنها نیز خود مستلزم کار جمعی است. در واقع عبور از فعالیت محفلی به سازماندهی جمع های مسؤلیت پذیر با هدف انسجام دادن نظری و عملی در ایجاد زیرساخت  کمیته هایی که بر پایه شبکه های اجتماعی در محل های کار و زیست بنا شده اند یک تحول در فعالیت های تاکنونی کمونیست هاست. در فعالیت های محفلی و یا فردی که لازم است از آن عبور شود، بسیاری علائم و عادات وجود دارند که شناخت از  ماهیت آنها با محک سبک و روش های فعالیت کمونیستی در مقابل روش های مبارزاتی پوپولیستی و بورژوایی، ممکن است.

    اینجا در مورد مساله تبلیغ و رابطه آن با سازماندهی نکاتی را طرح می کنم.

    مبارزه و مقابله کمونیست ها بر علیه مصائب و معضلات طبقه کارگر در جامعه سرمایه داری صرفا با تبلیغ و ترویج نمی‌توانند مقابله کنند. متشکل بودن از جمله یکی از داده های طبیعی طبقه کارگر در محل های کار و زیست است که به صورت جمع و محافل است.  یک خاصیت اصلی کمونیست های کارگری ( در مقایسه با کمونیست های بورژوایی) در سازماندهی خود و طبقه کارگر، اتکا به این موجودیت است. هر مبارزه ای در اتکا به این ها و اشکال دیگری از این موقعیت ممکن شده است و به همین دلیل است که مبارزه هیچگاه خود به خود ممکن نمی‌شود. بدون این هیچ شانسی برای سد بستن و یا موفقیت و پیروزی در کوچکترین مبارزه و اعتراض و ادامه قدرتمند تر آنها در اشکال ارتقا یافته این تشکل ها، وجود ندارد. این ها ممکن است از  بدیهیات فعالیت کمونیستی باشد اما مدت ها است این مهمترین خاصیت کمونیست ها غایب است. اگر از یک طرف سرکوب سیستماتیک از سوی جمهوری اسلامی مانع جدی در  ایجاد سازمان های حرفه ای و تشکل های توده ای می‌شود، بطور قطع سبک و روش فعالیت پوپولیستی و بورژوایی جاری تحت نام فعالیت کمونیستی، معضل و مانعی دیگر در میان کمونیست ها است. این شرایط موجب شده است که در تمامی فعالیت، اعتراضات و جنبش ها، دخالت  سازمان یافته کمونیست ها غایب باشد و جنبش های رفرمیستی و ناسیونالیستی در هر جا که توانسته باشند، تلاش کرده اند تا در استفاده از این غیبت، سکان این مبارزات را در دست بگیرند. چگونه است که مثلا جریانات بورژوا ناسیونالیست مانند پ ک ک و پژاک  با قرار  داشتن در  سیاست محور شیعی، در کردستان و در اخیرترین مورد سنندج، با سازمان هایشان آمادگی هدایت و گمراه کردن اعتراضات را دارند اما کمونیست ها از  این محرومند؟ واضح است که از جمله این دلایل را هم باید گفت که؛ این مساله اگر از سویی مربوط به تحولات سیاسی در جهان،  منطقه و ایران و به راست چرخیدن هر چه بیشتر و تعرض وسیع به طبقه کارگر در سرکوب و استثمار سبعانه ی هر گونه عدالتخواهی و آزادی‌خواهی باشد که چنین جریاناتی در آن امکان رشد این چنینی دارند، از سوی دیگر اغماض بورژوازی در رابطه با فعالیت های رفرمیست و ناسیونالیست ها در هر شهر و منطقه ای هم از ملزومات  تفرقه و محدویت بیشتر  بر مبارزان رادیکال و چپ و بويژه کمونیست ها است.

    چنین شرایطی میدان را برای پوپولیست هایی که تحت نام چپ و کمونیست فعالیت دارند باز تر کرده است تا روال کنونی را نهادینه و  پیشبرد و پیروزی مبارزات را  در غیاب سازماندهی های کمونیستی ممکن جلوه بدهند. کم نیستند سازمان و گروه های چپ و کمونیست که در اخیرترین تحول یعنی جنگ، همراه با نیروهای راست،خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی به وسیله دولت های بمراتب فاشیست و جنایتکار تر  از جمهوری اسلامی هم شدند. سابقه تمام خیزش و جنبش‌ های ده ساله گذشته در ایران این را باید ثابت کرده باشد که در غیاب تشکل و سازمان کمونیست ها، این مبارزات در برابر تعرض سیستم و بی خاصیتی جنبش و جریانات دیگر کماکان عقب رانده میشوند. انتظار و آویزان شدن به نیروی دیگران چه در داخل و یا از خارج کشور برای کمونیست ها و جامعه سم است.

    تمايل به تبلیغات از طریق میدیا  و بویژه استفاده از انترنت برای اطلاع رسانی و تبلیغ تا حدود زیادی عقیده جدی به سازماندهی را عقب زده است و انتظار  برای بازگشایی فضا و سوار شدن بر همه جنبش هایی که دیگران سازنده آن هستند و بنا به منافع و مصالح خودشان آن را دامن می‌زنند، به روال عادی تبدیل شده است. سال‌هاست که این نوع فعالیت تئوریزه هم میشود و صاحبان آن بر این عقیده اند که با تبلیغات از طریق رادیو، تلویزیون و کانال های مختلف ر سانه های اجتماعی می‌توان سازمان هم ایجاد کرد و یا فراتر از این، همه شنونده و بینندگان این رسانه ها را اعضا خود قلمداد می‌کنند!! در واقع ابزارهای اطلاع رسانی و تبلیغ، جای سازماندهی اجتماع واقعی را گرفته است. این روش در میان کمونیست ها هم رواج دارد و بر فعالیت آنها موثر افتاده است و در بسیاری اوقات مساله سازماندهی حرفه ای تر محافل و جمع ها  در محل کار و زیست فرعی  است و این  در حالی که نیروی پیشرو در طبقه کارگر و جامعه به شدت نیازمند سازماندهی خود هستند.

      گویا میدیا ابزاری است که می‌تواند این خلا را پر کند. فعالیت صبورانه،  محکم کردن رفاقت همکاران و دوستان همسایه و محافل و جمع های طبیعی که  در مبارزه و جدال با تمامی موانع برای یک زندگی بهتر به هم نیاز دارند و صرف انرژی در  این محیط ها کم و کم تر شده و  جای این نوع ارتباط ها را معمولا روابط انترنتی و سطحی گرفته است. باور کردنی نیست که ما بعد هر خیزش و اعتراض عمومی که در محل کار، شهر و یا منطقه رخ میدهد، باز هم و علیرغم اینکه همه خلا ناشی از جمع و کمیته و سازمان های ماندگار را احساس میکنند، اما قبل از هر چیز  علاقمندی به تبلیغات است که باید سر و سامان داده شود و همین ما را قانع و راضی میکند و تا مرحله بعدی هیچ تغییر دیگری، ضروری نمی‌شود. سر و سامان دادن به تبلیغاتی که منجر به سازماندادن مخاطبین نشده است نیز معمولا هدفی در خود است و خاصیت چندانی برای موضوع کار ما که طبقه کارگر و سازماندهی کمونیست هایش است ندارد، هر چند و معمولا این صیقل دادن تبلیغات ممکن است برای فعالین و روشنفکران چپ و راضی کردن آنها مفید باشد.  قاعدتا تبلیغ و ترویج بهر شکل و با استفاده از هر ابزاری و یا در کار در میان هر محفلی از کارگران و پیشروان کارگری، قطعا لازم است به سطحی از متشکل شدن  منجر شود.

    گفتن این نکات و یادآوری آن به کمونیست ها همیشه مهم است اما در این دوره پر تحول و بحرانی که واقعا هر روز  بیشتر کمر طبقه کارگر  از استثمار، فقر، بیکاری و گرانی خم می شود و درست در این دوران که نقش تعیین کننده کمونیست ها و کارگران متشکل برای دخالت در چگونگی مبارزه بر علیه سرمایه داری و  جمهوری اسلامی و دخالت موثر و قدرتمند در تعیین سرنوشت جامعه، از همیشه حیاتی تر شده است.

    کمونیست ها به سازماندهی دادن خود و هم طبقه ای هایشان نیاز  دارند. محافل و جمع های کمونیست راهی غیر از عبور از آنچه اکنون خود هستند ندارند و این پیش شرط سازماندهی کمونیستی با دخالت موثر در مبارزه طبقاتی است.

    مرداد ۱۴۰۴


  • جنگ حزب دمکرات علیه کومه له و بازخوانی های ناسیونالیستی

    در کنار حضور 47 ساله جهنمی و سرکوبگرانه جمهوری اسلامی در کردستان، یک زخم عمیق دیگر 4 ساله جنگ سراسری در کردستان بین سازمان کردستان حزب کمونیست ایران- کومه له و حزب دمکرات کردستان ایران بود که بر سینه جامعه حک شد و صد ها و چند هزار خانواده بر اثر این جنگ فرزندان عزیزی را از دست دادند که هر کدام ستونی از مقاومت و تعرض به جمهوری اسلامی بودند. این جنگ نه تنها مایه این داغداری بزرگ شده است بلکه عملا توان مقابله و تعرض به جمهوری اسلامی را هم سست و فلج کرد. این جنگ برای هر کدام از این نیروها فی البداهه نبود و دقیقا ادامه سیاست هایشان بود. حزب دمکرات در تلاش برای سرکوب و حاشیه ای کردن کمونیست ها از طریق جنگ بر آمد و کمونیست ها برای دفاع از خود و آزادی و حقوق دمکراتیک و بدیهی مردم دفاع کردند. این رویداد بزرگ در عین حال دقیقا انعکاس مبارزه طبقاتی و استثمار و ستم گری طبقه حاکمه  در جامعه و تحمیل بردگی و خاموشی و سرکوب بود، جنگ کومه له و دمکرات دقیقا ادامه سیاست هایشان بود اما در شکل دیگری.

    امروز و بعد حدود 40 سال از آن دوران و با اینکه تغییرات بزرگی در همه زمینه ها برای بشریت و دانش و آگاهی و زندگی اش روی داده است، هر گاه و به هر مناسبتی به این رویداد جنگ 4 ساله نگریسته میشود و یا انتقاداتی به نیروهای درگیر در این جنگ میشود و بویژه وقتی انتقاداتی به حزب دمکرات مطرح میشود، عکس العمل  رهبری و کادرهایش بسیار عوامفریبانه و از زاویه "منافع ملی کرد"  همراه با تهمت و پرخاشگری از نوع فرهنگ سلطنت طلبان در برخورد به مخالفانشان را شاهد هستیم. البته سیاست های ناسیونالیستی تشکیلات هایی که تحت نام کومه له فعالیت دارند مناسبترین فرصت برای گرفتن پوز  "طرف برحق" در این جنگ از سوی حزب دمکرات است. علاوه بر این همراهی و دفاع مشمئز کننده از جنبش ناسیونالیستی کرد از سوی جمعیت قابل توجهی از کمونیست های سابق  که در کومه له بودند و چند دهه است به جنبش ناسیونالیسم کرد پیوسته اند نیز قابل توجه است.

      سیاست و نظرات امروز حزب دمکرات و کومه له ها در مورد آن جنگ پنهان کردن سیاست و سنت های دیرینه ناسیونالیسم کرد در برخورد به مخالفینش است. کمونیست ها نمیتوانند این اجازه را به آنها بدهند که بنا به مصالح و منافع ناسیونالیستی تاریخ را منقلب کنند و بخواهند مردم را مسموم و  در صدد تحمیق آنها بر آیند. تلاش این نوشته در این جهت است.

    حزب دمکرات در مواجه با قیام و انقلاب 57 

    در دوران انقلاب 57 آنچه از حزب دمکرات در مبارزاتش در به رسمیت شناسی حق تعیین سرنوشت مردم کرد از سوی دولت مرکزی در اذهان بود، سابقه این حزب در دوران جنگ دوم جهانی و تلاش هایش برای داشتن خودمختاری و یا دولت مستقل کردستان در اتکا به قدرت شوروی بود که آنزمان یکی از دو ابر قدرت بزرگ ایران را اشغال کرده و هر کدام در پی منافع و مصالح بیشتر خود بودند. جنبش ها در آذربایجان و کردستان مورد حمایت شوروی بود اما بعد از کمتر از یک سال جمهوری کردستان به ریاست قاضی محمد شکست خورد. فعالین و مسئولین اصلی حزب دمکرات بر اثر اختناق دوره شاه عمدتا در تبعید و زندان و یا در کشورهای دیگر بودند. سنت سیاسی و روش های فعالیتی آنها گاه مسلحانه و عمدتا سیاسی و تشکیلاتی بود. در سالهای قبل از انقلاب ایران و تا حوالی انقلاب 57 یک جنبش بزرگ برای احقاق حقوق کرد ها در کردستان عراق هم در جریان بود و رهبری آن با ملا مصطفی بارزانی و تشکیلاتش بود. این جنبش ادامه همان سیاست و سنت های قاضی محمد بود. جنبش به رهبری ملامصطفی بارزانی وسیعا از سوی دولت و  شاه ایران حمایت میشد. در پی مذاکره و توافقات دولت های ایران و عراق بر سر امنیت مرزی و رودخانه ای و بستن قرارداد در الجزایر، حمایت ایران از جنبش مسلحانه در کردستان عراق قطع و این جنبش مسلحانه بزرگ در هم شکسته شد و فاجعه ای بزرگ دامنگیر مردم  و بویژه  پیشمرگان و خانواده های آنها شد. 

    تا قبل از پا گذاشتن به قیام و انقلاب بهمن 57  هر اختلاف نظری بین کادرهای رهبری حزب دمکرات نمیتوانست به راه حلی خون بار و توطئه گرانه ختم نشود (از جمله رابطه احمد توفیق دبیر کمیته مرکزی وقت  و قاسملو بعنوان رقیب وی که به سربه نیست شدن احمد توفیق منجر شد) و یا همکاری همه جانبه مصطفی بارزانی و تشکیلاتش در دستگیری و اعدام ده ها نفر از اعضا و کادرهای "حزب دمکرات رهبری انقلابی" و از جمله شریفزاده، برادران معینی و ملا آواره. 

     تا قبل انقلاب 57 حزب دمکرات کردستان ایران طبعا تشکیلات هایش را بویژه در مناطق شمالی کردستان و شهر و روستاهای حوالی مرز ها داشت و بسیاری از کادر و اعضا رهبری اش هم در تبعید و زندان بودند و طبعا نمیتوانستند خیلی به اوضاع عینی باشند، همانطور که جلیلی گادانی از رهبران این حزب نقش این حزب در انقلاب را اینگونه بیان کرده بود که ما (له گویچگه ی گا دا نوستبوین-  در گوش گاو خواب بودیم ) که فکر کنم معادل فارسی آن چیزی شبیه به این جمله است " ما در خواب خرگوشی بودیم"  این توصیف البته که جنبه های عمیقی داشت که البته حزب دمکرات هیچوقت نتوانست مفاهیم عمیق آنرا هضم کند.  در واقع پایه و اساس  احزابی مانند دمکرات  اساسا ناشی از فاشیسم و استبداد حاکم  بر کشورهایی چون عراق، ایران، ترکیه و سوریه بود که کرد ها در آن زندگی میکردند و هیچ گاه به عنوان شهروند برابر برسمیت شناخته نشدند و  در برابر قانون درجه دو بودند و همین مایه مقاومت و مبارزه میشد که این مبارزه از سوی ناسیونالیسم به اصطلاح ملت مغلوب در چهارچوب استراتژی  "جنگ مذاکره و جنگ" برای داشتن مکان و توان مناسب در تقسیم بازار و ثروت با دولت مرکزی خلاصه میشد که با رهبری جناح ملیتانت این جنبش تا کنون جاری است. 

    حزب دمکرات به این ترتیب پا به انقلاب 57 گذاشت و فرصت مناسبی برای  سازماندهی تشکیلات و جنبشش بود که ادامه همان سنت های رهبران قبلی جنبش ناسیونالیسم کرد در عراق و ایران بود. این حزب وارث تجربه قاضی محمد و سیاست هایش بود و در صدد منسجم و مستحکم کردن موقعیت خود در برابر دولت خمینی و جلب آنها به شریک کردنشان در قدرت بود. شریک شدن در قدرت به هر اندازه و در هر شکلی از خودمختاری تا خود گردانی و ... این برداشت حزب دمکرات از انقلاب و دولت جدید و آرزوهایش بود که اساسا ربطی به رفع ستم ملی یعنی تصمیم مردم کردستان برای ماندن در چهارچوب کشور با داشتن حقوق برابر شهروندی و یا تشکیل دولت مستقل خود نداشته است.

    در بهمن 57 قیام شد و انقلاب مردم بر علیه شاه به پیروزی رسید. مردم برای رهایی از استبداد، برای آزادی و رهایی از فقر و محرومیت  انقلاب کردند. اما دقیقا بنا به دلیل حکومت شاه و سلطنت در ایران خمینی توانست حکومت را بگیرد چرا که  کارکرد شاه و حکومتش برای نظم جهانی سرمایه داری و نقشی که ایران برای تولید کارارزان در تقسیم جهانی به عهده داشت می بایست ادامه پیدا کند. برای این هدف ایران به نظم مشابهی نیاز داشت و انقلاب ایران می بایست متوقف شده و دقیقا  حکومتی مستبد که حافظ این نظم باشد حکومت کند. حکومت خمینی به این ترتیب مناسبترین کاندید بود، حکومتی به مراتب سرکوبگر تر و مرتجع تر از حکومت شاه که مناسب کشورهای سرمایه داری و امپریالیستی غرب بودند و در نشست گوادلوپ خمینی و تشکیلاتش  بعنوان آلترناتیو مورد  حمایت قرار گرفتند. برای خمینی و حاکمان جدید دوران ماه عسل قبل قیام با نیروهای سیاسی به پایان رسید و به تدریج و در طی کمتر از سه سال سرکوب  آن بخش از مردم آزادیخواه که فعالانه در قیام و انقلاب مشارکت داشتند در همه جای ایران در کارخانه و دانشگاه و سرکوب زنان  و کردستان و ترکمن صحرا و سرکوب بیکاران و ... با شدت تمام ادامه پیدا کرد و شکست بسیار خونین انقلاب به پیایان رسید. در کردستان طبعا بنا به سنت های مبارزاتی و مساله ملی که وجود داشت، با دیگر بخش های ایران متفاوت بود. در دوره قیام اگر بخش مهمی از نیروهای ملی و چپ مانند جبهه ملی و امثال حزب توده سرباز خمینی شدند و  در به قدرت رسیدنشان نقش ایفا کردند، در کردستان نیروهای ملی مانند حزب دمکرات و یا مذهبی سنی مانند احمد مفتی زاده و تشکیلات مدرسه قران،  همزمان که مخالف شاه بودند مخالفت آشکار و جدی با نیروهای چپ و کمونیست را نمیتوانستند پنهان کنند. نیروهای چپ و کمونیست هم در کردستان البته که متاثر از فعالیت های ملیتانت جنبش چریکی و جنبش مسلحانه نیروهای ناسیونالیست بود. تقریبا در تمامی حرکات و مبارزات مردم تمیز دادن این نیروها کاری دشوار نبود در عین حال که تفاوت هایی هم به نسبت هر شهری وجود داشت. مثلا در مهاباد عزالدین حسینی روحانی سنی مواضع رادیکالی به نسبت دولت و حتی حزب دمکرات داشت در حالی که در سنندج نیروهای مذهبی و کمونیست در دو قطب کاملا مجزا و بعضا در گیر با هم بودند چرا که نیروهای مذهبی فکر میکردند و تلاش میکردند تا نیروهای چپ و کمونیست را "حذف" کنند. در همه جا هم البته که حزب دمکرات نزدیکی بیشتری به نیروهای سنتی و مذهبی داشت تا با چپ و کمونیست ها.

    مناسبات تولیدی جدید و نیروهای جدید اجتماعی و سیاسی 

    حزب دمکرات کردستان ایران تغییرات جامعه ایران را نتوانست هضم کند و یا در صدد بود که دامنه این تغییرات و یا هضم آنها را در جامعه کردستان مسدود کند. از حدود 20 سال قبل از انقلاب 57 جامعه ایران به لحاظ اجتماعی و اقتصادی دگرگون شده بود. جامعه ایران از دوران ارباب و رعیتی و حاکمیت زمینداران در روستا به جامعه ای تبدیل شد که بنا به جمعیت آن دوره ایران توانست چند میلیون دهقان فقیر و متوسط را از روستا رانده و عازم شهرها به عنوان کارگر در مراکز صنعتی بزرگ و جدید به کار بگیرد. تولید سرمایه داری در ایران همانند دیگر نقاط دنیا غالب شد و مناسبات کار و سرمایه در دور افتاده ترین مناطق در ایران هم جاری شد. بدیهی است که بخش دیگری از روابط و مناسبات تولیدی کماکان در چهارچوب ارباب و کارگر و روستائیان فقیر در جریان بود اما دیگر این مناسبات تولیدی تماما فرعی شده بود. رعیت دیگر جایش را به کارگر آزاد شده داده بود که در بازار کار نیروی کارش که  کالا شده بود را میفروخت.  طبعا این تحولات بزرگ موجب حضور طبقه کارگر و طبقه سرمایه دار صنعتی در کنار دیگر روابط و مناسبات تجاری و معاملاتی در ایران شد. با وجود استبداد حاکم در دوره شاه اما بنا به این واقعیت اجتماعی کارگر صنعتی در ایران در راس اعتراض و جنبش طبقه کارگر برای بهبود زندگی و برابری اجتماعی بود و در انقلاب ایران نقش نسبتا چشمگیری داشت و به سازماندهی خود و دیگر بخش های طبقه کارگر در همه سطوح پرداخت. درکردستان  و اساسا در شهرها نیز طبقه کارگر چه در صنایع و چه در کارگاه های کوچک و مزارع و روستا در همه جا به عنوان طبقه بزرگ  اجتماعی در این مبارزات و انقلاب حضور داشت و در کنار این در هر روستایی که معضل ارباب و رعیتی به جا مانده بود دهقانان فقیر و محرومان برای باز پس گرفتن زمین هایشان  با راهنمایی و هدایت کمونیست ها متشکل شدند تا از نتایج انقلاب بهرمند شوند.

    طبعا مابه ازا سیاسی این تحولات اجتماعی وجود احزاب، گروه و دسته های سیاسی  مختلف بود. نیروی چپ و کمونیست مدافع طبقه کارگردر ایران  به ویژه از دوره ای که حزب توده و بعد ها چریک های فدایی خلق تماما در خدمت حکومت خمینی قرار گرفتند در قالب سازمانهای عمدتا مشهور به خط سه متشکل بودند و سراسر ایران را هم در بر میگرفت. در کردستان همه این سازمانهای سیاسی بودند که در سازمانهای تحت نام "جمعیت ها" متشکل بودند و فعالیت میکردند و در میان آنها کومه له و کادر و فعالینش نقش اصلی را داشتند. در حمله نظامی و همه جانبه رژیم در 28 مرداد 58 به کردستان،  کومه له به سازمانی تبدیل شد که همه نیروهایی که در جمعیت ها بوده و به مبارزه مسلحانه معتقد بودند را در بر گرفت. مردم شهر و روستا های کردستان بنا به سنت های سیاسی و سوابق فعالیت سازمانها، بیشتر از هر جای دیگری خود را در احزاب سیاسی و یا جانبداری از آنها متشکل میکردند. حزب دمکرات کردستان ایران این تحولات و واین واقعیت سیاسی و اجتماعی را نتوانست ببیند بویژه در شهرهایی جنوبی از نفوذ محدودی برخوردار بود. این حزب همچون همیشه جامعه کردستان را از دریچه مناسبات ارباب و رعیتی و فرهنگ روستایی نگاه میکرد و نمیتوانست ببیند که مردم حال از هر طبقه و قشری اعم از سرمایه دار و کارگر، روشنفکران زن و مرد و جوانان رادیکال و خواهان زندگی مرفه، مدرن و متمدنانه  تغییر کرده اند. (بعدا خواهیم دید که حزب دمکرات کردستان ایران به نسبت پایه اجتماعی خودش هم عقب مانده بود.) مردم نمیتوانستند حزب دمکرات را بپسندند که دست در دست مذهب و مرتجعین محلی و روستایی و در مماشات با حاکمان مرتجع در قدرت حکومتی با  آن همه  کشتار و سرکوب از همه اقشار و طبقات ناراضی برخورد کند و تحت عنوان "منفعت کرد" این ناسیونالیسم و این ارتجاعی بودن حزب دمکرات را بپذیرند. جامعه ایران بشدت بهم تنیده و طبقات اجتماعی آن بهم متصل و هم سرنوشت بوده اند. تفکرات ناسیونالیستی حزب دمکرات در اینکه بنا به ستم ملی مردم کرد در برابر مردم ترک و فارس و ... هستند و هم سرنوشت نیستند مقبولیت زیادی نداشت. حزب دمکرات منکر وجود طبقه کارگر در کردستان و بالطبع مخالف مبارزه طبقاتی و سوسیالیسم بود و از نظر آنها نظم طبیعی همان مناسبات ارباب و رعیتی و کارگر و سرمایه دار و کارفرما است که کارگر و رعیت باید شکر گزار باشند که ارباب و سرمایه دار و کارفرما برای آنها "کار آفرینی" میکنند. این افکار وارونه و نفی حتی مبارزه روزانه برای داشتن دستمزد و زندگی بهتر، حال تحت هر نام و عنوانی چه منافع ملی باشد و چه مقدسات مذهبی و ... تماما در حفظ نظم سرمایه دارانه عمل میکرد. بدیهی است که در دنیای واقعی نه تنها طبقه کارگر درهمه ایران و کردستان دارای منافع و خواست و مطالبات یکسان و مشترکی بودند، زنان، جوانان و همچنین طبقه سرمایه دار در کردستان نیز همواره هم سرنوشتی خود را با  کل سیستم در مرکز تنظیم کرده است. همه اینها میدانند هر تحولی سیاسی و اقتصادی در مرکز میتواند کردستان را نیز دگرگون کند چه این احتمالات و انقلابات سوسیالیستی باشد یا بورژوایی. حزب دمکرات نه از این لحاظ بلکه به لحاظ منفعت و مصالح طبقه سرمایه داری که خواهان سهم در قدرت و بازار ایران است نیز عقب مانده است و این را فاکت های مهمی که در بعد از انقلاب 57 و تا هم اکنون اتفاق افتاده است نشان میدهد. دهه شصت و بعدا هفتاد و اوایل دهه هشتاد مقاطع تعیین کننده ای برای جنبش ناسیونالیستی کرد بودند. جنبش مسلحانه با جمهوری اسلامی بعد از بیش از ده سال  بنا به محدودیت های شدیدی که بعد از خاتمه جنگ ایران و عراق به خود دید نیروهای مسلح کومه له و دمکرات را تماما از مناطق مختلف در کردستان دور کرد و به پشت مرزها و به کشور عراق رساند. این تحولات مستلزم استراتژی و سیاست های جدید برای همه نیروها بود. حزب کمونیست ایران و کومه له آمادگی بسیار بیشتری برای هضم این اتفاقات داشتند هر چند در نیمه راه به دلیل موانع جدی جریان ناسیونالیستی درون کومه له متوقف شد. اما اتفاق مهم برای جنبش ناسیونالیسم کرد در جامعه اتفاق افتاد و نه در کوه و تبعید.  پایه اجتماعی حزب دمکرات در شهرها از مدتها قبل پاسخ روشنی به مطالبه جنبش ناسیونالیستی داده بود که برجسته ترین آن حرکت الیت ملی و مذهبی در کردستان بود که در همه مجامع و مجالس و نهاد های سراسری  و محلی و مجلات و روزنامه حضور داشتند و از طرف نمایندگان جمهوری اسلامی از مناطق کرد زبان تکمیل میشد.  "جبهه متحد کرد" که اعضای خود را وسیعا از شهرو مناطق ایلام و کرمانشاه، کردستان و آذربایجان غربی میگرفت و در راس آن سرمایه دار سرشناس بهاالدین ادب و همکارانش حضور داشتند حاصل این فعالیت ها بود که در اوایل سال 84 تشکیل شد. این تشکیلات با قبول قانون اساسی و مقررات فعالیت قانونی فعالیت هایش را  مانند اصلاح طلبان حکومتی و غیر حکومتی پیش میبردند و از مهمترین افتخاراتشان که در کارنامه خود ثبت کرده اند قبول برنامه فعالیتی آنها از جانب  حسن روحانی کاندید ریاست جمهوری بود که با کمک این جبهه توانسته بود پنج و نیم میلیون رای از کردستان داشته باشد. از دیگر اقدام و برنامه های "جبهه متحد کرد" تشکیل حزب دمکرات قانونی در ایران بود که در واقع بخش بسیار مهمی از آن با تشکیل جبهه متحد کرد ممکن شده بود. این اقدام البته که با مخالفت "تند روها" چه در حزب دمکرات و چه در جمهوری اسلامی روبرو و متوقف شد. این آن موقعیتی بود که جنبش ناسیونالیستی کرد بعنوان زبان حال طبقه سرمایه دار در کردستان بیان کرد و هر زمان هم که مجال دوباره پیدا کند باز هم خود را سازمان خواهد داد و شاخه نظامی خود در تبعید را هم در خود ادغام خواهد کرد. در واقع این به ظاهر بخش پنهان و البته بسیار قدرتمند جنبش ناسیونالیستی است. این قشر از ناسیونالیستها در دوره قبل از انقلاب 57 هم قبل از اینکه خود را با بخش به اصطلاح عقب مانده حزب دمکرات تداعی کنند، بیشتر در تلاش برای ادغام در بازار و قدرت مرکزی بود و این بخش همواره بعنوان الیت روشنفکر، تجار و حضور در ادارات و وزارت خانه ها و مراجع بالای نظامی در تلاش برای مستحکم کردن توان و نفوذ و موقعیت خود بودند. 

    مساله دیگر نقش جمهوری اسلامی است که علیرغم  اینکه حزب دمکرات کردستان ایران همواره در پی مماشات و راه حلی برای قانع کردن دولت به دادن امتیازاتی به آنهابوده است، بدون برسمیت شناختن آنها به شیوه های مختلف در جنگ با حزب دمکرات بوده و در پی تضعیف این حزب بر آمده است. تفاوتی که جمهوری اسلامی در برخورد به مساله کرد در ایران با مثلا دولت های حاکم در ترکیه در برخورد به مساله کرد در آنجا داشته اند در این بوده که جمهوری اسلامی همواره در چهارچوب ملی و اسلامی اش به برخی مطالبات در کردستان پرداخته و پاسخ داشته است. همین جبهه متحد کرد نسخه اتو کشیده شده  "شوراهای امنیتی شهر" بود که در اوایل دهه شصت در شهرهای مختلف از سوی مقامات اداری، انتظامی و امنیتی و با حضور برخی از مرتجعین محلی که معمولا از سوی حزب دمکرات هم تایید میشد است. و یا تشکیل "پیشمرگان مسلمان کرد" که بعد ها و نسل بعدی آنها بعنوان بخشی از بدنه رژیم برسمیت شناخته شدند. یا تشکیل مجامع روشنفکری و مجله های کردی تا آزادی های محدود شده برای تدریس زبان کردی در دانشگاه ها و جاری شدن گروه های بسیار متنوع و مختلف زبان و هنر کردی و تا همین امروز که وزارت خانه "میراث فرهنگ و گردشگری" به منظور جلب و جذب بیشتر همه این فعالیت ها که در واقع خالی کردن زیر پای جنبش ناسیونالیتی و بخش ملیتانت جنبش کردایتی است پرداخته است.  جمهوری اسلامی ده ها انجمن، روزنامه و کلاس درس کردی و واحد های زبان کردی در دانشگاه را امکان فعالیت داده است تا جایی که اجازه میدهد بر کوه آبیدر در سنندج، مجسمه هشت متری بعنوان نماد وضعیت و مبارزه ناسیونالیسم کرد بنا کنند.

    این ها در حالی است که در همه این دوران ها کارگران زنان و کمونیست ها که در پی سازماندهی مبارزات و تشکل هایشان و مبارزه برای زندگی بهتر و آزادتر بوده اند بشدت مورد تعقیب، آزار و شکنجه و بعضا اعدام بوده اند. جمهوری اسلامی چنانچه "عاقل" میبود همین کارهایی را که در 20 ساله اخیر در زمینه فرهنگی و آزادی لباس کردی در ادارات و ... میکرد به روند ادغام بخش های مختلف جنبش ناسیونالیستی سرعت میداد.

    جمهوری اسلامی آگاهانه و در همه مقاطع در پی اغماض و یا تقویت ناسیونالیست ها در برابر کمونیست ها در کردستان بوده است. این امر برای تسلط جمهوری اسلامی بر مردم و سرکوب آنها حیاتی بوده است.

    جنگ در کردستان ادامه کدام سنت و سیاست

    چرا حزب دمکرات جنگ با جمهوری اسلامی را انتخاب کرد. این مساله نکات مهمی در بردارد. حزب دمکرات چنانچه نیروی غالب سیاسی در کردستان می بود و خود میتوانست تصمیم گیرنده باشد  علیرغم نظر و رای مردم میتوانست با جمهوری اسلامی به توافق برسد و مانند آن بخش مهم ناسیونالیستهای کرد در شهرهای کردستان راه و چاهی برای رسیئن به مطالباتش بیاید. اما همانطور که اشاره شد کردستان و طبقات اجتماعی و مطالباتش با این اهداف حزب دمکرات خوانایی نداشتند. حزب دمکرات از طریق مسلح بودن و قدرتمند شدن و مذاکره و جنگ در پی تحقق خواست هایش بود. مردمی که انقلاب کرده بودند خواهان آزادی و برابری و عدالت اجتماعی بودند و جمهوری اسلامی را نمیتوانستند قبول کنند. حزب دمکرات حتی میتوانست به رفراندم برای جمهوری اسلامی رای مثبت بدهد و این در ماهیتش بود. اما وجود کمونیست ها و مردم مترقی و متمدن در کردستان  در همه شهر و روستا های آن و حضور تشکیلات کمونیستی کومه له مانع جدی در تصمیم گیری های حزب دمکرات بود. جمهوری اسلامی با همه توان به کردستان حمله نظامی کرد و با مبارزه ای توده ای و همه جانبه همراه با مبارزه مسلحانه روبرو شد، شکست خورد و عقب نشست و با ترفند های دیگر و از جمله ارتباطات مخفیانه با حزب دمکرات برای تفرقه در بین مردم و نیروهای سیاسی پرداخت. حمله نظامی دوباره ای را شروع کرد و این بار مقاومت و مبارزه مسلحانه حدود ده سال ادامه پیدا کرد. سنت مبارزه مسلحانه در کردستان متعلق به جنبش ناسیونالیستی بود و حزب دمکرات وارث این بود اما دیگر فرمان آن از دست وی خارج شده بود چرا که در مقابل حمله دولت تقریبا همه فعالین سیاسی اساسا چپ و کمونیست هم آماده مبارزه مسلحانه بودند و کومه له در راس آن قرار گرفت. در واقع چپ و کمونیست های آن دوره هم راه حل رادیکال دیگری غیر از این سراغ نداشتند. در برابر حمله جمهوری اسلامی مقاومت و مبارزه مسلحانه پاسخ رادیکال در دفاع از مردم و دفاع از انقلاب و همچنین مطالبات مردم در کردستان بود. حزب دمکرات دنباله رو این شد چرا که اگر چنین نمیکرد حاشیه ای میشد.

    گفتیم که بخش داخل کشور جنبش ناسیونالیستی راه حل خود را برای شریک شدن در قدرت سیاسی و بازار دنبال میکرد. حزب دمکرات کردستان ایران درگیری های نظامی و سرکوبگریهایش در رابطه با کارگران و احزاب سیاسی که با او موافق نبودند را دنبال میکرد و در ادامه جنگ سراسری به کومه له را تحمیل کرد. مبارزه متشکل کارگران و زنان در مراکز کار و شهر ها در جریان بود و  این نه تنها در مقابل جمهوری اسلامی در دوره ای که بشدت در همه ایران مشغول کشتار و اعدام و سرکوب بود قد علم کرد بلکه پاسخ روشن و قاطعی به قلدری های حزب دمکرات نیز بود. کارگران کمونیست و دیگر کمونیست ها به سازماندهی تشکل های صنفی و سیاسی خود دست زدند و تبلور آنها را مراسم و تجمع های اول ماه مه در سراسر کردستان و در اجتماعات بزرگ و کوچک  به شکل علنی به مدت چندین سال برگزار کردند. کومه له کمونیست در هدایت و رهبری این مبارزات از طریق تشکیلات هایش نقش موثری داشت.  حزب دمکرات منکر طبقه کارگر در کردستان بود و همیشه به جامعه میخواست بقبولاند که در کردستان همه مردم  هم سرنوشتند! در تمام سالهایی که جنگ کومه له و حزب دمکرات در جریان بود این نوع مبارزات در شهر و روستا های کردستان و اساسا از طرف کارگران بر علیه جمهوری اسلامی و ستم و استثمار کارگران از سوی سرمایه دار و کارفرما های خرد و درشت کرد در جریان بود. این آن اتفاق دیگر اجتماعی و مهمی بود که حزب دمکرات بر علیه آن بود.

    چرا حزب دمکرات به درگیری نظامی و جنگ سراسری مبادرت کرد

    از بین بردن و یا سرکوب مخالفین حزب دمکرات هدف فوری و مهم این حزب برای دست یابی به موقعیت برتر و یا موقعیت تقریبا مطلق برتر در کردستان بود. این سنت و سیاست جنبش ناسیونالیستی شامل همه احزاب ناسیونالیست در کردستان عراق هم بود که هر گونه مخالفت و یا تشکیل اپوزیسیونی را بهر شکل مانع بودند. نه تنها این بلکه دو حزب اصلی جنبش ناسیونالیستی در کردستان عراق که ظاهرا نمایندگی سنت های مدرن و قدیمی بودند همیشه در جنگ و جدال های بزرگ و خونینی زیسته اند و بعضا برای نابودی و شکست دادن همدیگر از کمک حکومت های مرکزی متخاصم ایران و عراق بهرمند شده اند. حزب دمکرات کردستان ایران نه تنها تفاوت های جامعه ایران و عراق و کردستان را هم نمیتوانست هضم کند بلکه در تقابل با آن و با اتکا به نیروی نظامی در صدد سرکوب و یا از بین بردن سازمانهای سیاسی برمی آمد. سابقه این حزب در دفاع از کارفرما ها و اربابان در مقابل کارگران و ترور کمونیست های فعال در میان کارگران تا حمله به سازمانهای سیاسی همچون پیکار در راه آزادی طبقه کارگر و رزمندگان و چریک های فدایی و مخالفین سیاسی دمکرات مانند کومه له یکسانی و بعدها بخش جدا شده از خود حزب دمکرات را در برمیگرفت. اما جنگ با کومه له که بخش مهمی از توده مردم در کردستان را همراه داشت برای حزب دمکرات حیاتی و سرنوشت ساز بود. حزب دمکرات بهر قیمتی و بدون اینکه لحظه ای تردید کند شکست دادن و یا تماما ضعیف کردن کومه له را هدف اساسی خود قرار داد چرا که تغییرات سیاسی و اجتماعی در کردستان از هر لحاظ به ضرر این حزب در جریان بود و همانطور که اشاره شد مقبولیت این حزب از سوی جنبش ناسیونالیستی در درون هم جامعه کردستان زیر سوال رفته بود و موقعیت و سیاست های این حزب بعد از انقلاب تا سال 63 تقریبا برای همه مردم آگاه در کردستان عیان شده بود. نیروهای چپ و کمونیست و دمکرات و بویژه کومه له به عنوان سازمان حزب کمونیست ایران با سیاست های دفاع از مارکسیسم، مبارزه طبقاتی و حاکمیت شورایی و سوسیالیسم نقش اساسی و تعیین کننده ای در دفاع از مردم در برابر جمهوری اسلامی و افشای ماهیت این حزب بعنوان یک حزب متعلق به طبقه سرمایه دار در کردستان با سیاستهای فریبکارانه و مماشات طلبانه با جمهوری اسلامی در مورد چگونگی رفع ستم ملی در کردستان داشت. برای حزب دمکرات شروع جنگ سراسری با کومه له  کمونیست، بعنوان مهمترین برگ برای بازگردادن اعتبار و موقعیت گذشته و قرار گرفتن در شرایطی بهتر در مذاکره با جمهو ری اسلامی بود. جمهوری اسلامی و حزب دمکرات هر دو بشدت از کمونیست ها و فعالیت و ادبیاتشان وحشت داشتند. برای حزب دمکرات رسیدن به توافق  با جمهوری اسلامی را بارها تجربه کرده بودند. در واقع این سیاست های بشدت فاشیستی و بعضا "احمقانه" جمهوری اسلامی بود که به خواست های بسیار پیش پا افتاده  جنبش ناسیونالیستی در کردستان و حزب دمکرات بطور مشخص تن نمیداد و مانند هر دولت سرکوبگر ناسیونالیست و مذهبی دیگری در پی سرکوب تمام و کمال مردم و احزاب سیاسی آنها بود و حتی در جنگ تمام عیاری که حزب دمکرات بر علیه کومه له کمونیست آغاز کرده بود و 4 سال ادامه داشت این حزب قادر به جلب جمهوری اسلامی برای رسیدگی به خواستهایش نشد. حزب دمکرات در این سالهای جنگ با کومه له و در توهم برای مقبولیت از طرف جمهوری اسلامی و در تلاش برای مذاکره، دو تن از دبیر کل هایش یعنی قاسملو و شرفکندی را هم قربانی سیاست هایش کرد. حزب دمکرات در قراردادی نوشته نشده با جمهوری اسلامی از ابتدای به حکومت رسیدن آن بر علیه کمونیست ها در کردستان بود و هیچ منطقی نمیتوانست قبول کند که در حالی که مردم و احزاب سیاسی و بویژه کومه له و دمکرات در جنگی به وسعت کردستان با جمهوری اسلامی بودند، حزب دمکرات جنگ سراسری با کومه له را شروع و هیچ وقت آتش بس یک طرفه کومه له که جنگ با حزب دمکرات را برای خود فرعی اعلام کرد نپذیرفت. اینکه چرا این حزب خطاهای فاحش و تا سرحد جرم و جنایت کاری های زیاد در حق به نیروهای سیاسی فعال در کردستان و حتی نیمه جدا شده از این حزب که تحت عنوان حزب دمکرات رهبری انقلابی فعالیت داشت را هیچ وقت نپذیرفت، دقیقا به ماهیت و سیاست های این حزب ناسیونالیستی و در پی مذاکرات با جمهوری اسلامی باید جستجو کرد. از این لحاظ است که حزب دمکرات هیچ گاه بعنوان  یک حزب دمکرات که باید قاعدتا قواعد رابطه متمدن و ازادانه با مخالفینش را برسمیت بشناسد نبوده است. الفبای دمکرات و آزادیخواه بودن  یعنی احترام به آزادی بیان و عقیده و پیشبرد مناسباتی متمدنانه و انسانی به جای درگیری و جنگ حتی با  نزدیکترین یاران خود که بخش جدا شده از حزب دمکرات باشد. چه واقعیت های دیگری غیر از کارنامه ننگین و شرم آور حزب دمکرات در برخورد به مخالفینش میتواند اثبات کند که این حزب نه دمکرات بود و نه آزادیخواه و اگر کسی و جریان و گروهی در این شک دارد باید بداند که این حزب دمکرات نیست که تغییر کرده است بلکه  آنها هستند که بر ماهیت واقعی این حزب تحت عنوان "مصلحت های ملت کرد" پرده ساتر خودفریبی و عوامفریبی کشیده اند.


    حزب دمکرات در باره جنگ و درگیری های خود با مخالفینش و بویژه کمونیست ها تردیدی نکرده است و بعد از گذشت حدودا 40 سال کماکان در همان مناسبات و فرهنگ ارباب و رعیتی غوطه ور است. هنوز هم نصیحت های نوشیروان مصطفی از رهبران اتحادیه میهنی  و رهبر شاخه چپ این سازمان در کردستان عراق را در گوش دارد که میگفت که "چنانچه مخالف من اینگونه که کومه له در باره دمکرات تبلیغ میکند حرف بزند  زبانش را باید قطع کرد" و یا فرهنگ بشدت منحط و زن ستیز و لمپنانه سلطنت طلب ها در در برخورد به مخالفینش را دارد که هر گونه افشاگری در باره این حزب را با آنچه که لایق به خودشان است نثار منتقد خود میکنند. چه چیزی در حزب دمکرات تغییر کرده است؟ این را باید از کسانی پرسید که دیروز در جبهه کمونیستی و دفاع از طبقه کارگر شاهد تمامی دوران جنگ و درگیری حزب دمکرات با کومه له و مردم بودند اما  امروز چون در جنبش ناسیونالیستی تشریف دارند و حزب دمکرات را انقلابی و آزادیخواه برای ملت کرد  و از پرچمداران رهایی ملت کرد میدانند به اشکال مختلف ثنای گوی این جنبش و از جمله حزب دمکرات هم هستند و در بهترین و رادیکال ترین نقد صرفا افشای سطحی و توخالی این حزب را دنبال میکنند که بر همان پاشنه رقابت برای رهبری جنبش ملی در کردستان میتواند بچرخد. اما آنچه تعیین کننده است تغییر موقعیت و سیاست های کومه له است.

    غسل تعمید حزب دمکرات از طرف کومه له

     حزب دمکرات تغییر نکرده است و همان موقعیت های گذشته با همان نقاط ضعف و با همان سرازیری ها چه در رابطه با مبارزه مردم با جمهوری اسلامی و مطالباتی که دارند و چه با پایه اجتماعی خود در جامعه که پیشروان آن همانطور که اشاره شد در جبهه متحد کرد و دم و دستگاه های جمهوری اسلامی بعنوان نیروهای ملی و مذهبی تنیده شده اند. خالد عزیزی چنانچه بخشی از جسارت و موقعیت عبدالله اوجلان را میداشت همان 10 یا پانزده سال گذشته حزب دمکرات را در مصالحه با حکومت مرکزی در کنار بخش داخل جنبش ناسیونالیستی قرار میداد. شاید باز هم افراطی های سنتی از هر دو طرف مانع این شدند. و یا در گرما گرم مبارزه مردم ایران و کردستان در جنبش "زن زندگی آزادی" که اتفاقا جنبه واقعی هم سرنوشتی مبارزات مردم در کردستان با سایر نقاط ایران را به روشنی برجسته کرد، درست در این مقطع این حزب و "مرکز همکاری احزاب کردستانی" خیلی مایل بودند که با جمهوری اسلامی وارد مذاکره شوند و از این فضا برای کلاه جنبش ناسیونالیستی شان نمدی بدوزند اما باز هم موفق نشدند. اما آنچه به حزب دمکرات جان تازه ای داد جدایی کومه له از کمونیسم کارگری و هم سرنوشتی با این حزب در جنبش ناسیونالیستی بود.

     این تغییرات جدی در کومه له آنها را به روابط دیپلماتیک با حزب دمکرات بر اساس قبول این حزب بعنوان نیرویی انقلابی در یک جنبش مشترک کشاند و گویا این روابط آنچه کم دارد چند قرارداد است که حزب دمکرات با این سابقه "درخشان" را متعهد و پایبند به حاکمیت مردم و دست نبردن به اسلحه در برابر مخالفین سیاسی بکند. همین پایه و اساس جدایی کومه له از کمونیسم و بطور مشخص از سابقه کمونیستی خود بود که بطور منطقی انشعابات در کومه له را موجب شد که حتی حاضر به ماندن زیر تابلوی حزب کمونیست نبودند و غیر از یک مورد تمامی آنها از زاویه ورود شفاف تر به جنبش ناسیونالیستی و نفرین از گذشته کمونیستی شان قرار گرفتند. اتفاقی نیست که کمونیست سابق وقتی از کومه له جدا شد دقیقا در همان سنت و سیاست های جنبش ناسیونالیستی و حزب دمکرات در برخورد به مخالفینش رفتار کرد و آماده شد تا حل اختلافات را از طریق حمله نظامی به اردوگاه رفیق سابقش به سرانجام برساند. (داستان آمادگی و تصمیم کومه له به رهبری حزب عبداله مهتدی برای حمله به اردوگاه کومه له سازمان حزب کمونیست به رهبری ابراهیم علیزاد) و یا طرح ترور کادرهای کمونیسم کارگری از جانب رهبری سازمان زحمتکشان کومه له تا تبدیل شدن به جریانی باند سیاهی که در حمایت از اسرائیل و حکومت های دمکرات و جمهوری خواه آمریکا و دریوزگی به مزدوران و مامورین آنها از جمله رضا پهلوی تردید نکنند. اینها همه زمانی در کومه له بودند و از رهبران و مسئولین و کادرهای یک سازمان کمونیستی که امروز دیگر در جنبش ناسیونالیستی صاحب شخصیت و مقامند  و در حاشیه حزب دمکرات پرسه میزنند. یا در بهترین حالت در توهم افسار زدن بر تند روی های حزب دمکرات آنهم نه امروز بلکه در فردای حضور نیروهای مسلح احزاب در کردستان هستند! معلوم نیست چرا نباید همین امروز و در طی  سی سال گذشته حزب دمکرات را وادار به احترام به آزادی های فردی و اجتماعی مردم و نیروهای سیاسی و آزادی بیان و برخورد سیاسی به مخالفینش کرد؟ چرا نباید این را به خواست عمومی مردم متمدن و آزادیخواه در کردستان تبدیل کرد؟ چرا نباید این حزب و رهبرانش را وادار به قبول سیاست های جنگ طلبانه و سرکوبگرانه شان کرد و یکبار برای همیشه از این حزب خواست که از همه نیروهای سیاسی، خانواده همه کشته شدگان جنگ کومه له و دمکرات و مردم کردستان معذرت خواهی کنند؟ چرا باید منتظر بود تا در فردایی که معلوم نیست جامعه ایران و کردستان دچار چه تغییراتی میشود و آیا مسلح بودن یا نبودن بطور کلی موضوعیت دارد یا نه. یا هر احتمال دیگری که برای احزاب سیاسی مختلف آنچنان شرایطی فراهم شود و یا به آنها تحمیل شود که چنین جریانات و سیاست و فرهنگ های منحط ارباب و رعیتی نه صرفا از سوی طبقه کارگر آگاه و کمونیست ها و آزادیخواهان زن و مرد بلکه از سوی خود جنبش ناسیونالیستی در کردستان هم مذموم اعلام شوند. واقعیت این است که جبهه کمونیسم و طبقه کارگر متشکل در کردستان ضعیف شده است. مشخصا این کومه له است که اکنون در جناح چپ این جنبش و بر سر رهبری این جنبش در صدد رقابت با احزاب آن در جناح راست این جنبش است. این توهم هنوز وجود دارد که کومه له حزب کمونیست ایران را کماکان در جامعه بعنوان یک نیروی کمونیستی می شناسند در صورتی که این واقعیت ندارد وسابقه خود آنها از جمله در رابطه با تصور و نقد هایی که از حزب دمکرات دارند  این را نشان میدهد. کومه له اکنون دیگر مدتهاست که بسیار مایل است نه بعنوان یک نیروی کمونیستی که برای سازماندهی طبقه کارگر و برای سوسیالیسم فعالیت میکند، بلکه  تحت عنوان "جنبش کومه له" که تهی از هر نوع تعلق طبقاتی و زمینه ای برای نزدیکی با همه "خانواده کومه له" است بشناسند و خود را هم معرفی میکند. طرفداری از کارگر و مردم محروم و یا حتی وجود تعداد زیادی کارگر  و مردم زحمتکش در یک سازمان هیچوقت دال بر تعلق این سازمان به طبقه کارگر با رهبران کارگری مارکسیست و دیگر کمونیستها، نیست و اگر این مبنی میبود خود حزب دمکرات کردستان ایران با وجود بسیاری از کارگر و زحمتکش در درون تشکیلات و در میان نیروی مسلحی که داشت و دارد را میتوان تشکیلاتی برای مبارزه طبقاتی و سوسیالیسم ردیف بندی کرد! در چنین وضعیتی است که  حزب دمکرات  با داشتن یکی دو کومه له در حاشیه و در رکابش و با نقد های خانوادگی از سوی بقیه میتواند تعمید شود. حزب دمکرات در تبعید کماکان در توهم بازگرداندن موقعیت از دست رفته است که مدتهاست به دلیل آلترناتیو نیروهای جنبش ناسیونالیستی در داخل کشور و همچنین کمونیستها و کارگران و آگاه و مردم مبارز و وآزدیخواه بشدت دست نیافتنی شده است. این فاکتور را هم باید اضافه کرد که انتخاب حزب دمکرات کردستان در یافتن متحدین سراسری خود در میان اپوزیسیون جمهوری اسلامی همواره هم سو و متحد با جریانات ارتجاعی و بنا به تمایلات کل جنبش ناسیونالیستی، جریاناتی مانند شورای ملی مقاومت و مجاهد و سلطنت طلب ها بوده اند و این را چه در دوره بعد از انقلاب و چه هم اکنون نشان داده اند. راه منطقی برای حزب دمکرات همانا در پیوستن به بخش داخل این جنبش در کردستان است که یک پای آن در مجلس شورای اسلامی و شوراهای شهر و روستا و  پای دیگر در سازماندهی کلاس های درس کردی و تدارک "نوروز کردی"  با هزاران دف اجاره ای از تکایای دراویش است.  کار ما کمونیست ها  زدودن برچسب ملی و ناسیونالیستی بر همه شئون مبارزه و زندگی سیاسی است که جنبش ناسیونالیستی مداوما در صدد تحمیل آن به جامعه است. از جمله خارج کردن جشن و مراسم های مردم و دور نگاه داشتن آنها از هر نوع تنفر و خشونت ملی و مذهبی  و حک هوئیت انسانی و مدرن و شاد بر آنها. و البته که در کنار اینها بزرگترین و با شکوهترین جشن و مراسم های روز جهانی کارگر و روز جهانی زن در 8 مارس ها را خواهیم داشت و سازمان خواهیم داد. این ها برای هر چه عمیق تر کردن هویت طبقاتی و تضمین برقراری جامعه ای آزاد و برابر با حرمت و احترام حق شهروندی در یک کشور بزرگ و سوسیالیستی می باشد. در چنین دیدگاه و سیاست هایی است که تامین و تضمین حقوق شهروندی برای همه و حق داشتن رفراندوم برای انتخاب زندگی مشترک در چهارچوب ایران یا حق جدایی و داشتن دولت مستقل برای مردم در کردستان که مساله ملی به مساله ای پیچیده و دردناک تبدیل شده است ممکن میشود. 

    4 اردیبهشت 1404

    24 اپریل 2025


  • جامعه کردستان هم، نه اسلامی است و نه بی طبقه


    خمینی و انصارش  جامعه ایران را اسلامی اعلام کردند و تا هم اکنون آنرا با وحشیانه ترین سرکوب ها و خفقان نگاه داشته اند. مردم اما و نسل کنونی بویژه تصمیم به دفن کردن آن دارند.

    در کردستان و یا درست تر، در مناطقی که مردم کرد زبان نیز زندگی میکنند هر چه تاثیر فعالیت و سازمان  کمونیستها  کم تر میشود ، رواج افکار  و توان بسیج و سازماندهی خرافی و ارتجاعی ناسیونالیستی بیشتر است. در چنین فضایی است که یکی کردستان را اسلامی و مربوط به سنی ها می‌داند و دیگری جامعه را بی طبقه اعلام میکند، تلاشی که حزب دمکرات کردستان ایران شروع کرد و لشگر شکست خوردگان سابقا چپ در کومه له را نیز  با جنبش ارتجاعی اش همراه کرد. اعلام جامعه کردستان بعنوان جامعه ای بی طبقه و مبارزه طبقاتی متشکل از  " کولبر، دستفروش و جاسوس"  ادامه جدال جنبش ناسیونالیستی با واقعیت مبارزه طبقاتی در جامعه است.

    کردستان تافته جدا بافته ای از جامعه ایران، وضعیت و شرایط کار و زندگی با مناسبات سرمایه دارانه نیست که  بالطبع متاثر از اوضاع منطقه و جهان هم هست. ما و نسل جوان کمونیست ها باز هم باید تصویر درست از جامعه طبقاتی و جدال جنبش هایش را در جامعه جاری  و منظما در دسترس قرار بدهیم، این امر حیاتی است.

    سردرگمی و ناروشنی فعلی بعد از سرکوب وحشیانه خیزش انقلابی این دوره، قبل از اینکه به تاثیرات افکار و تبلیغات همه رسانه های ضد انقلابی و نتیجه کار آنها مربوط شود اساسا باید با کم تاثیری و خلا سازماندهی حزبی و قدرتمند در میان کمونیستها و مطالبه گری طبقه کارگر و همه کارکنان زحمتکش در جامعه معنی شود. تحزب کمونيستی طبقه کارگر و گستردگی جنبش مطالباتی برای بهبود شرایط کار و زندگی در ایران پایه ای ترین حلقه ها در عقب راندن تمامی دشمنان طبقه کارگر و مردم زحمتکش در مبارزه برای آزادی و برابری است. کردستان هم نه تنها از این قاعده مستثنی نیست بلکه می‌تواند و قابلیت پیشرو بودن در این کارزار را دارد. 

    10 فروردین 1402


  • در باره شعار ارتجاعی ” شهید نامری” ( شهید نمی میرد)

    در چند سال گذشته مردم در شهرهای کردستان از جمله این شعار را در ابراز خشم و ناراحتی خود از سرکوب و ستم و جنایات جمهوری اسلامی در تجمع و راه پیمایی و تظاهرات بارها تکرار می‌کنند.

    از طرف دیگر در میان جنبش ناسیونالیسم کرد هم کلمه شهید را برای از دست رفتگان و کشته شدگان در جنگ با رژیم یا با هر نیروی دیگری، بکار می‌برند.  این جنبش و بخش اعظم سازمان ها و نیروهای طرفدار آنها، حامی و مبلغ دین اسلام هستند و این محرز است و اینکه این دین و حفظ موازین و مقررات آن در زندگی اجتماعی و در مناسبات بین انسان ها  بویژه در سرکوب جامعه متمدن و  زنان و کودکان آنهم در شکل قانون هر جا که توانسته اند،در تلاش بوده اند جای بحث نیست‌ و این جنبش آگاهانه در تلاش برای حفظ و حراست از آنان دین و بسیاری از مقرراتی است.

    آنچه اهمیت دارد رواج آن در میان مردم است که با مبارزه و زندگی آنها در تناقض عمیقی است.

    چرا مردم در مبارزات و اعتراضاتشان و در بدرقه عزیزانشان که در راه فعالیتی جان شان را فدا کرده اند به این نوع شعارها تن میدهند؟ پاسخ روشن است که جنبش ناسیونالیستی و مذهبی و بعضا فعالین سیاسی چپ مبلغین اصلی چنین شعارهایی هستند و هرجا نفوذی سازمان یافته داشته باشند قادر به رواج آن هستند.

    توجیهی که مردم برای بکار بردن این لقب دارند لابد تاکید بر ادامه راه عزیز از دست رفته شان است، و چرا نباید مستقیما به هر شکلی که ممکن است همین را گفت که ” راهت ادامه دارد” و از هر سواستفاده ای هم جلوگیری کرد.

    بدیهی است که شعار شهید که اساسا مذهبی است.  مردم می‌دانند که تاریخ  هر روزه جمهوری اسلامی با کشتن دیگران و کشته شدن خودی هایش عجین بوده است و همه کشته شدگان هم شهید هستند. آنها بنا به عقایدشان و مهمتر از آن استفاده از شهیدانشان برای تحمیق خودی ها و مردم استفاده می‌کنند و از این زاویه هم به بازتولید قوانین کثیف اسلامی در میان مردم مشغولند. اینکه مردم خود و یا هر کسی برای خود و نه تحمیل آن به دیگران، کشته شدگانشان را بنا به هر عقیده ای که دارند شهید بنامند مثل خود مذهبی که قبول دارند، کاملا خصوصی است و حق دارند بنا به هر سنت و موازینی که میخواهند با از دست رفتگانشان وداع کنند، اما لازم است که جلو بهربرداری دولت و قوانین آن و هر حزب و جنبش معینی با سیاست هایی که  از این مجرا جاری میکنند را گرفت.

    12 آگوست 2025


    آیه ۱۵۴ سوره بقره در قرآن گفته است که ” به کسانی که در راه خدا کشته میشوند، مرده نگویید، بلکه آنها زنده اند ولی شما نمی فهمید”

    همین تعریف و خزعبلات از شهید کافی نیست که این شعار ارتجاعی را از میان مردم و اعتراضاتشان جارو کنیم؟ نباید اجازه بدهیم که جمهوری اسلامی و تمام جریانات جنبش ناسیونالیستی که مشغول استفاده بسیار آگاهانه از این شعار برای پیشبرد سیاست های معین خود هستند کماکان آنرا بر در و دیوار و پلاکارد و مراسم هایشان حفظ کنند؟

    مردم در تمام شئون زندگی نقش و  طعم زهرآگین  ارتجاعی قوانین مذهبی و به ویژه اسلامی را با تباهی زندگی چند نسل چشیده اند. رواج فرهنگ مذهبی با هر ” نیتی”  را  از محیط های اجتماعی و عمومی خود جارو کنیم؟


     

  • حزب کمونیست کارگری و " آزادی بی قید و شرط بیان" برای رسانه ایران اینترناشنال

    اطلاعیه حککا به تاریخ ۱۹ تیر ۴۵۰ نفر از حامیان جمهوری اسلامی که در دوران جنگ اسرائیل بر علیه ایران، خواهان تحریم تلویزیون انترناشنال شده اند را گفته بیخود کردید و شما عین خود رژیم هستید، عین صدا و سیمای خود رژیم را دارید دفاع میکنید. تا اینجا مشکلی نیست. اما مشکل و نکته اصلی اطلاعیه این حزب، سمت و سوی جانبدارانه اش از این رسانه است در حالی که سخنگوی وزارت خارجه چند دولت و دستگاه های امنیتی آنها و ابزار پیشبرد سیاست هایشان به ویژه در جنگ اخیر اسرائیل و آمریکا بر علیه ایران بود. اطلاعیه حککا در وکالتی جانبدارانه و در نقطه مقابل هواداران جمهوری اسلامی، رسانه وابسته به چند وزارت امور خارجه از جمله اسرائیل و آمریکا و سعودی و سازمانهای امنیتی آنان را به لیست رسانه‌ هایی که باید از آزادی بدون قید و شرط آنها حمایت کند اضافه کرده است. لابد رسانه های دیگری مانند بی بی سی فارسی و امثالهم که اتفاقا بی بی سی به آیت اله بی بی سی هم شهرت فراوان دارد در این لیست هستند چرا که دقیقا این ها هم حالشان معلوم است و کارمندان آنها از وزارت خارجه و ادارات امنیتی خط و حقوق می گیرند و صد البته با هر تعرض جمهوری اسلامی به خانواده های آنها ده ها و صد ها بار در رسانه ها به همه زبان ها و در کریدور همه سفارت و کمیسیون ها و صحن مجالس از آنها دفاع شده است و صاحب کم ندارند، در حالی که زبان همین رسانه ها از دفاع از مبارزه کارگران و کمونیست ها همیشه و بشدت قاصر بوده است. 

    کاش رسانه های شرافتمند و بی طرف در این دنیا و همچنین رسانه هایی برای طبقه کارگر ایران و چپ و کمونیست هایش وجود میداشت و به درست از آزادی بدون قید و شرط آن ها دفاع کرد و در عوض درب همه رسانه های مزدور و جانبدار وزارت خانه ها و ادارات امنیتی اسرائیل، مانند ایران انترناشنال را می‌توانستیم ببندیم، چه رسد به دفاع بدون قید و شرط از آنها!

    11 july 2025


  • بازی با حق دفاع بدون قید و شرط از آزادی بیان برای تلویزیون اینترناشنال

    برای مهمترین روزنامه ها و خبرنگاران زبده در بریتانیا،با تحقیق و مدارک کافی، هویت این تلویزیون و آبشخور آن واضح است و همچنان مورد سوال "قانونی" و جدی است اما برای حزب تقوایی آنچنان "روشن" است که در دفاع از آزادی بیان آن اطلاعیه می‌دهد. پر واضح است که در چارچوب حمایت از حمله اسرائیل به ایران، این حزب و اعضایش این اقدام خود را طبیعی می‌دانند و حق دارند. اما چیزی که حق ندارند این است که دفاع از آزادی بدون قید و شرط بیان و رسانه برای مردم، در رابطه با دولت ها را جعل کنند. این جعل کردن در راستای رژیم چنج در ایران از طریق اسرائیل و غرب است و تحت عنوان دفاع از آنها و رسانه هایشان صورت می‌گیرد، کاری که حتی خود این رسانه جرات چنین دفاعی از خود ندارد. این رسانه که در خارج کشور است و دقیقا مالکان " قانونی" دارد که شرکت های مولتی میلیاردر هستند و منشا آنها هم کاملا برای هر خبرنگار "مبتدی" عیان است که کجاست، ابزار یک نقشه در جنگ و رقابت دولت هاست و اخیرا در جنگ اسرائیل علیه ایران خیلی شفاف تر ماهیت ابزار ی اش بعنوان پیشبرد نقشه خاورمیانه نتانیاهو و غرب روشن تر شد. چنین رسانه هایی در مخیله آزادیخواهی شرافتمندانه نمی گنجد و بدتر از آن نمیتوان بعنوان دفاع از آزادی بدون قید و شرط، حراج شود! 

    دفاع از آزادی بدون قید و شرط بیان برای رسانه ها شامل حال تلویزیون دولت ها نمیشود، اگر می‌شود این حزب چرا در زمان اخراج تلویزیون الجزیره از غزه اطلاعیه در دفاع از آزادی بیان و حضور آن صادر نکرد؟مکر غیر از این است که آنهن از طرف شیخ های همسایه در جهت سیاست هایشان راه اندازی شده است؟ در پس این جعلیات منافع یک جنبش ناسیونالیسم پرو غربی نهفته است که همراه رضا پهلوی و عبداله مهتدی همیشه دست به سینه و در رکاب نقشه ایجاد خاورمیانه جدید نتانیاهو هستند. مردم ایران برای به گور سپردن جمهوری اسلامی و قوانین کثیفش سال‌هاست لحظه شماری می‌کنند اما تن به سناریوی دهشتناکی که برای آنها تدارک دیده شده نخواهند داد. کمونیست ها همیشه باید این را تضمین کنند

    12 july 2025



  • پل نامرئی بین کنفرانس های مونیخ و اسلو

    اجتماع و کنفرانس احزاب بورژوایی در اپوزیسیون رژیم جمهوری اسلامی، برای اتحاد و یا داشتن نقشه عملی مشترک تلاشی بی وقفه بوده است، اما کنفرانس های اخیر یکی در مونیخ و این یکی در اسلو جایگاه ویژه ای در این  دوره معین  بعد از جنگ ۱۲ روزه دارد.

    ویژگی این دو تا کنفرانس در این است که بر پیشانی آنها و شرکت کنندگان آن نوشته شده است “حامیان پرو پا قرص حمله اسرائیل به ایران”. این جنگ به منظور تحقق اهداف مشترک یعنی رژیم چنج و یافتن “فرصتی طلایی” برای شرکت دادن آنها در اداره امور جامعه بود. جنگ ۱۲ روزه  این را برای آنها متحقق نکرد اما کل این اپوزیسیون را هم دگرگون کرد. اهداف اسرائیل و آمریکا در جنگ با ایران که از سالها قبل در اشکال تحریم اقتصادی و جنگ و گریز و ترور در جریان بود، به حمله گسترده هوایی و موشکی منجر شد که در ادامه قرار بود ایران در نقشه خاورمیانه جدید آمریکا و اسرائیل و در تقابل با قدرت های جهانی و در راس آنها چین، ابتدا ویران،  در هم کوبیده شده و مستاصل و سپس به وسیله گماشته هایشان اداره شود. قربانی این جنگ در درجه اول جنبش و مبارزات مردم در همه سطوح بوده است که از نظر آنها باید حاشیه ای و کنترل شود. اینها به آرزویشان نرسیدند. اما جایگاه نداشته شان در میان مردم هم زیر و رو شد؛ رضا پهلوی در دوره جنگ ۸ ساله ایران و عراق در موقعیت یک خلبان میهن پرست ظاهر شد و علیرغم اینکه شاه زاده بود اعلام آمادگی برای حضور در جبهه جنگ کرد. همین شخصیت با شروع جنگ اسرائیل و ایران در خدمت اسرائیل قرار گرفت بطوری که میهن پرستی اش را باد برد و هیچ راه دیگری غیر از تثبیت این موقعیت جدید با ریختن پر و بال های بیشتر نماند. اینکه فرق اسرائیل با عراق به عنوان دولت و کشورهای دیگری که بر علیه ایران در جنگ بوده و هستند چه میباشد، حکمت نوکرزاده ای خود رضا پهلوی و اسلافش را هم بیشتر نشان داد. این ها برای دریوزگی و نوکری بشر “آریایی و غربی” اراده ای ندارند در حالی که بر علیه “اعراب”، حاضر به فدا کردن جان در راه میهن هستند. گویا  آمریکا و اسرائیل قرار است میهنی را که در هم خواهند کوبید و مردمانش را به ذلالت و زبونی و استیصال میکشانند بعد با گماردن نوکرزاده ای مثل رضا پهلوی و شرکای در کنفرانسهای مختلف، آباد کنند!!

    اینک و در دوره آتش بس و با طرح “صلح” ترامپ در مورد غزه و برای ادامه جنگ با ایران، این اپوزیسیون که هم از طرف اربابان و هم از سوی مردم پشم و ریشش ریخته شده بود، قرار است با این کنفرانس ها به بازی برگردد. جنب و جوش این اپوزیسیون در دوران آتش بس هم  قرار است تدارکی برای دوران های شدید تر جنگی، محاصره اقتصادی و تحمیل فلاکت و مستاصل کردن مردم باشد. این بار سمبه باید قوی تر و متحد انه تر شده و به همین منظور دیگر پل نامریی بین برگزار کنندگان کنفرانس مونیخ و اسلو هم، البته با حفظ موقعیت برای شاه زاده، باید برداشته شود. مهم نیست هر کدام از نیروها زیر عنوان حقوق بشر یا ملیت ها یا مردم، چپ یا راست و مشروطه، جمع شده باشند ،مهم توافق پایه ای همه آنها در حمایت از جنگ و مصائب آن و ایفای نقش ضد مردمی در رکاب اسرائیل و آمریکاست برای تغییر سران رژیم است.

    اپوزیسیون طرفدار غرب و طرفدار و حامی جنگ و تحریم اقتصادی باز هم وارد یک آزمایش دشوارتری میشود که یک بار دیگر و شاید برای همیشه آنرا از نظر مردم و دولت های غربی و اسرائیل بی خاصیت تر بکند؛ چرا که اولا سرنگون کردن رژیم اسلامی کار مردمی است که این نوع اپوزیسیون را هم در دوران بسیار دشوار تجربه کردند و بیش از ۴۰ سال است خود را برای انداختن آن اماده میکنند تا بتوانند به آزادی و برابری و رفاه دست پیدا کنند و ثانیا جنگ یک بار دیگر مردم را در برابر رژیم عقب می نشاند و استیصال کنونی  و احتمال بیشتر سناریوی سیاه را بشدت افزایش خواهد داد.

    وقتی پرده های عوامفریبی و منافع جزیی حاشیه ای میشوند  و موجودیت و تعهد به نقش اپوزیسیون بورژوایی مقرس میشود، مسایلی از جمله قالب کردن جریانات باند سیاهی و بی پرنسیبی همچون سازمان زحمتکشان ازطرف حمید تقوایی و ابراهیم علیزاده و جریاناتشان، خیلی عادی به نظر می‌رسد و این چنین جریان باند سیاهی  مدال مشروعیت سازمان سیاسی دریافت میکند. این پرده دیگری از رفتن این جریانات به عمق جنبش های ناسیونالیسم کرد و ناسیونالیسم ایرانی پرو غربی است.

    مردم و جنبش های مختلف اجتماعی باز هم در شرایط دشوار اقتصادی و انتخاب سیاسی بیشتر قرار گرفته اند. سایه جنگ و وجود اپوزیسیون بورژوایی بر دامنه استیصال و بی تفاوتی در ادامه مبارزه بر علیه جمهوری اسلامی  دامن می زند‌. در عین حال بسیار ضرروی است که در میان  بخش پیشرو و آگاه  طبقه کارگر، روشنفکران انقلابی و کمونیست ها، ماهیت همه بخش های مختلف اپوزیسیون بورژوایی بیشتر افشا شده و به تقویت صفوف مستقل و مبارزاتی در تقابل با همه دشمنان مردم اعم از آمریکا و اسرائیل تا جمهوری اسلامی، کمک جدی کند.

    ۲۱ اکتبر ۲۰۲۵

  • معضل چپ در رابطه با انتخابات پارلمان در عراق و کردستان

    شرکت در پروسه انتخابات پارلمان های عراق برای احزاب کمونیسم کارگری در آن کشور موجب بحث های مهمی در میان چپ ها در آنجا و بعضا درایران هم شده است.


    بر حسب “اتفاق” اتخاذ این سیاست درست در شرایطی صورت گرفته که همه توافق دارند که این پارلمان ها در عراق و کردستان، از فاسد ترین ها در میان تمامی پارلمان ها در دنیا میباشند. همین، برای چپ های سنتی و رادیکال، عرصه داغی است و  احزاب کمونیسم کارگری را به عنوان احزابی که دارند آب به آسیاب دشمنان طبقاتی میریزند مورد نقد قرار داده و زور می زنند که به این عرصه “منحوس” پا نگذارند. گویا همین ماهیت پارلمان ها کافی است که هیچ علاقمندی به پیشبرد مبارزه کمونیست ها از طرق دخالت در پروسه انتخابات که عرصه رویارویی با حکوما ها و روبرو شدن با مردم در ابعاد اجتماعی است وجود نداشته باشد. از نظر منتقدین و از آنجایی هم که وضعیت بدتر خواهد شد و بهبودی در چشم انداز نیست، کمونیست ها  برای همیشه در وارد شدن به این عرصه منع هستند. در نتیجه مشغول بودن به فعالیت های تاکنونی قانع کننده است، اگر نگوییم سرگرم کننده است. “بدشانسی” این است که در همین جامعه و با این حکومت و پارلمان ها، فعالیت برای احزاب کمونیست ممنوع نیست و این تا زمانی که تغییر نکرده است، میتواند موجب فعالیت هایی در ابعاد اجتماعی باشد. البته فرش قرمز هم برای شان پخش نشده و همه محدودیت هایی که برای هر خبرنگار و شخصیت سیاسی مهمی که در آن جامعه هست، بعضا بیشتر از آن برای کمونیست ها هم هست. علاوه بر این تاریخی از جنایت و کشتار و ممنوعیت فعالیت برای آنها هم ثبت شده وجود دارد، واضح است که چنین شرایطی برای کمونیست ها  بخش فرض شده فعالیت هایشان است.


    بنا براین در چنین شرایطی که برای فعالیت کمونیست ها هست و بعضا اجازه فعالیت قانونی هم دارند، نباید در انتخابات شرکت کرد  چرا که این پارلمان ها  تماما یا به وسیله دسته جات و احزاب ارتجاعی و متصل به دولت های منطقه عمل میکنند. و یا در کردستان که بوسیله احزابی که دو خانواده قهرمان تماما فاسد و میلیاردر جنبش ناسیونالیستی، به وسیله شرکت های سرمایه داری و دولت ها، کنترل و هدایت میشوند. ظاهرا همین کافی است که هر گونه شرکت کمونیست ها در پروسه انتخابات این پارلمان ها آنها را ابتدا نجس  و سپس منحرف کند و به جبهه دیگر احزاب معمولی بورژوازی در انجا که کم هم نیستند پرتاب کند. در چنین شرایطی چگونه است که کمونیست های کارگری در عراق و کردستان دست به “خودکشی سیاسی” زده اند؟


    دلیل شرکت کمونیست ها در پروسه انتخابات این  پارلمان های “خاص”  یا باید دست شستن از مبانی و سیاست های کمونیستی و کارگری این احزاب باشد و یا راهی برای وارد شدن به مسایل مهم اجتماعی و فعالیت در ابعادی اجتماعی. برای مورد اول یعنی دست شستن و یا ناامید شدن از کاربرد مبانی و روش های فعالیتی یک کمونیسم اجتماعی،  احزاب کمونیسم کارگری چیزی اعلام نکرده اند. اما بر حسب “اتفاق”  این منتقدین هستند که با پشت سر گذاشتن دوره ای از فعالیت با کمونیسم کارگری  از مبانی از جمله حزب و جامعه و حزب و قدرت سیاسی دست شستند و یا با آن بیگانه شده اند. البته برای برخی از این منتقدین، هم نشینی و ائتلاف و همراهی  با گروه و افرادی شناخته شده و آکنده به کینه و نفرت از منصور حکمت، آسانتر از رفاقت و همراهی با احزاب کمونیسم کارگری در عراق است. نمونه های بارز و زننده در این مورد هم کم نیستند.


    اما مساله اصلی، مورد دوم است، یعنی وارد شدن بیشتر حزب به مسایل مهم سیاسی  در ابعاد اجتماعی. و همین مساله است  که دقیقا احزاب کمونیسم کارگری در عراق و کردستان به آن دست زده اند و چهارچوب کنونی فعالیت تاکنونی خود و به هر اندازه ماندن در این لیگ چپ های معمول را مورد نقد قرار داده اند. در واقع احزاب کمونیست کارگری  قبل از همه، از وضعیت فعلی خود عبور کرده است. بعید است منتقدین حزب ندانند که این احزاب کمونیسم کارگری و رهبری و تشکیلات های آن از پیشروترین و آگاهترین های این جامعه اند و در مورد شناخت از این پارلمان ها دچار بیهوشی نشده اند. آنچه این احزاب و رهبری و تشکیلات هایش انتخاب کرده اند فعالیت اجتماعی در خور با کمونیسمی اجتماعی است.


    ظاهرا این هم روشن است که شرایط فعالیت برای کمونیست ها در عراق و کردستان مثلا با ایران متفاوت است. باید گفت که با کمی اغراق شرایط چیزی شبیه ترکیه است. در عراق کمونیست ها فعالیت علنی دارند و بعضا قانونی و ثبت شده هستند. دارای دفاتر علنی هستند و فعالیت های مختلف و متنوعی دارند که بعضا چشمگیر شده اند. از داشتن  دفتر علنی و شخصیت های شناخته شده و شرکت فعال در مبارزات توده ای تا سازماندهی کمیته های کمونیستی، برخوردارند و تا جایی که به مساله شرکت در انتخابات پارلمان ها برمی گردد، بحث از یک جهش کیفی اجتماعی در این فعالیت هاست. اهداف این نوع مبارزه هم نه در امید به پارلمان بلکه وارد شدن به پروسه ای است که حزب بسیار شناخته شده تر از آن باید خارج شود که بطور قطع آغاز این نوع فعالیت چیزی بیشتر از این نمیتواند باشد. مساله بر سر وارد شدن همه حزب در چنین فعالیت و مقاطعی از جنب و جوش و رودررویی با هیاهوی تبلیغاتی بورژوا ها و انگل های حاکم در تمام جامعه با همه امکانات رسانه ای و میدیایی و سوشیال میدیا ی که در اختیار دارند است. ممکن است اصلا امکانات ما کمونیست ها با آنها قابل مقایسه هم نباشد اما یک روز فعالیت از طرف همه حزب برابر با یک سال فعالیت آن خواهد بود. این روزها نوبت به معرفی  در سطح بسیار بزرگی در جامعه است. حزب، تشکیلات، کادر و رهبرانی که وارد چنین فعالیتی شده اند پایه های ارتباطی گسترده و تنگاتنگ تری در جغرافیایی که در آن فعالیت و زندگی میکنند را می گذارند. چنین مجالی، حزب، رهبران حزب و شخصیت های واقعی حزب را با چهره ها و اسامی واقعی و موقعیت های زندگی واقعی  در معرض معرفی، ارتباط زنده و احیانا انتخاب قرار میدهد. این آن عرصه حیاتی و جدید برای فعالیت و تجارب تاکنونی کمونیست ها نیز هست. این چنین تصویری برای ذهن های آشنا با فعالیت مخفی و نیمه مخفی و سوزنی قابل هضم نیست. واقعیت این است که هنوز که هنوز است فعالیت های بسیار حاشیه ای و صرفا برای ارضای خود و اطرافیان، تحت نام کمونیسم و فعالیت کمونیستی میتواند خریدار داشته باشد. ما مشاهده میکنیم که در عراق و کردستان کماکان میتوان  شخصیت و از مسئولین حزبی بود، گروه و تشکیلات چپ و کمونیستی بود، دبیر کمیته مرکزی، هیات تحریریه یک نشریه  بود و از 12 ماه سال یک ماه آنرا در عراق و کردستان “زندگی” کرد و بقیه طول سال را در آمریکای شمالی و یا اروپا و استرالیا  سپری کرد. این در حالی است که همگان میدانند فعالیت کمونیست ها در آن کشورغیر قانونی نیست، حضور آنها در آنجا موجب دستگیری، زندانی شدن و بعضا اعدام نمیشود. آنچه برای ما کمونیست ها در ایران همچنان بسیار فعال است در اینجا نیست. متاسفانه باید گفت که در برخی کشورهای خارج از کشور عراق، تعداد کادرهای احزاب کمونیست کارگری عراق و کردستان و برخی گروه و سازمان های دیگر، از تعداد کادرهای این احزاب در مثلا یک شهر در عراق بیشتر است. ممکن است در این مثال ها  اغراقی هم باشد اما این ناموزونی شدید و سیالیت وجود دارد. این آن نکته مهم سیاست حزب است که همه حزب و کمونیست ها را به خروج از آن فرا میخواند. در واقع این تعرضی به تمام موجودیت چپ سنتی و فعالیت های غیر اجتماعی شان تحت نام کمونیسم است. این آن دورانی است که دیگر ” امجد غفور ها” (نام مستعار  دبیر کنونی کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری کردستان) و چهره های مخفی و نیمه مخفی اعضا کمیته ها و مسئولین عرصه های فعالیت های کارگری، توده ای، زنان ، سازمانده ها ، مبلغین و مروجین حزب، در عراق و خارج کشور، جایی ندارند و به پایان می رسد، چیزی که برای احزاب اجتماعی و مسئول حیاتی است. جای این تصویر را سال هاست که، عثمان حاج مارف ها،( نام واقعی همان امجد غفور)  پر کرده اند که برای همه مردمی که در آنجا زندگی میکنند چهره هایی واقعی، اجتماعی باسابقه کمونیستی، محبوب، جذاب و دوست داشتنی هستند که آنها را در مصاحبه های تلویزیونی و از طریق مقالات روزنامه های پرتیراژ، تا شرکت در اعتصاب و اعتراض کارگران زنان و معلمان تا نشست با هنرمندان و نویسندگان و اعضا کمیته های کمونیستی حزب و همچنین دیدار های هر چند وقت یکبار با کمیته و اعضای حزب در خارج کشور پر کرده است. این شخصیت های سیاسی دیگر نمی خواهند و نمیتوانند 11 ماه را درسال در خارج از عراق باشند و مسئولیت، دخالت و رهبری را صرفا با ای میل و سوشیال میدیا تامین کنند. این آن اتفاق مهمی است که سیاست شرکت در انتخابات هم دارد دنبال میکند، معرفی میکند و دارد  میخ های آخرینش را بر تابوت این نوع فعالیت های غیر اجتماعی میزند. این آن معنی قدرتمند کردن حزب در جامعه از طریق تعیین سیاست هایش است و سیاست شرکت در انتخابات پارلمانی از جمله این هاست.


    کمونیسم کارگری به این ترتیب بطور سیستماتیک از طرق از جمله فعالیت در مبارزات انتخاباتی تا زمانی که شرایط برای فعالیت کمونیستها بر همین روال است، در جغرافیای معین با حضور تشکیلات و کادر و شخصیت های مشخصی که دارای نفوذ و اعتبار اجتماعی باشند وارد میشود  که نه تنها فاصله اش با چپ ها بیشتر میشود و قابل تشخیص هستند بلکه از خود هم عبور میکند. فعالیت اجتماعی رهبران کارگران، زنان و دانشجویان نمیتواند بدون حضوری دائمی  به سیاست هایش ابعادی انسانی و اجتماعی بدهد و تبدیل به سخنگو و معتمدین اعتراض مردم بشود. این ها آن مبانی ساده اند که متاسفانه بر اثر سیاست و اشتباهاتی که تاکنون در این احزاب داشته ایم، با تاخیر زیاد همراه بوده است.


    و مهمتر اینکه برای یک حزب علنی و  برای  تبدیل شدن به یک حزب کمونیستی و کارگری با فعالیت اجتماعی و نفوذ توده ای، اتخاذ هر سیاست و تاکتیکی باید بتواند بلافاصله به معنای قدرتمند کردن حزب از طرق پیشبرد آن سیاست هایش باشد. اگر شما این خاصیت و جایگاه سیاست ها را که باید منجر به تاثیر گذاری اجتماعی و سازماندهی های بیشتر کارگران و کمونیست ها در محل کار و زندگی شان شود، از آن جدا کنید هیچ چیز با خاصیتی از کمونیسم کارگری تا زمانی که در قدرت نیست، در آن باقی نمی ماند. آنچه امروزه سیاست های احزاب کمونیست کارگری در عراق  در مساله شرکت در پروسه انتخابات در این شرایط فعالیت علنی است، تحرکی کیفی برای قدرتمند شدن و ایجاد سازمان و پایه های حزب برای پیشبرد اهداف حزب یعنی مبارزه برای حکومت کارگری و دفاع از برخورداری از زندگی آزاد و مرفه در همه شئون زندگی در همین امروز هم هست.


    و بالاخره برخی از نیروهای چپ ایرانی و بعضا با سابقه فعالیت کمونیستی و کارگری، در نقد از احزاب کمونیست کارگری عراق و کردستان در کنار چپ های دور شده از کمونیسم کارگری که راضی و سرحال مشغول به فعالیت در حاشیه جامعه هستند، قرار گرفته اند. در بهترین حالت معضله آنها دور شدن از فعالیت و روش های کمونیسم اجتماعی است و همچنین بعضا هم  مثال های اختیاری تشبیه کردن کنفرانس اسلو و شرکت برخی احزاب چپ با شرکت احزاب کمونیسم کارگری در این انتخابات را نمونه ای از ماهیت مشترک این کارها میدانند. در حالی که کنفرانس اسلو شرکت دسته جمعی و انتخابی نیروهای معینی بود که برای انجام تغییر از بالا در رژیم که فرمان آن دست آمریکا و اسرائیل است، رضایت اعلام کردند. اما انتخابات در عراق و سیاست یک حزب کمونیستی در شرایطی علنی  با استفاده از فعالیت قانونی برای دامن زدن به ابعاد اجتماعی فعالیت کمونیست ها مساله دیگری است. در کنفرانس اسلو طرح و برنامه ها  هایی در جریان بود که خیلی ساده باید گفت که احزاب کمونیستی کارگری عراق و کردستان در تمام زندگی شان در تقابل با آنها بوده اند یعنی افشای جنبش ناسیونالیسم کرد و احزاب راست و چپ آنها در همه مناطق، مساله فلسطین و طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا و اسرائیل، و …


    و یا مخالفین شرکت احزاب کمونیست کارگری در انتخابات پارلمانی در عراق بعضا چنان تصویری از پارلمان های عراق میدهند که خواننده یا شنونده را تردید برمیدارد که براستی اینها چه تفاوت عجیبی بین این پارلمان ها با آنهایی که در آمریکا و بریتانیا و فرانسه و … هستند قائلند؛ در حالی که در این پارلمان های کشورهای غربی تضمین ادامه استثمار سیستماتیک نسل اندر نسل طبقه کارگر قانون هایی است که باید حفظ و ادامه یایبند، کمونیست ها همیشه با سخت ترین محدودیت و سرکوب ها  روبرو هستند و سلاخی کردن میلیون ها نفر از مردم در کشورهای مختلف خاورمیانه و فلسطین را حداقل در این دوره معاصر در بایگانی دارند. انگار اگر کمونیست هایی در پروسه انتخابات این پارلمان ها شرکت کردند مشکلی نیست و مشکل آنجا شروع میشود که در انتخابات پارلمان در عراق و کردستان شرکت کنند. پارلمان ها در عراق و کردستان با آن همه خصوصیات ضد کارگری، ضد زن، کودک آزاری، مردسالارانه و  با قوانین مذهبی کثیفی که دارند،  تازه انگشت کوچک پارلمان های اروپایی و امریکایی اند.


    10 نوامبر 2025


    19 آبان 1404

  • کردستان کدام مسیر، کدام سرنوشت!

    کردستان کدام مسیر، کدام سرنوشت!

    اسد گلچینی

    در نشریه نگاه شماره 42

    تفاوت‌های زیادی در کردستان (همه جا منظور مناطق کردنشین غرب کشور است) با دیگر مناطق محروم کشور وجود ندارد. همه‌ی شاخص‌های اقتصادی و اجتماعی در این مناطق، کم و بیش، مانند هم هستند. در هر دو نظام پادشاهی و اسلامی در ایران، و در همه جای کشور، طبقه‌ی کارگر و مردم محروم و زحمت‌کش از بسیاری امکانات اجتماعی و اقتصادی محروم بوده‌اند. این امکانات در انحصار حکومت و طبقه‌ی سرمایه‌دار است، که با علاقه‌مندی‌های ناشی از کسب درآمد، در همه جا، با بهره‌برداری سهل‌تر، امنیت بیش‌تر، و استثمار شدید طبقه‌ی کارگر و مردم زحمت‌کش، به کار گرفته می‌شود. در این میان، برخی مناطق به دلیل رُشد کم‌تر، در هر یک یا همه‌ی این شرایط، عقب‌مانده‌ترهستند. اما ویژه‌گی اصلی در رابطه‌ی بین مردم و رژیم اسلامی در کردستان، عقب‌مانده‌گی اقتصادی و عدم بهرمندی از همه‌ی امکانات اجتماعی نیست. برای بورژوازی ناراضی در کردستان، که سهم ناچیزی در قدرت و بازار دارد، عقب‌مانده‌گی اقتصادی و عدم امکانات اجتماعی، انتقاد اصلی است و هر درجه بهبود در این وضعیت، میزان مُخالفت با رژیم برای بورژوازی محلی، و اقشار میانی، می‌تواند زیر و رو شود. برای طبقه‌ی کارگر و مردم زحمت‌کش در کردستان، مساله کاملا عکس این است؛ چرا که تفاوتی بین رابطه‌ی خود با سرمایه‌دارانی که به زبان‌های مُختلف حرف می‌زنند و یا لباس‌های مُتفاوتی می‌پوشند، نمی‌بینند. هر چند که هر نوع پیش‌رفت اقتصادی و اجتماعی، که هم‌راه با رُشد آگاهی طبقاتی و اتحاد باشد، به توان مُبارزاتی طبقه‌ی کارگر و اقشار زحمت‌کش در کردستان می‌افزاید و آنان را قادر می‌سازد با سُرعت بیش‌تر سهم خود را از حُلقوم کارفرمایان در آورند و جمهوری اسلامی، به عُنوان بزرگ‌ترین سرمایه‌دار، را از زندگی و کار و سرنوشت خود عقب برانند. 

    در کردستان یک مساله‌ی سیاسی مُهم وجود دارد، تحت عُنوان مساله‌ی ملی یا ستم ملی؛ این مساله‌ی سیاسی، ویژه‌گی اصلی این منطقه است و گرایش‌های سیاسی مُختلف، پاسُخ‌های مُتفاوتی به این مساله دارند. گرایش سیاسی باسابقه و با تاریخ طولانی، جنبش ناسیونالیستی است که، در واقع، جنبش سرمایه‌داری ناراضی محلی است. بورژوازی حاکم و دولت مرکزی نیز برای این مساله، در هر دو دوران حکومت پادشاهی و اسلامی، پاسُخ خود را داشته‌اند که نتایج آن از جُمله عقب‌مانده‌گی اقتصادی و وجود کشمکش‌های تاریخی در این منطقه بوده است. ناسیونالیسم کرد - یعنی جنبش طبقات دارا، در اوائل خان‌ و ارباب  اشراف، و در دوره‌ی اخیر، سرمایه‌داران کردستان‌- که ناراضی از سهم خود در قدرت و بازار بوده‌اند، پاسُخ خود به این مساله‌ی سیاسی را داده‌اند. و اینک بیش از ۴۰ سال است که کمونیسم هم، به عُنوان یک جنبش طبقاتی، به این مساله پاسخ داده است. این انتخاب‌ها، مُستقل از این که در حال حاضر کدام یک فراگیرترند، اما واقعی هستند. 

     

    مساله‌ی ملی در کردستان، دولت‌ها و جنبش‌ها

    در کردستان حدود ۱۲۰ سال است، که جنبش ملی کرد جهت به رسمیت شناسی حقوق کردها، برای داشتن دولت مستقل، یا خودمختاری، یا ...، در جریان است. این جنبش بنا به شرایط مُختلف جهانی و منطقه‌ای حضور داشته، بُروزات مُختلفی داشته، و همه‌گاه نیز با نفی و سرکوب دولت‌های مرکزی مواجه بوده است. در زمان حکومت پهلوی، این جنبش در دوره‌ای توانسته است حُکومت تشکیل بدهد، که با سرکوب آن و در اوج استبداد، در دسته‌های کوچک پارتیزانی مجبور به جنگ و گُریز با حُکومت مرکزی شده است. در هر دوره، اما، الیت سیاسی این جنبش همواره در پی اشاعه‌ی افکار و سازمان‌دهی تشکیلاتی در اَشکال مُختلف بوده و حضوری گاه پنهان و گاه آشکار داشته‌اند. بخشی از این الیت سیاسی که اساسا از تحصیل‌کرده‌های اقشار میانی جامعه بودند، در مُخالفت و حتا در درگیری نظامی با حُکومت مرکزی، مُبارزه برای رفع ستم ملی را دنبال کردند؛ و بخشی که بیش‌تر از اقشار مُرفه و اشراف منطقه بودند، در هم‌راهی با حُکومت مرکزی و قرار گرفتن در رده‌های بالای حُکومتی، در پی پاسُخ به مساله‌ی ملی - یعنی مُشارکت در قدرت حکومتی و سهم بردن از استثمار کُل طبقه‌ی کارگر و مردم زحمت‌کش‌- بر آمدند. 

    پاسُخ حکومت شاه به مساله‌ی ملی، چیزی جُز سرکوب آن نبود. سهیم کردن اقشاری از طبقه‌‌ی بالای جامعه (اعم از خان و اشراف و سرمایه‌دار) راه‌حل حُکومت مرکزی در پاسُخ به مساله‌ی کرد بود، که از نظر حُکومت شاه و طبقه‌ی سرمایه‌دار حاکم چیزی جُز «تجزیه‌طلبی» و تهدیدی برای «تمامیت ارضی ایران» نام‌گُذاری نمی‌شد. البته داشتن وزیر و مقامات نظامی و انتظامی در سطح حُکومت مرکزی، مایه‌ی افتخار برای هر شهروند دارای تمایل به شرکت کردها در حُکومت و بازار سراسری هم می‌شد. این مساله، مثلا برای مردم ترک‌زبان در ایران به شدت فرعی شده بود؛ چرا که سهم بورژوازی این مناطق در حُکومت و دست‌رسی آن‌ها به بازارهای سراسری، در دوره‌ی استبداد و سرکوب دوران پهلوی، حل شده بود. امری که برای کردها اتفاق نیفتاد. انقلاب ۵۷، اما، این صحنه را کاملا دگرگون کرد.

    انقلاب ۵۷ برای برانداختن استبداد، فقر و محرومیت، آزادی و دست‌یابی به حقوق فردی و اجتماعی، صورت گرفت. مردم کردستان در دوران قبل از قیام، برای این حقوق و از جُمله برای حقوق ملی خود مُبارزه کرده بودند و «حزب دموکرات کردستان ایران» به عُنوان اصیل‌ترین نماینده‌ی این خواست، با تکیه بر سُنت‌های مُبارزاتی، از جُمله مُبارزه‌ی مُسلحانه، موجودیت اجتماعی و نظامی داشت. از آن‌جا که مُناسبات تولیدی در جامعه‌ی ایران از مُناسبات تولیدی بر محوریت روستا و کشاورزی به مُناسبات سرمایه‌داری تغییر کرده بود، طبعا کردستان را هم  شامل می‌شد. در کردستان هم صدها هزار روستایی فقیر از روستاها راهی شهرها گشته و به عُنوان کارگر مزدی جذب بازارهای کار شده بودند. جنبش ناسیونالیستی، بنا به ماهیت، اعتراض طبقه‌ی سرمایه‌دار به موقعیت ضعیف و تحقیر شده‌ی خود در برابر بورژوازی در حاکمیت است و به مُطالبات اقتصادی و اجتماعی طبقه‌ی کارگر و اقشار زحمت‌کش به عُنوان مسایل فرعی و حاشیه‌ای می‌نگرد. همان‌طور که خواهیم دید، حتا، موجودیت طبقه‌ی کارگر را هم انکار می‌کند. در متن مُناسبات سرمایه‌داری، و وجود طبقه‌ی کارگر با مُطالباتی در جهت کار و زندگی برابر و آزادتر، بخش تحصیل‌کرده و مُنتقد جنبش ناسیونالیستی، مُتاثر از جنبش چپ ایران و جهان، در کردستان بیش‌تر به چپ گرایید و در قالب سازمان‌ها و تشکُل‌هایی که اساسا خود را مُتعلق به چپ و مردم کارگر و زحمت‌کش در کردستان می‌دانستند، ظهوری اجتماعی پیدا کرد. انقلاب ۵۷، این شرایط را در سراسر ایران برای طبقه‌ی کارگر و سازمان‌ها و تشکُل‌های چپ مُمکن کرده بود. به این ترتیب، مُشخصه‌ی این دوره، این بود که جنبش ناسیونالیستی دیگر تنها مرجع مُبارزه و دفاع از حقوق مردم کردزبان نبود. 


    برخورد جمهوری اسلامی به مساله‌ی کرد 

    اگر حُکومت شاه با طرح مساله‌ی تجزیه‌طلبی، هر نوع حقوق مردم کردستان در تعیین سرنوشت خود را سرکوب کرد، جمهوری اسلامی وجود هر نوع جدایی و تنوع ملت‌ها را با اتکا به ایدئولوژی اسلامی رد کرد و حتا برای جریانات مذهبی و ناسیونالیستی نزدیک به خود (از جُمله جریان «مکتب قرآن» مفتی‌زاده و «حزب دموکرات کردستان» که به خمینی لبیک گفته بود) نیز مجالی برای رسیدن به توافق جهت مُشارکت آن‌ها در قدرت و بازارهای سرمایه‌داری ایران قائل نشد. دوران بعد از انقلاب، از ۵۷ تا خرداد ۶۰، دوره‌ی سرکوب خونین همه‌ی مُطالبات مردم انقلاب کرده، بود. در همه جای ایران، و به ویژه در مُهم‌ترین مراکز کارگری، کارگران شاغل و بی‌کار، زنان، دانش‌جویان دانشگاه‌ها، مردم ترکمن صحرا، خوزستان، و جنبش حق‌طلبانه‌ی مردم در کردستان برای حق تعیین سرنوشت خود، به شدت سرکوب شدند. رژیم اسلامی، در فروردین ۵۸، جنگ را به مردم سنندج و بعدا مریوان، تحمیل کرد. و سپس با حمله‌ی گُسترده، در مرداد همان سال، به همه‌ی مناطق در کردستان ادامه داد. در جنگ نقده، قتل‌عام روستاهای قارنا، قلاتان و ایندرقاش، صدها نفر کُشته و زخمی و اعدام شدند. و خسارات زیادی بر اثر حملات هوایی و توپ و خمپاره‌باران‌ها به وجود آمد. حُکومت به مُقابله‌ی جدی طلبیده شد. «هیات نماینده‌گی خلق کرد»، با شرکت شخصیت‌ها و احزاب و سازمان‌های اصلی در کردستان تشکیل شد. حُکومت در پی ایجاد تفرقه در این هیات و حذف نیروهای چپ در آن بود. جریانات راست هم به این سیاست حکومت تمایل نشان می‌دادند. مُقاومت مُسلحانه و مُبارزات توده‌ای در شهرها، نیروهای حُکومت را ناچار از خروج از شهرها کرد. کردستان یک‌بار دیگر آزاد شد و شوراهای مردمی اداره‌ی امور را به دست گرفتند. حمله‌ی مُجدد حکومت به کردستان، در اوایل سال ۵۹، با مُقاومت حماسی نیروهای مُسلح احزاب و حمایت مردم روبرو شد. اما، شهرها به تصرف حُکومت در آمد. و نیروهای مُسلح (پیشمرگان) به خارج از شهرها عقب رانده شدند. 

    دستاوردهای انقلاب و مُبارزه در جهت دخالت مردم در تعیین سرنوشت خود، و حل مساله‌ی کرد، از حمایت وسیع توده‌های مردم برخوردار بود و احزاب سیاسی اصلی‌یی، که دارای نفوذ اجتماعی بودند، آن را نماینده‌گی می‌کردند. جمهوری اسلامی، به مثابه یک نیروی اشغال‌گر، بدون هیچ پایه و نفوذی در جامعه‌ی کردستان، خود را با جنگ، سرکوب، زندان و شکنجه و اعدام، تحمیل کرد.  حدود ۱۰ سال مُبارزه مُسلحانه و مُبارزات توده‌ای گسترده، از سال ۵۸ تا ۶۸، سراسر منطقه‌ی کردستان را فرا گرفت. نیروهای سیاسی اصلی، کومه‌له و حزب دموکرات، همواره دارای دو سیاست مُختلف در برخورد به حکومت بودند. کومه‌له، سیاستی رادیکال و انقلابی در راستای دفاع از انقلاب در ایران و در جهت تحقُق مُطالبات کارگران و زحمت‌کشان در کردستان، را اتخاذ کرده بود. و حزب دموکرات، همواره از زاویه‌ی مصالح و منافع سرمایه‌داران و برای مُصالحه با رژیم از این زاویه، تحت عُنوان رفع ستم ملی، سیاستی مُماشات‌طلبانه داشت. در پی چنین تقابُلی، و برای تثبیت این موقعیت چه در میان مردم و چه در رابطه با حُکومت اسلامی، حزب دموکرات - که تا آن زمان با تحمیل درگیری و در تلاش برای حاشیه‌ای کردن نیروهای چپ برآمده بود- در سال ۶۳ جنگ سراسری با کومه‌له را شروع کرد، که تا سال ۶۸ ادامه یافت. حزب دموکرات در رسیدن به اهداف‌اش، شکست خورد. سیاست کومه‌له در آتش‌بس یک‌طرفه، این جنگ را فرعی کرد. با این همه، جمهوری اسلامی از این جنگ بیش‌ترین سود را برد. در این دوره، حزب دموکرات حتا به نیروهای انشعاب کرده از این حزب هم حمله‌ور شد و به تلاش برای حذف آن‌ها دست زد. حزب دموکرات با استیصال و درمانده‌گی در برابر احزاب سیاسی دیگر و توده‌ی مردم مُبارز، قصد داشت عقربه‌ی زمان و مُناسبات و واقعیات جدید جامعه را به عقب برگرداند. مُبارزه مسلحانه، در همه‌ی دوران‌ها، برای حزب دموکرات به مثابه اهرم فشار بر حُکومت مرکزی جهت مُذاکره عمل می‌کرد. با فرعی شدن مُبارزه‌ی مسلحانه، این حزب بیش از گذشته مُستاصل شده بود. و این در حالی بود، که مُبارزات توده‌ای مردم در شهرها و روستاها و در اَشکال مُختلف، از جُمله سرپیچی جوانان در رفتن به سربازی و...، در جریان بود و جلوه‌های بسیار باشُکوهی از حُضور مُستقل و مُتشکل  و توده‌ای طبقه‌ی کارگر و مُطالبات این طبقه در برابر رژیم و کارفرمایان هم پا به عرصه‌ی وجود گذاشت. این دوران، سال‌های ۶۰ تا ۶۸ را در برمی‌گرفت و کماکان دورانی است، که حزب دموکرات مشغول از میدان به در کردن مخالفین‌اش، از جُمله کمونیست‌ها، از طریق حملات مُسلحانه به آن‌ها بود. این که حزب دموکرات وجود طبقه‌ی کارگر را مُنکر می‌شد، بیش‌تر به یک جوک شباهت داشت؛ چرا که عملا در دفاع از سرمایه‌داران و اربابان در کردستان، با حقوق کارگران به طور مُسلحانه می‌جنگید. نمونه‌های زیادی از سرکوب و ترور و دستگیری کسانی که قصد مُبارزه و تعرُض به ارباب و کارفرما را داشتند، توسط این حزب موجود است. حزب دموکرات، حزب طبقه‌ی سرمایه‌دار بود و آن را نماینده‌گی می‌کرد، نه طبقه‌ی کارگر را!

    به تدریج، نیروهای مسلح احزاب سیاسی به آن‌سوی مرزها عقب‌نشینی کردند و مُبارزه‌ی مُسلحانه، بئین ترتیب، فرعی شد. مُبارزات مردم، اما، در اُشکال مُختلف به رودررویی اصلی با رژیم اسلامی،  در بطن شرایطی که حُکومت تعیین کرده بود، ادامه پیدا کرد. با اِشغال شهرها و روستاها و مُستقر شدن پایگاه‌های نظامی در آن‌ها، و پایان جنگ ایران و عراق، حزب دموکرات راه دست‌یابی به مُطالبات‌اش را از طریق مُذاکره با رژیم دُنبال کرد. جمهوری اسلامی در دو مورد و در حین «مُذاکره»، رهبران این حزب (قاسملو در سال ۶۸ و شرفکندی در سال۷۱) را ترور کرد. رژیم در پی سرکوب و تضعیف نیروهای سیاسی بود و آماده‌ی هیچ نوع مُعامله‌ای نبود. هم‌زمان، با تحکیم موقعیت خود، در صدد دخالت دادن نیروهای طرف‌دار خود در کردستان بود، تا بتواند پایه‌های نفوذ احزاب سیاسی و به ویژه کمونیست‌ها را سُست کند و بنا به شرایط، با احزاب و جریاناتی درگیر شود که خطر جدی‌یی در بر ندارند. با وجود تغییرات بسیار، اما، می‌توان گفت که این سیاست از طرف رژیم تا هم اکنون هم دنبال شده است و هر وقت هم از این سیاست عقب‌نشینی کرده، صرفا بر اثر مُبارزات مردم در ابعاد سراسری و خیزش‌ها و جنبش‌های مُختلف آن‌ها بوده است.

    همان‌طور که تاکید شد، وضعیت کردستان در ویژه‌گی آن به نسبت دیگر مناطق است. بخش مُهمی از عقب‌مانده‌گی اقتصادی و عدم تخصیص امکانات اجتماعی به این منطقه از این مساله نشئات می‌گیرد، که کردستان کماکان منطقه‌ای امنیتی محسوب می‌شود. جمهوری اسلامی، در عین حال، بر خلاف حکومت پادشاهی، برای خالی کردن زیر پای اعتراضات ناسیونالیستی - و با این تصور اشتباه، که صرفا با توجه به مسایل فرهنگی می‌تواند این جنبش را فرعی کند‌- به مسایل فرهنگی، زبان و به رسمیت شناختن دو فاکتوی آن، دخالت دادن افراد بومی در اداره‌ی امور، آزادی پوشیدن لباس کردی در محل کار، تخصیص رسانه‌ها و واحدهای دانشگاهی برای زبان کردی، اجازه برای ان.‌جی.‌اوهای مُختلف از جُمله محیط زیستی‌ها، اجازه‌ی تشکیل کلاس‌های زبان کردی در ابعاد وسیع، حمایت از گروه‌های موسیقی و رقص تا شعرخوانی و برگزاری جشن‌های نوروزی، اقدام کرده است.

    در کنار این تصویر، بدیهی است که سیمای امروز کردستان مانند هر بخش دیگر از ایران دُچار تحولات اقتصادی و اجتماعی، به نسبت گُذشت زمان و دستاوردهای جهانی در همه‌ی زمینه‌ها، شده است. با این همه، اما، کماکان منطقه‌ی کردستان از لحاظ سهم تولیدات داخلی، بانک‌داری، صنایع و سرمایه‌ی کافی برای رُشد و...، در آخرین رده‌های لیست مناطق مُختلف در ایران است. در مُقایسه با ۴۰ سال پیش، البته، جامعه‌ی کردستان صنعتی‌تر و شهری‌تر شده است. بیش از ۷۰ درصد مردم در شهرها زندگی می‌کنند و اکثریت جامعه را کارگران و مردم زحمت‌کش تشکیل می‌دهند، که بخشی از آن‌ها در شهرک‌های صنعتی، معادن، کارخانه‌ها و شرکت‌های خصوصی و دولتی به کار مشغولند. مثلا کارخانه‌ها و شرکت‌های بزرگ فعال در استان کردستان (با مرکزیت سنندج) بیش از ۲۵ واحد هستند، که در هر کدام از آن‌ها ۱۰۰ تا ۱۰۰۰ کارگر به کار اشتغال دارند. در سطح این استان، ۱۷ هزار کارگاه تولیدی و بیش از ۲۲ هزار واحد تولیدی صنعتی فعالیت دارند. علاوه بر این، در بقیه مناطق کردنشین، و در هر شهر، صدها واحد تولیدی و شرکت بزرگ و کوچک فعال هستند. شرکت‌های بزرگ پتروشیمی در مهاباد و سنندج، راه‌آهن‌های این دو شهر، فرودگاه سنندج و فرودگاه بالقوه‌ای که در مهاباد وجود دارد، بخشی از تصویر از سطح صنعتی، نیازمندی‌ها، و حضور بخشی از طبقه‌ی کارگر در این منطقه می‌باشد. بیش از ۹۰ درصد مراکز صنعتی در منطقه‌ی کردستان را کارگاه‌های کوچک تشکیل می‌دهند. باید اضافه کرد، که در این منطقه بیش از ۲۰ درصد از نیروی کار، اساسا، جوانان بی‌کار هستند. بخش زیادی از زنان جوان خانه‌دار، در این آمار، محسوب نشده است. با جُرات می‌توان گفت، که این درصد بالای کارگران بی‌کار و خانواده‌های‌شان در فقر زندگی می‌کنند. بیش از ۱۰۰ هزار نفر در بخش تجارت و به عُنوان «کولبر» به کار مشغولند، که کاری فوق‌العاده خطرناک است و سالانه بیش از ۱۰۰ نفر از آن‌ها بر اثر شلیک مُستقیم نیروهای نظامی جمهوری اسلامی جان برای نان می‌دهند؛ در حالی که تاجران، عُمدتا کردزبان، که طیف مُتنوعی از تبعیدیان در خارج کشور و تاجران در هر دو سوی مرز هستند، را ثروت‌مندتر می‌سازند. چند ده هزار نفر، تقریبا همواره جمعیتی بالغ بر ۳۰ هزار کارگر کرد، در کردستان عراق به کار مشغولند و بخش زیادی هم برای کار در دیگر مراکز کار در ایران بسر می‌برند و قطعا به عُنوان کارگران ارزان در کوره‌پزخانه‌ها، ساختمان‎سازی‌ها، کارگاه‌ها، و... به کار یا دست‌فروشی مشغولند. در کنار این‌ها، بی‌سوادی در این منطقه در حدود ۵ درصد است؛ شهرها و روستاها تقریبا از پوشش برق و گاز برخوردارند؛ شهرهای بزرگ و کوچک منطقه دارای حداقل یک یا دو دانشگاه می‌باشند. به طور مثال، دانشگاه کردستان در سنندج بیش از ۱۴ هزار دانش‌جو دارد. و بسیاری نُکات مُشابه با دیگر نُقاط ایران، که می‌تواند تصویر روشن‌تری از وضعیت طبقات اجتماعی، از جُمله طبقه‌ی کارگر و وضعیت و موقعیت آن، و جنبش‌های‌شان به دست بدهد.

    سیاست اصلی رژیم اسلامی در کردستان، همان‌طور که گفته شد، بر پایه‌ی رودررویی با مردم، احزاب سیاسی، و امنیتی کردن جامعه، است. در عین حال، رژیم با دخالت دادن سرمایه‌داران و بخشی از مردم  اساسا  مرفه و وابسته‌گان بومی خود، در حُکومت‌داری و سهیم شدن در بازارهای کار در منطقه و در سطح سراسری، رضایت این بخش را تا سطحی تامین کرده است. این بخش از جامعه‌ی کردستان، در واقع،اهرُم حفاظتی دولبه‌ای برای رژیم و جنبش کردایتی هستند؛ یعنی این که تا زمانی که جمهوری اسلامی بر سر قدرت و در حاکمیت باشد، در کنار او هستند؛ و چنان‌چه جمهوری اسلامی برچیده شود، تقریبا همه‌ی آن‌ها از سرکرده‌گان احزاب «جنبش کردایتی» خواهند شد. از دوره‌ای که جمهوری اسلامی دست رد به دخالت احزاب سیاسی در امور جامعه زده، خود دست به کار تامین این خلاء شده است. از جُمله این اقداماتی، که در طی ۳۰ سال گذشته در جریان بوده، این است که امنیت برای گردش سرمایه‌ی سرمایه‌داران در کردستان تامین بوده است. تردیدی نیست که در جمهوری اسلامی، هر نوع فعالیت اقتصادی بزرگ در هم‌آهنگی با رژیم و در حمایت نیروهای امنیتی و نظامی آن مُمکن می‌شود. این درآمیختگی با سرمایه‌داران و تجار در کردستان فراهم بوده است. در همین رابطه، دولت تلاش کرده بخش قابل‌توجهی از کارکرد استان‌داری‌ها، فرمان‌داری‌ها، شهرداری‌ها و شوراهای شهر و روستا، که از افراد محلی هستند، را در خدمت تامین نیازهای این بخش و در خدمات دایمی به آن‌ها اختصاص دهد و همواره بخشی از به اصطلاح نماینده‌گان مُنتخب مردم را در مجلس اسلامی هم داشته باشد.

    از جُمله موارد قابل توجه دیگری که رژیم اسلامی از این زاویه داشته، حمایت از جریان «مکتب قرآن»، به رهبری احمد مفتی‌زاده، یک جریان ملی مذهبی (سُنی) و مُحافظه‌کار، بوده است که قبل و بعد از قیام، عُمدتا در شهرهای جنوبی کردستان (با مرکزیت سنندج) دارای نفوذ بود. این جریان، اساسا، بخش مُرفه و مُحافظه‌کار و مُرتجعین جامعه را نماینده‌گی می‌کرد. و در میان جوانان هم نیروهایی را جلب کرده بود. این جریان با حُکومت شاه هم مُخالف بودند، با کمونیست‌ها بشدت در تقابل بودند و چنان‌چه می‌توانستند به صورت مُسلحانه آن‌ها را از بین می‌بردند. بعد از انقلاب ۵۷، این جریان فکر می‌کرد که «خودمُختاری اسلامی» را خمینی در جیب آن‌ها خواهد گذاشت (احمد مفتی‌زاده بارها در اجتماعات بزرگ در سنندج اعلام کرده بود، که خودمُختاری را در جیب دارد)، اما، این اتفاق نیفتاد و خمینی نماینده‌ی خود و حسینیه در سنندج را مرکز اصلی و تکیه‌گاه خود قرار داد. جریان مدرسه‌ی قرآنی‌ها از یک طرف، از مردم مُبارزی که کمونیست‌ها در راس آن‌ها بودند، شکست خورد و از طرف دیگر، توسط رژیم هم حاشیه‌ای شد. این دار و دسته، اما، کماکان به موجودیت و کار در میان اقشار مورد توجه‌اش ادامه می‌دهد و با حمایت اقتصادی از بخش بسیار محروم مردمی، که سیاست‌های رژیم فراهم کرده است، در پی کسب نفوذ می‌باشد.

    مورد دیگر، رابطه با قشر مُرفه در روستاها، عشایر و اربابان، است. جمهوری اسلامی در تمام منطقه‌ی کردستان، تشکیلات مُسلحی تحت عُنوان «پیشمرگان کرد مُسلمان» را سازمان داده و از این نیروها در جنگ با احزاب مُسلح و حُضور در میان مردم استفاده می‌کند. علاوه بر این، رژیم توجه ویژه‌ی اقتصادی به روستاها، و به ویژه به دهقانان مُرفه و مالکان باقی‌مانده از دوران گذشته، داشته و به شکل قابل‌توجهی از طریق دادن انواع وام‌ها و سهام‌های عدالت و کمیته‌ی امام و امثالهم،  نظر مُثبت و رضایت آن‌ها از رژیم را جلب کرده است. جالب این است که این قشر، راضی‌ترین قشر اجتماعی از جمهوری اسلامی در کردستان هستند و دقیقا به دلیل همین موقعیت اقتصادی، که در شهر و روستا دارند، و هم‌چنین حمایتی که از رژیم اسلامی می‌کنند، در میان مابقی مردم خوش‌نام نیستند. بخش بزرگی از رای‌هایی، که تحت نام رای‌های بالای مردم کردستان به «انتخابات»‌های جمهوری اسلامی - از انتخابات ریاست‌جمهورِ تا مجلس و شوراهای اسلامی محلی‌- از روستاها داده می‌شود، از این طریق تامین می‌گردد. حمایت‌های رژیم از این قشر در روستاها، موجب رفاه آن‌ها شده است؛ در حالی که این درجه از حمایت در مورد کارگران و مردم بی‌کار و زحمت‌کش در شهرها نه تنها مُطلقا صورت نگرفته، بلکه هر تلاش کارگران برای بهبود زندگی خود با مُقابله و سرکوب شدید روبرو شده است. 

    به این ترتیب، روشن است که جمهوری اسلامی به عُنوان نیرویی بیگانه و اشغال‌گر، با توده‌ی مردم و زندگی و سرنوشت آن‌ها در کردستان رفتار می‌کند. شنیع‌ترین رفتارهای سرکوب‌گرانه و فاشیستی، هنوز هم مبنای رفتار رژیم با مُردم مُبارز کردستان و به ویژه فعالین سیاسی است. به عُنوان یک مثال، رژیم حتا برای نفوذ در میان مردم، حتا از مُعامله‌ی پولی - برای حمله به حساس‌ترین مسایل روانی و عاطفی خانواده‌های پیشمرگانی که در جنگ با رژیم، فرزندان جان‌باخته دارند- دریغ نمی‌کند. این خانواده‌ها «ترغیب»، «تشویق» یا «وادار» می‌شوند نام جان‌باختگان پیشمرگ خود را در لیست شهدای جمهوری اسلامی، برای دریافت حقوق، بنویسند. با این همه، اما، واقعیت این است که موقعیت جمهوری اسلامی در کردستان همیشه ناچسپ بوده و در دوره تشدید بحران‌هایش، وضعیت بسیار شکننده‌تری هم یافته است. 

    مُبارزات مردم در کردستان علیه جمهوری اسلامی، در میان مردم مُبارز در ایران، جایگاه ویژه‌ای دارد و از حقانیت بسیار بیش‌تری به نسبت قبل هم برخوردار شده است. این مُهم را در خیزش‌های انقلابی، و به ویژه در جنبش موسوم به «زن، زندگی، آزادی»، همه شاهد بودیم. مُهم‌ترین دلیل شکننده‌گی جمهوری اسلامی در کردستان، علی‌رغم همه‌ی تلاش‌هایی که برای تثبیت موقعیت‌اش کرده، این است که جنبش‌های مُبارزاتی در کردستان دارای احزاب خود هستند. به اصطلاح، سیاست در کردستان تحزُب یافته است و این قدرت‌مندترین عاملی است که در صورت هر نوع تحول جدی برای تغییر جمهوری اسلامی، حاکمیت آن در کردستان بسیار سهل‌تر توسط مردم برچیده خواهد شد. این را همه می‌دانند و خود رژیم هم به احتمال زیاد به این واقف است. به همین دلیل، یک احتمال این است که در صورت سُست شدن پایه‌های حُکومت در تهران، خود رژیم در هم‌کاری با احزاب مورد نظرش در کردستان، اداره‌ی امور این منطقه را به آن‌ها واگُذار کند. این، استنتاجی از واقعیت جامعه‌ی کردستان در رابطه با جمهوری اسلامی است. تا چه اندازه واقعی‌اند؟ در صورت وقوع چنین احتمالی، سرنوشت مردم چه می‌شود؟ و نسل امروز با جنبش‌ها و تشکیلات‌هایش، چه تاثیری در این روند دارد؟ باید به سابقه‌ی مُبارزات، جنبش‌های موجود، و احزاب و وضعیت کنونی آن‌ها پرداخت، تا تصویر روشن‌تر شود.

    بخشی از مقاله کردستان کدام مسیر، کدام آینده از نشریه نگاه شماره 42

    که درج کامل آن بنا به محدودیت های فیسبوک ممکن نیست. فایل پی دی اف در بخش کمونت ها موجود است.


    جنبش‌های موجود و احزاب سیاسی در کردستان

    قبلا اشاره شد، که بعد از انقلاب ۵۷، و در اثر تحولاتی که در مُناسبات تولیدی در ایران و هم‌چنین در کردستان روی داده بود، جنبش‌های اجتماعی دیگری که محصول این تحولات بودند، ظُهور می‌کنند. وجود طبقه‌ی کارگر، جنبش کارگری، و احزاب متعلق به این جنبش، ممکن می‌شود. کومه‌له، و بعدا حزب کمونیست ایران، شاخص‌ترین سازمانی است که به این جنبش تعلُق داشت و از جُمله برنامه و سیاست مُتفاوتی هم برای رفع ستم ملی عرضه کرد. 

    ستم ملی در کردستان و مُبارزه برای رفع آن، از این دوره، از انحصار جنبش ناسیونالیستی خارج می‌شود. تقریبا به مدت ۲۰ سال، این دو نیرو در کردستان، به عُنوان نیروهای اصلی جامعه حضور دارند و مُبارزه‌ مُتفاوت با جمهوری اسلامی را نماینده‌گی می‌کنند. قبلا اشاره شد، که با تسخیر نظامی کردستان از سوی جمهوری اسلامی، مُبارزه‌ی مُسلحانه هم ضرورت قبلی خود را از دست می‌دهد. این امر را قبل از همه، جنبش کارگری و جنبش ناسیونالیستی در داخل شهرها متوجه می‌شوند و راه‌حل‌های خود را برای سازمان‌دهی این جنبش‌ها ارائه می‌کنند. در واقع، پایه‌های اجتماعی این احزاب، آلترناتیوهای خاص خود را دارند و احزاب و رهبری آن‌ها در تبعید یا با این پایه‌ی اجتماعی در شهرها هم‌راه می‌شوند و یا بر نقش و مبارزه‌ی سُنتی پافشاری می‌کنند. جنبش کارگری و تشکیلات کمونیست‌ها در بیش از دو دهه، از اوایل سال‌های ۶۰ تا اواسط ۸۰، نقش برجسته‌ای ایفا کرد. کومه‌له، و بعدها تشکیلات کمونیسم کارگری، در این میان نقشی جدی داشتند. ناسیونالیست‌ها نیز اساسا بر محور سازمان‌دهی «جبهه‌ی مُتحد کرد» مُتشکل می‌شوند. (تاریخ تاسیس در سال ۱۳۸۴، جریانی است سیاسی، که هدف خود را پیش‌بُرد برنامه‌های توسعه‌ی اقتصادی و اجتماعی در کشور ایران و از جُمله در مناطق کردنشین، تامین رفاه مردم، و جلوگیری از تبعیض، قرار داده است. بنیان‌گُذاران این جبهه، محورهای اصلی فعالیت این جریان را دموکراسی‌خواهی، عدالت اجتماعی، و توسعه‌ی مُتوازن در چهارچوب قانون اساسی ایران اعلام می‌کنند؛ یعنی همان اهداف حزب دموکرات کردستان ایران، با کلمات دیگری غیر از «خودمُختاری برای کردستان و دموکراسی برای ایران». این جبهه که سرمایه‌دار بزرگی چون بها ادب، چهره و رهبر اصلی آن است، دربرگیرنده‌ی بخش قابل توجهی از سرمایه‌داران و روشن‌فکران کرد می‌باشد.) 

    دقیقا در این دوره است، که فشار بر حزب دموکرات برای ملُحق شدن به این بخش غیرمُسلح، که در همه‌ی سطوح در دستگاه‌های حُکومتی و در بازارهای سرمایه‌داری نقش دارد، افزایش می‌یابد. حزب دموکرات باز هم متوجه این تحول مُهم نمی‌شود و در برابر این فشار به دلایل مُختلف مُقاومت می‌کند. در واقع، راه‌حل ناسیونالیسم کرد، شاخه‌ی غیرمُسلح آن، برای رفع ستم ملی، به مُناسب‌ترین شیوه - که همانا تلاش برای سهیم شدن بورژوازی کرد در قدرت و بازار است‌- را تا کنون و به درجه‌ی قابل توجهی از طرق اقدامات و فعالیت‌هایش تامین کرده است. همین اهداف ناسیونالیست‌های غیرمُسلح، توسط حزب دموکرات با استفاده از نیروی فشار مُبارزه‌ی مُسلحانه دُنبال شده است؛ اما مُبارزه‌ی مُسلحانه، قابلیت فشار خود را از دست می‌دهد. اوج امیدواری به راه‌حل رفع ستم ملی، از طریق جنبش ناسیونالیستی غیرمُسلح،  مقطع ظهور جنبش اصلاح‌طلبی در جمهوری اسلامی است. حزب دموکرات در نگرانی از دست دادن وجهه و پایگاه خود، در برابر «جبهه‌ی مُتحد کرد» و راه‌حل آن مُقاومت می‌کند و فُرصت را از دست می‌دهد. بعدها، خالد عزیزی از رهبران حزب دموکرات شاخه‌ی مُنشعب شده (که بعدا با شاخه‌ی اصلی حزب مُتحد می‌شود)، صراحت کلام بیش‌تری در آماده‌گی حزب دموکرات به ملُحق شدن به جناح داخل کشور جنبش ناسیونالیستی (امثال جریانات «جبهه‌ی مُتحد کرد» و...) و پذیرش آن از سوی جمهوری اسلامی نشان می‌دهد. این سیاست، کماکان، از اهداف مُهم این حزب و بیش‌تر جریانات مُتحد آن در جنبش ناسیونالیستی است.


    تغییراتی مُهم در کومه‌له، عبور از یک سازمان کمونیستی به  جناح چپ جنبش ناسیونالیستی

    از طرف دیگر، کومه‌له و حزب کمونیست ایران که پیشینه‌ی کمونیستی و پایگاه توده‌ای دارد و مُهم‌ترین عامل اجتماعی و توده‌ای کردن کمونیسم در کردستان است، دچار تغییرات جدی‌یی می‌شود. کومه‌له، از لحاظ نظری و سیاست‌های سوسیالیستی، در استراتژی و تاکتیک، و در همه‌ی عرصه‌های مُبارزاتی و از جُمله راه‌حل کمونیست‌ها و طبقه‌ی کارگر برای رفع ستم ملی، تغییر می‌کند. سازمانی با آن پیشینه‌ی قبلی، دیگر تمرکُزش نه پاسُخ دادن به نیازهای پایگاه اجتماعی خود، بلکه حفظ حُضور مُسلح، پشت مرزها، در کردستان عراق است که به وسیله‌ی آمریکا آزاد شده و توسط احزاب جنبش ناسیونالیستی اداره می‌شود و نگران است که دستاوردهای جنبش کردایتی‌اش از دست نرود. از این مرحله، تلاش برای نزدیک شدن به دیگر احزاب تبعیدی و مُستقر در کردستان عراق، و اتخاذ طرح‌های مُشترک در مُبارزه، صورت می‌گیرد.   

    جدایی کومه‌له از کمونیسم، در اواخر دهه‌ی ۷۰، سرنوشت آن را تا همین امروز رقم زده است. حزب کمونیست ایران، مُتشکل از گرایش‌های سیاسی مُختلف - کمونیستی و ناسیونالیستی و میانه‌- بود. در این زمان، در اثر مُقاومت گرایش ناسیونالیستی و میانه در برابر صیقل یافتن نظری هرچه بیش‌تر کمونیسم کارگری و غالب شدن استراتژی سوسیالیستی بر همه‌ی وجوه و عرصه‌های فعالیتی کومه‌له از جُمله اهداف این سازمان در مُبارزه برای رفع ستم ملی و جنبش مسلحانه در کردستان، بخش بزرگی از این تشکیلات از کومه‌له و حزب کمونیست ایران جدا می‌شوند. ابراهیم علیزاده و عبدالله مهتدی، از رهبری کومه‌له و حزب، خود را مُتعهد به سیاست‌های کومه له و حزب کمونیست می‌دانند و به ادامه‌ی فعالیت تحت این عناوین مُتعهد می‌شوند. عبدالله مهتدی بعد از مُدت کوتاهی، گذشته‌ی فعالیت کمونیستی خود و تشکیلات حزب کمونیست را زیر سئوال می‌برد و انشعابی در کومه‌له بر اساس اهداف و سیاست‌های ناسیونالیستی را رهبری می‌کند. این تشکیلات جدید تحت عُنوان «سازمان زحمت‌کشان انقلابی ایران- کومه‌له»، و تحت مامایی جلال طالبانی و «اتحادیه‌ی میهنی کردستان عراق»، با قابلیت‌های فالانژیستی از جُمله حمله به کومه‌له، ترور مُخالفین و کادرهایی از حزب کمونیست کارگری، و مُذاکره با دولت خاتمی، مُتولد می‌شود. 

    این، دورانی است که در اثر حمله‌ی آمریکا به عراق و سرنگونی صدام حسین، حُکومت تحت مسئولیت «اتحادیه‌ی میهنی» (رهبری طالبانی) و «حزب دموکرات کردستان عراق» (رهبری بارزانی) در کردستان عراق حاکم شده‌اند. این، بزرگ‌ترین اتفاق در تقویت جنبش ناسیونالیستی در منطقه است و همه‌ی نیروهای مُرتبط با این جنبش، به ویژه در کردستان ایران، تقویت می‌شوند. همه‌ی احزاب و جریانات با نام کومه‌له هم، هر کدام با تفاوت‌هایی سطحی، «دولت نوپا» در کردستان عراق را مورد حمایت قرار می‌دهند، با آن هم‌سو و یا شریک می‌شوند، و خود را مُتعهد به حفظ این دستاورد مُشترک می‌دانند کومه‌له که با چنین روندی در اوضاع جهانی و منطقه‌ای روبرو می‌گردد، به جای صف‌آرایی در مُقابل تهاجُم بزرگ سرمایه‌داری جهانی، به رهبری آمریکا و غرب، به کمونیسم، طبقه‌ی کارگر، و حتا کرامت انسانی، خود را در چنین بازار جدیدی حراج می‌کند. شباهت‌های حزب دموکرات و کومه‌له، در تمامی طول این دوره، کم و کم‌تر می‌شود، تا جایی که سازمان‌های زحمت‌کشان، که با نام کومه‌له شناخته می‌شوند، در مُنتهی‌الیه راست ناسیونالیست‌های کرد قرار می‌گیرند، که مورد حمایت «خانواده‌گی» حزب دموکرات و جنبش ناسیونالیسم کرد در داخل، و در میان تبعیدیان ناسیونالیست در خارج کشور، هستند. 

    در همین مقطع زمانی، یعنی اواخر دهه‌ی ۷۰، کمونیست‌های کارگری با جدایی از کومه‌له، راه دیگری در پیش می‌گیرند. اساس فعالیت آن‌ها طبقه‌ی کارگر، جنبش‌های رادیکال و انقلابی مردم زحمت‌کش در شهرهای ایران و کردستان می‌شود. در عین حال، کمک به سازمان‌دهی کمونیست‌ها در عراق و هم‌چنین در کردستان عراق را وظیفه‌ی مُهم خود تعریف می‌کنند. با خارج شدن کمونیست‌های کارگری از کومه‌له، فشار بر ناسیونالیسم درون آن بشدت کاهش می‌یابد. سازمان کردستان حزب کمونیست ایران نیز به‌تدریج با پشت کردن به مبانی و پرنسیب‌های کمونیستی در رابطه با طبقه‌ی کارگر، مُبارزه با خُرافات مذهبی در میان توده‌ی مردم، و...، و با نزدیکی به حُکومت جدید در کردستان عراق، دوری کردن از کمونیست‌های آن منطقه، تعریف یک جنبش واحد در کردستان و حتا انقلابی قلمداد کردن حزب دموکرات کردستان ایران، و ...، به یک کومه‌له جدید تبدیل می‌شود. سال‌های زیادی، این تصویر و فعالیت‌های مُنتج از آن، به میان طبقه‌ی کارگر و مردم زحمت‎کش در کردستان ایران جاری می‌شود. 

    سُکوت طبقه‌ی کارگر در کردستان، که تاکنون هم ادامه دارد، اگر از یک سو محصول تعرُض بسیار وسیع سرمایه‌داری جهانی به طبقه‌ی کارگر و کمونیسم هست، و سرکوب شدید جمهوری اسلامی نیز در همین امتداد هست، از سوی دیگر نتیجه‌ی این تغییر جنبشی در کومه‌له هم هست. کارگران کمونیست در مُبارزه‌ی طبقاتی با کُل بورژوازی، و از جُمله مُبارزه با ناسیونالیسم در کردستان، صف مُستقل و طبقاتی خود را داشتند. سازمان نظامی کومه‌له، بازوی قدرت‌مند این موجودیت اجتماعی در دوران مُعینی بود که اعتبار آن دیگر نمی‌توانست جای یک موجودیت اجتماعی در جامعه با حُضور قدرت‌مندتر طبقه‌ی کارگر و نسل‌هایی که در شرایط جدید و با نیازهای جدید و مدرن روبرو بودند را بگیرد. کومه‌له در جناح‌بندی‌های احزاب سیاسی در کردستان، خود را هرچه بیش‌تر در جناح چپ جنبش ناسیونالیستی قرار داد. حفظ تابلوی «حزب کمونیست ایران»، قرار است عاملی برای جلب و جذب جریانات و عناصُر چپ به این سازمان، اما، با هدف تقویت این جناح در جنبش ناسیونالیستی باشد و در تحولات کنونی و آتی در ایران و کردستان نقش ایفا کند. در آخرین انشعاب در این سازمان (دی ماه ۱۴۰۰)، اکثریت کادرهای شناخته شده و قدیمی باقی‌مانده در این سازمان، به دلیل سیاست‌های راست و ناسیونالیستی، از آن جدا شدند و تحت عُنوان مُشابهی فعالیت خود را ادامه می‌دهند. 


    حضور پ.‌ک.‌ک. و پژاک مُعادله را به‌هم می‌زند

    فاکتور مُهم دیگری که حزب دموکرات و کومه‌له را مُتحول می‌کند، حُضور بازیگران دیگری است که به صحنه‌ی سیاست در کردستان وارد می‌شوند. بعد از پایان مُبارزه‌ی مُسلحانه، «پ.‌ک.‌ک.»، و بعدا شاخه‌ی کردستان ایران آن «پژاک»، میدان‌دار این عرصه می‌شوند. استراتژی پ.‌ک.ک. که تشکیل دولت کردی در کردستان بزرگ، مُتشکل از همه‌ی بخش‌های آن در ترکیه، ایران، عراق و سوریه بود، به دلیل حضور حزب دموکرات که نماینده‌ی معقول و سُنتی بورژوازی کرد برای رفع ستم ملی بود و کومه‌له‌ی کمونیست با استراتژی سوسیالیستی در ایران و رفع ستم ملی به عُنوان زدودن مبانی تفرقه در طبقه‌ی کارگر، تقریبا جایی از خودنمایی نداشت. به این معنی، که اهداف و سیاست‌های آن نه تنها واقعی نبود، بلکه هم‌چنین از نظر بورژوازی کرد و کمونیست‌ها - رد می‌شد. به طور مثال کردستان ایران همیشه با سایر مناطق جامعه‌ی ایران درهم تنیده و هم‌سرنوشت بوده است. این امر را همه‌ی احزاب مُتعلق به جنبش‌های مُختلف کمونیستی و ناسیونالیستی تاکید کرده‌اند. شُعار حزب دموکرات کردستان ایران «خودمُختاری برای کردستان و دموکراسی برای ایران» بود. کمونیست‌ها هم بر هم‌سرنوشتی طبقه‌ی کارگر و حُکومت کارگری، که همه‌ی آحاد جامعه‌ی ایران و کردستان را آزاد و برابر کند، مُبارزه می‌کردند. در حالی که کردستان عراق، بیش از ۳۰ سال است که تحت حاکمیت احزاب بورژوایی جنبش ناسیونالیستی و دو خانواده‌ی بارزانی و طالبانی، درباری‌های آن‌ها، با استثمار کارگران و زحمت‌کشان کردزبان، به تاج و تخت خود رسیده‌اند. همان اهدافی، که هم‌اکنون در کردستان سوریه، با اصلاحاتی مُدرن، دُنبال می‌شود و خود پ.‌ک.‌ک. و عبدالله اوجلان مبانی تئوریک این نظم و روال بورژوایی آن را فورموله کرده و صد و هشتاد درجه به نُقطه‌ی مُقابل استراتژی گُذشته‌ی خود، «کردستان بزرگ»، رسیده‌اند. هر کدام از شاخه‌های پ.‌ک.‌ک. موظفند که با نیروهای دموکرات جامعه‌ی خود و از جُمله دولت‌های مرکزی آن‌ها (که از نظر آن‌ها تا دیروز همگی فاشیست بودند) در ایجاد جامعه‌ای دموکراتیک مُبارزه کنند؛ همان چیزی که ناسیونالیست‌های غیرمُسلح در کردستان ایران و ترکیه بیش از دو دهه است به آن مشغولند و به این منظور در دستگاه‌های حُکومتی و مجلس این کشورها هم نماینده دارند. 

    به این نُکته برگردیم، که با خاتمه‌ی جنگ مُسلحانه در کردستان ایران، حضور مُسلحانه‌ی پ.‌ک.‌ک. و پژاک در این منطقه، خلاء ناشی از چنین مُبارزه‌ای با جمهوری اسلامی - که با سمپاتی جوانان روبروست‌- را پُر می‌کند و در نتیجه صحنه‌ی سیاست در منطقه را دگرگون می‌سازد. این نیروی جدید جنبش ناسیونالیستی، که جریان اصلی آن تحت عنوان «حزب کارگران کردستان» فعالیت دارد، با مُشخصات جدیدی در ایران ظاهر می‌شود و در میان جوانان به نفوذ قابل توجهی می‌رسد. خلاء ناشی از فعالیت کمونیستی، میدان را برای این جریانات باز گذاشته و ماهیت دست‌راستی این جریانات را پنهان کرده است. پ.‌ک.‌ک. و شاخه‌ی ایرانی آن، «پژاک»، برنامه‌ای برای سرنگونی جمهوری اسلامی نداشتند، یعنی آن‌چه که مردم در کردستان ایران و در راس آن‌ها کمونیست‌ها، همواره به دنبال آن بودند و در مقاطع مُهمی مانند شروع جنبش مقاومت اول، در سال ۵۸، حتا حزب دموکرات را ناچار به دنباله‌روی از آن کردند. برای این جریان، مُبارزه‌ی مُسلحانه، حتا، بیش‌تر از احزاب سُنتی ناسیونالیست، نقش اهرم فشار در مُذاکره با جمهوری اسلامی بر سر دست‌یابی مردم کرد به آزادی و...، همان‌طور که خود ادعا می‌کنند، را دارد. فراتر از این، پ.‌ک.‌ک. در مُنازعات منطقه‌ای، در «محور شیعی»، که جمهوری اسلامی در راس آن بود، قرار داشت.

    تضعیف جنبش کارگری و کمونیستی، و «حزب کمونیسم کارگری»، بعد از منصور حکمت، جاده‌ی هموارتری برای نفوذ پ.‌ک.‌ک.‌ و پژاک در منطقه فراهم کرد. در این موقعیت جدید، احزاب دموکرات و کومه‌له مشغول دیپلماسی برای داشتن جبهه‌ی واحد می‌شوند و مُنتظر تحولات منطقه‌ای و در عین حال مُنتظر پاسخ مُثبت جمهوری اسلامی برای مُذاکره با خود می‌مانند. حزب دموکرات با سازمان‌های در تبعید، هم‌چون دو سازمان «زحمت‌کشان» و «خبات»، که جریانات ملی و مذهبی هستند، «مرکز هم‌کاری احزاب کردستان» را تشکیل می‌دهند و سازمان کومه‌له «حزب کمونیست ایران» هم  سر از نزدیکی با «پژاک» و «کُنگره‌ی ملی کرد» در می‌آورد. تحولات دو ساله‌ی اخیر در منطقه‌ی خاورمیانه و ایران، نزدیکی بیش‌تر همه‌ی این سازمان‌های جنبش ناسیونالیستی در تبعید، اعم از چپ و راست، را مُمکن می‌کند. 

    جنگ ۱۲ روزه اسرائیل و آمریکا علیه ایران، تقریبا تمامی نیروهای سیاسی در ایران و کردستان را مُتحول می‌کند، به این معنی که جریانات راست با قرار گرفتن بیش‌تر در کمپ اسرائیل، نُسخه‌ی فاشیستی ماهیت‌شان را نشان دادند و این در حالی است که چنین نیروهایی - هم‌چون سازمان زحمت‌کشان و دارودسته‌ی مزدور «پارت آزاد کردستان» یا «پاک») بسیار سهل از جانب جریاناتی مانند کومه‌له حزب کمونیست ایران (به رهبری ابراهیم علیزاده) به عُنوان نیروی سیاسی پذیرفته شده و امیدواری به داشتن جبهه‌ی واحد کردی با آن‌ها تقویت گشته است. این جریانات اکنون آماده و مُدعی‌اند، در تحولات آتی در کردستان و ایران نقش ایفا کنند. همان‌طور که قبلا اشاره شد، چنان‌چه پایه‌های حاکمیت جمهوری اسلامی در اثر مُبارزات مردم سُست شود، در کردستان بساط و موجودیت‌اش جارو می‌گردد. در چنین حالتی است، که توده‌ی مردم و جنبش‌های غیرناسیونالیستی و کمونیست‌ها فُرصت مُناسبی برای قدرت‌مند و مُسلح شدن خواهند داشت. و احزاب ناسیونالیست، یکه‌تاز میدان نخواهند بود. اما، در صورتی که تحولات مانند کردستان عراق با حمله‌ی آمریکا (آمریکا و اسرائیل) صورت بگیرد، که احزاب جنبش ناسیونالیسم کرد در کردستان عراق را در آن منطقه بر سر کار گُمارد، شانس قُرق کردن کردستان ایران از سوی این احزاب، در شرایط کم‌ترین دخالت مردم و نیروهای سیاسی، بیش‌تر می‌شود. در صورت مانده‌گاری جمهوری اسلامی هم، این جریانات در مُذاکره با رژیم، راه‌حل همیشگی خود را در هم‌آهنگی با بخش تکمیلی جنبش ناسیونالیستی خود در داخل، که موقعیتی دو لبه دارد، را دُنبال خواهند کرد. 


    رفتار جمهوری اسلامی با هر کُدام از این جنبش‌ها

    جمهوری اسلامی هیچ‌گاه برخورد یک‌سانی به جنبش‌های مُختلف و مُبارزین و تشکُل‌های‌شان در کردستان نداشته است. پیش‌تر گفتیم، که هنوز دو ماه از انقلاب ۵۷ نگذشته بود، که مُبارزه و مُقاومت مردم در کردستان برای دفاع از آزادی‌های به دست آمده از انقلاب، از جُمله حل مساله‌ی ستم ملی، با حمله به مردم سنندج، نوروز خونینی را برای این مردم به وجود آورد. از همان اوایل کار، جمهوری اسلامی رفتاری دوگانه و تفرقه‌اندازنه با نماینده‌گان سیاسی و احزاب سیاسی کردستان داشت. مُشکل جدی رژیم، کمونیست‌ها بودند. رژیم تلاش می‌کرد آن‌ها را از سمت نماینده‌گی مردم حذف کند و به نیروهای ملی مذهبی مکتب قرآنی، واسطه‌های تکنوکرات بومی و حزب دموکرات کردستان تکیه نماید. این‌ها هم خواهان چنین موقعیتی برای خود، با حذف کمونیست‌ها، بودند. چنین رفتاری تا هم اکنون هم در جریان بوده است. وجود طبقه‌ی کارگر، به رسمیت شناختن این طبقه، و مُطالبات آن، همیشه مُعضل جمهوری اسلامی و حزب دموکرات، هر دو، بود. جمهوری اسلامی از زاویه‌ی امت اسلامی، طبقه‌ی کارگر را نفی کرد و حزب دموکرات از زاویه‌ی ملت کرد، مُنکر طبقه‌ی کارگر در کردستان بود. جالب این که، هر دو در به رسمیت‌شناسی و دفاع از سرمایه‌دارانی که صدها و هزارها کارگر را در استخدام داشتند، تردیدی نداشتند؛ چرا که نظام مورد نظر آن‌ها بر پایه‌ی مُقدس بودن مالکیت خصوصی و حفظ و گُسترش آن بنا شده است. بنابراین، برخورد جمهوری اسلامی به جنبش کارگری در کردستان بسیار سرکوب‌گرانه بوده است. در طول دو دهه‌ی ۶۰ و ۷۰، که طبقه‌ی کارگر در کردستان در تلاش برای مُتحد کردن خود در تشکیلات‌های صنفی و سیاسی‌اش بود، مورد تعرُض شدید جمهوری اسلامی قرار گرفت. اتحادیه، سندیکا، و حتا انجمن‌های صنفی مورد توافق خود رژیم، نتوانستند به موجودیت خود ادامه دهند؛ چرا که فعالین این تشکُل‌ها، مانند همه جای دیگر، بشدت مورد تعقیب، زندانی شدن، شکنجه و بعضا اعدام (اعدام جمال چراغ‌ویسی از سُخن‌رانان مراسم اول ماه مه ۶۷ در سنندج و عبداله بیوسه در مریوان) قرار داشتند و این تشکُل‌ها یکی پس از دیگری در همه‌ی شهرها از بین رفتند. رژیم اسلامی می‌دانست که حتا برخی انجمن‌های صنفی در کردستان، که کارگران آن را سندیکا خطاب می‌کردند، بنا به حُضور کارگران کمونیست، دارای پُتانسیل مُطالبه‌گری و مُبارزاتی بالایی می‌شد. در نتیجه، جمهوری اسلامی در دوره‌ای تلاش برای خُنثی کردن هر تشکُلی، که تماما طبق مُقررات رژیم هم بود، بر آمد و سیاست نفوذ عوامل مُستقیم خود در این تشکُل‌ها را دُنبال کرد. و در دوره‌ی دیگر، سعی در جلب کارگران پیش‌رو و خوش‌نام در خانه‌ی کارگر و اداره‌ی کار کرد، تا موجب تفرقه در میان کارگران شود. نُکته‌ی مُهم در این کشمکش‌ها این بود، که جمهوری اسلامی سرکوب پایه‌ی اجتماعی کمونیست‌ها، یعنی طبقه‌ی کارگر و مُبارزات طبقاتی آن‌ها، را در اولویت خود داشت و شدیدترین میزان سرکوب، زندان، تبعید و محرومیت را در مورد فعالین سیاسی کمونیست به کار برد؛ به این منظور، که آن‌ها را از فعالیت و تاثیر بر مُبارزات کارگری محروم سازد و یکی از با اهمیت‌ترین توان‌مندی کمونیست‌ها، یعنی سازمان‌دهی و تشکیلات‌سازی، را از آن‌ها سلب نماید. همان‌طور که دست‌اندرکاران رژیم بارها اعلام کردند، تا همگان بدانند: مردم نباید تشکیلات سیاسی و کانون و انجمن صنفی رادیکال و چپ داشته باشند و به ویژه کمونیست‌ها، که خطرناک و اهل سازمان‌دهی و ایجاد تشکیلات هستند، نباید مجالی برای این کار بیایند. 

    جمهوری اسلامی همه‌گاه در برخورد به تشکُل‌های کمونیستی، این رفتار را دُنبال کرده و ده‌ها و صدها فعال چپ و کمونیست از میان کارگر، مُعلم، دانشجو، از زن و مرد، را در طول این سال‌ها مورد آزار، محرومیت، تبعید، زندان، شکنجه و اعدام، و اخراج از کار، قرار داده است. در چنین فضایی، بسیاری از فعالین چپ و کمونیست مُبادرت به ایجاد تشکُل‌ها و گروه‌هایی (هم‌چون کمیته‌ی هماهنگی و پیگیری و امثالهم) نمودند، که مُشخصه‌ی آن‌ها حُضور در  خارج از مُحیط کار، بدون ارتباط ارگانیک و طبیعی با توده‌ی کارگر بود. و طبعا نمی‌توانستند به نیازهای مُبارزاتی طبقه‌ی کارگر پاسُخ در خور توجهی بدهند. چنین فضایی از سرکوب و اختناق شدید برای مُبارزه‌ی کارگران، فعالیت کمونیستی، و مُراقبت ویژه از فعالین کمونیست سازمان‌ده اعتراضات کارگری، طبعا نتایجی مانند حاشیه‌ای کردن آن‌ها از طریق بالا بردن هزینه‌ی فعالیت‌های سازمان‌گرانه، داشته است. بدیهی است، که در چنین فضایی از سرکوب شدید، فعالیت به مراتب دشوارتر شده است. (ایرادات سبک کاری خود کمونیست‌ها، وضعیت سازمان‌های کمونیستی، نقش ضعیف و حاشیه‌ای آن‌ها در جنبش کارگری و کمونیستی، انطباق با وضعیت سرکوب و چگونگی مُبارزه با پلیس سیاسی، و... در این‌جا مورد بحث نیست.)

    اما، در مُقابل چنین رفتاری که با کمونیست‌ها، با کارگران و مُطالبات‌شان، با مُعلمان و زنان و جوانان چپ و تشکُل‌های‌شان می‌شود، رژیم اسلامی فعالیت در عرصه‌های هنری و فرهنگی، فعالیت در زمینه‌ی مُحیط زیستی و امثالهم، را باز گذاشته و مورد حمایت هم قرار می‌دهد، که ربط مُستقیمی به مُطالبات مردم کارگر و زحمت‌کش در کردستان ندارد. این‌ها اساسا مُطالبه‌ی اقشار و طبقات میانی جامعه است، که مُنطبق با وضعیت اقتصادی‌شان هم هست و آن‌ها را می‌تواند راضی نماید. این‌ها، عرصه‌هایی هستند که همواره و به طور طبیعی، بیش از همه، هنرمند و مجسمه‌ساز و نقاش و شاعر و... علاقه‌مند به جنبش ناسیونالیستی را جذب می‌کند. این‌ها، عرصه‌های بی‌خطر برای رژیم هستند؛ به ویژه هنگامی که در حاشیه‌ی جنبش ناسیونالیستی قرار می‌گیرند. و در حال حاضر هم، تقریبا، در انحصار جنبش ناسیونالیستی در منطقه می‌باشند. در چنین فضایی، سیاست حاشیه‌ای کردن مُطالبات اساسی اکثریت مردم کارگر و زحمت‌کش در کردستان، هدف آنی و آتی رژیم اسلامی بوده است؛ نوروز و برگُزاری مراسم‌های نوروزی می‌تواند مورد اغماض و حتا حمایت رژیم قرار گیرد، اما هر گونه تدارکی برای برگُزاری اول ماه مه، روز جهانی کارگر، و هر نوع مراسمی که سُنتی جاافتاده در میان طبقه‌ی کارگر و مردم انقلابی در کردستان است، می‌تواند با سرکوب همیشگی مواجه شود. 


    کردستان، جامعه‌ای حزبیت یافته است

    سیاست در کردستان بشدت حزبی شده است. سابقه‌ی مُبارزه و فعالیت جنبش‌های مُختلف، به ویژه جنبش دیرپای ناسیونالیستی در کردستان، این تفاوت برجسته با بقیه‌ی ایران را مُمکن کرده است. رابطه‌ی توده‌ی مردم و سازمان‌های سیاسی مُتعلق به جنبش‌های مُختلف، هرچند زمان زیادی را هم در تبعید سپری کنند، باز هم درهم تنیده است و به یک سُنت مانده‌گار تبدیل شده است. در بقیه‌ی ایران، به دلیل سرکوب شدید پلیسی و طبیعت روش‌های مُبارزاتی موجود، امکان تحزب‌یافتگی - آن‌طور که در کردستان وجود دارد- موجود نیست، ضعیف است، و یا دارای کیفیت‌های مُتفاوتی است. مثلا در بسیاری مناطق ایران، هم‌چون تهران، خوزستان، شمال، آذربایجان، و... خصوصیات سازمان‌گری و تحزب‌یافتگی کارگری و کمونیستی وجود داشته و احزاب خود را دارا بوده است، که سرکوب شدند، اما توان بالقوه‌ی بازسازی و ابراز وجود مُجدد خود را دارند.  

    باید روشن باشد، که وقتی از حضور جنبش‌ها، طبقات و احزاب سیاسی در کردستان، حرف به میان می‌آید، نمی‌توان خودسرانه واقعیات اجتماعی و سیاسی را لاک گرفت. کردستان به این لحاظ تحزُب یافته است، که جنبش‌های مُعین ناسیونالیستی و کمونیستی در این منطقه یک واقعیت اجتماعی بوده و کماکان می‌توانند باشند. این جنبش‌ها، البته، یک‌مُطالبه و یک‌صدا نیستند. به طبقات اجتماعی مُختلف کردستان تعلُق دارند و احزاب و تشکُل‌های خود را هم دارند. قبل و بعد از انقلاب ۵۷، جامعه‌ی کردستان این گونه بود. و در حال حاضر، که حضور و وجود این طبقات گُسترش بیش‌تری یافته است، جنبش و تشکُل‌های آن‌ها هم در توازن قوای مُتفاوتی، به نسبت آن دوره، وجود دارند.  

    اشاره شد، که بعد از انقلاب ۵۷، نقش کمونیست‌ها در سیر همه‌ی رویدادهای جامعه نقش فعال و موثری داشتند و کمونیسم را به یک موجودیت اجتماعی و یک نیروی توده‌ای تبدیل کردند. دلایلی مانند سرکوب شدید پلیسی، ناکامی و توقف کمونیسم کارگری، و تغییر بزرگی که کومه‌له را از یک سازمان کمونیستی به یک سازمان در جنبش ناسیونالیستی تبدیل کرد، موجب حذف این واقعیت اجتماعی و توده‌ای شدن کمونیسم در کردستان نمی‌شود. پایه‌ی اجتماعی این کمونیسم، همان‌طور که نشان دادیم، بسیار گُسترده است، و با دانش و توان در خور توجهی که دارد، باز هم می‌تواند از طریق حُضور مجُدد جنبش کارگری و کمونیستی عُروج کند و مُطالبات و منافع اکثریت بزرگی از جامعه را  در بر بگیرد. 

    به این معنی، توده‌ی مردمی که در کردستان تحزُب‌یافتگی را تجرُبه کرده‌اند، در هر جنبش، خیزش و یا انقلابی که در ایران صورت بگیرد، نقشی سازمان‌یافته و موثر ایفا خواهند کرد. این، طبیعت سیاسی در این منطقه است؛ حال این سازمان‌ها اساسا از جنبش ناسیونالیستی باشند، یا ملی مذهبی‌های سُنتی و محلی، و یا از جنبش‌های سازمان‌یافته‌ی کمونیستی! 


    چشم‌انداز مُبارزه‌ی سرنوشت‌ساز، جنبش سرنگونی، کدام آلترناتیو؟

    جمهوری اسلامی با بحران‌هایی عمیق‌تر از آن‌چه امروز شاهد هستیم، روبرو خواهد شد. خواست توده‌های مردم برای رهایی، در خیزش‌ها و جنبش‌های بزرگی - که اخیرترین آن جنبش موسوم به «زن، زندگی، آزادی» در سال ۱۴۰۱ بود- رژیم اسلامی را به چالش کشیدند. خواست سرنگونی این رژیم، آرزو و هدف اکثریت مردم جامعه است. اما مردم بدون چشم‌انداز سیاسی، سازمان و اتحاد پایدار نمی‌توانند جنبش، خیزش یا انقلاب را به سرانجام برسانند. با توجه به شرایط سیاسی و اجتماعی، بدیهی است که هر تحرُک و مُبارزه‌ای که بر علیه جمهوری اسلامی پدید بیاید، جریانات سیاسی، از همه‌ی گرایشات، دخالت خواهند کرد. در این میان، جریانات راست و فاشیستی، مانند سلطنت‌طلبان یا برخی ناسیونالیست‌های محلی که دارای پشتوانه‌ی قوی مالی و میدیایی تامین شده به ویژه از سوی آمریکا و اسرائیل هستند، دارای بیش‌ترین امکانات برای رواج بدترین سموم و ارتجاعی‌ترین طرح‌ها برای آینده‌ی ایران، از جُمله برای کردستان، می‌باشند. در چنین شرایطی، مُمکن است حتا یک شُعار، مُبهم و یا بد، در غیاب یک جنبش قدرت‌مند کارگری و کمونیستی، توده‌ای شود. 

    موقعیت ضعیف جمهوری اسلامی در منطقه، و جنگ مُستقیم و غیرمُستقیم با اسرائیل و آمریکا، بیش از همیشه این رژیم را در برابر آن‌ها، و بعضا در برابر توده‌ی مردم، ضعیف کرده است؛ هرچند که رژیم هم‌چون گذشته با ایجاد وحشت و زندان و شکنجه و اعدام، به رابطه‌ی خود با مردم ادامه می‌دهد. اهداف اسرائیل و آمریکا، به طور قطع جلوگیری از قیام و انقلاب مردم علیه جمهوری اسلامی، و تعویض این رژیم با اپوزیسیون وابسته به خود، از جُمله سلطنت‌طلبان و سازمان‌های مذهبی و بی‌ریشه‌ای مانند مجاهدین است. نیروهای اپوزیسیون، و بخش عُمده‌ی احزاب ناسیونالیست در کردستان، ضمن حمایت از نقشه‌ی اسرائیل و آمریکا، جانب رژیم و توافق با آن را هم رد نمی‌کنند. اما، این جمهوری اسلامی است که تا کنون به آن‌ها نیازی پیدا نکرده است. باید یادآور شد، که احزاب ناسیونالیست در کردستان، و به ویژه «حزب دموکرات» و «سازمان زحمتکشان» و «خبات»، همواره مترصد فُرصتی برای مُذاکره با رژیم بوده‌اند. این رویه را حزب دموکرات از دوره‌ی خمینی داشته و جامعه این سیاست آن‌ها را از دوره‌ی قبل و بعد از پایان مُبارزه‌ی مُسلحانه در منطقه‌ی کردستان شاهد بوده است. اکنون نیز در بر همان پاشنه می‌چرخد. مساله این است، که چنین احزابی تحت عُنوان ستم ملی، خودمُختاری و یا هر چیز مُشابه دیگری، قابلیت تبدیل شدن به هم‌کاران جمهوری اسلامی در کردستان را دارند و تحت نام حُکومت کردی می‌توانند به استثمار وحشیانه‌تر طبقه‌ی کارگر بپردازند. (خالد عزیزی، از رهبران حزب دموکرات، گفته‌ی دقیقی در این باره دارد. می‌گوید: بگذارید ما هم حُکومت خود را داشته باشیم و کرد بتواند کرد را اعدام کند، چه اشکالی دارد؟) و این در حالی است، که مردم در شهرهای کردستان در تلاش برای رها کردن خود از جمهوری اسلامی و قوانین ارتجاعی‌اش هستند. 

    همان‌طور که گفته شد، این احتمال هست که در اثر ضعف بیش‌تر جمهوری اسلامی، اداره‌ی این منطقه در توافقی با احزاب جنبش ناسیونالیستی، به آن‌ها واگُذار شود. چنین توافقی هر چه باشد و هر حدودی داشته باشد، بنا به سابقه و ماهیت این احزاب، درست مُطابق الگوی کردستان عراق خواهد بود. در این صورت، قطعا آن بخشی از جامعه که می‌خواهد تصویری مردمی و امروزی از حُکومت کردن، یعنی حاکمیت شوراهای مردمی، را به جامعه بدهد، توسط این جریانات سرکوب خواهد شد. و تشکُل‌های به اصطلاح مدنی و خودمُدیریتی عروسکی‌شان، به عُنوان تنها مراجع «رسمی و قانونی»، اجازه‌ی فعالیت خواهند داشت. از این رو، اصلا جای تعجب نیست، اگر جوانان و نوجوانان در کردستان به بازگشت احزاب سُنتی جنبش ناسیونالیستی - که شبیه به احزاب در حُکومت در کردستان عراق هستند- بدبین باشند.

    تنها سرنوشت امیدوارکننده‌ای که بتواند آینده‌ی بهتری برای مردم کردستان را رقم بزند، ادامه‌ی درهم‌آمیختگی و هم‌سرنوشتی با توده‌های مردم ایران در سرنگونی جمهوری اسلامی در راستای آلترناتیوی انقلابی، حاکمیت شوراهای مردم، است. تنها ضامن حضور و حاکمیت شوراهای مردم، امکان دفاع مُسلحانه خود از موجودیت‌شان است. در واقع، این تضمین در گرو وجود و حضور کمونیست‌ها و سازمان‌های‌شان است که باید  قابلیت دفاع مُسلحانه‌ی‌ قدرت‌مند از خود و شوراها را داشته باشند. این، سناریوی مُحتمل در شرایط بحرانی، جنگی، و تحریم‌ها و تهدیدهای غرب و اسرائیل است. 

    جمهوری اسلامی در صدد است، با ارتباط جدی با شرق، و دست به عصا حرکت کردن در برخورد به مردم برای دوره‌ای، به شرایط مُناسب سرکوب برگردد. در این شرایط، جنبش ناسیونالیستی کرد به ویژه با تحولات اخیر در پ.‌ک.‌ک. و سیاست این جریان و سازمان‌های تابع آن برای ایجاد «جامعه‌ی دموکراتیک» در مُشارکت با دولت‌های مرکزی، استراتژی سازمان‌های جنبش ناسیونالیستی در کردستان ایران هم در سرگردانی و استیصال بیش‌تری قرار گرفته است. الگوی پ.‌ک.‌ک.، که زمانی ایجاد کردستان بزرگ بود، از بیش از دو دهه‌ی پیش به بُن‌بست رسیده بود و سرانجام این سازمان بر اساس تئوری‌های عبدالله اوجلان  به ایجاد «جامعه‌ دموکراتیک» در ترکیه روی آورد، که معنایی غیر از انحلال این سازمان، اعلام بُن‌بست کامل مُبارزه‌ی مُسلحانه، نداشته است، که آن هم با بی‌اعتنایی حُکومت روبرو است. بازگشت به دوران مُبارزه‌ی مُسلحانه هم عملا مسدود است. در این وضعیت، همان‌طور که گفته شد، استراتژی سازمان‌های جنبش ناسیونالیستی در کردستان ایران هم در سرگردانی و استیصال بیش‌تری قرار گرفته است. راه‌حل مُمکن آن‌ها همان راه‌حلی است، که نیروهای جنبش ناسیونالیستی غیرمُسلح در کردستان ترکیه با تلاش برای شریک شدن در حاکمیت و بازارهای سرمایه‌داری دُنبال کرده‌اند. این، وجه مُشترک همه‌ی نیروهای ناسیونالیست در مناطق مُختلف کردستان است. همین الگو در سوریه هم اجتناب‌ناپذیر به نظر می‌رسد. در کردستان عراق هم همین الگو پیش رفته است و خانواده‌های میلیاردر بارزانی و طالبانی، که در راس احزاب حاکم این منطقه هستند، با تبدیل اکثریت جامعه به نیروی کار ارزان، به تاج و تخت خود رسیده‌اند.

    بحران عمیقی که جمهوری اسلامی در آن گرفتار است، بیش از گذشته، امکان رودررویی و عقب نشاندن این رژیم و قوانین ضد مردمی و ارتجاعی‌اش را مُمکن کرده است. در جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل و آمریکا، بخش مُهمی از اپوزیسیون راست، سلطنت‌طلب، مجاهد و برخی از چپ‌ها و ناسیونالیست‌های کرد، امید خود به پیروزی بر رژیم اسلامی را به اهداف امپریالیستی و ارتجاعی آمریکا و اسرائیل گره زدند. «ملی‌گرایی» این‌ها باد هوا شد و به جیب جمهوری اسلامی واریز گشت. در جنگ و جدال‌های بعدی اسرائیل و آمریکا با جمهوری اسلامی، و یا در ادامه‌ی مُبارزه‌ی توده‌ی مردم برای سرنگونی جمهوری اسلامی، جنبش کارگری و کمونیستی سازمان‌یافته و دارای قابلیت مقابله با دو روی سکه‌ی اسرائیل و آمریکا و جمهوری اسلامی، می‌تواند افق رسیدن به آزادی و برابری و رفاه در جامعه را نشان دهد.

    آیا کردستان ایران چنین مسیری را دنبال خواهد کرد؟ این قطعی نیست و به تغییر توازن قوای بین توده‌های مردم و جمهوری اسلامی، حاشیه‌ای شدن اپوزیسیون‌های ملی‌گرا، خُنثی شدن جنبش ناسیونالیسم کرد، و برآمد جنبش کارگری و کمونیستی بستگی دارد. استراتژی انقلابی در مُبارزه‌ی طبقاتی با عقب راندن بیش‌تر رژیم اسلامی، و طرح سرنگونی آن، احتمال شُکوفایی این سرنوشت متفاوت را می‌تواند تضمین کند و بُن‌بست کنونی بسیاری از روشن‌فکران مُبارز و انقلابی در کردستان، که در چهارچوب فعالیت و مُطالبه‌گری جنبش ناسیونالیستی و بعضا جنبش‌های رفرمیستی محدود مانده‌اند، را بشکند. جامعه‌ی کردستان با جامعه‌ی ایران بشدت درهم تنیده است و رهایی مردم کردستان، با توجه به سرنوشت مُشترک و مُطالبات مُشترک با توده‌های مردم سراسر ایران، برای سرنگونی جمهوری اسلامی، تنها راه‌حل انقلابی و مُتمدنانه است. آخرین جنبش توده‌های مردم علیه جمهوری اسلامی، جنبش «زن، زندگی، آزادی» در سال ۱۴۰۱، این هم‌سرنوشتی را به طرز درخشانی نشان داد. پیش‌قراول این مُبارزه مُشترک، کمونیست‌ها در سراسر ایران، و به ویژه در کردستان با توجه به سُنت‌های مُبارزه‌ی مُتشکل کمونیستی در این منطقه، هستند. در شرایطی که افق‌ها و سیاست‌های راست و فاشیستی بر بسیاری از جوامع جهان سرمایه‌داری سایه انداخته است، مُبارزات انقلابی و کارگری در ایران، و کردستان، می‌تواند روزنه‌ی امیدواری بزرگی برای بشریت باشد!

    بیستم اکتبر ۲۰۲۵


  • Title or question

    Describe the item or answer the question so that site visitors who are interested get more information. You can emphasize this text with bullets, italics or bold, and add links.
Share by: