دفتر پژوهش های تحزب کمونیستی در ایران

    انقلاب آتی در ایران، توهمات و واقعیات

    همه از تحولات آتی در ایران سخن میگویند. سرنگونی جمهوری اسلامی ، تعدیل آن، بازسازی ساختارهای آن، بقا یا عدم بقای آن  تنها بخشی از آلترناتیوهایی هستند که از طرف نیروهای مختلف از چپ تا راست، از پوزسیون تا اپوزسیون اعلام میشوند.
    همه در عین حال اما به انقلاب ۵۷  اشاره میکنند. سلطنت طلبان بالعنتی بر لب  اشتباه بودن انقلاب ۵۷ و سرنگونی حکومت شاه را اعلام میکنند ، انقلابیون پا به سن گذاشته چپ با دفاع از انقلاب ۵۷ سرنگونی جمهوری اسلامی و تکرار انقلاب ۵۷ به شیوه ای دیگر را در حالی نوید میدهند که  حکومتیان پا به سن گذاشته  خطر تکرار انقلاب ۵۷  را هشدار داده  و ضرورت بازسازی ساختارهای حکومت اسلامی را تأکید میکنند.
    همین کافی است که پس از گذشت ۴۰ سال از آن تاریخ یکبار دیگر نگاهی به انقلاب ۵۷ بیاندازیم، نگاهی که قصدش نه تأیید یا رد یکی از آلترناتیوهای بالا، بلکه تلاش در توضیح موقعیت طبقه کارگر و بورژوایی در این انقلاب، محدودیت‌ها و امکاناتشان در دخالت و تأثیر گذاری بر انقلاب ۵۷ و تحولات آینده است.
    رابطه نسل جوان کارگر و کمونیست با انقلاب ۵۷ با رابطه افراد و احزابی که این انقلاب را شخصاً تجربه کردند، در آن جنگیدند، پیروز یا شکست خوردند متفاوت است. این نسل،  دیروز انقلاب ۵۷ را با عینک زندگی امروزش میبیند. زندگی  که امکاناتش در دخالت در تحولات آینده را به او نشان میدهد، به همین جهت لازم است که به امکانات نسل کارگران کمونیست سالهای ۵۷ و امکاناتشان در دخالت در تحولات سیاسی آن دوره پرداخت. اشاره ما به انقلاب ۵۷ رو به زندگی ، آرمانها، آرزوها و آینده طبقه کارگر دارد.

    ۱. نگاهی به انقلاب ۵۷
    در اینکه انقلاب ۵۷ به نفع طبقه کارگر رقم نخورد شکی نیست. همانطور که در بیانیه دفتر پژوهش های تحزب کمونیستی در ایران گفتیم "انقلاب ۵۷ وقفه‌ای در روند توسعه سرمایه داری در ایران ایجاد کرد. وقفه‌ای که طبقه کارگر و توده زحمتکش بهای آن را با صدها هزار کشته و اعدام و زندانی و بیحقوقی مطلق خود پرداخت کردند."سوال این است که فاکتورهایی که این امکان را به بورژوازی داد کدامند؟

    دیکتاتوری شاه عملا امکان تحرک و وجود هر اپوزسیون جدی بورژوایی خارج از دایره حکومتی شاهنشاهی را از بین برد. جبهه ملی  شاید یکی از نمونه های برجسته آن باشد. حزب دولتی  چون حزب رستاخیز هم که قرار بود این خلا را برای بورژوازی پر کند عملا بخاطر دولتی و از بالا بودنش به تریبونی برای جناحهای آلترناتیو بورژوازی در کنار حکومت شاه تبدیل نشد. دستگاه حکومتی شاه تنها جریان سیاسی فعال بورژوازی در مقطع انقلاب ۵۷ است. جنبش انقلابی توده های مردم علیه شاه در واقع  این تنها مرکز سیاسی  بورژوازی وقت را به مصاف طلبید. بورژوازی ایران در نتیجه بدون هیچ آلترناتیو حزبی  که منافع آن را نمایندگی کند  با انقلاب ۵۷ روبرو شد. تلاش  بخش های مختلف بازماندگان جبهه ملی در همراهی با شاه ( شاپور بختیار) و یا همراهی با خمینی (بازرگان) تنها  میخ های آخر را  بر تابوت این جبهه زدند.  

    دستگاه حکومتی آمریکا  این را دید. روشن بود که یک شبه امکان ساختن آلترناتیو بورژوایی حکومت شاه ممکن نبود، نه سیستم حکومتی شاه به راحتی امکان دست به دست شدن قدرت را میداد و نه اساسا حزب سیاسی آلترناتیوی برای به دست گرفتن قدرت ، بسیج مردم و تحویل گرفتن دستگاه سیاسی و حکومتی شاه  موجود بود.  بورژوازی ایران در نتیجه بدون هیچ آلترناتیو جدی سیاسی با رویدادهایی که منجر به انقلاب ۵۷ شد روبرو میشود.  شاه را از ایران خارج کردند، شاپور بختیاررا بعنوان نماینده  بخشی از بازماندگان بی تاثیر جبهه ملی  به جلو صحنه راندند، این هم کمکی نکرد. با رفتن شاه تنها دستگاه حکومتی  که باقی ماند ارتش و نیروهای نظامی بودند.

    این امروز  واقعیت تقریبا همه انقلابات پایان قرن ۲۰ و ابتدای قرن ۲۱ است. در مصر، لیبی، عراق، سودان و سوریه برای مثال  میبینیم که نیروهای مسلح نه فقط بعنوان چماق سرکوب مردم و طبقه کارگر وارد عمل میشوند، بلکه خود بعنوان بخشی از دستگاه سیاسی حکومت بورژوایی قدرت را به دست میگیرند وعملا بعنوان حزب سیاسی جناحی از بورژوایی وارد کشمکش های سیاسی میشوند. از انقلاب کبیر فرانسه تا انقلابات ۱۸۴۸ اروپا از کمون پاریس در سال ۱۸۷۱ تا انقلاب ۱۹۰۵ روسیه، از انقلاب ۱۹۱۷ روسیه تا انقلاب ۱۹۱۸ آلمان ما شاهد حضور دستگاه نظامی بورژوازی برای سرکوب این انقلابات هستیم. کمون پاریس را با کمک بیسمارک، آزادی و مسلح کردن نیروهای نظامی فرانسه که اسیر ارتش پروس بودند،  بخون کشیدند و حکومت را به نمایندگاه سیاسی  بورژوایی تحویل دادند. انقلاب ۱۹۱۸ آلمان را بخون کشیدند و قدرت را به حکومت سوسیال دمکراسی آلمان دادند. سرکوب یکی از وظایف اصلی  نیروهای مسلح  است این امروز هم  یکی از وظایف اصلی شان است. اما آنچه که امروز شاهد آن هستیم، حضور این نیروهای مسلح بعنوان احزاب سیاسی دخیل در تحولات سیاسی روز است. فرمانده نیروهای مسلح مصر علیه رئیس جمهور منتخب کودتا میکند و دنیای غرب او را بعنوان نماینده آزادی و دمکراسی برسمیت میشناسد. مستقل از اهداف سیاسی دنیای غرب در این ماجرا، این جایگاه عملا به رسمیت شناخته شده نیروهای مسلح  بعنوان احزاب سیاسی را نشان میدهد. کودتای نیروهای مسلح همیشه یکی از آپشن های آخر بورژوازی بوده است، صحبت اینجا درباره نقش از پیش تعیین شده این نیروهای مسلح  بعنوان یکی از آلترناتیوهای سیاسی بورژوازی است.

    با این مقدمه به انقلاب ۵۷ باز گردیم. اولین و مهمترین امکان بورژوازی و بخصوص دستگاه دولتی آمریکا در خلا وجود  حزب آلترناتیو بورژوایی  تکیه بر این سازمان نظامی  بعنوان بخشی از دستگاه سیاسی آینده  بود. سفر نمایندگان دستگاه دولتی آمریکا به ایران برای اقناع سران نیروهای نظامی وقت به این جهت بود. بدون موافقت این دستگاه نظامی نه خروج شاه و نه ورود خمینی امکان پذیر بود.
    ارتش و نیروهای مسلح امروز در همه جا از آفریقا تا آمریکای لاتین، از اروپا تا آمریکا، از چین تا روسیه بزرگترین، سازمان یافته ترین و با دیسیپلین ترین سازمان های بورژوازی هستند. بودجه ای که صرف این سازمان ها میشوند در همه جای جهان بزرگترین بخش بودجه  دولت ها  را تشکیل میدهد. این در مورد ایران چه در سال ۵۷ و چه امروز هم صادق است. سپاه پاسداران در ابتدای تشکیل خود تنها با تایید ارتش امکان تشکیل، تجهیز و فعالیت را یافت. تبدیل این نیروی نظامی به یکی از بزرگترین آکتورهای سیاسی و اقتصادی در ایران نه از سر سودجویی فرماندهان این نیرو و نه از سر زیاده خواهی سران حکومت اسلامی بلکه ضرورت نقش این نیروی نظامی و تاکیدی بر همان نقش گفته شده بالا از یکطرف و ادامه سازمان تولیدی سرمایه داری پس از سرکوب انقلاب از طرف دیگر است. یکی از مهمترین آلترناتیوهای بورژوازی امروز در تقابل با انقلابات نیروهای مسلح هستند.    
    یک رکن مقابله  بورژوازی  ایران  و دولت آمریکا با انقلاب ۵۷ تکیه بر این سازمان بود. ارتش اما به تنهایی به علت نقشش در سرکوب اعتراضات مردم  و تنفر بحق مردم علیه آن امکان مهار و مقابله با این انقلاب را نداشت. نیروی سیاسی که مردم آن را قبول دارند،  میبایست ارتش را تطهیر کند، آنرا از"دشمن"به "برادر"تبدیل کند و راه را برای حفظ، ادامه حیات و دخالتش در اوضاع را هموار کند. در خلا وجود احزاب رسمی بورژوایی،  جامعه مذهبی بعنوان آلترناتیو مورد بررسی قرار گرفت. خمینی را از عراق به فرانسه فرستادند واو را بعنوان سمبل اعتراض مردم به حکومت شاه با کمک کل میدیای غرب لانسه کردند. سوال اما این است که چرا جامعه مذهبی؟ چه چیز امکان بازی این نقش را به جامعه مذهبی داد؟

    طی ۳۰ سال سرکوب مطلق حکومت شاهنشاهی در ایران هیچ حزب یا سازمان سیاسی امکان، قدرت و وسعت  اقناع و بسیج مردم حول شعارهای خود را نداشت. جامعه مذهبی اما در کنار شبکه وسیعی از مساجد طی دوران حکومت شاهنشاهی موجود بود و عمل میکرد. وابستگی بخشی از این شبکه به سیستم حکومت شاه از امکانات و وسعت آن بعنوان فاکتوری داده شده کم نمیکند. همین سیستم وسیع مساجد پیش از سفر خمینی به فرانسه و فوکوس دستگاه دولتی آمریکا بر خمینی در جریان اعتراضات سالهای ۵۶ عملا به مراکزتجمع، هم فکری و بسیج مردم در محلات شهرهای بزرگ  ایران تبدیل شده بودند. مساجد در کنار کمیته های محل که مدتی بعد به ابتکار مردم تشکیل شدند، یکی از تشکل های خود جوش و خودساخته مردم در  آغاز و ادامه اعتراضات مردم علیه حکومت شاه بودند. کمک به خانواده زخمی ها، قول و قرارها برای ادامه اعتراضات، جلسات بحث و سخنرانی، آماده کردن شعارها و باندرول اموراتی بودند که در این شبکه مساجد و بعدها کمیته های محل رتق و فتق میشدند. همین کمیته های محل بعدها به ابزار سرکوب مخالفین حکومت اسلامی تبدیل شدند.  دامنه و وسعت این شبکه و امکان جامعه مذهبی در کنترل و تاثیرگذاری بر آن،  آن نیروی سیاسی که ضمن غسل تعمید ارتش میتوانست بعنوان آلترناتیو سیاسی حکومت شاه عمل کند را به دستگاه حکومتی آمریکا نشان داد. در ادامه این است که پروژه " آلترناتیو سازی"که منجر به بازگشت خمینی و رویدادهای بعد از آنرا میبینیم.

    بورژوازی  با اتکا به  دو سازمان به مصاف انقلاب ۵۷ رفت: سازمان ارتش و شبکه  مساجد و جامعه مذهبی.

    اما طبقه کارگر در چه شرایطی وارد تحولات این دوره شد؟ طبقه کارگر ابتدا خارج از محل کارو تولید در محل زندگی و محلات بخشی از تحرک توده ای علیه رژیم شاه بود. طبقه کارگر در شهرهای بزرگ بخصوص در کنار تحرکات توده ای  قرار گرفت. از اواسط سال ۵۷  شاهد اعتراضات علیه حکومت شاه  در مراکز تولیدی هستیم.  خواستهای این طبقه تا اینجا فراتر از خواست های جنبش عمومی علیه حکومت شاه نبود. سرنگونی شاه و آزادیهای سیاسی.
    ازپاییز ۵۷ ما شاهد شکل گیری تشکل های مختلفی بخصوص در مراکز صنعتی بزرگ هستیم. محافل و جمع های کوچک و بزرگ فعالین کارگری شکل میگیرند. درهمین دوره کمیته های اعتصاب تشکیل میشوند. كميته اعتصاب كارگران صنعت نفت شاید یکی از مهمترین کمیته های کارگری این دوره است. هنگامى كه نفتگران  شيرهاى نفت را بستند، شعار "كارگر نفت ما رهبر سرسخت ما"به یکی از شعار های مردم تبدیل میشود. یکی از‌شعارهای اصلی کارگران نفت در این دوره "نفت را کی برد؟ آمریکا! گاز را کی برد؟ شوروی! مرگ بر رژیم شاه پهلوی"است. این شعار چهره نمای جای خالی خواستهای مستقل جنبش کارگری در کنار شعارهای عمومی و دمکراتیک علیه حکومت شاه است. "مرگ بر شاه"سیمای اصلی و توافق عمومی همه اقشار و طبقات در این دوره است.
    کمیته اعتصاب کارگران نفت در بهمن ۵۷ و در شرایطی که قدرت سیاسی به مسله روز جامعه تبدیل شده بود به "شورای عمومی کارکنان صنعت نفت"تبدیل میشود که به گفته یدالله خسروشاهی تا اوسط سال ۱۳۶۰ گردانندۀ تمام امور صنعت نفت بود. در اواسط سال ۱۳۶۰ هنگامی که رژیم اسلامی پایه های قدرت خود را تحکیم میکند، "شورای عمومی کارکنان صنعت نفت"غیر قانونی اعلام میشود و رهبران و فعالینش تحت فشار قرار میگیرند.رجوع به خاطرات یدالله خسرو شاهی(که در سایت ما قابل دسترس است)  یوسف افتخاری و علی امید در این رابطه  بسیار مفید هستند.
    تاریخ کمیته اعتصاب و بعدها شورای کارکنان  صنعت نفت نمونه روشن تاریخی است که طبقه کارگر ایران در این دوره متحول سیاسی از سر گذراند. طبقه کارگر ایران در این دوره به یمن سالها سرکوب حکومت‌ شاه  نه بلحاظ سازمانی و نه به لحاظ سیاسی آمادگی وارد شدن در تحولات این دوره را داشت. شوراهای کارگری زیادی  پس از انقلاب ۵۷ و تا مقطع سال ۱۳۶۰  بوجود آمدند.
    آگاهی طبقاتی فعالین جنبش کارگری نمیتوانست فراتر از آگاهی طبقاتی احزاب و گروه های موسوم به چپ  در این دوره باشد.
    حزب توده و سازمان چریکهای فدایی در کنار طیف وسیعی از سازمان ها و گروه های موسوم به "خط ۳"فعال ترین بخشهای "کمونیسم"این دوره هستند. فعالینی که در عشق به سرنگونی حکومت شاه یا رسما و علنا با ضد امپریالیست خواندن جنبش اسلامی با آلترناتیو بورژوازی همراه شدند و یا با اعلام انتقاد خود از انحصارطلبی جنبش اسلامی با شعار "خمینی مبارز"بجای "خمینی مجاهد"در کنار جنبش اسلامی قرار گرفتند.
    برای این چپ، بورژوایی بودن خصلت انقلاب ایران برابر با کمک به رشد "سرمایه داری ملی"و "رفع وابستگی"آن بود. شاه نه نماینده طبقه بورژوا، که "سگ زنجیری"بود که با برکناریش می بایست راه کمک به "بورژوازی ملی و خودی"را فراهم شود و به این اعتبار هیچ چیز برایش "طبیعی تر"از حمایت از بورژوازی در این راه نبود. این کمونیسم چه به لحاظ سیاسی و چه سازمانی نه تنها قدرت، پتانسیل و عقل نمایندگی کردن و سازمان دادن  طبقه کارگر را نداشت، بلکه خود  یکی از فاکتورهای منفی علیه تحرک و تشکل مستقل طبقه کارگر بود.
    همانطور که گفته شد تا سال ۱۳۶۰ شوراهای زیادی در مراکز بزرگ و کوچک صنعتی تشکیل میشوند. تلاشهایی از طرف فعالین و رهبران کارگری برای هماهنگی این شوراها صورت گرفت. مشکل اما آنجا است که در تفسیر عمومی فعالین کارگری هم روشن نبود که معنی پیروزی برای طبقه کارگر چیست؟   زیر فشار وزن جنبش سرنگونی حکومت شاه، معنی پیروزی برای طبقه کارگر روشن نبود. بورژوازی همانطور که گفته شد با توافق بر سر رفتن شاه  و بازگشت خمینی جواب خواست "مرگ بر‌شاه"را داد.  جواب اینکه بعد از آن چه؟ برای طبقه کارگر اما روشن نبود. بورژوازی به نمایندگی دولت آمریکا جوابش به این سوال روشن بود:  جنبش اسلامی، رهبری خمینی و مهار اوضاع به نفع خود برای تضمین حاکمیت مجدد سرمایه. طبقه کارگر اما همانطور که گفته‌ شد در غیاب آگاهی طبقاتی به منافع خود، در غیاب وجود حزب و سازمان کارگری اش خود را در شوراهای فوق سازمان داد، بدون وجود یک سازمان کمونیستی کارگری سراسری، محلی و قابل اتکا. این اما جواب به سوال بعد از "مرگ بر‌شاه"چه؟ را نمیداد. جواب هایی چون "جمهوری دمکراتیک خلق"خلا اجتماعی عدم وجود جواب کمونیستی و کارگری به اوضاع را هم پرنمیکرد.
    خواست آزادیهای سیاسی، آزادی مطبوعات و تشکل یکی از اصلی ترین معانی شعار "مرگ بر‌شاه"برای بخش خارج از جنبش اسلامی بود. در غیاب آوانگارد تحزب  کمونیستی طبقه کارگر در این دوره حتی امکان دفاع، بنیادی کردن و گسترش آزادیهایی که به یمن سرنگونی حکومت شاه بوجود آمده بودند هم وجود نداشت. دوره کوتاه آزادی های سیاسی تا مقطع سالهای ۶۰  دوره ای است که به کمونیسم طبقه کارگر امکان بازبینی خود و تلاش در سازمان دادن خود را داد.

    در جریان سرکوب اجتماعی که از سال ۱۳۶۰ آغاز شد، بسیاری از آن گروه ها و سازمانهای موسوم به چپ و کمونیسم یا رسما به صف ارتجاع اسلامی پیوستند (امثال حزب توده و فداییان) و یا زیر فشار دستگاه پلیسی جمهوری اسلامی عملا منحل شدند (امثال اکثریت جریانات موسوم به خط ۳). تنها جریان کمونیستی که در این دوره تلاش میکند برنامه کمونیستی را مدون  و آنرا مبنای تشکیل یک حزب کمونیستی قرار دهد، اتحاد مبارزان کمونیست است که پس از پیوستن کومله به این تحرک مشترکا حزب کمونیست ایران را در سال ۶۱ تاسیس میکنند.  حزب کمونیست ایران در اوج  سرکوب و عقب نشینی  طبقه کارگر تشکیل میشود. امروز با گذشت بیش از ۳۵ سال از آن تاریخ و مستقل از مبارزات سیاسی درون خود این حزب، میتوان دید که این حزب با توجه به شرایط تاریخی که در آن تشکیل شد امکان تبدیل شدن به حزب کمونیستی طبقه کارگر را نداشت.
    تلاش منصور حکمت برای مسلح کردن طبقه کارگر به سیاست و حزب اش  بعد از حزب کمونیست ایران هم ادامه یافت. پس از حزب کمونیست ایران، حزب کمونیست کارگری ایران در سال ۱۹۹۱ تشکیل میشود.  به این درنوشته های آینده خواهیم پرداخت.
    حمله وسیع جمهوری اسلامی به آزادیهای سیاسی، سازمانها، احزاب و گروه های دیگر، کشتار صدها هزار نفر در دادگاه های نظامی و اسلامی، سرکوب و تحمیل قوانین اسلامی به جامعه، عقب راندن جنبش کارگری و زدن آن، خفقان، ترس و عدم امنیت  به سیمای زندگی میلیونها انسان در ایران تبدیل میشود. در چنین شرایطی امکان پیروزی پروژه حزب کمونیست ایران و سازمان دادن و قطبی کردن جامعه علیه حمله حکومت اسلامی عملا موجود نبود. این  امکان سرکوب طبقه کارگر و کل جامعه آزادیخواه را به حکومت اسلامی و بورژوازی داد. همانطور که گفته شد پیش شرط های پیروزی و یا اساسا تشکیل یک آوانگارد کمونیستی، کارگری و اجتماعی علیه این حمله بورژوازی موجود نبود.

    وظایف حکومت اسلامی بعنوان نماینده حاکمیت بورژوازی اما طی این ۴۰ سال گذشته هم تغییر کرد. میان بخون کشیدن و سرکوب انقلاب ۵۷ با سازمان مجدد حکومت سرمایه داری تفاوتهایی هست . حکومت اسلامی انقلاب ۵۷ را سرکوب کرد. کارگران و زحمتکشان و سازمانهای سیاسی آنان را به خون کشید. اختناقی قرون وسطایی را بر میلیون‌ها انسان حکمفرما کرد تا بتواند نظم ضد انقلابی بورژوایی لازمه استثمار و انباشت مجدد سرمایه را ایجاد کند.  مختصات حکومت بورژوایی که وظیفه آن به خون کشیدن قیام۵۷بود، نمیتوانست همان مختصات حکومتی باشد که وظیفه سازمان دادن اقتصاد سرمایه دارانه جامعه را دارد. اینجا ابداً منظور فاکتور سرکوب نیست. سرکوب شرط بقای حاکمیت سرمایه در ایران است و این ربطی به روبنای اسلامی آن ندارد. تحول ارگانی چون سپاه پاسداران از ارگان نظامی سرکوب  به یکی از بزرگترین بنگاه های صنعتی ، مالی این تحول را بیان میکند.
     مختصات این دوره حکومت اسلامی دیگر مختصات دوره تولدش نیستند. منظوراینجا شکل گرفتن آن ارگانها و نهادها و بنگاه هایی هستند که بر پایه خفقان حاکم بتوانند استثمار طبقه کارگر و پروسه انباشت سرمایه را سازمان دهند.منظور روبنای سیاسی تعریف شده‌ای است که چنین امکانی را قانونی کند، منظور آن ساختار قانونی است که رسما اعتصاب، تظاهرات و تشکل های کارگری را نه تنها ممنوع اعلام کند، بلکه بتواند آن را ممنوع نگاه دارد. این روبنای سیاسی با روبنای حکومت شاه تفاوتهای جدی دارد. اینجا اختلافات و فراکسیونهای متفاوت حکومت اسلامی واقعی هستند. اختلافاتی که اهداف جناحهای مختلف حکومتی را بیان میکنند. همه این جناح ها و احزاب درونی حکومت اسلامی اما هنوز بر وظیفه حفظ کل این حاکمیت توافق دارند و همه شان تلاش دارند که هیچ تنش سیاسی میان جناح های بورژوازی کل حاکمیت سرمایه را زیر سؤال نبرد.سرکوب و خفقان همانطور که گفته شد توافق عمومی همه‌شان است، سرکوب و خفقانی که در درجه اول وظیفه تضمین بی حقوقی مطلق طبقه کارگر را  دارد. حاکمیت سیاسی بورژوازی اگر نتواند این پایه‌ای ترین شرط تحرک سرمایه در ایران را تضمین کند، عملاً بیفایده گی خود را به طبقه خود نشان داده است.
    همه آلترناتیو های دیگر بورژوازی در اپوزیسیون طی۴۰سال گذشته بلاجبار میبایست همین فونکسیون پایه‌ای تحرک سرمایه در ایران را تضمین میکردند. عدم موفقیت آلترناتیوهای بورژوازی در اپوزسیون خارج از حکومت علیه هم طبقه ای های خود در حکومت را در درجه اول باید در همین واقعیت دید. هیچیک از آلترناتیو های مطرح‌ شده از طرف این بخش از بورژوازی خارج از حکومت امکان تضمین بهتر خفقان و بی حقوقی مطلق طبقه کارگر و ارزان نگاه داشتن نیروی کار او را در مقایسه با حکومت اسلامی نداشته اند.هر تحرک توده‌ای و سیاسی به نفع این آلترناتیوها و علیه حکومت اسلامی  خطر شورش اجتماعی و  زیر سؤال رفتن کل رابطه کار و سرمایه  را میتواند باعث شود و این به معنای دور دیگری ازتلاش بورژوازی برای تحکیم پایه‌های سیاسی حاکمیت خود و دور دیگری از سازمان دادن مجدد دستگاه‌های سرکوب و خفقان برای تضمین استثمار طبقه کارگر و دوردیگری از به حاشیه رفتن سازمان سرمایه دارانه اقتصاد و عدم سود آوری کافی سرمایه و دوره انتقالی دیگری برای حکومت بورژوازی است . حکومت اسلامی با هر درجه از"نامطلوب"بودنش برای بخشی از بورژوازی، خفقان و بی حقوقی طبقه کارگر و سودآوری  سرمایه را تضمین کرده است. سودآوری که پا بر شانه های استثمار مطلق طبقه کارگر و به نفع کل طبقه بورژوا در ایران است.

    آنچه که طبقه کارگر ایران طی بیش از۴۰سال حکومت اسلامی تجربه کرده است ممنوعیت اعتصاب، تظاهرات و تشکل، دستگیری و شکنجه و سرکوب بوده است.

    جمع بندی کنیم: در شرایطی که بورژوازی جهانی به رهبری دستگاه دولتی آمریکا خلا عدم وجود احزاب بورژوایی آلترناتیو حکومت شاهنشاهی را با تکیه بر دو سازمان ارتش و مساجد پر میکند، طبقه کارگر در غیاب آگاهی طبقاتی و سازمان و حزب کمونیستی اش وارد این تحولات میشود. این مهمترین دلیل سرکوب انقلاب ۵۷ و ادامه حیات حاکمیت بورژوازی است. بدون وجود تشکل های کمونیستی کارگران در محل کار و زیست، بدون امکان بسیج جامعه حول خود از طرف این تشکل ها، امکان دفاع از کوچکترین آزادی های دمکراتیک پس از سرنگونی حکومت‌ شاه هم ممکن نبود.


    ۲. نگاهی به شرایط امروز
    اگر حکومت شاه به اعتباری که توضیح دادیم  حکومتی یک بنی بود، حکومت اسلامی اما بر خلاف آن شامل جناح ها و فراکسیون های متفاوتی است. ترکیب، پیچیدگی و چندگانه بودن تقسیم قدرت در حکومت اسلامی به درجه زیادی بلوغ  آن را به نسبت حکومت شاهنشاهی نشان میدهد. اختلافات در حکومت اسلامی در چهارچوب همان اهداف گفته شده بالا بسیار واقعی تر و زمینی تراز اختلافات درونی در حکومت شاه هستند.
    جنبش دوم خرداد، جنبش سبز، احزاب متعدد اصلاح طلبان، بنیادگرایان، اصول گرایان، ایثارگران، فراکسیونهای سیال در مجلس، قدرت ولی فقیه، دولت، سپاه پاسداران و غیره همگی اشکال متنوع تقسیم قدرت میان فراکسیونهای متفاوت در چهارچوب حکومت اسلامی هستند. همه این ها اما از توافق عمومی امروز شان در حفظ حاکمیت جمهوری اسلامی کم نمیکند.  فراکسیونهای متعدد درونی حکومت اسلامی بسیار واقعی تر، زمینی تر و اجتماعی تر از آلترناتیوهای بورژوایی خارج حکومتی چون بقایای حکومت شاه و سلطنت طلبان برای مثال هستند.  سلطنت طلبان ومجاهدین و نیروهای ناسیونالیست  بخشا مسلح شده وابسته به کمک های دولت آمریکا امروز میتوانند تنها یک آلترناتیوهای سیاسی و باند سیاهی باشند که به هیچ جایی از زندگی واقعی و زمینی میلیونها مردم در ایران وصل نیستند. درحالی که فراکسیونهای درونی حکومت اسلامی با تقسیم قدرت میان خود عملا به زندگی بخشی از جامعه مستقل از نقششان در سرکوب، اقناع و یا بسیج این یا آن بخش از جامعه به نفع خود وصل هستند.

    وجود این فراکسیونها و احزاب متفاوت در حکومت اسلامی امکانی را برای بورژوازی فراهم میکند که حکومت شاه از آن برخوردار نبود. در ابتدای این نوشته نشان دادیم که بورژوازی بدون آلترناتیو جدی  با انقلاب ۵۷  روبرو شد، این درصورت انفجار اجتماعی علیه حکومت اسلامی اما میتواند متفاوت باشد. ما قصد پیش گویی آینده را نداریم، تلاش ما نشان دادن امکانات و محدودیت های طبقات متخاصم علیه طبقه کارگر در تحولات آینده است. بخشی از جناح های متفاوت حکومتی هرچند که امروز به توافق اصولی شان بر حفظ بنیان های حکومت اسلامی تاکید میکنند، امکان تغییر راه و تبدیل شدن به آلترناتیو موجود حکومت اسلامی را اما در خود دارند. این یک امکان است، ممکن و غیرممکن بودن آن  به توازن قوا و بیش از هرچیزبه درجه آگاهی و تشکل طبقه کارگربستگی دارد که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.    

    بعنوان نمونه شاید نگاهی به یکی از جدیدترین این فراکسیونها بنام "حزب مجمع ایثارگران"که در زمستان ۱۳۹۷ تشکیل شد مفید باشد.
    ابتدا لیست موسسین این حزب درجه چفت بودن این حزب با کل دستگاه حکومتی اسلامی را نشان میدهد، از حجت الاسلام ها، فرماندهان جنگ، نمایندگان سابق و حاضر مجلس، استادان دانشگاه، روسای بیناد شهید، تا سرداران سپاه جملگی از موسسین این حزب هستند.
    نگاهی به بخشهایی از اطلاعیه اعلام موجودیتشان هم وابستگی و تلاش در حفظ حکومت اسلامی با تغییرانی بقول خودشان ساختاری را و هم پتانسیل این جریان در فراتر رفتن از این چهارچوب را نشان میدهد.
    در بخشهایی از این اعلامیه میگویند:
    "مردم آگاه و مسئولیت‌ پذیر ایران
    اکنون نیز شما که ضمن باور به آرمان‌های برآمده از آموزه‌های دینی و پذیرش کرامت ذاتی انسان، می‌کوشید تا واقع‌بین بوده و خواسته‌های خود را با درک امکان‌ها و تنگناهای موجود دنبال کنید، یکبار دیگر در برابر آزمونی تاریخی قرار گرفته اید. آزمونی که گذر موفقیت‌آمیز از آن مستلزم هوشیاری و ایثار است. ایثاری که همانند هر نگرش دیگری حاوی اجزا بوده که از اجزای آن است «شناخت و آگاهی»
    آگاهی از خطراتی که مردم ما و آرمان‌ها و ارزش‌های‌شان را تهدید می‌کند.
    آگاهی از اینکه انسان‌های معمولی در برابر قدرت و ثروت ناتوان‌اند ……….. میهن عزیز ما روزهای دشواری را می‌گذراند. ضعف‌ها و نقصان‌های موجود در نظام اداره عمومی کشور موجب ناکارآمدی آن در حل مشکلات عمومی و تبدیل این مشکلات به معضل و بحران شده است.
    روندهای نادرستی که پیموده شده باعث گردیده تا کشور در برابر فشارهای خارجی سخت، آسیب‌پذیر شود. ترکیب این عوامل موجب پیدایش نارضایتی فراگیر و شکل‌گیری جامعه‌ای ناشاد، فاقد آرامش و ناامید شده است. حفظ میهن و دستاوردهای ناشی از تلاش و فداکاری مردمانش، مستلزم حضور آگاهانه، سازمان‌یافته و فداکارانه فرزندان ایران در عرصه‌های مختلف است……. عوامل متعددی کشور را به وضعیت کنونی رسانده‌اند. عواملی که کم و بیش بر همگان آشکار شده است: حذف شایستگان و جذب افراد فاقد صلاحیت به دلیل نظارت استصوابی و ویژه‌گزینی، نامتناسب بودن اختیارات و مسئولیت‌ها در نهادهای قدرت، سیاست خارجی تقابلی و توسعه‌گریز، دخالت‌های برخی نظامیان در امور غیرنظامی، نهادینه شدن فساد و مقابله با انسجام و سامان‌یابی نیروهای سیاسی از جمله این عوامل هستند……… هیچ راه‌حل دو شبه‌ای برای مشکلات ایران وجود ندارد اما این سخن به این معنا نیست که هیچ راه‌حلی وجود ندارد.برای اصلاح امور باید از تغییر تصمیم‌گیرندگان و مدیران فراتر رفت. باید به تغییر خط مشی‌ها و راهبردها و در بسیاری از موارد به تغییر ساختارها اقدام کرد…...بیش از هر زمان دیگری باید به محرومان اندیشید. نمی‌توان آنها را در دریای مشکلات رها کرده و شاهد نابودی شان در جمهوری بود که به نام محرومان تشکیل شده است."
    میبینیم که ضمن اعلام توافق بر پایه های حکومت اسلامی، دروازه عبور از تعهد مشترک امروزشان باز نگاه داشته شده است. حمله به "نظارت استصوابی"، "دخالت نظامیان"و "نامتناسب بودن اختیارات در نهادهای قدرت"که معنایی جز اختیارات ولی فقیه ندارند در کنار ضرورت فراتررفتن از "تغییر مدیران"و ضرورت "تغییر ساختارها"امکان این حزب را برای آلترناتیو شدن علیه بالاترین ارگان قدرت در حکومت اسلامی و خارج شدنش از توافق امروزشان را نشان میدهد.
    "حزب مجمع ایثارگران"را بعنوان نمونه ذکر کردیم، تعدادی دیگر از احزاب و گروه های درونی حکومت اسلامی هم کم تا بیش  این "پتانسیل "خارج شدن از دایره توافق امروزشان را تذکرمیدهند. تعدیل حکومت اسلامی، کمتراسلامی کردن آن و یا حتی حذف بخشی از سازمانهای قدرت آن میتوانند بخشی از این ممکن ها باشند.   
    میبینیم که  بورژوازی حاکم در ایران  برخلاف سال ۵۷ امکان آلترناتیو سازی  را دارد و از امروز خود را برای آن آماده میکند. همانطور که قبلا گفتیم  ما قصد پیش گویی آینده را نداریم، اینکه اساسا آیا و کدامیک از آلترناتیوهای درونی بورژوازی ممکن میشوند بستگی به فاکتورهای گوناگونی دارند، تلاش ما نشان دادن امکانات بورژوازی علیه طبقه کارگر در تحولات آینده است.  خطر تقابل نظامی آمریکا با حکومت اسلامی و نابودی بنیان های زندگی میلیونها مردم در ایران هم یک احتمال باز است. جلوگیری از این سناریو هم بستگی به قدرت و سازمان طبقه کارگر در بسیج جامعه علیه این سناریو سیاه است.
    قبلا دیدیم که یکی از پایه های کنترل و سرکوب انقلاب ۵۷ برای بورژوازی ارتش شاه بود. این دستگاه ۴۰ سال پس از آن رویداد، بمراتب وسیعتر، سازمان یافته تر و دخیل تر در زندگی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کشور است. نیروهای نظامی جمهوری اسلامی امروز تنها به ارتش و سپاه پاسداران محدود نمیشوند، طیف وسیعی از سازمان های شبه نظامی در خاورمیانه بخشی از این دستگاه نظامی حکومت اسلامی هستند، نیروهایی که همانطور که در جریان سیل های سال ۱۳۹۸ دیدیم امکان شرکت درتلاطمات سیاسی آینده در ایران را هم دارند.
    این نیروهای نظامی امکان ایفای نقش مهمی  در تحولات آینده ایران را دارند. اینکه آیا تلاش های حکومت آمریکا و سلطنت طلبان در جدا کردن ارتش از سپاه موفق خواهد شد یا نه؟  اینکه آیا بخشی از این نیروها درکنار کدام یک از جناح های دورنی حکومت قرار میگیرند و اینکه آیا بدنه این نیروها در جریان طغیان های سیاسی آینده تاب مقاومت در مقابل مردم را دارند یا نه؟ همگی به فاکتورهایی بستگی دارند که امروز قابل پیش بینی نیستند. مهم این است که این نیروها با آن امکانات و وسعت یکی از ابزارهای بورژوازی در دخالت در رویدادهای آینده خواهند بود.
    احزاب و فراکسیون های درونی حکومت اسلامی در کنار سازمان های نظامی وسیع جمهوری اسلامی دو ابزاری هستند که امکانات متنوعی را ، بر خلاف حکومت شاه، به بورژوازی امروز در مقابله با انقلاب آتی میدهد.
    این امکانات را باید در بطن شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی امروز قرار داد، چه فاکتورهایی اصلی ترین عرصه های مبارزه و  امکان انفجار اجتماعی علیه جمهوری اسلامی  را تشکیل میدهند؟  دیکتاتوری و عدم آزادیهای سیاسی و اجتماعی، حجاب و قوانین اسلامی، فقر و بیکاری و سطح نازل دستمزدها را  میتوان بعنوان اصلی ترین عرصه ها نام برد.
    سرکوب مطلق، ممنوعیت آزادیهای سیاسی، ممنوعیت احزاب و تشکلها همراه با دستگاه وسیع سرکوب جمهوری اسلامی زاده این حکومت هستند. آزادیهای سیاسی به معنای وسیع کلمه یکی از عرصه های اصلی و یکی از خواسته های اصلی مبارزه طبقات مختلف را علیه جمهوری اسلامی تشکیل میدهد. از راست تا چپ، از سلطنت طلب تا رفرمیست های درونی و بیرونی دستگاه حکومتی همه بر این توافق دارند. شورش و انفجار اجتماعی آینده علیه حکومت اسلامی در ابتدای خود به این اعتبار قطعا خصوصیتی آزادیخواهانه خواهد داشت. برنامه و آلترناتیوهای طبقات مختلف در این رابطه طبعا به همان درجه موافقین آن متنوع و مختلف هستند. خواست آزادیهای سیاسی خاص طبقه کارگر نیست.
    اسلام سیاسی یکی از پایه های اصلی حکومت اسلامی است. حجاب اجباری و نفی حقوق زنان یکی از جلوه های اصلی آنست. مباره برای رهایی از قید قوانین اسلامی و علیه حجاب اجباری ودفاع از حقوق  زنان یکی از جنبش های وسیع اجتماعی است که در هرتنش اجتماعی و در هر موردی به جلو صحنه رانده میشود. همه اپوزسیون از اصلاح طلب تا سرنگونی طلب به این تاکید دارند. جواب ها اینجا هم طبعا به همان اندازه متفاوت هستند.
    حکومت اسلامی، سرمایه داری را از حکومت‌ شاه تحویل گرفت. برنامه‌های  اقتصادی این حکومت همه برای تضمین ادامه حیات سرمایه داری در ایران بود و هست.تحمیل بیحقوقی مطلق به طبقه کارگر و جامعه کار کن یکی از ارکان پایه ای وجود و حیات حکومت اسلامی و هر حکومت سرمایه داری دیگر در ایران است. شورشهای سال ۹۶ در کشور تنها یک نمونه از طغیان اجتماعی هستند که حکومت اسلامی با آن روبرو است. دفاع از حق حیات، از حق زنده بودن و زنده ماندن به زندگی روزانه میلیونها خانواده کارگری در ایران بدل شده است. اینکه امروز نه تنها مبارزه برای اضافه دستمزد بلکه مبارز برای پرداخت حقوق های معوقه به یکی از خواست های اصلی مبارزات کارگری بدل شده است، عمق  فقر تحمیل شده به طبقه ما را نشان میدهد.
    آزادیهای سیاسی، حقوق زن و مبارزه علیه فلاکت به این اعتبار عرصه های اصلی تلاطمات آینده در ایران خواهند بود. اینکه چه جوابهایی برای این و چه آلترناتیوهایی در این رابطه مطرح میشوند به توازن قوای طبقات بستگی دارد. امکانات بورژوازی برای مقابله و مهار این مطالبات شورشها و انقلابات آتی را  نشان دادیم. باید دید که طبقه ما، طبقه کارگر در چه شرایطی برای جواب دادن به این آینده است؟
    بنابه آمار رژیم اسلامی حدود٤٠٠ هزار نفر در صنایع نفت و پتروشیمی  کار میکنند. اگر ما تعداد خانواده کارگری را چهار نفر محسوب کنیم این آمار به  یک میلیون و ششصد هزار نفر میرسد. تعداد کارگران استخدامی در صنایع فولاد ٧٠ هزار نفر اعلام شده است. به احتساب خانواده چهار نفری  نفری این به دویست و هشتاد هزار نفر میرسد. تعداد کارگران شاغل در صنایع ماشین سازی را٢١٠ هزار نفر اعلام کرده اند که به احتساب خانواده چهار نفری به رقم حدودا هشتصد و چهل هزارنفر خواهیم رسید. این ها تنها گوشه کوچکی از آمارها هستند. همین سقف بالای کارگران صنعتی شاغل را ما در رشته های برق، فولاد، راه آهن، خدمات عمومی و غیره میبینیم. بنابه گفته اداره آمار رژیم تعداد بیش از٨٠ درصد کارگران شاغل در مراکز صنعتی کلان حداقل دیپلم فنی دارند.
    این تنها گوشه ای از طبقه کارگر صنعتی است که۴۰ سال پیش با این وسعت وجود نداشت.  پرولتر صنعتی در ایران امروز نه تنها به اعتبار جایگاهش در تولید بلکه به اعتبار تعداد کمی آن بخش اصلی جامعه کارکن را تشکیل میدهد.  در مراکز بزرگ صنعتی چون سایپا و یا ایران خودرو ما شاهد کار مشترک بیش از١٠ هزار کارگر صنعتی در یک مرکز تولیدی واحد هستیم. همین امر را در صنایع فولاد و پتروشیمی هم میتوان دید.  درجه تمرکز پرولتر صنعتی در ایران هم به این اعتبار بسیار بیشتر از ۴۰ سال پیش است. دولت و کارفرمایان برای جلوگیری از مبارزه متحد کارگران و تحمیل تفرقه میان طبقه کارگر در کنار دامن زدن به تفرقه های جنسی، مذهبی و قومی شرایط استخدامی متفاوتی را به کارگران تحمیل کرده اند.  قراردادهای موقت و سفید و پیمانی از این جمله اند. شرایطی که حفظ و تامین شغل و پرداخت حقوق معوقه را به مشغله اصلی طبقه ما تبدیل کرده است. ابعاد گسترش کمی و سطح کیفی گسترش طبقه کارگر و مبارزه اش برای دفاع از هستی و سطح معیشتش همیشه و بخصوص طی چند سال گذشته زنگ خطری است که همه احزاب و گروه های بورژوایی ازفراکسیونهای درونی و بیرونی حکومت تا سلطنت طلبان را به چاره اندیشی در این زمینه واداشته است.
    همانطور که در بیانه دفتر پژوهشهای تحزب کمونیستی گفته ایم "گرایشات سیاسی مختلف در بورژوازی ایران در قالب سازمانها و احزاب داخل و خارج حکومتی بر سر اینکه حکومت اسلامی باید تغییر کند توافق دارند. معنی این تغییر برای لیبرال ترینشان تغییرات درساختار حکومت و برای رادیکال ترینشان به معنی سرنگونی در شکل عام آن است. هر یک از این فراکسیونهای درونی بورژوازی صفی از سازمانها و احزاب راست، ملی و ناسیونالیست ایرانی تا ناسیونالیست های محلی تا سازمان و احزاب "کمونیستی"، "سوسیالیستی"و "چپ"را همراه خود دارند.
    هدف این احزاب و سازمانها بسیج طبقه کارگر حول شعارهای بورژوازی، محو اختلاف طبقاتی و بسیج طبقه کارگر حول شعارها و اهداف بورژوازی است."
    طبقه کارگر در ایران طی ۴۰ سال گذشته بجز مقاطع کوتاهی از تشکل های صنفی خود محروم نگاه داشته شده است تا شرایط مطلوب استثمار و گردش و انباشت سرمایه در ایران فراهم گردد. این پیش‌ فرض تحرک سرمایه در ایران، چه در دوران حاکمیت شاه و چه جمهوری اسلامی ویا هر حکومت بورژوایی دیگر در ایران است. این طی سالیان متمادی طبقه کارگر ایران را از برخوردار شدن از سنتهای محکم تشکل یابی توده ای و اشکال متنوع آن محروم کرده است.
    این در کنار عدم انسجام سیاسی و حزبی رهبران عملی مبارزات کارگری  و کارگران کمونیست حول یک پرچم کمونیستی و کارگری  طبقه ما را در موقعیت دفاعی سختی قرار داده است. موقعیتی که توان طبقه کارگر را برای تعرض طبقاتی متحدانه و همه جانبه به بورژوازی برای بهبود سطح معیشت خود و نجات خود و کل جامعه از نکبت سرمایه داری را بشدت تضعیف و محدود میکند.


    ۳. جواب‌های نیروهای سیاسی به شرایط امروز چیست؟
    اطلاعیه  "حزب مجمع ایثارگران"که در ابتدا به آن اشاره کردیم نمونه ای از جواب یکی از فراکسیونهای درونی حکومت را نشان میدهد جوابی که خصلت نمای جواب همه شان است: "آگاهی از اینکه انسان‌های معمولی در برابر قدرت و ثروت ناتوان‌اند"و "برای اصلاح امور باید از تغییر تصمیم‌گیرندگان و مدیران فراتر رفت. باید به تغییر خط مشی‌ها و راهبردها و در بسیاری از موارد به تغییر ساختارها اقدام کرد…...بیش از هر زمان دیگری باید به محرومان اندیشید. نمی‌توان آنها را در دریای مشکلات رها کرده و شاهد نابودی شان در جمهوری بود که به نام محرومان تشکیل شده است."
    خطابشان به طبقه ما ناتوانیمان در برابر قدرت حکومتی شان و ضرورت تغییر ساختارهای حکومتی است. جواب طیف سلطنت طلبان با کمی بیشتر بودن دوز تاکید بر آزادیهای سیاسی تقریبا همین است.

    چپ جامعه چه جوابی دارد؟
    انقلاب ۵۷ طیف وسیع و متنوعی را بنام کمونیسم و چپ به جلو صحنه راند. طیفی که امروز هم اگر چه بنام و اشکال دیگری با همان مختصات ۴۰ سال پیش اما هنوز وجود دارند. کمونیسم بورژوایی یکی از اصلیترین این ها بود و هست.
    نقطه توافق این کمونیسم بورژوایی در تحلیلش از حکومت اسلامی، غیر سرمایه دارانه بودن آن است. گروه‌ها و دستجات و احزاب مختلف این صف ضمن کدورتهای دیرینه شان با یکدیگر، تصویری واحد در این رابطه بدست میدهند. تصویری که در آن نقد بورژوایی از جامعه سرمایه داری بنام کمونیسم طرح می‌شود. "ولی فقیه"و "رژیم آخوندی"و "عدم لیاقت مسولان"و"حیف و میل پول نفت"و "اقتصاد انگلی"و "غارت ثروت"و "معضل اقتصادی حکومت"و "بقای نظام"و "رژیم ولایت فقیه"و "سرمایه کلان انگلی"، و"غارت ثروت نفت"و "اقتصاد تک محصولی"و "ورشکستگی کارخانجات"تنها بیان آکادمیک" کمونیسم و سوسیالیسمی" است که این کمونیسم بورژوایی تاکنون به نمایش گذاشته است.

    این تصویری است که طبقه کارگر را از نقد مارکسیستی خود به جامعه سرمایه داری محروم میکند. نقدی که کمونیسم بورژوایی در اختیار طبقه کارگر قرار میدهد، جامعه‌ای است که در آن خبری از ورشکستگی سرمایه های کوچک نیست، در آن اقتصاد "تک محصولی"نیست، در آن کالاهای "بنجل خارجی"وارد نمیشوند، در حکومت "بعد از انقلاب"این جریانات کل افق و آرزوهای بورژوازی متوسط شهری تبلور می یابد. تحریم کالاهای خارجی، خرید تولیدات وطنی برای مثال یکی از خواست های آنها درحمایت تولید داخلی است. تمام  تزهای این کمونیسم بورژوایی در نقدهای روزانه‌ اش حداکثر زیرنویس هایی بر شعارها و خواسته‌های بورژوازی هستند . مقابل عدم سود دهی واحدهای تولیدی و یا ورشکستگی این واحدها که همیشه با عدم پرداخت حقوق کارگران همراه است، "تصرف"کارخانجات و گرداندن این کارخانجات از طرف کارگران را تبلیغ میکنند. این  وظیفه دولت و سرمایه داران را در پرداخت حقوق کارگران و تضمین پرداخت منظم آنرا به این شکل به عهده خود کارگران میاندازد و دولت و کارفرمایان را از زیر ضرب اعتراضات کارگران خارج میکند.     
    "رادیکالترین"آن‌ها در هر تنش میان جناح های بورژوازی رؤیای انقلاب خود را میبینند. مضمون و یا نتیجه این انقلابات را البته در نقد امروز آنها به جامعه سرمایه داری میتوان دید. آلترناتیو آنها سرمایه داری بدون بیکاری، فقر، پارتی بازی، ورشکستگی و حیف و میل است، خصوصیاتی که زاده سیستم سرمایه داری هستند. این احزاب  تنها رؤیای "نظم"خود برای شریک شدن در استثمار طبقه کارگر و سود بیشتر را به نماش میگذارند.
    آگاهی طبقاتی فعالین کموینیست جنبش کارگری نمیتواند فراتر از آگاهی طبقاتی احزاب و گروه های موسوم به چپ و کمونیست   باشد، این را قبلا در بررسی انقلاب ۵۷ دیدیم. امروز هم این صادق است و بهمن جهت اینجا مکث بیشتری بر جواب جریانات موسوم به چپ و کمونیست ضرورت دارد.

    طبقه ما امروز درگیر دفاع از معیشت و هستی خود علیه دولت و کارفرمایان است. اخراج سازی ها، خصوصی سازی ها، عدم پرداخت حقوق و مزایای کارگران، عدم وجود حقوق بیکاری مکفی، افزایش دستمزد و طبقه بندی مشاغل، آزادی تجمع و تشکل، قانون کار ضدکارگری، قراردادهای سفید و تامین امنیت شغلی  سنگرهای اصلی مبارزه امروز طبقه کارگر هستند.  موقعیت تاریخی طبقه کارگر در ایران، روند شکل گیری اش و جایگاهی که بورژوازی ایران در تقیسیم کار جهانی دارد، هر مبارزه اقتصادی طبقه کارگر در ایران را بسرعت و بشدت سیاسی میکند. مبارزه طبقه کارگر در ایران از آنجا که دولت خود بعنوان بزرگترین سرمایه دار عمل میکند و از آنجا که این دولت مجبور به تضمین نیروی کار ارزان در ایران است، با اولین قدمی برای احقاق کوچکترین مطالبات اقتصادی بردارد، با دولت و دستگاه های سرکوبش روبرو میشود. همین مستقل از اراده هر کسی مبارزه اقتصادی طبقه کارگر را سیاسی میکند.
    طبقه کارگر اما در جریان مبارزه خود برای حقوق اش، علیه بیکار سازی ها و برای اضافه دستمزد و کلا در جریان دفاع اش از موجودیت خود در جریان فروش نیروی کارش است که نگاهش به خود بعنوان طبقه ای که مبنای موجودیتش در جامعه سرمایه داری بر اساس استثمارش قرار گرفته است شکل میگیرد و میتواند با آگاهی طبقاتی روشن در این جنگ سیاسی و جنگ های آینده شرکت کند. کارگران در این نظام، برده مزدی هستند و همین موقعیت ویژه طبقه کارگر را درمقایسه با سایر اقشار و طبقات اجتماعی بیان میکند. بخاطر همین موقعیت ویژه است که این طبقه امکان ساختن جامعه ای را دارد که در آن فروش نیروی کار و استثمار جایی در آن ندارد.  این جایگاه مبارزه اقتصادی طبقه ما است. طبقه کارگر درست بخاطر این موقعیت ویژه اش در جریان تولید و در سیستم سرمایه داری است که میتواند بنیان های فکری و سیاسی و اجتماعی جامعه ای که در آن خبری از استثمار نباشد را درک کند و برای ساختنش مبارزه کند و اشکال سیاسی آن جامعه سوسیالیستی را تصویر کند. آن طبقه ای که بیشترین نفع و سود را در ایجاد چنین جامعه ای دارد، خود طبقه کارگر است. به همین دلیل  نوع وارد شدن طبقه کارگر در مبارزات اقتصادی و دفاعش از موجودیتش در جنگ روزانه اش با سرمایه و دولت مدافع آن، آن شکل و روابطی را که با سرنگونی این سیستم میتواند و باید خواهان آن باشد را نشان میدهد.
    آلترناتیوی که چپ بورژوایی  مقابل این مبارزات قرار میدهد  مانع آن نگرش سوسیالسیتی طبقه کارگر به خودش، به آینده فرزندانش و به جامعه ای که باید بسازد میشود.

    کمونیسم بورژوایی با طرح  دوقطبی "سیاسی یا اقتصادی"مانع تشکل سیاسی و کمونیستی طبقه کارگر میشود و مبارزه اقتصادی طبقه کارگر را در انقیاد ایدئولوژیک بورژوایی – تریدیونیستی و در ضدیت با تحزب کمونیستی طبقه کارگر قرار میدهد. تریدیونیسم بمعنای جدا کردن مبارزات اقتصادی طبقه کارگر از تلاشش درسازمانیابی کمونیستی  روی دیگر سکه سیاست کمونیسم بورژوایی است. طبقه کارگر ایران بدلیل موقعیت ویژه اش در تقسیم کار جهانی بعنوان نیروی کار ارزان بدون تشکل حزبی قدرتمندش توان مقابله با حمله  بورژوازی برای دفاع از این موقعیت را نخواهد داشت. بدون یک آوانگارد کمونیستی و حزبی قدرتمند هیچ پیروزی در مبارزات کارگری با دوام نخواهد بود. "امکان گرایی"، مبارزه درچهارچوب "امکانات"  گوشه ای از فراخوانهای این جریانات هستند. تلاش اینها کشاندن طبقه کارگر بزیر پرچم اصلاح ساختارهای درونی حکومت است. این نه  کلیت  سرمایه داری بلکه  "ویژگی ها" و "کاستی های" و"ساختارهای"حکومتی را هدف قرار میدهد. این را هم در اطلاعیه حزب مجمع ایثارگرایان و هم درادبیات سازمان فداییان و حزب توده و ناسیونالیست های کرد میشود دید.

    مبارزه اقتصادی طبقه کارگر در ایران  بسرعت سیاسی میشود. همین باعث شده است که هر تحرک مبارزاتی طبقه ما را فورا با خواست سرنگونی جمهوری اسلامی تداعی کنند. دراین که طبقه کارگرخواهان پایان یافتن حاکمیت جمهوری اسلامی است شکی نیست، هرمبارزه اقتصادی را  فورا به جنبش سرنگونی جمهوری اسلامی چسباندن اما به نفع نه مبارزه روزانه ما در محل است و نه به ما امکان متشکلتر شدن را میدهد. طبقه کارگرباید آنگاه آگاهانه وارد عمل برای سرنگونی حکومت اسلامی  بشود که برای آن‌ آماده باشد. بدون این آمادگی تنها به لشکر نیروهای طبقات دیگر تبدیل میشود. فشار جنبش سرنگونی بر جنبش           طبقه کارگر، طبقه ما را در هر تک مبارزه اش وارد کشمکش و مبارزه ای میکند که امروز برای وارد شدن به آن آماده نیست. "سرنگونی جمهوری اسلامی"برای طبقات گوناگون معانی مختلفی دارند. اینکه سرنگونی حکومت اسلامی  آزادی را موجب میشود که در آن طبقه کارگر امکان تشکل بیشتر، آگاهی بیشتر ودخالت در اوضاع به نفع خود را خواهد داشت البته به لحاظ تئوریک درست است، عملی شدن آن اما به کارامروز کمونیست های این طبقه تشکل شان و روشنی شان بستگی دارد. قبلا دیدیدم که در غیاب تشکل کمونیستی کارگران در محل زیست و کارشان، امکان دفاع از آزادیهای سیاسی بدست آمده در نتیجه انقلاب ۵۷ هم موجود نبود.دیدیم که تنها یک سال و نیم برای بازپس گرفتن همه آن دستاوردها کافی بودند.

    در بیانیه "دفتر پژوهش های تحزب کمونیستی در ایران"گفتیم که "اگر سال ۵۷ سیاست "وحدت کلمه"علیه حکومت شاهنشاهی به نمایندگان اسلامی بورژوازی  این امکان را داد که منافع طبقاتی خود را بعنوان منفعت کل جامعه بفروشند و طبقه کارگر را  در غیاب آگاهی به منافع خود و رابطه اش با طبقات دیگر با خود همراه کنند و ضمام امور را به دست گیرند، امروز این شعار"سرنگونی جمهوری اسلامی"است که قرار است  طبقه کارگر را به گذشت از خواستها و اهداف طبقاتیش قانع کند.سرنگونی جمهوری اسلامی در غیاب صف منسجم و توده ای طبقه کارگر و مردم زحمتکش متحدش، هیچ منفعتی برای طبقه کارگرو جامعه نخواهد داشت."

    هر اعتراض کارگری  از نظر چپ سرنگونی طلب آکسیونی برای سرنگونی جمهوری اسلامی است.برای این جریانات یک روز تظاهرات کارگران در خیابان به اندازه یک نیم قیام معنی دارد، به هیجان میایند، سرود میخوانند رهبران اعتراض کارگری را رهبران قیام مردم معرفی میکنند. خواست کارگران درمحل فراموش میشوند، رهبرانشان، تشکل و محافلی که  برای سازمان دادن این اعتراضات کارگری تشکیل داده اند، بعنوان کمیته های قیام علیه جمهوری اسلامی معرفی میشوند. رهبران اعتراضات کارگری همیشه یک پایشان در زندانها بوده است، سوار کردن این بار سیاسی غیرواقعی بررهبران زندانی کارگری اما حمایت رفقای کارگرشان از آنها را تضعیف میکند و محافل و شبکه های فعالین کارگری را از محل کار و زیست دور میکند.چنان هیجان سیاسی بار رهبران کارگری  میکنند که دیگر کسی جرات رهبر اعتصاب شدن را به خود نمیدهد.
    شعارها و بیانیه های سازمان ها و احزاب این جبهه مملو از نقد سوسیالیستی و شعارهای سوسیالیستی هستند. راهی که امروز نشان میدهند اما ربطی به سوسیالیسم ندارد. اطلاعیه های  سالانه مشترک این جریانات بمناسبت اول مه مملو از ادبیات کمونیستی هستند. درعمل اما طبقه ما را زیر فشار همان جنبش سرنگونی طلبی یا بدنبال ناسیونالیسم کرد و ترک و عرب میکشانند و یا در بطن خواست همگانی سرنگونی جمهوری اسلامی با تحمیل شعارها و عملی که امروز امکان دفاع از آنرا نداریم، مانع پیروزی همان مبارزات، تشکل و گسترش شبکه فعالین کمونیست طبقه ما میشوند، شبکه ای که پایه وجودی حزب کمونیستی طبقه کارگر است. این احزاب از طرف دیگر خود را بعنوان حزب کمونیستی طبقه کارگر معرفی میکنند. چیزی که واقعیت ندارد.

    جمع بندی کنیم: انقلاب آتی و یا شورش اجتماعی علیه حکومت اسلامی محتمل است. طبقه کارگر ایران اما  به یمن عدم تشكل و سازمانیابی اش در محل کاروزیستش و محرومیت از حزب كمونیستی اش در شرایطی بشدت نامناسب برای دخالت در تحولات سیاسی و اجتماعی آتی در ایران است. درغیاب این تشکل یابی مستقل و تحزب کمونیستی بیم آن میرود که طبقه کارگر ۴۰ سال پس از انقلاب ۵۷ یکبار دیگر قربانی اهداف و سیاستهای بورژوازی بشود. در نوشته های آینده به امر تشکل یابی مستقل و تحزب کمونیستی طبقه کارگر خواهیم پرداخت.

    اسد گلچینی - بهرام مدرسی
    دفتر پژوهش های تحزب کمونیستی در ایران
    اردیبهشت ۱۳۹۸ - مه ۲۰۱۹




    Share by: