دفتر پژوهش های تحزب کمونیستی در ایران

     کومه له و کارگران کمونیست در کردستان، کدام آینده؟ کدام جنبش؟

    کومه له موقعیت نسبتا مستحکمی در جایگاه فعلی که حدود ۳۰سال است برای آن تلاش میکند، پیدا کرده است. انتقادات چپ از درون خود این سازمان یکبار دیگر زمین را زیر پایش حداقل برای مدتی دیگر و تا بازگشتن به مسیر طبیعی، گرم نگه داشته است. فضا  در این سازمان  بر منتقدین از زاویه چپ به زیاده روی های کومه له در جنبش ناسیونالیستی، تنگ شده است. یکی از بارزترین دلایل برای نشان دادن ماهیت این اختلافات پیشروی بیشتر سنت و سیاست های ناسیونالیستی کومه له است که این بار تا حد کنار گذاشتن کادرهای منتقد پیش رفته است. اینکه این بار هم این منتقدین شکست خواهند خورد جای تردید نیست. این بار هم منتقدین جا پای محکم و روشنی در نقد سیر تکامل کومه له در جنبش ناسیونالیستی کرد ندارند. خاصیتی که فعالیت منتقدین این دوره (که در برگیرنده طیف بیشتری از کادرهای کومه له هستند) میتواند داشته باشد، روشن کردن بیشتر اذهان به موقعیت کنونی کومه له به عنوان یکی از جناح های جنبش ناسیونالیستی در کردستان ایران است.
    این یکبار دیگر مجالی برای کارگران کمونیست فراهم میکند که با آگاهی بیشتری در این موضوع دخالت کنند. کمونیستهایی که  به کومه له دلبسته اند و یا به آن توهمی دارند امروز این شانس را دارند که با آگاهی به نقشی که در  وضعیت کنونی و تحولات آتی در ایران و کردستان دارند به صف خود انسجام بدهند. طبقه کارگر و صفوف آگاه و رزمنده آن از محله و کارگاه و کارخانه  تا دانشگاه و جوانان رزمنده و زنان مبارز، در مبارزات بهم فشرده خود برای زندگی برابر میتوانند یکبار دیگر سازمان سیاسی خود را انتخاب کنند. کومه له در این میان باید انتخاب کند که در کجا خواهد ایستاد. نیروی منتقد در اردوگاه های کومه له و یا خارج کشور، تاثیری بر تغییر در کومه له نخواهد داشت، همانطور که تاکنون نداشته است. تجزیه و تحلیل جایگاه کنونی کومه له برای کمونیستها از بسیاری لحاظ اهمیت دارد. این نوشته تلاشی در این زمینه است.
    افشای همراهی کومه له با جریانات ارتجاعی کرد در دیگر مناطق کرد نشین در کشورهای ترکیه،عراق و سوریه ظاهر انتقادات اخیر به کومه له را توضیح میدهد. جنبش کمونیستی یا جنبش ناسیونالیستی؟ یعنی مهمترین مساله در تاریخ سی سال گذشته کومه له است که یکبار دیگر در برابر منتقدین و متوهمین و همچنین کارگران کمونیست طرفدار کومه له در کردستان قرار گرفته است.  
    حزب کمونیست ایران و کومه له از ابتدای تاسیس حزب کمونیست ایران دارای گرایشات کمونیستی، ناسیونالیستی و بینابینی بود که در پی انشعابات مختلف، این گرایشات هر کدام راه خود را برای جنبشی که به آن تعلق داشتند جدا کردند. پنهان کردن این مساله به مخدوش کردن مبارزه طبقاتی و نقش هر کدام از گرایشات سیاسی در این مبارزه خدمت کرده است. تاسیس حزب کمونیست کارگری به رهبری منصور حکمت ادامه ماندن در جنبش کمونیستی و کارگری بود. به اینکه بعدها خود این حزب چه تحولاتی را از سر گذراند در نوشته‌های آتی به آن  خواهیم پرداخت.
    سازمان زحمتکشان به رهبری عبدالله مهتدی هر نوع آغشته شدنی به کمونیسم را از خود زدود وبه جنبش ناسیونالیستی پیوست. کومه له بجامانده با رقیق کردن تدریجی موجودیتی که حزب کمونیست ایران را تعریف میکرد و با تلاشی تدریجی به محکم کردن موقعیت خود در جنبش ناسیونالیستی در کردستان پرداخت. در عین حال اما با تظاهر به  سوسیالیسم به پیشبرد تاریخ جدیدی که با گذشته حزب کمونیست ایران و کومه له کمونیست متفاوت بود، مبادرت کرد. طبقه کارگر و مبارزه کمونیستی و طبقاتی کنار گذاشته شد و با روشنی هر چه بیشتری تعلق خود به جنبش ناسیونالیستی "مردم کردستان"را  تأکید کردند. چیزی که تا امروز بوضوح آنرا دنبال میکنند.
    ابراهیم علیزاده بعنوان دبیر اول کومه له،  سازمان کردستان حزب کمونیست، بیش از دو دهه است که این جریان جدید را شکل و صیقل داده  و با تمام وجود از آن در برابر خطرمارکسیسم و کمونیسم حفاظت کرده است.
    زمانی با جدایی منصور حکمت و ما از کومه له و جدایی کومه له از کمونیسم، ما را بعنوان جریانی که بزرگترین ضربه را به کومه له زد (بخوانید بزرگترین ضربه به ناسیونالیزم کومه له) معرفی میکردند. دراین دوران با فرهنگ بسیار غلیظ ناسیونالیستی تشکیلاتشان را به تشکیلات نفرت بر علیه ما و در واقع برای دوری از کمونیسم بازسازی کردند. اکنون پیداست که تمام مساله بر سر تعلق به دو جنبش و دو انتخاب بود و "کی چی دزدید؟"و "چه کسی سنگر" را خالی کرد وغیره صرفا پرتاب سخیفترین دشنام ها برای پرده پوشی اصل ماجرا بودند.
    اما هیچ چیز منطقی تر از آنچه که ابراهیم علیزاده انجام میدهد نیست. وی بدرستی در پاسخ به منتقدین تاکید میکند که مساله این نیست که کومه له امروز با دیگر جریانات ناسیونالیستی چه رابطه عمیقی دارد؟ چرا که این ادامه منطقی فعالیت اوطی  دو دهه گذشته است. واقعیت این است که اتفاق جدیدی در کومه له نیفتاده است که در نتیجه آن این انتقادات یک شبه یا با یک اطلاعیه  کشف شده باشند. ظاهراً همکاری، اتحاد و یا همراهی کومه له با راست ترین جریانات ناسیونالیستی باعث شده است که "تازه" متوجه شوند که انتخاب جدیدی کرده اند!
    احزاب و گروه‌هایی که دربازی چپ نشان دادن کومه له شرکت کردند این خریداران تابلوی به اصطلاح چپ کومه له در پیوستنش به ناسیونالیسم کرد، خود از جمله کسانی هستند که "تازه"متوجه داستان شده اند. از این دسته از جمله احزاب کمونیست کارگری هستند که با برداشتن هر چه بیشتر ظواهر کمونیستی و آویزان کردن عبای خود به جنبش و افق کومه له  در ایجاد توهم به کومه له در این دوره بیشترین نقش را ایفا کردند. در این باره در ادامه  نکاتی را لازم به توضیح میدانیم.

    تحولات اجتماعی و سیاسی دلیل اصلی هستند
    واضح است که اساس این مباحث در کومه له و خزیدن سازمانها و افراد خارج از آن به زیر چتر کومه له را باید با تحولات سیاسی و اجتماعی در ایران توضیح داد. فشارجنبش سرنگونی از یک طرف و جنبش ناسیونالیستی در کردستان از سوی دیگر، بسترهای اصلی برای انتخاب و خزیدن زیر شنل سرخ کومه له بودند.
    در این دوره جنبش کارگری ، جنبش علیه فقر، جنبش زنان و کلا چپ گرایی  در جامعه در ابعاد گسترده ای خودنمایی کرد و همین به تنهایی کافی است تا هر جریان مدعی  کمونیسم و سوسیالیسم را وادار به جواب دادن بکند. جواب کومه له پیوستن رسمی به ناسیونالیسم کرد بود  و برای فروختن آن بنام چپ و رادیکال به دنبال جمع کردن جریانات به اصطلاح چپی افتاد تا  بتواند با کمک آن‌ها تابلوی"آلترناتیو سوسیالیستی"اش را برای پوشاندن پیوستنش به جنبش ناسیونالیسم کرد را پنهان کند.
    این روند اکنون با دست انداز روبرو شده است و احتمالا با اعلام دو اعتصاب عمومی دیگربه روال طبیعی خود بازخواهد گشت. عمق یافتن مبارزه طبقاتی در ایران در چنین اوضاع و احوالی ظاهرا این امکان را برای  کومه له و جریانات هم جنبشی اش با دردسر روبرو کرد. این  برای کومه له به همان اندازه که با نام کارگر و به عنوان یک نیروی سوسیالیست و کمونیست سخن میگوید مشکل ایجاد کرده است. طبقه کارگر و رادیکالیسمش فاکتور اصلی این فشاراست. راننده ای که هر بار آنهم در انظار عمومی چراغ راهنمای چپ میزند اما به راست میچرخد،هر چند تصادفات زیادی را موجب شده باشد، صلاحیتش برای ادامه رانندگی هم میتواند بی اعتبار شود به شرطی که اعتبار دهندگان، این صلاحیت را زیر سوال ببرند.

    ماهیت امروز کومه له چیست؟
    مشخصات مهمی کومه له کمونیست را از کومه له امروز جدا میکند. کومه له کمونیست مارکسیسم و طبقه کارگر بستر اصلی افق و فعالیتش در کردستان بود. کارگر عضو کومه له در شهرها و در طبقه کارگر و مردم زحمتکش به آگاهگری کمونیستی،  سازماندهی حزبی و توده ای  در محل کار و زیست  مشغول بود. پیشمرگ کومه له با شعار زنده باد سوسیالیسم در مقابل دشمنانش، چه در جبهه جنگ علیه جمهوری اسلامی و چه در جبهه جنگ علیه  حزب دمکرات کردستان  حاضر بود و بعضا به خاک می افتاد. کومه له کمونیست با همه کمبود هایش تعلق طبقاتی اش به طبقه کارگر بود. کومه له برای زدون تفرقه ناشی از سیاستهای بورژوایی و ناسیونالیستی در میان  طبقه کارگر و مردم زحمتکش مبارزه ای بی امان میکرد. تا جایی که حزب دمکرات کردستان ایران بعنوان نیروی اصلی جنبش بورژواز- ناسیونالیست کرد چند سال جنگ مسلحانه ای را به کومه له تحمیل کرد تا  کومه له را به دست کشیدن از سیاستش در افشای ماهیت بورژوایی این حزب وادار کند. حزب دمکرات در این تلاش شکست خورد. طبقه کارگر در کردستان بعنوان یک طبقه در مبارزه  سیاسی و اقتصادی که درگیر آن بود،  کومه له را سازمان سیاسی خود میدانست. کومه له کمونیست در مقابل افکار و آرا ارتجاعی و مذهبی  ضد زن  پیشرو بود و  رهایی از ستم ملی در کردستان را بخشی از تاکتیک های خود در استراتژی سوسیالیستی اش میدانست.
    امروزاما اگر از زاویه یک کارگر کمونیست و یا یک مارکسیست، ماهیت و فعالیت کومه له را  قضاوت کنید تصویر دیگری از آن  خواهید دید. کومه له امروز در همه زمینه های اصلی که یک جریان کمونیستی با آن شناخته میشود ماهیتا بیگانه است. برای شناخت از هر جریان و پدیده ای بدیهی است که باید سراغ  پراتیکش رفت و نه ادعا ها یش. اسناد کومه له که انبوهی از مصوبات دوران حزب کمونیست ایران تا مقطع جدایی ما و مصوبات جدید ناسیونالیستی اش  را تشکیل میدهد در خود بشدت فریب دهنده هستند. اسناد کمونیستی کومه له فقط برای تزیین این سازمان جدید ارزش مصرف داشته است. کسی که امروز به نقد کومه له میپردازد  باید از زاویه کمونیستی و طبقه کارگر و نقدش  از سرمایه داری در ایران و کردستان ودر تقابل با جنبش ناسیونالیستی شروع کند. کارگران کمونیست در کردستان  میتوانند از زیر سایه و کرختی سنگینی که تعلق طبقاتی جدید کومه له بر آن‌ها تحمیل کرده است  خود را رها کنند.
    چند خصوصیت پایه ای، ماهیت کومه له امروز را بیشتر توضیح میدهد.
    کومه له تا آنجا مارکسیست است که به او کمک کند تا موجودیت اش در جنبش ملی در کردستان و مبارزه برای رهایی از ستم ملی را تعریف کند. کومه له سابق، به دلیل مارکسیست بودن و مقابله و عملکرد دو جانبه در برابر جمهوری اسلامی و سرمایه داری ایران از یک طرف و حزب دمکرات و جنبش ناسیونالیستی در کردستان از طرف دیگر، در میان توده کارگر و زحمتکش نفوذ داشت و بر این نفوذ متکی بوده. این خصوصیات دیگر شباهتی با کومه له امروز غرق در به پیروزی رساندن "مردم کردستان"و"اتحاد مردم کردستان"و"جنبش انقلابی مردم کردستان"و"جنبش کردستان"و "جنبش سرنگونی جمهوری اسلامی" و ۳۰ سال هم پیمانی و همکاری با همه جریانات ناسیونالیست و مرتجع در کردستان ندارد. کومه له طی ۳۰ سال گذشته بطور سیستماتیک ازسازمان و تشکیلاتی که دارای سابقه متفاوت کمونیستی بود به جناح چپ جنبش ناسیونالیستی تبدیل شده است. کومه له بنا بر این ماهیت  دیگرنیازی به طبقه کارگر بعنوان یک طبقه اجتماعی و رهبران مارکسیست آن  که برای یک جریان کمونیستی حیاتی است،  ندارد.
    برای کومه له  "مردم فقیر و درمانده"،"مردم محروم" وآحادی از فعالین کارگری  نیروی اصلی هستند که به کمک آنها به تقویت "مبارزه مردم" در کردستان نظر دارد. به همین دلیل است که "جنبش کردستان"و"مردم کردستان"و"مردم کرد"و در یک کلام جنبش کردایتی قطب نمای اصلی و محوری برای کومه له است. نه تنها این بلکه مردم کرد در دیگر مناطق کرد نشین در کشورهای دیگر هم به موضوعی هوئیتی برای کومه له تبدیل میشوند. اینها از شاخص های جدی تعلق به جنبش کردایتی هستند.
    در حالی که در کردستان در ایران و درسرتاسر جهان و از جمله مناطق کرد نشین در دیگر کشورهای منطقه، این "مردم"به طبقات مختلف تعلق دارند و منافع مشترکی با هم ندارند. سرمایه دار کرد، طبقه متوسط  در کردستان با کارگر کرد و طبقه کارگر منافع مشترکی  ندارند که جنبش مشترک و سازمان های سیاسی مشترکی هم داشته باشند.
    برای کومه له کارگر و زحمتکش تا خرده بورژوا و سرمایه دار و جنبش ها و احزاب و جریانات سیاسی همه  نیروی به پیروزی رساندن استراتژی اش است. همانطور که برای هر جریان دیگری چون حزب دمکرات و یا  سازمان کارگران کردستان(پ.ک.ک) که احزاب بورژوایی با نفوذ اجتماعی در جامعه و از جمله در میان بخش زیادی از کارگران و مردم زحمتکش هستند هم همین مساله  صادق است. آنچه که یک نیروی مارکسیست را از هر جریان مدعی مارکسیست دیگر جدا میکند اساسا همین تعلق هوئیتی به طبقه کارگر و نه "کارگر و مردم درمانده و فقیر"است. مارکسیسم را از طبقه کارگر جدا کنید، طبقه کارگر را از مارکسیسمش محروم سازید تا یک جریان بورژوایی چون پ.ک.ک راببینید. همین توضیح میدهد  که چرا حزب دمکرات کردستان ایران که یک حزب  بورژوایی کرد است، در "جنبش کردستان"و "جنبش انقلابی کردستان"از جانب کومه له برسمیت شناخته میشود. مشکل بورژوایی بودن حزب دمکرات کردستان نیست، مشکل دیدن جای واقعی  کومه له است. برای هر کارگر و هر کمونیستی که این واقعیت را نمیبیند اما معتقد به مبارزه طبقاتی و معتقد به این است که ما در جامعه ای سرمایه داری زندگی میکنیم، یکبار دیگر مراجعه به مانیفست کمونیست مارکس و انگلس یک سنگ محک حیاتی است.
    بنا به این دلیل پایه ای است که کومه له در طول بیش از بیست سال گذشته بر اساس داده های این نگرش بورژوایی متناسب با اهداف سیاسی اش، از نقد کمونیستی به ناسیونالیسم کرد و حزب دمکرات کردستان ایران و بقیه جریانات ناسیونالیست در منطقه دست کشیده است. کسی آثاری جدی و عمیقی در این رابطه نمیتواند نشان بدهد. در عوض انتقادات سطحی به سیاست و افق ناسیونالیستی بسیار زیاد است. کومه له از این جبهه کرد به آن جبهه دیگر کرد در گشت و گذار است. نه تنها این بلکه در سطح عمومی‌ترین خواست های امروز مردم هم عقب نشسته اند:مذهب و تاثیرات عفیونی اش  در جامعه را به مذهب توده ها و مذهب ملا ها تبدیل میکنند تا از نقد مذهب توده ها صرف نظر کنند وسازمان و تشکیلات متناسب با همین افق و سیاست‌ها را بسازند. این نتیجه فعالیت ۳۰ سال گذشته کومه له است.
    در کردستان ایران  تشکیلات و فعالینش با همین افق، سیاست وسبک کار و فرهنگ صیقل داده شده اند. آن دسته از فعالین کارگری و دیگر عرصه های اجتماعی که خود را با کومه له تداعی میکنند، چه در اردوگاه هایش،  چه در خارج کشور و چه در شهرها و روستاهای کردستان آینه تمام نمای کومه له امروزهستند. برای اثبات این نکته باید نشان داد که در کردستان ایران این فعالین تا چه اندازه تحت تاثیر این سازمان  ناسیونالیستی مدعی سوسیالیسم و کمونیسم هستند؟
    یک مقایسه ساده سالهای ۱۳۶۰ تا  ۱۳۸۰ میتواند نشان بدهد که در آن دوران بغایت سخت و دشوار همراه با خفقان وحشیانه و اعدام کارگران کمونیست و زندانی، طبقه کارگر و جنبش کارگری قدم به قدم به محور مهمی در افکار و اعمال کومه له و به این ترتیب در همه جامعه کردستان  تبدیل شد، کومه له تشکیلات در برگیرنده بخش قابل توجهی از کارگران کمونیست در شهرها و روستا ها بود و در مبارزه طبقاتی و مبارزه همه جانبه علیه جمهوری اسلامی پیشتاز.
    اسناد این دوران مبارزه کارگران و کمونیستها در کردستان در سازمانیابی کارگری در این دوره و مبارزه برای زندگی بهتر موجود است  و خوشبختانه هنوز بسیاری از دست اندرکاران و رهبران آن موجودند. این تنها لیست کوتاهی از کار این رفقا دراین دوران است:  تشکل محافل کارگری و کمیته های کارگران کمونیست، تشکلاتی چون اتحادیه صنعتگر،  سندیکای خبازان،  تعاونی های کارگری، تشکل علیه بیکاری، مراسم های با شکوه کارگری در اول ماه مه ها بویژه در شهرهای سنندج و سقز، بوکان،  شبکه های محافل خانوادگی کارگران، مراسم های قدرتمند و عظیم هشت مارس ها،  صندوق های همیاری کارگری، مبارزه برای آزادی زندانیان سیاسی، مبارزه معلمان و تشکل هایشان،  مبارزات کارگران  در کوره های آجر پزی در کردستان و کارگران فصلی که پیام آوران جنبش کمونیستی و کارگری در سرتاسر کشور بودند.
    این تصویر را با امروز باید مقایسه کرد؟ چه اتفاقی افتاد؟ چرا این فضا تقریبا هیچوقت باز نگشت؟ چگونه بتدریج این روال تبدیل به دور شدن کومه له و کومه له ای ها از جنبش کمونیستی و کارگری در کردستان شد؟ اینها در حالی است که فضای عمومی دوران بسیار سختتر خفقان و جنگ و کشتارهم تغییر کردند. در کردستان  تفاوت وجود کمونیستها و کار کمونیستی با کومه له ای ها به یمن وجود صف قدرتمندی از کمونیستها در ایران و کردستان، برای هر رهگذری محسوستر بود. تاثیر یک نیروی کمونیست مانند کومه له پس از جدایی ما از آن  بر آگاهی و تشکل و فرهنگ مدرن طبقه کارگر و فعالین کمونیستش را صرفا با اینکه جدایی صورت گرفت و کسانی به کومه له از پشت خنجر زدند نمیتوان توضیح داد. کومه له خود را بنا به همه ادعا های قابل اندازه گیری بازسازی کرد. اما این باز سازی نه در ادامه راه مارکسیسمی ما وتلاش طبقه کارگر در زندگی بهتر و افق سوسیالیستی، بلکه بر بستر افق و سیاست و فرهنگ غیر کارگری، غیر کمونیستی و اساسا ناسیونالیستی صورت گرفت. این ادعا که هر جا جریان سوسیالیستی هست در آنجا باید کارگران متشکل تر، آگاهتر و تلاش برای تغییر زندگی و فرهنگ سوسیالیستی قاعدتا افزایش پیدا کند باید  بسیار ساده تر از این باشد که با دلایل فرعی چون دیگران اجازه ندادند و یا سرکوب اجازه نمیدهد  توضیح داده شود. سازمانی با نفوذ همچون کومه له امروز، نفوذش را نه برای تحکیم مبارزه طبقه کارگر و افزایش توان و قابلیت آن در مبارزه طبقاتی  بلکه برای اتحاد ملی و مبارزه مردم و فداکاری برای همراه شدن با دیگر احزاب ناسیونالیست بکار گرفته است.
    امروز "انقلابی بودن کردستان"و "سنندج سرخ"و "پرچم سرخ"و آکسیون های بی پایه همانقدر بی معنی و تزئینی هستند که اسناد کمونیستی در کومه له. کسی که نمیتواند عمق و نفوذ جنبش ناسیونالیستی کردایتی در میان مردم در کردستان ایران را تماما ببیند باید عینک اغماض ناسیونالیستی اش را بردارد. کسی که در تمام دوره ۳۰ سال گذشته ملحق شدن بخش زیادی از کادرهای سابقا کمونیست به جنبش کردایتی را با هضم همه یا بخشی از فرهنگ منحط ناسیونالیستی کرد در همه زمینه ها  نمیبیند  باید عینک کردایتی اش را بردارد.کسی که امروز امر اتحاد و مبارزه کارگری و تعمیق مبارزه طبقاتی در کردستان را که از راه سازمانیابی کمونیستی رهبران کارگری و تشکل یابی کارگران در محل های زیست و کار و برای بهبود زندگی و ایجاد صف قدرتمند و طبقاتی در مبارزه میگذرد، با گروه ها و کمیته های "فعالین کارگری"به خود و دیگران حقنه میکنند، بشدت اسیر سیاست و فعالیتی است که کومه له در جنبش سرنگونی و ناسیونالیستی دنبال میکند.

    چپ در کردستان

    کردستان انقلابی، جنبش انقلابی کردستان، جنبش کردستان کدام یک میتواند درست باشند؟ هر کدام  پرچم چه فعالیتی هستند؟ این شعارها چه معنی برای طرفدارانش دارد؟ برای این جنبش ها چه ابزاری میسازند و چنانچه به این ها، چه در کردستان ایران و چه در سایر مناطق کرد نشین در کشورهای دیگر، معتقد نیستند چه میکنند و چه سازمانی برای مبارزه خود می سازند؟
    آنچیزی که امروزه واقعیت دارد این است که کردستان ایران  مانند دیگر مناطق ایران در همه مسایل اجتماعی مشترک است غیر از مبارزه برای رفع ستم ملی که در کردستان سابقه ای طولانی دارد. مبارزه برای رفع ستم ملی هم از زاویه هر کدام از جنبش های موجود کمونیستی و ناسیونالیستی راه حل های متفاوت و کاملا مجزایی دارد. بعنوان یک سازمان کمونیستی که متکی به جنبش کارگری و مبارزه طبقاتی در جامعه در مقابل کل طبقه سرمایه دار است همکاری و هم سویی هم با احزاب بورژوایی میتواند وجود داشته باشد اما هیچگاه این به معنی منحل اعلام کردن مبارزه طبقاتی نیست. همانطور که جنبش ناسیونالیستی و احزاب آن هیچگاه  ذره ای از اهداف و منافع خود  به نفع طبقه کارگر و جنبش کمونیستی دست نمیکشند.
    سرمایه دار و خرده بورژوا در کردستان مانند همه جای دیگر هیچ منفعت مشترکی با طبقه کارگر ندارد. هر کدام راه حل خود و جنبش خود را دارند. آنچه جنبش کردستان خوانده میشود کیسه دوخته شده جنبش کردایتی برای ریختن همه مردم در آن زیر پرچم این جنبش است. جنبش ناسیونالیسم کرد است. جنبش کردستان را  چه بطور خود بخودی و یا آگاهانه به عنوان یک جنبش مترقی که متعلق به همه مردم است، معرفی کردن همراهی با جنبش کردایتی است. راه حل کمونیستی برای رفع ستم ملی، راه حل طبقه کارگر برای حذف این غده سرطانی محصول بورژوازی سراسری و محلی است. در حالیکه جنبش ناسیونالیستی این سرطان را برای جامعه نهادینه میکند. جنبش کردایتی به انسانهای این جامعه هوئیت کردی میدهد تا که آنها سربازان و اسیرانی برای پیشبرد جنگ و کشمکشش با بورژوازی سراسری برای گرفتن سهمش بشوند. جنبش کمونیستی با آگاه کردن توده مردم به واقعیت مبارزه طبقاتی و رفع ستم ملی به نفع همه انسانهای جامعه زیر پای جنبش کردایتی و سازمانهایش را خالی و آنها را حاشیه ای میکند.
    سازمان کمونیستی در اتکا به جنبش عظیم توده ای در چنین موقعیتی قادر به نجات طبقه کارگر و زندگی بهتر در جامعه کردستان است. تا زمانی هم که جنبش کمونیستی  حاضر نباشد، جامعه در برابر خرافه ناسیونالیسم بشدت آسیب پذیر است. از این لحاط باید در بکار بردن واژه های "جنبش کردستان"و"جنبش مردمی کردستان"و"جنبش انقلابی کردستان"دقت کنیم. اینها اگر چه برای دوره هایی با اغماض پذیرفته میشد، اما اکنون که این شعار ها دقیقا بیان افق و سیاست های جنبش ناسیونالیستی هستند، برای کارگران سمی بیش نیست.
    مساله حزبیت یافتن در جامعه طبقاتی کردستان هم از دیگر نکات مهم و قابل مکث است. سوال این است که  حزبیت یافتن جامعه  برای طبقه کارگر و کمونیسم چه معنی دارد؟ از نظر ما   به معنی این است که طبقه کارگر باید حزب خود را داشته باشد. طبقه کارگر و کمونیستها نباید در جنبش موجود ناسیونالیسم کرد حل شوند. همانطورکه هیچ ناسیونالیستی و هیچ بورژوایی در برابر کارگر و کمونیست بی چنگ و دندان نیست. اینکه جامعه کردستان حزبیت یافته است برای ما به این معنی است که در هر تحولی احزاب ناسیونالیست راست و چپ یعنی حزب دمکرات و کومه له (همراه با نیروهای متحد و همراهشان) بلافاصله تلاش خواهند کرد تا اداره جامعه را به دست گیرند. احزاب ناسیونالیست و جنبش ناسیونالیستی به عنوان یک موجودیت اجتماعی متشکل است. جنبش کارگری و حزب کمونیستش اما هنوز متشکل نیست. توهم به کومه له بعنوان تشکل طبقه کارگر مانع از خودآگاهی کارگران کمونیست در انسجام خود، جنبش کارگری و حزب کمونیستی است. این واقعیتی انکار ناپذیر است که بیش از بیش کمونیستها را در کردستان میتواند متوجه خلا صف مستقل خود و حزب خود بکند.
    واقعیت وجودی کومه له امروز  دقیقا در همان جهتی است که بیش از دو دهه است ابراهیم علیزاده و رهبری کومه له برایش در سخت ترین شرایط  در هم پیمانی و همراهی با سازمانها و احزاب  ناسیونالیست در کردستان ایران و دیگر مناطق کرد نشین در منطقه برایش تلاش کرده اند، زحمت کشیدند و حق هم دارند امروز از آن با همه توان دفاع کنند. اینکه جریان و یا شخصیت و کادرهایی از بیرون و یا  درون کومه له این را نمی پسندند ناشی از تغییرات در سیاست و موقعیت جنبشی و طبقاتی کومه له امروز نیست. متحدین طبیعی کومه له در هر برآمدی بطور طبیعی جریانات ناسیونالیستی  و از جمله دیگر سازمانهایی است که تحت نام کومه له فعالیت میکنند. اختلافات فراکسیونهای مختلفی که تحت نام کومه له کار میکنند  بنیادی نبوده و نیست. در یک سال گذشته درجریان اعتصاب عمومی در کردستان و همکاری نیروهای ناسیونالیست و"چپ و سوسیالیست"در کردستان بر سر این اعتصاب  را همه دیدند. اینها ناشی از نا صادق بودن رهبران کومه له نیست، بلکه دقیقا از روشن بودن و ادامه راهی است که تا کنون برایش کار کرده اند.
    بی افقی و دست کشیدن از مارکسیسم ارتدکس و بازگشت به افق های سابق ناسیونالیسم کرد، از جانب همه جریانات و شخصیت هایی  که خود را به افق و موجودیت کومه له آویزان کرده‌اند، باعث گشت تا از جمله بخش قابل توجهی از طیف موسوم به کمونیسم کارگری(تحت عنوان کمیته کردستان این احزاب)همه سیاست و نقد شان از کومه له و افشای اینکه کومه له بعنوان جناح چپ جنبش ناسیونالیستی عمل میکند را فرصت طلبانه مخفی وحذف کنند و بدنبال پیدا کردن جایی در سراب کومه له صف ببندند. اینها در شرایط بسیار حاد دو سال گذشته  نشان دادند که نیروهای ابزاری هستند که در هر بزنگاه  حساس سیاسی میتوانند بسادگی نیروی همین سازمان و جنبش ناسیونالیستی بشوند و طبقه کارگر و صف مستقلش را قربانی هیجان پیوستنشان به صف کومه له بکنند.

    تشابهات
    آیا کپی جلال طالبانی و اتحادیه میهنی در کردستان ایران ممکن میشود؟ بستگی دارد که چه کسی به این سوال جواب میدهد. برای ناسیونالیست ها و دوستداران جنبش کردایتی، علیرغم هر انتقاد درون خانوادگی  که به هر بخشی از جریانات جنبش کردایتی داشته باشند آرزوی تبدیل شدن به کردستان عراق و سوریه واقعی است.
    بنا به تاکیداتی که کومه له برهم سرنوشتی ملی "مردم در کردستان"دارد عمیقا خود را متعهد میداند که جبهه مبارزه مردم کردستان  علیه جمهوری اسلامی تضعیف نشود. هر تاکیدی بر طبقاتی بودن جامعه برای کومه له به معنی تفرقه در این صف است. افقی که صرفا بر جنبش سرنگونی و به پیروزی رساندن مبارزه "مردم کردستان" بنا شده است. این مبنای بیشترین توهم  کارگران کمونیست در کردستان در قبول این افق ناسیونالیستی است. دورانی که ابراهیم علیزاده تاکید میکرد که "کمونیسم یک واقعیت انکار ناپذیر در کردستان است" مدتهاست بسر رسیده است. جای این را جنبش "همه با هم" در کردستان و جنبش "همه با هم" غیر طبقاتی برای سرنگونی جمهوری اسلامی گرفته است و ارتباط نزدیک با هر نیرویی که بخشی از این "مردم"و این تقابل و "مبارزه"را نمایندگی میکنند  امر خود میداند. از این دریچه، چپ های شیفته کومه له در کنار پژاک و پ.ک.ک وهر نیروی مرتجع دیگری به بازی گرفته میشوند.
    رابطه با نیروهای کرد در عراق که بیش از دو دهه است  بر سرنوشت مردم "کرد"در کردستان عراق حاکم هستند نکته  قابل توجهی است. این رابطه صرفا یک رابطه  دیپلماتیک برای تقویت کومه له در مقابل جمهوری اسلامی نبوده است. بیش از دو دهه از حاکمیت احزاب جنبش ناسیونالیستی در کردستان عراق میگذرد. اکثریت مردم در کردستان عراق زیر خط فقر زندگی میکنند. اقلیت جامعه که بخشی از سران و اسکلت کادری این جریانات هستند بخش سرمایه دار و مرفه جامعه را تشکیل میدهند و نقش ژاندارمی منافع آمریکا را بازی میکنند. بدون تردید کومه له مدل و نمونه حاکمیت احزاب جنبش کردایتی در کردستان عراق را مد نظر دارد که از هر زاویه که به زندگی اکثریت مردم زحمتکش در این جامعه بنگریم، از آموزش و پرورش تا بهداشت و مسکن و ترانسپورت و ... با الگو و نقشه بانک جهانی و صندوق بین المللی پول اداره میشود و تماما بر مبنای اقتصاد نئو لیبرالیسم بنا شده است.
    همین برای یک نیروی طرفدار طبقه کارگر و کمونیست کافی نیست که در کنار طبقه کارگر و چپ جامعه بایستد؟ پاسخ کومه له در تمام این دوران به طبقه کارگر "کرد" نفی این واقعیات  و به طبقه سرمایه دار "کرد" و احزاب سیاسی نماینده اش در قدرت مثبت بوده است. دیپلماسی کومه له یک انتخاب سیاسی علیه طبقه کارگر است. این واقعیت وجودی کومه له در تمام این دوران بوده است. از این زاویه میتوان به سوال بالا جواب روشنتری داد که الگوی کومه له برای کردستان ایران به طور "اتفاقی"چه اندازه شبیه به این تجربه کردستان عراق است.
    قبل از سقوط صدام و حاکمیت احزاب کرد در کردستان عراق، اتحادیه میهنی به رهبری جلال طالبانی در کردستان عراق، یک جبهه متشکل از همه فعالین چپ و ناسیونالیست بود که در جناح چپ جنبش ناسیونالیسم کرد قرار میگرفت.حزب دمکرات کردستان عراق در جناح راست آن قرار داشت. برای اتحادیه میهنی و جلال طالبانی هم دقیقا مردم در کردستان اساس بود و هر مارکسیست و کمونیستی هم که در درون این جبهه بود را بتدریج به مواضع مردمی و نه طبقاتی مشرف میشد. آیا شباهت زیادی بین اتحادیه میهنی با کومه له دیده نمیشود؟ آیا شباهتی در نقش ابراهیم علیزاده  با الگوی جلال طالبانی دیده نمیشود؟ ۳۸سال قبل تلاش جلال طالبانی برای منصرف کردن کومه له در تصویب برنامه حزب کمونیست ایران و تشکیل حزب کمونیست بی نتیجه ماند. این مساله تا به امروز همیشه مساله ای مهم برای کمونیستها و موفقیت آن‌ها علیه ناسیونالیسم کرد بوده است، همانطور که برای ناسیونالیستها همیشه مایه عزا و نفرت بر علیه کمونیستها بود. جلال طالبانی تاکید میکرد که باید در جنبش ناسیونالیستی در کردستان با بورژوازی ملی در یک جبهه بود و آنرا باید متحد اصلی خود دانست.  اینکه امروز کومه له جنبش ناسیونالیستی برایش هوئیت است و حزب دمکرات و بقیه جریانات ناسیونالیست را در درون این جنبش متحد اصلی خود میداند، همان نصیحت های جلال طالبانی است که متاسفانه در کومه له ی امروز به واقعیت تبدیل شده اند. این همان افقها و سیاست‌های جلال طالبانی هستند که از طرف کومه له عملی میشوند.
    کومه له نیازی به مارکسیسم و طبقه کارگرش برای رهبری مبارزات مردم در کردستان ندارد، وعده سوسیالیسم ارزان ترین کاری است که برای جلب و ماندگار کردن و یا غلبه بر رقیب میتوان کرد و این در ادبیات کومه له کم نیست، آنچه در این ادبیات غایب است مارکسیسم و طبقه کارگر و تشکل کمونیستی‌اش در کردستان است که باید و میتواند بعنوان بخشی از طبقه کارگر ایران، سوسیالیسم را همین امروز امر خود کرده باشد. در هر برآمدی به همه مصائب و ستم ها و از جمله ستم ملی اعلام جنگ کند. بعنوان یک جریان سوسیالیست طبقه اش را در مقابله با طبقه سرمایه دار از هر نوع و رنگی، فارس و کرد و ترک و بلوچ و عرب سازمان بدهد و به این ترتیب افق نجات بخشی به جامعه بدهد. سوسیالیسم امروز کومه له و ضربان قلبی که با جنبش ناسیونالیستی کرد و کردایتی تنظیم است  دقیقا همان سوسیالیسم بورژوایی  و واپس گرایی است که قاسملو و طالبانی  در مقابله با نفوذ کمونیست ها،تشکل طبقه کارگر و توده های زحمتکش و سازمان های کمونیستی شان مطرح میکردند.

    در مورد حزب حکمتیست و حزب کمونیست کارگری
    گفتیم که ابراهیم علیزاده حق دارد با همه توان از  عملکرد خود در مقابل انتقادات همه جریانات و دسته و افراد چه در درون خود و چه در بیرون سازمانش دفاع کند. معضل این طیف با افشای برگی از آنچه رابطه کومه له با دیگر جریانات ناسیونالیست است،  خاتمه پیدا نمیکند. این نوع انتقادات نمیتواند کارگر کمونیست را قانع کند. روشن است که همه این ها، از کادرهای منتقد کومه له تا احزاب کمونیست کارگری و بویژه حکمتیست  بر ماهیت کومه له و پیوستن و حضور بیش از سه دهه آن به جنبش ناسیونالیستی  آگاه بوده اند. با این وجود چرا علیزاده موفق میشود کادرهای منتقد  و حزب حکمتیست و حزب کمونیست کارگری را( از کانال کمیته کردستان های این احزاب)با خود همراه کند؟  و چگونه است که همه اینها بطور "اتفاقی"در کنار هم قرار میگیرند و بسرعت سیاست مشترک اعلام میکنند؟ اگر ابراهیم علیزاده  طبیعی ترین کار ساختن جبهه ای برای پیش برد امر سیاسی اش بوده باشد، باید برای این طیف هم طبیعی باشد که وجوه مشترک اش با آن جبهه را در همکاریش با کومه له  دنبال کند. وجه مشترکی که این طیف را با کومه له به هراندازه، کم یا زیاد، سطحی یا عمیق،جمع کرد، جنبش ناسیونالیستی در کردستان بعنوان چتر فراگیری برای سرنگونی جمهوری اسلامی است. برای این طیف خارج از کومه له، مقدم کردن  سرنگونی طلبی  بر بستر استراتژی ناسیونالیستی بجای استراتژی سوسیالیستی و صف مستقل طبقه کارگر ارجعیت پیدا کرد. بستر مبارزه مشترک برای این نیروها از دو سال پیش قرار است در پاسخ گویی به این نیاز از مسیر اتحاد های چپ و الترناتیو های به اصطلاح سوسیالیستی بگذرد . تحرکات اخیر حزب کمونیست کارگری و حکمتیست  و یا مخالفین و منتقدین امروز علیزاده را هم به این دلیل باید مجددا بازشناخت. اگر سی سال گذشته بنا به همه فعالیت، اسناد و شواهد، بر وجود کومه له در جناح چپ جنبش ناسیونالیسم کرد صحه گذاشت، بازشناسی طیف کمونیسم کارگری و کادرهای منتقد درون کومه له در نزدیکی و همراهی با آن را دقیقا از اشترکا تشان در این زمینه باید جستجو کرد و این آن روزنه ای است که به کارگران کمونیست در کردستان نیز امکان دیدن تمام حقیقت در مورد این جریانات را هم میدهد.
    علیزاده تشکیلات خود و همه کادرهای منتقد امروزی را تاکنون رهبری کرده است و به رهبری و هدایت این طیف علاقمند خارج از سازمان خود هم مشغول بوده است."مصلحت مبارزه مردم در کردستان"و"جنبش سرنگونی"و هر احساس مسئولیت دیگری که آنها بر آن نام گذاشتند، سرپوشی برای یک مصلحت مشترک و یک تعلق پایه‌ای تر مشترک آن‌ها با جنبش ناسیونالیسم کرد زیر چتر "چپ"ابراهیم علیزاده است. در بطن یک جنبش ناسیونالیستی "زنده" و "فعال"و "میلیتانت"با "سنندج سرخ و مهاباد پایتخت"با کادرها و فعالینی در سطح رهبری در خارج از مرزها و داخل شهرها که شباهت زیادی با هم دارند، قرار است دست در دست هم  جناح چپ جامعه که معنی جز چپ جنبش ناسیونالیسم کرد نیست را تقویت کنند و پرچم سرخ شوراها را هم در همه جا برافرازند!
    یکی از شاخص ترین نمونه ها اعتصاب عمومی در کردستان در سپتامبر سال گذشته بود. این اعتصاب  تمام خصوصیاتی  که کومه له امروز را معرفی میکند و بطور مختصر در باره اش شرح دادیم را نمایندگی کرد. "مصلحت تمام مردم کردستان باید نمایندگی میشد"و بهمین دلیل جناح چپ و راست جنبش ناسیونالیستی و سازمانهایشان باید پای یک فعالیت تاریخی و مشترک جمع میشدند. یک غرور و حس ملی همراه با عطش سرنگونی طلبی، همه را در برگرفت و کادرها و فعالین همه سازمانها آن را به اجرا در آوردند . برای این امر کومه له از یکسو  چپ ها را "جمع و جور"کرد و از سوی دیگر با جناح راست جنبش ناسیونالیسم کرد وارد اتحاد عملی اساسی شد. در این میان همه چیز ملی شد، مردم کردستان پیروز شدند، احزاب ناسیونالیست مدال های بیشتری به گردن خود آویزان کردند وارزششان در جنبش کردایتی وبرای دولت های مرتجع و در راس آن امریکا بیشتر شد.آنچه جایش بشدت خالی بود اعلام سیاست طبقه کارگر و کمونیسم بود. طبقه کارگر و کمونیسم نه صف خود را داشت و نه نمایندگی شد.
    قرار گرفتن احزاب، سازمانها و افراد کمونیست در این جبهه فضا را برای کارگران کمونیست و مارکسیست ها در کردستان آلوده کرد.فراخوان کارگران کمونیست در این اعتصاب جایش بشدت خالی بود، فراخوانی که بگوید این فراخوان به اعتصاب عمومی ماهیتی ارتجاعی دارد. شرکت نکنید چرا که فراخوان دهنده هایش برای طبقه کارگر و آزادی و برابری پشیزی ارزش قایل نیستند. اعتراض و نارضایتی خود از اوضاع و جمهوری اسلامی را زیر پرچم جنبش ناسیونالیسم کرد نبرید! با این جنبش به بازی گرفته نشوید، صف خود را در مقابل رژیم و جنبش ناسیونالیستی و احزاب و جریانات رنگارنگش بسازیم.
    بخش بزرگی از جریانات متشکل و غیر متشکل موسوم به کمونیسم کارگری با ابراهیم علیزاده و کومه له در این دوره همگام شدند. انتقادات وارد شده از جانب این سازمانها دور کردن اذهان خودی هایشان به این خزیدن زیر عبای کومه له از زاویه سرنگونی طلبی و جنبش ناسیونالیستی کرد بود.
    تاکید نیروهای کمونیسم کارگری بر چپ و کمونیست بودن خود نمیتواند از نقشی که تا کنون در این رابطه داشته اند کم کند.برای نشان دادن این مساله کافی است ما به آغاز جدایی کومه له ازتاریخ کمونیستی اش بنگریم. کومه له  در آغاز این جدایی شکل امروز را نداشت. این سیر تکوین طی۳۰ سال در جریان بوده است. اما ضروری نیست۳۰ سال دیگر منتظر ماند تا مشترکات جنبشی جریاناتی که زیر شنل کومه له  قرار گرفتند را کشف کرد. ابراهیم علیزاده  ظرف مطلوب جذب این جریانات را ساخته است.امروز کارگر کمونیست در شهرهای کردستان ایران چه تفاوتی بین بسیاری از کادرهای کومه له و فعالینش در شهرها، با رهبران و مسئولین حزب حکمتیست و فعالینش در شهرها میتواند ببیند؟ جالب این است که در تجربه ۴۰ سال گذشته بطرز بسیار شگفت آوری تنها ۱۰ سال اول مبارزه مشترک کادرهای این حزب با  کومه له  و همه خاطراتشان  نیروی محرک و پایه اشتراک و همراهی این حزب با کومه له است. تمام جدال مارکسیستی کمونیسم کارگری از منصور حکمت تا خود کادرهایی که امروز تاریخ ۳۰ ساله مخالفت های مارکسیستی شان را با کومه له پنهان کرده اند  به یکباره فراموش میشود. وقتی که افق و سیاست های یک جنبش کمونیستی و کارگری در چنین جریانی بصورت معلق در آمد، آویزان کردن قبا به "امید کوبانی" در "روژآوا" ( غرب کردستان بزرگ شان که در ترکیه است) و کومه له و جنبشی که در "روژهه لات" ( شرق کردستان بزرگ شان که در ایران است) نمایندگی میکند از ضروریات مبارزه این بخش از جریانات میشود که دیر یا زود و با متعهد شدن کومه له برای قطع ارتباط با برخی از مرتجعترین نیروهای ناسیونالیست به ارتباطات سه گانه و دوگانه ادامه خواهند داد!

    کارگران کمونیست در کردستان، کدام آینده؟
    جامعه کردستان و طبقه کارگر آگاه و رزمندگان کمونیستش میتوانست یکی از پیشتازان مبارزه این طبقه در ایران باشد. صرفا با آکسیون های هر از چند گاه در اینجا و آنجا و با فداکاری های زیادی که برای آن میشود نمیتوان در چنین جایگاهی قرار گرفت. صرفا با ویترینی که برای "فعالین کارگر"سر هم بندی شده است و کارگر و فعال کمونیست را از سازماندهی کمونیستی و صنفی اش در محل کار و زندگی و در سطح شهری و استانی و منطقه ای محروم کرده است راه به جایی نمیتوان برد. مبارزه طبقاتی چنانچه در کردستان در حاشیه کومه له قرار نمیگرفت، سی سال گذشته زمان بسیار زیادی برای فتح سنگرهای زیادی در سازماندهی طبقه کارگر و تغییر شرایط کار و زندگیش بود. کمونیسم کارگری قدمهای بسیار مهم و موثری در کردستان برداشت اما متاسفانه نتوانست در ابعادی که آغاز کرده بود ادامه بدهد. کومه له میدان را خالی دید و توانست نه تنها مبارزه کمونیستی و کارگری را به سطح آنچه امروز در کردستان هست تبدیل کند بلکه عقب گرد بزرگی در این مبارزه کمونیستی و کارگری را باعث شد تا جایی که بقایای حاشیه ای از کمونیست های کارگری را هم کم و بیش با خود همراه کرد. مبارزه مسلحانه در کردستان، علیرغم اینکه سنت مبارزه کمونیستی  نبود و از جنبش ناسیونالیستی گرفته شده بود،  در دوران  کومه له کمونیست بتدریج میرفت تا  در اختیار و در ارتباط با مبارزه کارگران و توده مردم زحمتکش در کردستان قرار بگیرد. برای کومه له امروز  بازگشت به سنت جنبش ناسیونالیستی در زمینه مسلح بودن غالب میشود.اردوگاه های نظامی  تحت اداره و تسلط آمریکا و عراق و عجین در رابطه ای "دیپلماتیک"با دیگر نیروهای جنبش کردایتی بهترین شاخص برای شناخت از یک نیروی مدعی سوسیالیست بودن است.بدون تردید در هر تحولی نسخه آماده کردستان عراق بر فرق جامعه کوبیده میشود و بهشتی برای سرمایه دار و مقامات تازه به قدرت رسیده فراهم و جهنمی هم برای "بقیه مردم کرد"آماده میشود. این زمانی است که دیگر کمونیستهای بدون سازمان و قدرت دفاع از خود و رهبران و زندگیشان، اولین قربانیان آن خواهند بود. برای کمونیستها بیش از پیش ایجاد جبهه کمونیستی در برابر جبهه ناسیونالیستها  حیاتی تر شده است و نیاز به گام های بزرگی در این راه هست. مردم در کردستان بیش از همیشه منتظرند که احزاب کردی روزی از مرزها به داخل وارد شوند و در راس جنبش اساسا کردایتی قرار بگیرند.
    آگاهی طبقاتی فعالین کمونیست جنبش کارگری نمیتواند فراتر از آگاهی طبقاتی احزاب و گروه های موسوم به چپ و کمونیست باشد، این را قبلا در بررسی انقلاب ۵۷ دیدیم. کارگران کمونیست  ناچار از ایجاد حزب کمونیستی خود هستند. درغیر این صورت چه از کومه له راضی باشند یا انتقاد و دلخوری داشته باشند، ناچار از انتخاب کومه له و جریانات مشابه آن هستند، همانطور که تا کنون بوده است.

    دفتر پژوهش های تحزب کمونیستی در ایران
    بهرام مدرسی – اسد گلچینی
     خرداد ۱۳۹۸- مه ۲۰۱۹
    asadgolchini@gmail.com
    mail@bahram-modarresi.com
    www.dar-rah.com

    Share by: