دفتر پژوهش های تحزب کمونیستی در ایران

    برآشفته شدن از توضیح پیوستن کومه له به جنبش ناسیونالیسم کرد

    یدی صمدی دبیر سندیکای کارگران خباز سنندج و حومه ( انجمن صنفی کارگران خباز سنندج و حومه) در نوشته ای تحت عنوان "من آنم که رستم بود پهلوان"( نوشته وی درانتهای این مقاله آمده است)  به یکی از جدل های مهم این دوره در میان ناسیونالیستها و منتقدین آنها در کومه له پرداخته است. اهمیت این مباحثات چنان است که توجه  بسیاری از کارگران آگاه و فعال را به خود جلب کرده  است. مباحثاتی که ابعادی اجتماعی دارند. احساس مسئولیت این بخش از کارگران در کردستان دقیقا از زاویه  نقش و اعتباری است که برای خود در مبارزه  و دخالت در تعیین سرنوشت جامعه قائلند. از این نظر برای ما پرداختن به نوشته یدی صمدی که زبان حال بسیاری از این مبارزین جنبش کارگری است، اهمیت دارد.

    نوشته یدی صمدی این گونه شروع میشود:
    "متن زیر را در پاسخ به کامنت آقای انور عزیزیان “ زنده باد جنبش انقلابی در کردستان و شکست متوهمین به احزاب ناسیونالیست حتمی است “ که زیر پست فیسبوک آقای عثمان اسماعیلی نوشته اند؛ منتشر می کنم چون برای بنده جای سوال بوده که آقای عزیزیان چه دلیلی داشته اند که زیر یک عکس که عثمان اسماعیلی در صفحه فیسبوک خود پست کرده چنین کامنتی بنویسند؟ البته تنها ایشان نیستند خیلی‌ها به این بیماری مبتلا شده‌اند و مطلب منتشره تمامی آن کسانی را دربرمی‌گیرد که بدون هیچ ادله‌ای دیگران را با انواع و اقسام اتهامات، خطاب قرار می‌دهد." (تاکید از ماست)

    او در ادامه فاکتهایی از نوشته ای از لنین که بنام "بیماری کودکی چپ روی در کمونیسم" ترجمه شده است، میاورد. او سعی دارد با اشاره به این نقل قول ها  نشان دهد که منتقدین امروز کومه له فقط بحث میکنند، منفعل هستند و جامعه را نمیفهمند، آکادمیک هستند و دور از مبارزه واقعی. ما اینجا به این نوشته لنین و تلاش یدی صمدی از استفاده از آن نمیپردازیم، به این دلیل که آن نقل قولها خارج از کانتکس اجتماعی و موضوع سیاسی که لنین قصد توضیح آنرا داشت، آورده شده اند. نمیتوان هر نقل قولی را از کسی مستقل از همه شرایط تاریخی و اصلا موضوع اصلی بحث برای اثبات صحبت های خود آورد. این دقیقا روش همان آکادمیست هایی است که یدی صمدی ظاهرا به جنگ آنها میخواهد برود.

    بسیاری از این نقل قول ها میتوانند و لازم است  در مکان و زمان واقعی خود فهمیده و بکار گرفته شوند. یدی صمدی البته این کار را نمیکند و  به کمک این نقل قولها در تلاش برای برچسب های نخ نمایی چون انفعال و بی برنامگی منتقدین کومه له است. مستقل از این نقل قولها مواضع اصلی  یدی صمدی از نظر ما بطور خلاصه این است:

    یدی صمدی همان جا مینویسد:
    "...در این بین عده‌ای از کاشفان و فلاسفه دست به قلم شده‌اند و با ردیف نمودن کلماتی پشت سر هم در چندین و چند سطر، رادیکالیسم خود را به رخ دیگران کشیده و در یک سلسله مقالات پیچیده‌ی فلسفی آن هم با یک شکل و قالب و محتوا؟ به این نتیجه رسیده‌اند، نبایستی در جامعه تن ما به تن توده‌های مردم اعم از ناسیونالیست، رفرمیست‌، لیبرال و... بخورد چون وا مصیبتا از حد و حدود انقلابی‌گری‌مان کاسته می‌شود،...
    ... با دستاویز قرار دادن یک سری مفاهیم ( خطر ارتجاع و نفوذ ناسیونالیسم و وجود محفلیسم و....) بدون آنکه حتی تعریف مشخصی از این مفاهیم داشته باشید صرفا طوطی‌وار آن را تکرار می‌کنید، پس لطفا فیل هوا نکنید، چنین لفاظی‌هایی میان طبقه کارگر خریداری ندارد...
    ... شما با بزرگ‌نمایی عده‌ای ابژه سیاسی تحت نام ناسیونالیست دو هدف را دنبال می‌کنید: یک انفعال و بی‌برنامگی خودتان را لاپوشالی کنید و دوم عده‌ای را با این لفاظی‌ها دلخوش نگه دارید که بله ما خیلی رادیکال هستیم. نه حضرات بساطت‌تان را بد جایی پهن کرده‌اید...."

    برآشفتگی یدی صمدی از این زاویه است که وی فکر میکند طرح انتقاد از ناسیونالیسم و جنبش ناسیونالیستی صرفا یک جنجال است و کاریست بی مایه از جانب چپ هایی که با "کامپیوتر ۲۴ عیار"دارند سوالاتی کذایی در این مورد و البته در این شرایط حساس و سرنوشت ساز طرح میکنند.
    شرایط بشدت حساس است و این بسیار درست است اما یدی صمدی میتوانست آگاهانه تر رفتار کند، همچنان که توقع از یک کارگر مبارز تبدیل شدن به نماینده و زبان حال طبقه کارگر و مبارزاتش است، بویژه در شرایط های دشوار این مبارزات.  یدی صمدی فعلا این راه را انتخاب نکرده است و در قضاوت هایش به سادگی میدان را به جنبش ناسیونالیستی و نفوذ واقعی آن در کومه له واگذار کرده است.  برای ما بسیار روشن بود که کارگران آگاه و مبارز در کردستان قطعا نمیتوانند راجع به سرنوشت امروز کومه له بی تفاوت باشند و در این جدال سهم مهمی را که دارند ایفا خواهند کرد. تلاش کمونیستها باید ایجاد صف آگاه و متحد خود در جامعه و در صفوف طبقه کارگر باشد تا به این وسیله بتوانند جنبش کارگری قدرتمندشان را در برابر هر نوع جنبش بورژوایی از جمله جنبش ناسیونالیستی در کردستان سازمان دهند.
    تلاش این فعالین کارگری برای ممانعت ازحل شدن در"خانواده بزرگ کومه له"که امروز به نظر ما رسما به جنبش ناسیونالیسم کرد پیوسته است، قدم اول در کمک به ایجاد آن صف مستقل طبقه کارگر در کردستان است.

    ابتدا سه نکته  و سپس جدال اصلی
    اول: جدال های درونی کومه له واقعی اند. به همان اندازه که جدال کارگر و سرمایه دار و طبقه متوسط در جامعه واقعیت دارد. به همان اندازه که نوع اعتراض طبقه متوسط و کارگر در جامعه به رژیم و سیستم و هر تک سرمایه دار و کارفرمایی هم واقعیت دارد. به همان اندازه که هر فعال سیاسی بویژه چپ در مبارزه بر علیه جمهوری اسلامی و استبداد آن جدی است.
    دوم: مساله بر سر ناسیونالیست بودن مردم نیست. یدی صمدی طوری مساله را واژگون میکند که ظاهرا کسی خواهان دور کردن کارگران کمونیست از کارگران با گرایشات ناسیونالیستی در روابط اجتماعی است. این شیپور را از سر گشاد زدنش است. مساله کارگران آگاه و یک سازمان مدعی کمونیست تغییر و زیر و رو کردن جامعه با همه افکار و عقاید پوسیده و ضد اجتماعی و ضد  انسانیش است.مسله بر سر نفوذ و پیوستن کومه له به جنبش ناسیونالیستی کرد است. داستان بر سر تغییر یک سازمان کمونیستی به یک سازمان در جنبش ناسیونالیستی کرد است. کسی که امروز تشخیص نمیدهد که فاصله کومه له وحزب دمکرات و همراهی با پ.ک.ک و پژاک و دیگر جریانات مرتجع ناسیونالیست کرد تا چه اندازه کم شده است، باید ازعینک طبقاتی روشنتری استفاده کند.
    سوم: کسی که عمق نفوذ اجتماعی و سیاسی ناسیونالیسم را متوجه نباشد، فکر میکند همینکه دور و بری هایش تعلق سازمانی به پ.ک.ک یا پژاک یا حزب دمکرات نداشته باشند، تحت تاثیر جنبش ناسیونالیستی نیستند. این اشتباه بزرگ را همیشه بخشی از کمونیستها در کردستان کرده اند و از در افتادن عمیق با نفوذ این جنبش جا مانده اند. کسی که فکر میکند جدال ها و مباحثات اخیر کومه له  بزرگ نمایی ناسیونالیسم است، عملا شناخت درستی از کاری که فعالین کمونیست طبقه کارگر باید بکنند، ندارد. هر چند که خود متعهد و متعصب  نسبت به آرمانهایش باشد.  

    جدال ها در کومه له بر سر چه هستند؟

    این را همه میدانیم که ایران واضاع بشدت متحولی را از سر میگذراند. اینکه در این تحولات هریک از طبقات اجتماعی سرمایه دار و کارگر و طبقه متوسط از طریق احزاب و سازمانهای سیاسی شان  قصد دارند بر این اوضاع تاثیر بگذارند هم  باید روشن باشد. اینکه هریک از این طبقات و اقشار در تحولات سیاسی چگونه دست بالا پیدا میکنند و به اداره جامعه یا هر بخشی از آن دست میابند؟  بسته به آمادگی ذهنی، نیرو و سازماندهی توده ای و تشکیلات سیاسی آنها در جامعه است. در ایران و در کردستان نارضایتی و اعتراض عمیق مردم ابعادی اجتماعی و وسیع دارد.طبقه کارگر در این اوضاع  نباید و نمیتواند یکباردیگر به نیروی این احزاب و جریانات بورژوایی تبدیل شود و یکبار دیگر قربانی آنها شود.در کردستان هم  به دلیل وجود مساله کرد، سرکوب دولت مرکزی و تحزب یافتگی جامعه، اوضاع بشدت سیاسی و قطبی است. در کردستان هم دقیقا به دلیل وجود طبقات، جنبش ها و احزاب و سازمانهای سیاسی کشمکش ها واقعی و بسیار تعیین کننده هستند.
    کارگران آگاه ، کمونیستها و سازمانهایشان در کردستان هم چنانچه دارای جنبش متکی به اهداف خود نباشند و توان دفاع از خود را از همین امروز نداشته باشند در هر تحولی از سوی جنبش ناسیونالیستی بدون تردید  بعنوان مدعی تحولات آینده کنار زده میشوند. اینها ادعا و تبلیغات نیست. زبان کردی و لباس مشترک نمیتواند مانع این اتفاق باشد. حزب دمکرات کردستان ایران سالها در تلاش برای شکست دادن کومه له کمونیست جنگید و البته شکست خورد. احزاب ناسیونالیست کرد در کردستان عراق درب تشکیلات های کارگران و زنان و مدافعان حقوق کودکان را بستند و رهبرانشان را در تظاهرات مردم کرد زبانی که دنبال سرپناه بودند به گلوله بستند. کمونیستهای آن جامعه را غیرقانونی اعلام کردند و پنج کمونیست را در ۱۴جولای سال ۲۰۰۰ برگبار بستند و کشتند و ...
    کارگران در کردستان مانند هر بخش دیگر جامعه بشدت در تلاش برای خلاصی از این جهنم هستند. دامنه تنفر از جمهوری اسلامی  خواست همه با همی برای سرنگونی را باعث شده است.این خواست همگانی و ظاهرا مشترک  بسیاری اوقات بر آگاهی از آنچه که میتواند در فردای سرنگونی جمهوری اسلامی به طبقه کارگر تحمیل  شود، پیشی میگیرد و فدا میشود. شوق تلاش همگانی برای سرنگونی جمهوری اسلامی دلیلی میشود برای ندیدن واقعیات جنبش های غیر کارگری و اینجا بخصوص جنبش ناسیونالیسم کرد.این یک اشتباه مهلک است. طبقه کارگر بدون صف متحد و آگاهش باز هم قربانی احزاب و جنبش های بورژوایی خواهد شد.

    جدال درون کومه له دقیقا راجع به همین است. کومه له کمونیست  دهه شصت وجود خارجی ندارد. جدال امروز در کومه له هم دقیقا منعکس کننده جدال های واقعی طبقات مختلف در جامعه است. راجع به جواب های امروز و فردا است. کسی که به سرنوشت این سازمان فکر میکند قطعا راجع به این تحولات بی تفاوت نیست. راه حل های مختلفی وجود دارند اما صورت مساله یکی است. جدال بر سرپیوستن کومه له با ادعای سوسیالیست و کمونیست بودن به جنبش ناسیونالیستی کرد است. جنبش ناسیونالیستم کرد سازمانها و احزاب مختلفی دارد. کومه له امروز بر صندلی جناح چپ این جنبش ناسیونالیستی نشسته است. کومه له در تلاش بوده  و هست که بعنوان یک سازمان در این جنبش برسمیت شناخته شود.بخش بزرگی از مشغله ها و نگرانی های کومه له همین جنبش ملی در کردستان و روابط با دیگر سازمانهای دخیل در آن است. طبقه کارگر و رهبرانش بیشتر از پانویسی برای کومه له بر سراثبات تعهدش به سوسیالیسم  نیستند. سرنوشت کومه له را نه مبارزات  طبقه کارگر و رهبران و فعالین آن بلکه دیپلماسی در اردوگاه و روابطش با احزاب برادرش در جنبش ناسیونالیسم کرد تعیین میکند. کومه له مدتهاست که ملت خود را در چهار پارچه کردستان پیدا کرده است و به نسبت آن تعصب  و عرق ملی دارد.

    طبقه کارگر بدون ملت و تعصب ملی برای کومه له دیگر حتی نمیتواند شعار هم باشد چه برسد به اینکه هویت این سازمان  و قطب نمایش را تشکیل بدهد. کومه له امروز در بهترین حالت افتخارش این است که "هم کرد است و هم کمونیست"و این هیچ معنی دیگری غیر از ناسیونالیست بودن ندارد؛ این شعار ناسیونالیستهای خجولی است که کمونیست بودن خود در گذشته و اعتبار کمونیسم در جامعه را  برای جنبشی که به آن تعلق دارند، یعنی جنبش کردایتی، مورد  بهره برداری قرارمیدهند.

    جدال های درونی کومه له، از کادر و عضو کومه له ای که بتازگی متوجه تبدیل سازمانش به یک سازمان ناسیونالیستی شده است، تا همه کسانی که این تعلق به جنبش ناسیونالیسم کرد را نشان میدهند بسیار واقعی است. برسمیت شناختن این جدال  کمک میکند که کارگران آگاه به این واقعیات وجودی جنبش ها بدون تخفیف آشنا شوند و انتخاب کنند.

    یدی صمدی و دیگر رفقای کارگر و فعالی که مثل او فکر میکنند، هر چند حق دارند که نگران این جدل ها باشند اما بسیار مهم است که موضع و سوالات خودعلیه بورژوازی کرد و احزاب و جریانات جنبش ناسیونالیستی کرد را طرح کنند. کیفر خواست ما از بورژوازی یکی است، مهم نیست با چه زبانی کارگر را استثمار میکند و چه لباسی به تن دارد. کسی که این را نادیده بگیرد و یا کم رنگ کند به بخشی از بورژوازی و اینجا به ناسیونالیسم کرد امتیاز داده است و اجازه میدهد اعتراض و جنبش اش به  بورژوازی و ناسیونالیسم کرد تبدیل شود. اینرا بخش قابل توجهی از کادرها و اعضا کومه له که از نفوذ  جنبش ناسیونالیستی در کومه له احساس آرامش نمیکنند و یا بعضا احساس خفگی دارند، احساس میکنند. شانه بالا انداختن در مقابل  نفوذ ناسیونالیسم در جامعه و پیوستن کومه له به آن مهلک است.طبقه کارگر ایران و کردستان با اتکا به نیروی خود و مبارزه اش، جنبش متحد خود و تشکیلات های متنوع قانونی و غیر قانونی خود باید آینده ساز جامعه ای آزاد و برابر باشد.
    بورژوازی در هر شکل و لباسی همین اوضاع کنونی را در بسته بندی های دیگری بر جامعه تحمیل خواهد کرد. مبارزه ایدئولوژیک با هر انحراف ناسیونالیستی و با هر عرق ملی  برای کارگران آگاه حیاتی است. ورود  یدی صمدی و سایر رفقای هم نظرش در این جدال، هر چند خود و طبقه کارگردر کردستان را چشم بسته در اختیار ناسیونالیسم کرد میگذارد،  اما آغاز بحثی علنی و در سطحی وسیع در میان آنها در این جدال مهم است.

    دفتر پژوهش های تحزب کمونیستی در ایران
    بهرام مدرسی – اسد گلچینی
    ۱۵ تیر ۱۳۹۸ - ۶ جولای ۲۰۱۹
    www.dar-rah.com
    mail@dar-rah.com
    mail@bahram.modarresi.com
    asadgolchini@gmail.com



    *********************
    متن زیر را در پاسخ به کامنت آقای انور عزیزیان “ زنده باد جنبش انقلابی در کردستان و شکست متوهمین به احزاب ناسیونالیست حتمی است “ که زیر پست فیسبوک آقای عثمان اسماعیلی نوشته اند؛ منتشر می کنم چون برای بنده جای سوال بوده که آقای عزیزیان چه دلیلی داشته اند که زیر یک عکس که عثمان اسماعیلی در صفحه فیسبوک خود پست کرده چنین کامنتی بنویسند؟ البته تنها ایشان نیستند خیلی‌ها به این بیماری مبتلا شده‌اند و مطلب منتشره تمامی آن کسانی را دربرمی‌گیرد که بدون هیچ ادله‌ای دیگران را با انواع و اقسام اتهامات، خطاب قرار می‌دهد.

    من آنم که رستم بود پهلوان
    نگارنده : یدی صمدی

    جهت اطلاع مارکسیت‌های خود پنداشته‌ی پشت میز کامپیوتر نشین عیار ۲۴! آنهایی که بام تا شام گوش جهانیان را کر کرده‌اید و بدون آنکه شناختی از پایه‌ای‌ترین اصول آن اندیشه‌ای که خود را با آن تداعی و تعریف می‌کنید و به زعم خود خطابه‌های پرشورتر و رادیکال‌تر از مانیفیست ایراد می‌فرمایید و قلم فرسایی‌هایی به اصطلاح ریشه‌ای و مایه‌دارتر از « تزها درباره‌ فوئرباخ » در رد این و آن به رشته تحریر درمی‌آورید، تا از زاویه‌ی آن جهان‌بینی که باورتان شده خود مارکس هم به اندازه شما ازش حالی نبوده عالم و آدم را به انواع و اقسام انگ‌های ارتجاعی با مستند قرار دادن اوهام شکل گرفته در ذهن‌تان مورد تاخت و تاز قرار دهید و به سخره بگیرید!؟ عجیب است؟ در این بین عده‌ای از کاشفان و فلاسفه دست به قلم شده‌اند و با ردیف نمودن کلماتی پشت سر هم در چندین و چند سطر، رادیکالیسم خود را به رخ دیگران کشیده و در یک سلسله مقالات پیچیده‌ی فلسفی آن هم با یک شکل و قالب و محتوا؟ به این نتیجه رسیده‌اند، نبایستی در جامعه تن ما به تن توده‌های مردم اعم از ناسیونالیست، رفرمیست‌، لیبرال و... بخورد چون وا مصیبتا از حد و حدود انقلابی‌گری‌مان کاسته می‌شود، حال جالب‌تر اینکه همین حضرات برای آنکه ثابت کنند کسانی مارکسیسم را کج و کوله فهمیده‌اند چون ناشتا آن را صرف کرده!؟ برخی از نوشته‌های لنین را بعنوان پشتوانه‌ی نسخه‌های خود کشف کرده، دست مایه قرار می‌دهند. از این رو و در کمال پر رویی توجه دانشمندان گرانمایه را به سطرهایی از کتاب « بیماری کودکی، چپ روی در کمونیسم » جلب می‌نمایم و توصیه میکنم برای غنای فهم‌ درباره‌ی استراتژی و تاکتیک مارکسیسم در امر مبارزه؛ این کتاب بسیار ارزنده را یک بار دیگر مطالعه فرمایید. “ اظهارات متکبرانه و بسیار دانشمندانه و بیش از حد انقلابی چپ‌های آلمانی درباره اینکه کمونیست‌ها نمی‌توانند و نباید در اتحادیه‌های ارتجاعی کار کنند و ماذونند از این کار امتناع ورزند و باید از این اتحادیه‌ها خارج شوند و حتما یک اتحادیه کارگری شسته و رفته‌ای که توسط کمونیست‌های بسیار نازنین اختراع شده باشد تشکیل دهند، در نظر ما چیزی جز اباطیل کودکانه و خنده‌آور نمی‌تواند باشد....ترس از « جنبه‌های ارتجاعی » و کوشش برای اجتناب از آن بزرگ‌ترین سفاهت است. زیرا معنایش ترس از آن نقشی است که پیشاهنگ پرولتاری در امر تعلیم و تربیت و جلب عقب مانده‌ترین قشرها و توده‌های طبقه کارگر و دهقانان بر زندگی نوین به عهده دارند.... اگر خواسته باشیم همین امروز عملا به نتایج آتی کمونیسم کاملا تکامل یافته، کاملا استوار شده و قوام یافته، کاملا نضج یافته دست یابیم درست مثل این خواهد بود که به یک کودک چهار ساله ریاضایات عالی بیاموزیم. “« لنین / بیماری کودکی، چپ روی در کمونیسم » “ امتناع از فعالیت در درون اتحادیه‌های ارتجاعی بدین معناست که توده‌ی کارگران رشد نیافته را تحت نفوذ سران مرتجع، عمال بورژوازی و اشرافیت کارگری رها می‌سازیم. “ «نامه سال ۱۸۵۸ انگلس به مارکس درباره کارگران انگلیس »
    نه حضرات! به کجا چنین شتابان؟ به عملکرد خود آگاه‌اید؟ کجاست؟ مابه ازاء اجتماعی این حجم حجیم و سنگین تئوریک‌تان که مارکس را هم شرمنده کرده است؟ چرا نمی‌بینیم؟ این کار تئوریک سنگین موجبات کدام پیش‌روی در مبارزه ی طبقه کارگر را مهیا کرده است؟ یا به قول همین لنین خودمان در پاسخ به کدام چه باید کرد؟ تئوریزه فرموده‌اید؟ از سرعت خود بکاهید، این‌ها در کارنامه‌ی انقلابی‌گری‌تان به حساب نمی‌آید، درجه رادیکال بودن خود را با حرف‌های پر ملات و رازآلود فلسفی که آن را روی کاغذ جاری می‌کنید و همزمان به چندین زبان زنده دنیا ترجمه می‌شود و در کوه و دشت به طور گسترده دست به دست می‌گردد؛ نسنجید. این به اصطلاح ” تئوری‌های شما به خودی خود غیر عملی است “ از شما تقاضامندیم تا یک بار دیگر به مفهوم فلسفه‌ی «عمل» ( پراکسیس ) همین شاگردتان، « مارکس » را عرض می‌فرمایم؛ مراجعه کنید. کمی از پوسته‌ی سخت خود درآیید و پا را بر ارض واقع بگذارید، سال‌های خیلی پیش گفته‌اند “ فلاسفه تنها جهان را تفسیر کرده‌اند در حالی که هدف تغییر آن است “ طبقه کارگر نیازی به « آگاهی کاذب » ی که شما اشاعه می‌کنید، ندارد. تئوری زمانی رادیکال است که طبقه‌ی کارگر ریشه‌های آن را درک کرده باشد و اگر بداند نیازهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی طبقه‌اش در آن محقق می‌شود، اگر ببیند این همان تئوری است که قابلیت آن را دارد توده‌های مردم را جذب، جلب و سازمان دهد آن زمان طبقه کارگر به مفهومی که در مرکز آن تئوری قرار دارد یعنی « عمل » ( پراکسیس ) مراجعه می‌کند و با « عمل » انقلابی از طریق انقلاب اجتماعی با نفی خود به مثابه‌ی یک طبقه، کل نظام طبقاتی را از میان برمی‌دارد. اینجاست که درمیابیم، تئوری تنها برشمردن مجموعه ای از مفاهیم فلسفی نیست. قسمت کمیک ماجرا هنوز مانده، همین مارکسیت‌های خود پنداشته که تمامی فعالین جنبش کارگری، البته جز خود و هم محله‌ای‌هایشان را به راست روی و البته فرقه‌گرایی متهم می کنند؛ یک روز و در یک صبح بسیار زیبا از خواب بیدار می‌شوند به ناگاه تصور می‌کنند به عقاید بسیار رادیکال رسیده‌اند و برای دست گرمی اعلام می‌دارند هرگونه مبارزه‌ توده‌ای مردود است و هرگونه اتحاد عمل هم در قبال آن به معنی سازش تلقی می‌شود!؟‌ این وسط بحث فعالیت در درون توده‌ها و مفهوم آگاه‌گری چه بر سرش می‌آید؟ لابد می‌گویند طبقه کارگر هم برود خودش راسا بفهمد معنای رادیکالیسم را؟!! حضرات! بعد از صرف صبحانه نگاهی به تاریخ کمینترن و اسناد کنگره‌های آن، بخصوص چهار کنگره اول که موازین و اهداف اتحاد عمل‌ها را تشریح کرده‌اند بد نیست. در اسناد ارزشمند آن کنگره‌ها به تشریح انحراف دو گرایش که نسبت به اتحاد عمل موضع منفی داشته؛ پرداخته می‌شود و آن‌ها را مردود اعلام می‌کنند، یکی انحراف فرقه‌گرایان و دیگری انحراف فرصت طلبان، پس مواظب اتهام‌های بی پایه و اساس‌تان باشید. یا اینکه یک روز دیگر به ناگاه دچار تشنج روشنفکرانه می‌شوند و در سال روز مرگ سیمون دوبوار به سوگ می‌نشینند و مرثیه سر می‌دهند؟! چگونه است؟! یک فمنیست که با رویکردی اگزیستانسیالیستی جهان پیرامون خود را تعریف می‌کند؛ انسان را مستقل از جهان می‌بیند، در نوشته‌هایش تسلیم شدن را یک امر طبیعی قلمداد می‌کند، تضاد جنسیتی میان زن و مرد در جامعه را مقدم بر تضاد طبقاتی در اجتماع می‌داند، تفکیک جنسیتی را خطای جامعه می‌پندارد، لذا از زنان می خواهد همانند مردان فکر کنند و عمل نمایند؟؟ در جایی سیستم سلطه و عملکرد اجتماعی آن را نادیده می‌گیرد و در یکی از رمان‌هایش وقتی به توصیف یک شخص زبون می‌پردازد، مسئولیتت زبونی آن شخص را متوجه خود وی می‌کند؟ جهان از دیدگاه وی غیرقابل تغییر و حاکم است، یعنی نبایستی ریشه‌های سیستم سلطه را برای تغییر هدف قرار داد؛ بدون اینکه ریشه‌های تاریخی بردگی طبقات اجتماعی و بویژه زنان که بخشی از این طبقات هستند را تحلیل نماید، حکم می‌دهد، انسان آزاد است و می‌تواند انتخاب کند، زندگی خویش را بسازد و به آن معنایی را بدهد که بر زمینه‌ی آن بسر می‌برد؟ مارکس انسان را به منزله‌ی عضوی واقعی از جامعه و طبقه‌ای معیینی می‌بیند، موجودی که توسط جامعه رشد میابد و در عین حال نیز اسیر بندهای جامعه است، پس چگونه می‌تواند آزاد باشد و انتخاب کند؟ آن هم در دل سیستم بورژوازی؟ احیانا رادیکالیسم‌تان لطمه‌ای نمی‌بیند؟! تنها این‌ تعاریف نیستند که با جهان بینی مارکسیست‌ها در تضاداند، بلکه در بسیاری دیگر از مفاهیم چون آزادی، تاریخ، سیاست، ماتریالیسم تاریخی، انقلاب، مالکیت خصوصی، نقش کار در تکامل جوامع بشری و.... با اصول و جهان‌بینی مارکسیست‌ها در تضاد است و همین حضرات در صفحات دنیای مجازی منتشر می‌کنند و عده‌ای هم درویش‌مابانه آن را تایید می‌فرمایند!؟
    آقای انور عزیزیان و کسانی که همچون ایشان بدون هیچ دلیل و مدرکی دیگران را متهم به هر آنچه که مد باشد؛ خطاب قرار می‌دهید! بی منطقی منطق شماست، به این دلیل که نمی‌توانید درکی از مراودات پیچیده امروزی درون اجتماعات بشری داشته باشید دقیقا با همان بی منطقی که باورتان شده عین منطق است حکم صادر می‌کنید، پیشنهاد می‌کنم مواضع ما و خودتان را در معرض همان منطق‌تان قرار دهید سپس به قضاوت بنشینید. مواضع ما دقیق، روشن و شفاف است؛ این تضاد را چگونه در خود می‌گنجانید؟ ‌در حکمت ما که نمی‌گنجد، شاید هم از کرامت شما باشد و ما چیزی نفهمیم؟؟ خلاصه از یک سو عده‌ای را ضد انقلاب می دانید و از سوی دیگر بیهوده می‌کوشید این آشفتگی فکری بسیار عجیب و غریب و علاج ناپذیر خود را یک ایده‌ی انقلابی و خیلی ویژه جلوه دهند؟! نه نه حضرات به صحرای کربلا زده‌اید با دستاویز قرار دادن یک سری مفاهیم ( خطر ارتجاع و نفوذ ناسیونالیسم و وجود محفلیسم و....) بدون آنکه حتی تعریف مشخصی از این مفاهیم داشته باشید صرفا طوطی‌وار آن را تکرار می‌کنید، پس لطفا فیل هوا نکنید، چنین لفاظی‌هایی میان طبقه کارگر خریداری ندارد. ما پیچیدگی ساختار قدرت جهانی را دقیق می‌شناسیم و علیه ساختار جهانی کنترل ایستاده‌ایم و مبارزه می‌کنیم، قوانین وضع شده از سوی سیستم جهانی سرمایه حاکم بر دنیای امروز ماست، این قوانین مانع از سعادت انسانهاست. پس متوهم نیستیم و امر سازمان‌یابی طبقه کارگر در اولویت ما برای مقابله با سیستم جهانی کنترل است. شما با بزرگ‌نمایی عده‌ای ابژه سیاسی تحت نام ناسیونالیست دو هدف را دنبال می‌کنید: یک انفعال و بی‌برنامگی خودتان را لاپوشالی کنید و دوم عده‌ای را با این لفاظی‌ها دلخوش نگه دارید که بله ما خیلی رادیکال هستیم. نه حضرات بساطت‌تان را بد جایی پهن کرده‌اید....


    Share by: